ورود فرهنگ غرب به جهان اسلام و فروپاشی امپراتوری عثمانی، بازتاب فراوانی در جامعه اسلامی داشت. مسئله خلافت از اساسیترین مسائلی است که در صد سال گذشته، ذهن مسلمانان اهلسنت را مشغول کرده است و در همین راستا صدها کتاب از سوی متفکران اسلامی نوشته شده و دهها گروه سیاسی تشکیل شده است. خلافت اسلامی از دست رفته است و جهان اسلام گرفتار فرهنگ غرب شده است و هیچ بارقه امیدی دیده نميشود، اکنون چه باید کرد؟
آیا باید دست روی دست گذاشت و منتظر ماند یا برای برونرفت از این وضعیت، کاری انجام داد. جواب تعداد کثیری از متفکران اهلسنت به این سوال، بازگشت به سلف بود. [2]عدهاي که دغدغه دین داشتند، راهحل اصلی را بازگشت به سلف دانسته و خود را سلفی نامیدند. بازگشت به سلف، اولین بار در مصر طنینانداز شد و سید جمالالدین اسدآبادی، محمد عبده، عبدالرحمان کواکبی، محبالدین خطیب و سید محمد رشید رضا اولین افرادی بودند که شعار بازگشت به سلف را مطرح کردند، اما این شعار باعث شد وهابیت از آن استفاده نادرست کنند و آنها نیز خود را سلفی نامیدند و افکار ابن تیمیه را بهعنوان افکار سلف ترویج کردند و این چنین عدهاي از دردمندان مسلمان به دام افکار ابن تیمیه افتادند و خشونت و تکفیرِ برگرفته از افکار وي را تبلیغ کردند.
این گروهها برای احیاي خلافت اسلامی و یا لااقل تأسیس حکومت اسلامی، به فتواهای ابن تیمیه متمسک شدند و گاه با حکم جهاد، تکفیر را در جهان اسلام نهادینه کردند. بنابراین ميتوان با قاطعیت بیان داشت که همه جریانهاي تکفیری از دل گرایشهای فکری سلفیه بیرون آمده و سلفیان تحت تأثیر ابن تیمیهاند؛ بهعبارتِديگر، امروزه جهان اسلام با پدیدهاي بهنام ابن تیمیه روبهرو است که به اسم سلف و سلفیگری، خشونت را ترویج ميکند و به کفر دیگر مسلمانان فتوا ميدهد.
چیستی جریانهاي تکفیری
از آنجا که تمام جریانهاي تکفیری از دل سلفیه بیرون آمدهاند، بنابراین شناخت آنها، بدون شناخت سلفیه امکانپذیر نیست و چون تمام افکار سلفيگري وابستگی کامل به آراي ابن تیمیه دارد؛ به همین جهت ابتدا باید تفکرات ابن تیمیه را شناخت و سپس درباره جریانهاي تکفیری سخن گفت.
ابن تیمیه رهبر بلامنازع تکفیریها
یقینا رهبر تمام جریانهاي تکفیری ابن تیمیه است و بدون او اين جريانها، بیمعناست. وی در سال 664 قمری در خانوادهاي حنبلی، اصحاب حدیثی متولد شد. او در خاندانی بزرگ شد که از قدیم مخالف فلاسفه و عرفا و صوفیان بودند و تاریخ اصحاب حدیث از کشمکشهاي آنان با اشاعره و صوفیان پر است.[3] بنابراین مخالفت ابن تیمیه با آنان تازگی نداشت؛ آنچه تازگی داشت اجتهادهاي جدید او بود. وي با تضییق در مفهوم سلف و تفسیر جدید از حدیث خیرالقرون، مکتب سلفیه را تأسیس کرد.
