اوايل انقلاب و پس از ماجراي 30 خرداد، پروسه خيانت منافقين که آشکار شد، مسعود رجوي جُل و پلاس خود را جمع کرد و به فرانسه گريخت تا در زماني که برخي از نزديکان فکري و مرامياش در ايران، به اصطلاح مشغول مبارزه بودند، او از ايران رفته باشد و گزندي به او نرسد.
البته فرار عنصري است که درتمام معادلات مسعود رجوي، تمام تصميم سازيهاي او، همه برنامههاي کلان و مثلا دراز مدت او، جزيي پنهان اما هميشگي است.
اين عنصر که به واسطه بزدلي ذاتي رجوي،در تمام عرصههاي زندگي او نمود عيني دارد، اگر بنا باشد تمام و کمال به آن پرداخته شود، قصهاش مثنوي هفتاد مني مي شود که جمع کردن سر و ته آن در يک يادداشت ساده نميگنجد،بنابراين با فاکتور گرفتن از تمام ترسهاي ذاتي رجوي که ناشي از توهم توطئه در اطرافيان است، ترسهاي مرضي يا «فوبيا» که در رجوي ناشي از عدم شناخت عنصر ترس و دشمني در اطرافيان است و ترسهاي ساختاري که ناشي از ترس براي مسخره شدن و دستهکم گرفته شدن و ترس از دست دادن قدرت و امثال آن است، تنها به يک مصداق ترس رجوي در سلسله رفتارهاي پر اضطراب و ترس او اشاراتي مي کنيم. بهانه اين مجال، فرار رجوي از فرانسه به پاريس باهزاران بهانه و مقدمه و مديحه سرايي خود و متملقانش است.
اوايل سال 1365 بود که رجوي به دليل عدم توجه به قوانين داخلي و امنيتي كشور فرانسه از اين كشور اخراج شد و به وي اعلام شد که بايد خاک اين کشور را ترک کند. منافقين که درآن زمان در يکي از آشفته ترین دوران خود و واماندگي محسوس سياسي به سر مي بردند، اين اخراج را به فال نيک گرفتند و در عکسالعملي ناگهاني اعلام کردند اين تغيير سرآغاز مبارزه جديد براي سقوط نظام جمهوري اسلامي ايران است. به عبارتي، اخراج مسعود رجوي از فرانسه که همراه بود با نداشتن جا و مکان براي اقامت(ساير کشورهاي اروپايي هم حاضر به پذيرفتن او نشده بودند) توام شد با پيشنهاد عراق براي آنکه صدام می خواست هم گروهي تروريست را زير پر و بال خود بگيرد تا اهرم فشاري باشد بر ايران و هم درموقع مقتضي از اين مزدوران قسم خورده استفاده و بهره کافي را ببرد. يافتن اين نکته که رجوي پس از امضا حکم اخراجش چقدر ترس و واهمه جانش را فراگرفته و پي بردن به اين مطلب که اين فرقه با وارونه جلوه دادن اخراج خود از فرانسه و به عبارتي با تغيير ماهيت اين اخراج، تا چه اندازه نان را به نرخ روز خورده کار دشواري نيست.
پيشتر نيز سرکرده منافقين که ترس از به خطرافتادن جانش، و نه حفظ آرمانهاي گروه تروريستياش موجب شده بود از ايرن بگريزد،توجيهات زيباي خود را براي اين فرار اعلام کرده بود.
اما آنچه مسعود رجوي از آن، «حضور در جوار خاک ميهن» ياد مي کند و واسطه حضور خود را کمک به آزادي ايران مينامد، درحقيقت علاوه بر احساس ناامني از حضور در فرانسه، تمايل بيشتر او براي انتقام از نظام و مردمي بود که او را تنها يک خرابکار مي دانستند و در نهايت، در درجه و عياري بينالمللي، او را يک تروريست بينالمللي ميناميدند.
البته آن طور كه منافقين ميگويند اخراج مسعود رجوي از فرانسه در يك معامله پنهاني بين فرانسه و رژيم جمهوري اسلامي صورت گرفته اما البته طبق گفته هادي شمس حائري که زماني يکي از نزديکان رجوي بود، رجوي در روابط درونی ادعا ميكرد كه از مدتها قبل قصد داشته كه به عراق بيايد و حتي پس از ورود به عراق در گفتوگوي تلفني با شمس حائري به او اعلام کرده بود که از مدتها قبل تمايل داشته به عراق برود اما شرايط آن فراهم نمي شده. اما در روابط بيروني رجوي چنين وانمود ميكرد كه دولت فرانسه در اثر زد و بندهاي امپرياليستي و توطئه چريكهاي فدائي خلق، او را اخراج نموده و ناگزير گشته به عراق بيايد.
