«فهم تروریسم در عصر رسانه های جهانی» کتابی است به قلم کریستینا آرکتی[4]، دانشیار علوم سیاسی و رسانه در دانشگاه سالفورد[5] انگلستان. این کتاب را انتشارات پالگریو مکمیلان[6] در سال 2013 در 218 صفحه به چاپ رسانده است.
قرن بیستویکم را میتوان اینگونه توصیف کرد: پرسرعت، مملو از وسایل ارتباط جمعی، بسیار متعامل و متاسفانه، عصر ظهور تروریسم. طی چهارده سال گذشته شاهد افزایش تعداد گروههای تروریستی نوظهور و تندرویهای خشونتبار گروههای مذهبیافراطی موجود بودهایم. حملات جداگانه تروریستها و همپیمانانشان بسیار فراگیر شده است. یادآوری حملات چارلی اِبدو در پاریس، و حملات سیدنی و کپنهاگ، درست در همان ماههای اولیه سال 2015، مردم جهان را به این فکر انداخت که چنانچه ایدئولوژیهای محلی (درونسازمانی) تروریستها بطور فزاینده تاثیراتی جهانی یابند، آنگاه چه اتفاقی خواهد افتاد.
تروریسم به موضوعی با اهمیت جهانی تبدیل شده است. شاید بتوان تروریسم را پرگزارشترین موضوع در اخبار بینالمللی دانست که اکثر مباحثات دانشگاهی معاصر را نیز به خود اختصاص داده است. تروریسم همچنین به واقعیتی تلخ بدل شده که ساکنان عصر حاضر جهانیسازی و تعامل، باید از آن کاملا مطلع بوده و با آن مبارزه کنند. نگارنده (2013) بیان میکند «حقیقتاً، ما نمیتوانیم ماهیت تروریسم در قرن بیست و یکم را درک کنیم، چه برسد به اینکه با آن به نحوی احسن مقابله کنیم، مگر آنکه فرایندهای ارتباطی زیربنایی آن را نیز بشناسیم» (ص 1). آنچه هدف آرکتی از کتاب مفهوم تروریسم در عصر رسانههای جهانی را تشکیل میدهد کمک به ما برای درک تروریسم از نگاه ارتباطات است.
تعاریف فراوان و روایتهای متناقضی در این مورد وجود دارد که تروریسم واقعا چیست و تروریست واقعا کیست. در حالی که عدهای، افراد گروههای به اصطلاح تروریستی را به عنوان قهرمانانی در نظر میگیرند که بر علیه سلطه مذهبی و استکبار غرب میجنگند، دیگران بر این عقیدهاند که این افراد خشن و افراطی هستند که ناآگاهانه دستورات رهبران خود را اجرا میکنند. آرکتی مدعی است که دیدگاهها و روایتهای متعارض در مورد تروریسم ناشی از ارتباطات هستند. تروریسم، به خودی خود، شکلی از ارتباطات است که پیوندی ناگسستنی با رسانههای ارتباطی دارد.
ارتباطات با فراهم کردن خدمات رسانه و شبکه برای انتقال سیاقهای مختلف، هم ناظر بر علایق گروههای تروریستی و هم گروههای پادتروریستی میباشد. آرکتی این سیاقها را به مثابه ایدئولوژیهایی میبیند که به صورت پیام شکل میگیرند و از فرستنده به مخاطب ابلاغ میشود. این پیامها، رمزگشایی شده و بازخوردهای مختلفی را در مخاطبین برمیانگیزاند. نویسنده این مطلب را میافزاید که گروههای تروریستی به طور فزایندهای قدرت و کارآمدی این فناوریهای رسانهای جدید، بویژه رسانههای اجتماعی مانند یوتیوب و توئیتر، به عنوان کانونهای مهم اشاعه این سیاقها به مخاطبانشان در سطح جهان را به رسمیت میشناسند. وی بیان میکند که القاعده اولین گروه تروریستی بود که رسانه جدید را با اشتیاق پذیرفت. القاعده که کارخود را با لپتاپ و دیویدی آغاز کرد، به سرعت به فضای مجازی راه پیدا کرد، و به الگویی برای دیگر گروهها تبدیل شد. گروههای تروریستی به طور فزایندهای از کانونهای رسانه اجتماعی جهت تولید و طراحی سرمایه، شبکه، هماهنگ کردن حملات بینالمللی، و جمعآوری اطلاعات بهره برد. آرکتی این موضوع را به صورت «شیطانی شدن اینترنت» نامگذاری کرده است(ص 40).
آرکتی در موضوع درک و پرداختن به تروریسم، از رویکرد مدیریت برند تبعیت میکند. او بیان میکند که گروههای تروریستی را میتوان با شرکتهایی مقایسه کرد که میخواهند نام و محصولاتشان را در بازاری رقابتی تبلیغ کنند. در مسئله گروههای تروریستی، محصولات برند به مثابه شعارهای افراطی و ایدئولوژیهای تندروییاند که در قالب پیامها بستهبندی شده و، جهت جذب مقبولیت عام و اعضای جدید، از طریق رسانه هدایت میشوند. آرکتی از این سیاق القاعده جهت موردپژوهی بهره گرفته و استدلال خود را نمایش میدهد. او بیان میدارد که درست همان طور که میتوان با اسامی برند معروف مقابله کرد، و حتی از طریق ارتباطات راهبردی، آنها را به زانو درآورد؛ از این راهبردها همچنین میتوان برای مقابله با برند القاعده استفاده کرد.
