ديكتاتوري غير قابل جايگزين، حاكم بر منافقين

Pedهر مجموعه و تشکیلات اصولی خاص را به عنوان پایه های حفظ بنا و خطوط قرمز حیات و ممات خود تلقی می کند و خدشه بر آن اصول را خدشه بر تمام چارچوبه متشکل خود می داند ، به نوعی که برای حفظ چارچوب های مورد نظر تا هر کجا که بتواند تلاش می کند و از هر دستاویزی نیز بهره می برد .

درون منافقين، رهبری به عنوان اصلی تلقی شده که با اختلاف شدید جایگاه و منزلت نسبت به طبقات پایین تر به نوعی حکایت ارباب و رعیتی را تداعی می کند ، یعنی در رأس هرم سازمان جایگاه رهبری به عنوان یک کل سیستماتیک مد نظر قرار می گیرد که موتور پیش برنده و مغز متفکر گروه نیز می باشد .

 

البته طبیعی است که در هر گروه و جامعه ای جایگاه رهبری باید همانند موتور و مغز متفکر باشد، اما همانگونه که قبل از این عبارت گفته شد، قائل شدن به اختلاف شدید جایگاه و منزلت میان رهبری و کادرهای پایین تر باعث شده هیچگاه قیاس و سنجش عملکرد رهبر با دیگر اعضاء گروه صورت نگیرد .

و چنین امتيازي را به عنوان " حق رهبری " مد نظر گرفته که نقد نشود ، در مورد وی پرسش صورت نگیرد ، مبرا از خطا و اشتباه در نظر گرفته شود و جلوه هایی از تقدس یا همان کیش شخصیتی نیز ضمیمه وی شود تا کوچکترین تلنگری به جایگاه رهبری وی وارد نیاید .

در ترکیب رهبری منافقين دو اصل شدیداً رعایت می شود : مسعود رهبر مادام العمر و تام الاختیار است و هیچ کس حق بازخواست از وی را ندارد و دیگر این که حفظ جان مسعود و در درجه بعد مریم از اصول اساسی و در حکم قانون اساسی سازمان می باشد .

برای نیروهای مسعود قضیه اینگونه تبیین شده که نبود مسعود ، یعنی نبود کل تشکیلات و نابودی تمام آرمان ها و شعارهای سازمان ، در دیدگاه کادر مشاوران و فرماندهان زیر دست مسعود در حال حاضر حفظ جان مسعود بسیار با اهمیت تر از رفتن به ایران ، باز گرداندن سلاح های سازمان و حتی ماندن در عراق است .

شاید بتوان به مرور زمان جایگزینی برای مریم رجوی که از لحاظ قوای ذهنی و قدرت راهبری فردی متوسط است یافت ، اما موقعیت چند سال اخیر اين گروه بگونه ای است که در خیال هیچ کدام از جان نثاران و وفاداران مسعود در اشرف نیز نمی گنجد که بعد از مسعود کسی پیدا شود که بتواند جایگاه وی را پوشش دهد و سیستم رهبری سازمان را ساماندهی کند .

از این نظر باید گفت با توجه به وجود مسعود به عنوان پاشنه آشیل اين گروه، در صورت فقدانش مشکلات زیادی گریبان آنان را خواهد گرفت ، در شرایط فعلی نبود وي باعث می شود شیرازه نام مسعود که گرداگرد تشكيلاتشان را فرا گرفته از هم بپاشد .

البته یادبود و تکریم و تشریفاتی از این دست امری است طبیعی که بیشتر در جهت حفظ ظاهر است ( چیزی که برای حنیف نژاد هم انجام می شود) مسعود با 60 سال سن مسلماً توانایی فکری و عملی روز اول رهبری سازمان را ندارد و از سن بازنشستگی نیز گذشته است.

اما حتی اگر در خفا هم بین خود اعضاي اين گروه از جانشینی وی صحبتی شده باشد در اصل و اساس هیچ کس جرأت بیان آن را به دو دلیل ندارد ، اول آن که اعلام این مسئله و نفس وجود جانشین را در چارچوب ضعیف شدن جایگاه رهبری ارزیابی می کنند و دیگر این که واقعاً نمی دانند چه کسی را باید برای جانشینی در نظر بگیرند که بتوان برای سال ها به او اعتماد کرد و از او انتظار رهبری داشت .