ابن تیمیه با توسعه مفهوم عبادت، بسیاری از عقايد و اعمال مسلمانان، بهويژه احترام به قبور را از مصادیق شرک دانست و فاعلانش را از مسلمانی خارج و متهم به کفر و شرک کرد.[4] ابن تیمیه در آثارش صدها بار، بلکه هزاران بار از الفاظ تداعی کننده تکفیر استفاده کرد. بر اساس بررسی مجموعه آثار ابن تیمیه، وی 917 بار از لفظ کافر، 892 بار از لفظ یقتل، 829 بار از لفظ مرتد، 219 بار از لفظ یستتاب، 97 بار از لفظ حلالالدم و 97 بار از لفظ «وجب توبته و الا قتل» استفاده کرده است و اگر بهصورت دستی جستوجو شود، موارد بسیار بیشتری یافت ميشود.[5]
وی با حرام دانستن تقلید از ائمه اربعه و اعتقاد به انفتاح باب اجتهاد، خود را مجتهد مطلق دانست و حتی فتوا داد که تقلید از ائمه اربعه کفر و ارتداد است. [6]همین مسئله باعث شد که امروزه در نگاه پیروانش، تقلید حرام باشد و مجتهدانی مثل: اسامهبنلادن و زرقاوی ظهور کنند که از اسلام چیزی نميدانند، اما بهراحتی فتوا به کفر و قتل ميدهند. در کنار حرمت تقلید، فتواهای نادرِ دیگری از ایشان صادر شد که باعث تفرقه در جهان امروز است. یکی از آنها، جواز مقابله با غازان خان حاکم مغولِ مسلمانشده بود که با اندیشه سیاسی اهلسنت ناسازگار است؛ همین فتوا امروزه مستمسک گروههای جهادی برای مقابله با حاکمان سرزمینهاي اسلامی و ترور مخالفان شده است.[7] بهعبارتِدیگر اولین فردی که مجوز جهاد علیه حاکم مسلمان را صادر کرد، ابن تیمیه است و امروزه جهادیها با تمسک به فتواهای جهادی ابن تیمیه به کشتار مسلمانان دست ميزنند.
جریانهاي تکفیری در عصر حاضر
در سی سال اخیر، گروههاي متعدد و متنوعی از جریانهاي تکفیری در کشورهای اسلامی بهوجود آمدهاند که آقای «دکمجیان» در کتاب جنبشهاي اسلامی در جهان عرب بهصورت گسترده به صدها گروه از آنها اشاره کرده است که غالبا به یکی از سه جریان اصلی تکفیریِ وهابیت، سپاه صحابه و طالبان و سلفیه جهادی (القاعده) وابستهاند. بيشتر این گروهها تابع مقتضیات زمان به سلفیه جهادی پیوسته؛ اگرچه قبلا از طیفهاي دیگر و گاه اصلا سلفی نبودهاند؛ بنابراین مهمترین گروه، سلفیه جهادی است که جهاد را واجب دانسته و صدها گروه به آن متعلق است.
وهابیت و تکفیر مسلمین
وهابیت تحت تأثیر افکار ابن تیمیه، مسلمانان را به سبب، توسل به ارواح بزرگان و احترام به قبور اولیاي الهی، مشرک به شرک جلی و کافر به کفر اکبر ميداند و معتقد است اين شرک، از شرک مشرکان زمان رسول خدا(ص) بیشتر و بزرگتر است. بنابراین مسلمانان باید دوباره اسلام آورده و شهادتین را به زبان جاری کنند و از اجداد خود تبری جویند؛ در غیر این صورت مهدورالدم بودهاند و کشتن آنان در صورت امتناع از پذیرش دوباره اسلام واجب است و اموال و زنان و فرزندانشان بهعنوان غنیمت جنگی گرفته ميشود.[8] در نگاه وهابیت یک میلیارد و پانصد میلیون مسلمان (به غیر از هم مسلکان ایشان) همگی کافر و مشرک و مهدورالدم هستند و حتی سلفیانی مثل: اخوانالمسلمین و طالبان اگرچه مشرک نیستند، بدعتگذارند و باید از بدعت دست بردارند.[9]
با مراجعه به تاریخ وهابیت به این نتیجه ميرسیم که این فرقه حتی به هممسلکان فقهی و اعتقادی خود نيز رحم نکردهاند. همچنین بیشتر کشتهشدگان دوره اول وهابیت، که با فتواهای محمدبن عبدالوهاب به قتل رسیدهاند، اهلسنت حنبلی مذهب با رویکرد اصحاب حدیث بودهاند.[10] تکفیر مسلمانان در آثار محمدبن عبدالوهاب و نيز در رفتار وهابیان در دوره ظهور مجدد به وضوح دیده ميشود؛ در ادامه به برخی از آنها اشاره ميشود.
محمدبن عبدالوهاب در رساله نواقضالاسلام، ده چیز را ناقض اسلام دانسته و به کفر مرتکب آن فتوا داده است:
یکم: شرک در عبادت خدا، مانند: ذبحکردن برای غیر خداوند، که به عقیده او بسیاری از مسلمانان مشمولش هستند! و حال آنکه تمام مسلمانان نذر را مخصوص خدا ميدانند و ثوابش را به اولیاي الهی هدیه ميکنند.