اما با آمدن رجوي به عراق چه تغييراتي ايجادشد؟
تشکيل شاخه نظامي منافقين و به دنبال آن کشتار کردهاي عراق، افزايش ترورهاي کور در کشور و گسترش بعد خيانت و جاسوسي براي صدام در سالهاي گذشته و جاسوسي هستهاي براي اسرائيل و سازمان جاسوسي آمريکا در سالهاي اخير بهرهها و ثمره حضور مسعود رجوي و «پرواز براي صلح و آزادي» بود.
حقايق زيادي در مورد جنايات منافقين در عراق وجود دارد که از مجموعه اين جنايتها مي توان به دستاوردهاي پرواز براي صلح و آزادي در عراق ياد کرد.
کشتار مردم عراق
کشتار مردم عراق در چند فصل و به فرمان مسعود رجوي انجام شد. کشتار شيعيان جنوب عراق، کردهاي شمال عراق و قتلهاي پراکنده که در لواي حمايت صدام از رجوي و گروه تروريستياش صورت ميگرفت.
براي نمونه، در جريان حمله نيروهاي آمريکايي به عراق در سال 1991 قرار بر اين شد تا منافقين بازوي حمايتي صدام براي سرکوب قيام کردهاي شمال عراق باشند. در تهاجمات گسترده ای که به شهرهای خالص ، جلولا ، بعقوبه و خانقین انجام دادند ، جنایات بسیاری را مرتکب شدند و غیر نظامیان زیادی را به خاک و خون کشیدند. حقیقت این است که در قضیه سرکوب شورش اکراد در شمال عراق تنها نیروی نظامی موجود برای این کار افراد مزدور رجوی بوده است و حمایت ارتش عراق در این زمینه نیز فقط محدود به پوشش توپخانه ای بود .
در جریان قضیه کشتار انفال که از سوی مجاهدین به سبب وجود جبهه درگیری در ارتفاعات مروارید به عملیات مروارید معروف شده است ، در طی 13 روز از تاریخ اول تا سیزدهم فروردین 1371 بیش از هزاران نفر از مردم غیر نظامی شمال عراق با فرماندهی نیروهای عراق توسط مزدوران گروهک رجوی کشته شدند که بیش از 95 درصد این افراد را غیر نظامیان تشکیل می دادند. حمله به منازل مسکونی و کشتار دست جمعی زنان و کودکان و آتش زدن مزارع از جمله جنایات این گروهک تروریستی در طی ایام مذکور بود.
در همين رابطه و با افشاي ابعاد ديگري از جنايتهاي منافقين، بتول سلطاني که سابقاً از اعضا شوراي رهبري منافقين بوده است، علي رغم انکار سرکردگان منافقين، به خبرگزاري ايرنا اعلام کرد به طور مشخص شاهد جنايت اين گروهك در مسجد نجاريين در بازار بزرگ شهر عماره مركز استان ميسان در جنوب شرقي بغداد بوده که سازمان منافقين در اين حمله وحشيانه دهها نفر كه در داخل مسجد پناه گرفته بودند را به قتل رساندند. البته از اين دست جنايتها توسط منافقين در عراق، بسيار انجام شده که بارها نيز از آن سخن به ميان آمده است.
حملات نظامي عليه مردم ايران
عمليات غرور آفرين مرصاد اگر چه مضحکه منافقين و شخص مسعود رجوي را براي روياي رسيدن به ايران نقش بر آب کرد اما باز هم بر ماهيت پليد منافقين و انزجار عمومي از رفتارهاي منافقين افزود و البته ضربات جبران ناپذيري بر منافقين وارد آورد. مسعود رجوي از همين «جوار خاک ميهن» بود که بارها و بارها نيروهاي خود را براي خمپاره زني و عمليات خرابکاري عازم ايران نمود و تعداد زيادي از شهداي ترور کشور از طريق همين عملياتهاي خرابکارانه منافقين بود که به شهادت رسيدند. آمار خيانتهاي منافقين در جريان جنگ تحميلي نيز بر کسي پوشيده نيست؛ ترور سربازاني که براي دفاع از وطن به جبهه ميرفتند، جاسوسي نظامي براي نيروهاي عراقي و موارد متعددي از اين دست، از جمله ديگر دستاوردهاي مهم حضور مسعود رجوي در عراق بود.
اگر از خيانتهاي فراواني که مسعود رجوي با حضورش در عراق،که در حق نيروهاي خود روا داشت، بگذريم، سياهه بلند و بالايي از جنايتها و خيانتهاي مسعود رجوي با حضورش در عراق وجود دارد که از به شهادت رساندن تعداد زيادي از افراد بيگناه ايراني و عراقي آغاز ميشود و به خيانتهاي ملي به مردم خود و پاس نداشتن حق نان و نمک مردم عراق ختم ميشود و اين خيانتهايي است که همچنان ادامه دارد.