شهید عباس دارابی

شغل: کاسب

سن: 43 سال

وضعیت تاهل: متاهل دارای 5 فرزند

محل شهادت: میدان قزوین

تاریخ : شهادت: 19 خرداد 1361

زندگی نامه...

در سال 1318 در خانواده ای مذهبی در شهرستان کاشان دیده به جهان گشود و تحصیلات خود را تا کلاس ششم ابتدایی در زادگاهش ادامه داد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی به کار مشغول شد و در سال 1336 به اتفاق خانواده اش به تهران عزیمت نمود. جوانی پر شور و فعال بود و در سایه کار و کوشش توانست مغازه تریکو فروشی کوچکی در حوالی میدان قزوین دائر نماید و با شرافت و پاکدامنی به کسب بپردازد. مبارزه اش علیه رژیم سفاک پهلوی از چند سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد. در آن سالها بطور مخفیانه فعالیت کرده و درپی ریزی انقلاب پر شکوه امت مسلمان تلاش می نمود. با ظهور اولین نشانه های حرکت گسترده مردم فعالیتهایش را علنی ساخت و به انتشار و پخش نوارها پوستر ها و اعلامیه های حضرت امام اقدام کرد و آنچنان بی محابا در انجام این وظایف می کوشید که بارها از جانب مزدوران رژیم سلطنتی تهدید شد و منزل و مغازه اش تحت نظر قرار گرفت. بعلت این قبیل پیگردها برای شرکت در تظاهرات پر شکوه امت مسلمان و از جمله سیل خروشان ملت در راهپیمایی تاریخ ساز تاسوعا و عاشورای 1357 مجبور می شود مخفیانه خانه را ترک و از محلی که تحت نظر نبود به صفوف فشرده راهپیمایان بپیوندد.

پس از پیروزی انقلاب بر ابعاد فعالیتهایش افزود و ضمن حضور فعال در مسجد استاد مطهری علیرغم کار روزانه در امر تقسیم مواد غذایی به مردم نیز شرکت داشت و از هر فرصتی برای خدمت به امت شهید پرور استفاده می کرد بارها می شد که شبها خسته و کوفته به خانه باز می گشت و با رویی گشاده می گفت برای رضای خدا کار می کنم و گرچه در جبهه ها نمی جنگم لیکن در پشت جبهه شاید وسیله ای باشم برای پشت گرمی جوانانی که جان خویش را در طبق اخلاص گذاشته اند. همزمان با گسترش دسائس ایادی استکبار جهانی و بخصوص منافقین در حراست از ثمرات خون شهیدان به مقابله با آنها برخاست و ضمن افشای ماهیت پلید این خود فروختگان در جهت ریشه کن ساختن این آفات استعماری فعالیت میکرد.

شهادتنامه...

شهید دارابی نیز چون بسیاری دیگر از رهروان طریق حق و پیروان خط ولایت فقیه از جانب منافقین کوردل به مرگ تهدید شده بود لیکن با توکل به خدا نه تنها هراسی به دل راه نمیداد بلکه از آنجا که شهادت را قریب الوقوع می دید بر فعالیتهایش می افزود تا توشه ای پربارتر برای سفر آخرت مهیا نماید. عاقبت در روز نوزدهم خرداد 1361 دو نفر از تروریستهای منافق با شناسایی قبلی به مغازه می روند و ناجوانمردانه از پشت وی را که مشغول کار بود مورد هدف گلوله های آمریکایی خود قرار می دهند و همانگونه که دزدانه آمده بودند دزدانه نیز می گریزند.

پزشکی قانونی علت شهادت وی را به شرح زیر گزارش کرده است:

آثار سوراخی مدور در بالای گوشه داخلی چشم راست به قطر تقریبی یک سانتیمتر دیده می شود که محل ورود جسم سخت نافذ مانند گلوله می باشد که پس از ورود از قسمت خلفی فوقانی متمایل به چپ وارد جمجمه شده و پس از سوراخ و پاره گی بافت مغزی... خارج شده است. علت مرگ اصابت گلوله به جمجمه و خونریزی مغزش تعیین گردید.

مغزها را هدف می گیرند همانگونه که بر فرق علی (ع) شمشیر کوبیدند غافل از اینکه اسلام در جانها ریشه دارد و با همین خونها آبیاری می شود و شهید دارابی نیز با خون سرخ فام خویش این بذر شکوفا را آبیاری کرد. یادش گرامی باد.

اعترافات منافقین:

1. اظهارات بهرام برناس فرمانده چند واحد تروریستی ویژه درباره عاملین این جنایت:

س: کلیه اطلاعات خود را در رابطه با فعالیتهای تروریستی محمد جعفر هادیان بنویسید:

پس از 30 خرداد او و .......... که رابطه خود را با یکدیگر حفظ نموده بودند به منافقین می پیوندند و هسته مقاومت تشکیل می دهند... تا اینکه محمد جعفر هادیان در فروردین سال 61 بهمراه..........

به بخش نظامی وصل می شوند... پس از دومین عملیات 2تن از افراد این واحد تروریستی نصرالله محمودی و محمد صائب معدوم می گردند و به این ترتیب من و محمد جعفرهادیان باقی می مانیم که بهمراه هم چندین جنایت هولناک انجام می دهیم و سرانجام محمد جعفرهادیان از من جدا شده و به بخش ویژه منتقل می شود که... و اما موارد فعالیتهای وی:

1. پرتاب بمب به داخل یک خانه ای که گفته می شد متعلق به...

2. شرکت در سرقت اتومبیل بهمراه رضا کبیرزاده...

3. شرکت در ترور برادر بوتیک داری در خیابان قزوین بهمراهی نصرالله محمودی که منجر به شهادت برادر مزبور می شود و ضارب نصرالله محمودی بود و راننده محمد جعفرهادیان...

آنکه گفت نه !

نه مقامی داشت و نه منصبی و نه حتی عضو نهادهای انقلابی بود. تریکوفروشی بود ساده و بی آلایش که همچون همه امت مسلمان دل در گرو پیروزی اسلام و اجرای احکام اسلامی داشت و در زندگی به آنها مقید بود. اما او را کشتند همچون بسیار دیگرانی که بی هیچ باصطلاح جرمی مگر هواداری از اسلام به شهادت رسیدند. جرمش این بود که به نفاق گفت نه! و این مدعیان احترام به حقوق دمکراتیک مردم!! حتی نمی توانستند تحمل همین نه را نیز بکنند. آنها اجیر بودند و هستند و فرمان قتل این شهید از کاخهای سفید و سرخ صادر شده بود و آنها مجریان این فرمان بودند و هستند. اما او تنها نبود که گفت نه! میلیونها ایرانی مسلمان در فریادهای مرگ بر منافق و مرگ بر آمریکا ومرگ بر شوروی هزاران بار همین نه را تکرار کرده اند. منافقین و اربابانشان با چنین نیرویی چه توانند کرد؟