پس از مدتی حضور در منطقه، منافقین شهید موسی صمدیشجاع را به شهادت رساندند. زمانی که موسی شهید شد، فرضعلی بالای سر برادرش رفت و گفت: «موسی جان از خدا بخواه که من چهلمین روز شهادتت را نبینم و قبل از چهلم تو من هم شهید شوم.»
امام خمینی با انقلاب اسلامی جانهای زیادی را بیدار و روح تشنه انسانهای بسیاری را سیراب کرد. حضرت امام با نفوذی عمیق در دلهای آگاه، اثری ژرف در وجود کسانی گذاشت که به دنبال مسیر رستگاری و سعادت میگشتند. آنها میدانستند این مسیر سخت و دشوار است ولی با دلی عاشقانه نتیجهای شیرین به دست خواهند آورند. فرضعلی صمدی شجاع تمام وجودش لبریز از دریافت عشق الهی بود و او با رهبری امام مسیر عاقبت بخیری را پیدا کرد.
شهید صمدیشجاع از همان دوران کودکیاش به قرآن و نهجالبلاغه علاقه پیدا کرده بود و همین عشق و علاقه در بزرگسالی چراغ راهش شد. پدرش قاری قرآن، مداح اهل بیت، شاعر و مدرس قرآن بود و همین موضوع بستر مناسبی برای فرضعلی و برادر دیگرش موسی فراهم کرد تا غرق در دریای بیکران خالق هستیبخش شوند.
تعلیمات و آموزشهای فرضعلی در جوانی و در دوران خدمت عاملی برای آگاهی بخشی به دیگران شد. ایشان سرباز وظیفه بود و با توجه به اینکه علاقه خاصی به کتب دینی و مذهبی داشت در محل خدمتش به سربازهایی که سواد نداشتند آموزش قرائت قرآن میداد و چون هنوز انقلاب نشده بود شهید از سوی نیروهای ساواکی مورد آزار و اذیت قرار میگرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید صمدیشجاع حضوری پررنگ در کمیتههای انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران داشت. هنوز نظام جمهوری اسلامی به طور کامل مستقر نشده بود که جنگ تحمیلی آزمون دیگری را پیشروی جوانان انقلابی مثل فرضعلی قرار داد. او که چند سالی بود نعمت پدر شدن را تجربه کرده بود و تاب جدایی از فرزندان خردسال و همسرش را نداشت، به دلیل دفاع از کشور همراه دو برادرش راهی مناطق غربی کشور شد.
پس از حضور در منطقه قصرشیرین و سرپل ذهاب، شهید صمدیشجاع به سردشت اعزام شد و بر اثر حُسن مدیریت و اخلاق بسیار حسنه و آموزش بسیار سخت نظامی که مدتی قبل از این دوران دیده بود به عنوان فرمانده گروهان از تیپ ویژه شهدا توسط فرماندهان عالیرتبه منصوب شد. شهید در جریان یک عملیات مهم که هدف آن پاکسازی جاده سردشت به بانه بود شرکت کرد و به یاری رزمندگان موفق شد این جاده که موقعیت استراتژیک نظامی داشت را از لوث وجود عوامل استکبار و فریب خوردگان کومله و دموکرات پاکسازی کند. در این عملیات مهم شهید فرضعلی صمدیشجاع از ناحیه ساق پا مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و مجروح شد.
پس از بهبود نسبی او را به سپاه سنقر منتقل کردند و به عنوان فرمانده عملیاتی در شهرستان سنقر مشغول خدمت شد. بار دیگر بر اثر تدبیر فرماندهان ایشان را برای خدمت در منطقه بسیار حساس کردستان (سردشت) اعزام کردند، چراکه مانند برادرش شهید موسی صمدیشجاع عزم خود را برای مقابله با دشمنان نظام جزم کرده بود. این دو برادر هر کدام به نوبه خود چنان در دل احزاب خائن کومله و دموکرات در منطقه رعب ایجاد کردند که نامشان لرزه بر قامت ننگین آن کوردلان میانداخت. فعالیتهای درخور شهید صمدیشجاع چنان بر دل دشمنان و ضد انقلابها وحشت انداخته بود که برای سرشان جایزه تعیین کرده بودند.
پس از مدتی حضور در منطقه، منافقین شهید موسی صمدیشجاع را به شهادت رساندند. زمانی که موسی شهید شد، فرضعلی بالای سر برادرش رفت و گفت: «موسی جان از خدا بخواه که من چهلمین روز شهادتت را نبینم و قبل از چهلم تو من هم شهید شوم.»
همسر شهید درباره نحوه شهادت شهید صمدیشجاع میگوید: «همسرم مسئولیت عملیات را در منطقه بانسعید به عهده داشت. او به همراه چهار نفر دیگر از همرزمانش به سمت ضد انقلابها حمله میکنند که یکی از منافقین دست شهید را مورد هدف قرار میدهد و ایشان را مجروح میکند. با پارچه سفیدی بازوی خود را میبندد و یک دستی به مقابله ادامه میدهد، در حالی که به سمت دشمن تیراندازی میکند از تپهای بالا میرفته که یکی از همین منافقین با پرتاب نارنجکی هر پنج نفر را به شهادت میرساند.»
شهید فرضعلی صمدیشجاع در کمتر از یک ماه از شهادت برادرش در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۲ در محور عملیاتی کامیاران- سنقر شهد شیرین شهادت را نوشید و به آرزویش رسید.