بعد از مسعود اگر درگیری هم برای رهبری صورت گیرد کوتاه مدت و کم اثر خواهد بود و آنچه که محتوم است نابودی و تخریب همین ساختار نیم بند موجود خواهد بود ، بعد از وي کسانی که خود را شایسته زعامت و رهبری سازمان می دانند ، مسلماً برای حفظ ظاهر هم که شده تا مدتی دم از اتحاد و یکپارچگی خواهند زد ، اما در مدت زمان کوتاهی یا خود را شایسته رهبری اعلام می کنند یا با کسی که به عنوان جانشین مسعود انتخاب شده همکاری نخواهند کرد و به عبارتی از وی خط خوانی نخواهند داشت .

در این مورد برخی نیروهای مرکزی سازمان که در اشرف هستند به دلیل حضور سالیان سال در عراق و حفظ مرکزیت عيني گروه _ کمپ اشرف _ خود را برای رهبری شایسته تر می دانند و عده ای نیز که در اروپا مستقر هستند به دلیل فعالیت های سیاسی در جهت منافع سازمان خود را برای رهبری لایق می دانند .

مسلماً در صورت نبود رجوي آنچه را که سازمان تلاش نمود تا در طول سالیان سال حول و حوش شخصیت و چهره وي ایجاد نماید ، دیگر قادر نخواهد بود برای فرد ديگري ایجاد نماید، زیرا مسعود با سابقه اش، مقاطعی را پشت سر گذاشت که دوران طلایی رهبری وی بوده و توانسته نهایت استفاده لازم را از آن را براي جا انداختن خود ببرد و در مواقعی هم خطوط و شیوه ها را عوض کرده یا در اساس آن چرخش ایجاد کرده است .

رجوي از زمان ورود به عراق از حمایت شدید و همه جانبه صدام برخوردار بود و از سلاح و مهمات گرفته تا جزئی ترین نیازها را به همراه کمک های مالی فراوان از صدام دریافت می کرد ، در آن مقطع سازمان هنوز جذب نیرو داشتند و رجوي هم همانگونه که گفته شد برای فریب نیروهایش بارها و بارها تاکتیک هایش را عوض کرد .

اما در شرایط فعلی کسی که قرار باشد جانشین رجوي باشد از طرفی محبوبیت تبلیغاتی و ساختگی او را نخواهد داشت و از طرفی مشکلات عدیده ای را پیش روی خود خواهد دید که دست هایش را در ایفای نقش رهبری کاملاً خواهد بست .

رهبر جدید از حمایت صدام برخوردار نیست و می داند که نیروهای اشرف تحت الحفظ هستند ، سلاحی وجود ندارد تا با تحریک هیجان نیروها آنها را به عملیات نظامی و پیروزی دلخوش نماید ، تمام راه ها و تاکتیک ها را مسعود طی کرده و حيله و فریب جدیدی وجود ندارد تا بتوان نیروه ها را سرگرم ساخت ، مگر تکرار دوباره تاکتیک های نخ نما شده ي رجوي.

جذب نیرو در سازمان صفر است و متقابلاً ریزش نیروها و تمایل برای جدایی نیز مزید بر علت شده است و در بعد بین المللی نیز حکایت ها و حرف های منافقين مطلوب دولت ها و رسانه های اروپایی نیست .

بنابراین برای آنان در مقطع حال مهمتر از هر چیز حفظ جان رجوي و همسرش است ولو به قیمت فدا کردن جان نیروهای اشرف یا هر جای دیگر .

از این منظر می توان نتیجه گرفت كاركرد رهبري براي منافقين ملهم از فرهنگ توتاليتر حاكم بر اين فرقه، يك ديكتاتوري فاشيستي تمام عيار و غير قابل جانشيني است كه از اين منظر مانند مرتجع ترين سيستمهاي موروثي مي باشد.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31