کمک دانشپژوهانه اصلی نویسنده در مسئله تروریسم و رسانهپژوهی، مدلی پیشنهادی وی میباشد که از منشور هویتی ژان نوئل کاپفرر[7] جهت مقابله با سیاقهای تروریستی استفاده کرده است. آرکتی همچنین بر این باور است که منشور هویتی را می-توان به عنوان چارچوبی اتخاذ کرد که به سیاقشکنی تروریستی، از نظرگاه ممانعت از تندوری بیشتر و استخدام نیروهای بیشتر این گروهها، کمک میکند. مفهوم منشور هویتی، که از نظریه ارتباطات بازایابی راهبردی اقتباس شده، در سال 2004 توسط کاپفرر به عنوان الگویی برای ایجاد و ترویج یگانگی برندی خاص در بین برندهای رقیب، معرفی شد. منشور هویتی کاپفرر، از شش محور تشکیل میشود که در دو بعد عموی و افقی دستهبندی شدهاند. بعد عمودی شامل تصاویری است که فرستنده (جنبه جسمی و شخصیت) ایجاد میکند، و تصاویری که گیرنده (مصرفکننده خارجی و تصویر از خود) به وجود میآورد. بعد افقی شامل تفاسیر برند، از جمله بیرونیسازی (روابط) و درونسازی (ارزشهای فرهنگی)، میشود.
آرکتی، برای ایجاد چارچوبی جهت کاربرد منشور هویتی، موردپژوهی خود را با استفاده از القاعده آغاز میکند. او راهبردی سیاقی القاعده را از طریق ساختارهای منشور هویتی، توصیف و تحلیل میکند. آرکتی بیان میکند که چگونه سیاق جهادیها شکل میگیردف و به شکلی دقیق به دست مخاطبان میرسد تا نمونههایی از جهاد فردی و حمایت گسترده از گروههای تروریستی ایجاد شده که در افکار عمومی به عنوان حامیان «مردم بیدفاع» شناخته میشوند (ص 157). آرکتی بیان میکند که مقامات بریتانیای کبیر، قادرند موج ارتباطات حامی منشور هویتی را به نحوی سازماندهی کنند تا بتواند با سیاق القاعده مقابله کند. طبق نظر آرکتی، این فرایند ضدسیاق با تلاشهایی مداوم آغاز میشود جهت ارائه تصویری از بریتانیا به عنوان یه کشور دموکراتیک (روشنفکر) و لیبرال، که به مردمش فرصتهایی برابری را، فارغ از نژاد و مذهب، میدهد. در وهله دوم، درونیسازی ارزشهای اصلی حقوق بشر و احترام به قانون حاکمه میباشد. آرکتی بر این باور است که اگر ضدسیاقهای تروریستی به طور استراتژیک و کارآمدی هدایت شوند، منجر به افزایش آگاهی و اختیار قاطبه مردم شده که آمادهاند با هرگونه ایدئولوژی مخالف حقوق بشر و بنیادهای دموکراسی و موافق کوتهفکری و خشونت، مقابله کنند.
با وجودی که منشور هویتی آرکتی جذاب و مبتکرانه است، اما مجموعهای از سوالات را به وجود میآورد. آیا همه گروههای تروریستی دیگر تاکتیکهای رسانهای یکسانی را مانند القاعده دارند؟ چگونه منشور هویتی میتواند با عدم ثبات سیاقهای گروههای مختلف در فرهنگهای گوناگون کنار بیاید؟ چگونه منشور هویتی را میتوان برای گروههای تروریستی موجود در آفریقا، مانند بوکوحرام و الشباب، به کار برد، که دو گروه بدنام و شناختهشده در سرتاسر جهان میباشند و در این کتاب به هیچ عنوان از آنان اسمی برده نشد؟ چگونه منشور هویتی در کشورهایی که دولتهای آنها مدعی مبارزه با تروریسماند، ولی در واقع مانند تروریسم عمل نموده، حقوق اولیه شهروندی را نادیده گرفته، زنان را سرکوب کرده، و دامن به منازعات مذهبی و قومیتی میزنند، کاربرد دارد؟ آرکتی بیان میکند که مدل پیشنهادی او نظری و قابل پذیرش و بحث است. وی همچنین معتقد است مه مدلش تروریسم جهانی را پایان نمیدهد، ولو اینکه میتواند به طور قابل ملاحظهای، به فرایندهای ضدگسترش ایدئولوژیهای تروریسم یاری برساند.
رویکرد کلی آرکتی در کتاب حاضر ساده و بهروز است. وی کمبود نظریهها و مدلهای مرتبط به رسانه معاصر را تصدیق میکند که تروریسم را توصیف کرده و تلاش سنجیدهای را برای ارائه مدلهای جدید میکند. کیفیت و کمیت منابع ارجاع داده شده در این کتاب، گواهی است بر سالها تحقیقات گسترده و درک عمیق وی از روابط میان گروههای تروریستی و رسانهها. کتاب حاضر برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی و دانشمندان فعال در زمینه ارتباطات، علوم سیاسی، و روابط بینالملل توصیه میشود که علاقهمند به مطالعات تروریسم هستند. مضافا، این کتاب میتواند به عنوان راهنمایی بیبدیل برای سیاستگذران و مقامات امنیتی دستاندرکار در امر طرح و ارائه رویکردهای جدید مقابله با تروریسم، عمل کند.
نویسنده: فیلیپ افرائیم[2]، مدرس روابط عمومی و ارتباطات بازایابی در دانشگاه صنعتی کراسریور نیجریه[3]، ترجمه بنیاد هابیلیان
پی نوشت:
[1]. Understanding Terrorism in the Age of Global Media: A Communication
[2]. Philip Effiom Ephraim
[3]. Cross River University of Technology, Nigeria
[4]. Cristina Archetti
[5]. The University of Salford, UK
[6]. Palgrave Macmillan
[7]. Jean-Noël Kapferer, کارشناس مدیریت برند