دوم: کسی که میان خود و خداوند واسطهای قرار دهد و از وی طلب شفاعت کند، به اجماع علما کافراست! البته معلوم نیست که منظور محمدبن عبدالوهاب از اجماع یادشده، اتفاقنظر فقهای اسلامی است یا فقط خودش منظور است! چراکه اين مطلب، بههیچوجه مورد اجماع فقهای اسلام نیست، بلکه قول به عدم تکفیر و جوازش، صدها برابر شهرت بیشتر از نظر محمدبن عبدالوهاب دارد.
سوم: کسی که مشرکان را تکفیر نکند یا در کفر آنها تردید کند یا عقايدشان را درست بپندارد، کافر است! بنابراین، بهعنوان نمونه کسی که در کفرِ توسلکنندگان به رسول خدا(ص) تردید داشته باشد، خودش هم کافر خواهد بود...!
چهارم: کمک به مشرکان و یاریرساندن آنان علیه مسلمانان، کفر است. البته ظاهرا منظور محمدبن عبدالوهاب از مشرکان، مسلمانان غیر وهابی و بهویژه صوفیان و شیعیان است که به پیامبر(ص) توسل ميکنند! ...وي در همه این موارد، تنها به مسلمانان نظر داشته است![11]
آن فتواهای محمدبن عبدالوهاب و این عملکرد آل سعود در دوره اول وهابیت است که پیشِروی ماست و همین، روش وهابیت در عصر حاضر است که در آثار «عبدالعزیز بن باز» و «ابن عثیمین» و «عبدالله بن جبرین» از علمای بزرگ وهابیت در دهه اخیر دیده ميشود. اما بهخاطر مقتضیات زمان و مکان، توانايی عملکردن این روش را ندارند و خشونت و تکفیر را به بیرون از عربستان میبرند و افکار تکفیری را در جوامع دیگر پخش ميکنند و در موقع مقتضی از آن استفاده ميکنند.
سپاه صحابه و تکفیر شیعه
پیشینه فکری سپاه صحابه به جریان فکری دیوبندیه[12] باز ميگردد. در قرن دوازده هجری در هند فردی ظهور کرد که حامل برخی از افکار ابن تیمیه بود. شاه ولیالله دهلوی با تلفیق تصوف، «ماتریدیه» با سلفیت، مکتبی ایجاد کرد که بعدها با عنوان «مکتب دیوبندیه» شناخته شد. دیوبندیه را بههیچوجه نمیتوان سلفی، یا یکی از جریانهاي آن دانست؛ زیرا هیچگاه دیوبندیه به برتربودن فهم سلف بر فهم خلف معتقد نیست، اما از آن جهت که برخی از افکار تکفیری ابن تیمیه را قبول دارد از روی تسامح از دیوبندیه بهعنوان یکی از جریانهاي سلفی یاد ميشود.
از تفکرات دیوبندیه، در سال 1985 جریان تکفیری سپاه صحابه در پاکستان بهوجود آمد که به تکفیر شیعه ميپردازد و کاری به غیرِ شیعه ندارد؛ زیرا بزرگان دیوبندی قائل به تکفیر مسلمانان نبوده و شاه ولی الله دهلوی در عین اعتقاد به شرک دانستن برخی از اعمال مسلمانان، بر خلاف وهابیت، مسلمانان را به خاطر این اعمال کافر نميداند. برخی از فتواهای بزرگان دیوبندیه مبنی بر کفر شیعه، مستمسکی برای سپاه صحابه بر تکفیر شیعیان و به شهادت رساندن آنها شده است.[13] در بیانیههاي سپاه صحابه آمده است: پاکستان باید از حضور شیعیان خالی شود و پاکستانِ بدون شیعه ميخواهیم. در همین راستا در ایام عزاداری اباعبدالله الحسین به دستههاي عزاداری حمله میکنند و شیعیان را به شهادت ميرسانند.[14]
در سه دهه اخیر در کنار سپاه صحابه، چندین گروه افراطی و تکفیری دیگر نیز در پاکستان شکل گرفته است: لشکر جهنگوی، لشکر طیبه و جیش محمد از مهمترين گروههای تکفیری در پاکستان هستند که لشکر جهنگوی در مورد شیعیان سختگیرتر و تندتر از بقيه است.[15]
یکی از عوامل گسترش گروههاي تکفیری علیه شیعه در پاکستان و کشورهای دیگر، رفتار برخی از شیعیان در اهانت به مقدسات و بزرگان اهلسنت است؛ مثل آقای الهیاری در شبکه اهل بیت، آقای یاسر الحبیب در لندن و آیتالله سیدصادق شیرازی در شبکههاي مختلف ماهوارهای. مقام معظم رهبری فرمودند: تشیع آمریکايی و لندنی، تشیع واقعی نیست؛ که اشاره به شبکههاي ماهوارهاي پخششونده از آمریکا و لندن است که مصداق کامل آن شبکه اهل بیت آقای اللهیاری است که توهین را به حد اعلی رسانده است. کسی دیگر (اعم از شیعه و سنی) نمانده که ایشان به او اهانت نکرده باشد. بهترین تعبیر برای اینگونه شبکهها این است که اینها را «طبلهاي جنگ مذهبی» بنامیم که بر طبل جنگ ميکوبند.
