شهید حسین صفائی مجردونان
شغل: لوله کش ساختمان
سن: 28 سال
وضعیت تأهل: متأهل
تاریخ شهادت: 15مرداد1360
زندگینامه
در سال 1332 در یک خانواده مذهبی در شهر تهران دیده به جهان گشود و تحصیلات خود را تا حدود سیکل در زادگاهش طی کرد. پدرش نانوا بود و او نیز در دوران کودکی به پدر در امر تأمین معاش خانواده کمک می کرد. از نوجوانی به اسلام و تعلیمات اسلامی علاقه ای وافر داشت و از اخلاقی پسندیده برخوردار بود و اطرافیان از او همواره به خوبی یاد می کردند.
مبارزات اسلامی خود را پیش از انقلاب با شرکت در مساجد آغاز کرد و در مسجد سید سجاد، فعالیتی چشمگیر داشت. با آغاز راهپیمایی ها و تظاهرات امت مسلمان، در آنها فعالانه شرکت جست و در روزهای پرشکوه و خونبار 21 و 22 بهمن 1357، در تسخیر مسلحانه مراکز انتظامی و پادگان های رژیم شاه حضور داشت و با شجاعت در راه تحقق آرمان های مقدس انقلاب اسلامی مبارزه نمود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خدمت افتخاری در کمیته های انقلاب اسلامی و پاسداری از ثمرات خون شهیدان پرداخت و با کمیته منطقه 4 همکاری نزدیک داشت و در همین رابطه به چند شهرستان نیز سفر نمود. پیشه اش لوله کشی ساختمان بود و در کنار آن در همه صحنه های انقلاب حضوری مستمر و سازنده داشت. از بینش عقیدتی و سیاسی عمیقی برخوردار بود و از همان ابتدا به ماهیت گروهک های ضد انقلاب و لیبرال های وابسته پی برد و در افشاء ماهیت پلید آنها کوشید.
در مباحث خیابانی آنها را رسوا می ساخت و در جریان بلوای 30خرداد1360 در برابر دسائس منافقین و استکبار جهانی در کنار سایر امت شهید پرور حضور داشت و در خنثی سازی این دسیسه شوم فعالیتی مؤثر داشت. از نظر اخلاقی همیشه نمونه بود، به سایرین احترام می گذاشت و دیگران نیز از خضوع و نجابتش بهره می گرفتند.
شهادتنامه
شهید صفائی مدتی قبل از شهادت به سبب فعالیت های گسترده اش در دفاع از اسلام و مسلمین، مورد شناسایی منافقین قرار گرفته بود. در روز نوزدهم ماه مبارک رمضان (1مرداد1360) شهید طبق معمول منزل را به جهت عزیمت به محل کار ترک کرد. چند قدمی بیشتر از منزل دور نشده بود که سه نفر از تروریست های منافق که در کمین او نشسته بودند، موتور سیکلت حامل او را هدف گلوله قرار می دهند.
حسین زخمی می شود و بر زمین می افتد، اما موفق می شود کشان کشان خود را به دبیرستانی در همان حوالی برساند. امت همیشه حاضر در صحنه پیکر مجروحش را در حالی که روزه دار بود به بیمارستان منتقل می کنند. پزشکان در جهت مداوایش تلاش کرده، اما معالجات به علت شدت جراحات وارده مؤثر نمی افتد و 15 روز بعد دار فانی را به سوی مقصد عشق ترک می کند.
شهید صفائی در روزهایی که با دردی جانکاه بستری بود به برادرش گفت: «مسئله ای نیست، جان ما فدای یک موی امام .» اینست اوج ایثار و فداکاری و احسان. اینان سربازان جان بر کف اسلامند که زندگی برایشان ارزشی مگر به ارزش فدیه شدن برای اسلام را ندارد. یاد این پاسدار خونین کفن هماره زنده باد.
مزار شهید: بهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 89، شماره 14