سلفیه جهادی و گسترش خشونت و قتل به اسم اسلام
سومین و مهمترین جریان تکفیری، جریان سلفیه جهادی است که از آن، القاعده و داعش بیرون آمد. پیدایش سلفیه جهادی، بازگشت به کتابی از سید قطب بهنام «معالم فی الطریق» است. سید قطب با نگارش این کتاب بیان داشت که ما در دوران جاهلیت قرن بیستم که بدتر از جاهلیت زمان پیامبر است زندگی ميکنیم و باید این جاهلیت را که همان فرهنگ غرب است از بین ببریم. سخنان سید قطب اشکالی نداشت، اما دومین مسئلهاي که ایشان در این کتاب مطرح کرد و جهان اسلام را به تلاطم انداخت، اين بود که: هرکس به این جاهلیت راضی باشد او هم کافر است و تمام شهرهای اسلامی، شهرهای جاهلی است. اینچنین شد که تمام مسلمانان و شهرهای آنها به حکم سید قطب کافر شدند! سید قطب به پیروانش توصیه کرد که همچون پیامبر از مکه جاهلی به مدینه النبی هجرت کرده و یک شهر اسلامی تشکیل دهند و سپس با جهاد، برای تشکیل حکومت اسلامی بکوشند.[16]
در همان زمان، تعدادی از جوانان تندرو و افراطی اخوانالمسلمین به تفکرات سید قطب پیوستند و گروههاي تکفیری متعددی را در مصر و کشورهای عربی تأسیس کردند؛ مهمترین آنها عبارتنداز:
جماعه المسلمین یا گروه التکفیر و الهجره به رهبری شکری مصطفی و گروه الجهاد به رهبری محمد عبدالسلام فرج.
«عبدالسلام فرج» مؤلف یکی از تأثیرگذارترین کتابها در گسترش تفکر جهاد در بين جوانان مصر است. وی در کتاب «الفریضه الغائبه» جهاد را فریضهاي ميداند که مسلمانان قرنها آن را فراموش کردهاند، ازاينرو باید آن را دوباره احیا کرد. ایشان جهاد را مثل نماز، برای هر مسلمان، اعم از زن و مرد واجب عینی دانسته است و تمام حاکمان اسلامی را به حکم آیه «فمن یحکم بغیر ما انزل الله فاولئک هم الکافرون» کافر معرفی ميکند و جهاد علیه آنها را واجب اعلام کرد. ایشان در این اثر بیان داشت که جنگ علیه دشمنان داخلی یعنی حکّام مسلمان بر دشمنان خارجی یعنی غرب و استکبار جهانی مقدم است و تا مدافعان تفکر غرب را در داخل از بین نبریم، پرداختن به دشمن خارجی بیمعناست و اینچنین فضای مخالفت با غرب به داخل جهان اسلام برگشت و جنگ میان مسلمانان شکل گرفت.[17] «ژیل کوپل» در کتاب پیامبر و فرعون به خوبی این فضا را ترسیم کرده است و با گزارش از کتاب معالم فی الطریق، اثر آن را در گسترش سلفیه جهادی نشان داده است.[18]
جنگ افغانستان فرصت خوبی برای سلفیان جهادی بود. شوروی کافر به کشوری اسلامی حمله کرده و دفاع از اسلام و مسلمانان با فتواهای جهادی علمای اهلسنت و وهابیت واجب شد. این تحلیل باعث شد که بسیاری از سلفیان جهادی به افغانستان بروند و با عنوان «افغان العرب» یا عربافغان مشغول جهاد علیه شوروی شوند. فتواهای جهاد علمای وهابیت و دیوبندیه در این زمینه، رغبت این افراد را دوچندان کرد و اسامهبنلادن با آشناشدن دکتر عبدالله عَزّام رهبر افغان العربها و حکم جهاد علمای وهابی، راهی افغانستان شد و در آنجا بهعنوان معاون عبدالله عزام مشغول بهکار شد و رشادتهايی از خود نشان داد.[19]
بعد از جنگ افغانستان و ترور عبدالله عزام از سوی سرویسهاي اطلاعاتی آمریکا، افغان العربها پراکنده شدند و اسامهبنلادن به سودان رفت. در سال 1994 بار دیگر سلفیان جهادی، دورِهم جمع شدند و اسامهبنلادن را به عنوان رهبر خود انتخاب کردند و اینچنین گروه تکفیری القاعده در پیشاور پاکستان تأسیس شد، البته برخی تأسیس القاعده را به سال 1988، یعنی بعد از اتمام جنگ افغانستان باز ميگردانند که شواهد کافی برای آن وجود ندارد.[20] با تأسیس القاعده که مهمترین هدفش مبارزه با آمریکا بود، پایگاهها و سفارتخانههاي آمریکا، در آفریقا مورد حمله موشکی و انتحاری القاعده قرار گرفت و دهها نفر از نظامیان آمریکايی از سوی القاعده به قتل رسیدند. با بمبگذاری در سفارتخانههاي آمریکا در کنیا و تانزانیا و حمله به کشتی آمریکايی در خلیج عدن، القاعده بهعنوان گروه تروریستی از سوی آمریکا معرفی شد. در این زمان طالبان در افغانستان ظهور کرده و از اسامهبنلادن برای حضور در افغانستان دعوت بهعمل آورد و اسامهبنلادن از سودان به افغانستان رفت. آمریکا از طالبان، اسامهبنلادن را بهعنوان رهبر گروه تروریستی القاعده درخواست کرد که با مخالفت طالبان مواجه شد. 11سپتامبر2001 اتفاق افتاد و حمله به برجهاي دو قلوی تجارت جهانی به اسم القاعده تمام شد و آمریکا به افغانستان و سپس عراق حمله کرد. آمریکا تا سال 2010 موفق به کشتن اسامهبنلادن نشد؛ زیرا اسامهبنلادن پنج سال تحت حمایت اطلاعات ارتش پاکستان در منطقه نظامی «ابوتآباد» اسلامآباد زندگی ميکرد و کسی از این مسئله خبر نداشت. با اطلاعات بهدستآمده، در سال 2010 آمریکا شبانه به ابوتآباد حمله کرد و اسامهبنلادن را کشت؛ بعد از وي ایمن الظواهری، پزشک جراح مصری و رهبر گروه الجهاد مصر، رهبر القاعده شد.[21]
با حضور آمریکا در خلیج فارس و حمله به عراق، گروه جدیدی در عراق شکل گرفت که رهبری آن را ابومصعب زرقاوی بهعهده داشت. زرقاوی بیشترین حملاتش بهسمت شیعیان بود و در بیانیههاي خود استدلال ميکرد: از آن جهت که شیعه کافرِ مشرک با آمریکای کافر همدست شده و به قتل مسلمین پرداخته است و برای نهادینهکردن فرهنگ جاهلی در کشور عراق تلاش ميکند، ازاينرو بیشترین حملات ما باید متوجه حکومت شیعه در عراق باشد تا نه آمریکا به هدفش برسد و نه شیعه بتواند در عراق جای پايی پیدا کند.[22] با ظهور بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی و اتفاقات سوریه، گروهی با عنوان داعش (دولت اسلامی عراق و شام) از جبهه النصره که زیرمجموعه القاعده بود، خارج شد و دیگر از دستورهاي ایمن الظواهری تبعیت نکرد و گروه تکفیری جدیدی بهوجود آمد که مهمترين هدفش تشکیل حکومت در عراق و شام است و مهمترين مخالفان خود را شیعیان عراق و شام ميداند و با دولت سوریه و عراق ميجنگد.[23]
این سه جریان، مهمترين جریانهاي تکفیری جهان اسلام هستند. هر کدام به صدها گروه کوچکتر تقسیم شده و در هر کشوری با نام خاصی ظهور یافتهاند. همچنین بسیاری از افراد یک گروه به گروههاي دیگر پیوسته و تفکیکشان را دشوار ساخته است؛ بهعنوان مثال با حمله آمریکا به افغانستان گروههاي تکفیری، سپاه صحابه و طالبان به القاعده نزدیک شدند و القاعده یارگیری خود را از جوانان افراطی طالبان در کنار یارگیری از جوانان تند اخوانالمسلمین انجام ميدهد.
چرايی شکلگیری جریانهاي سلفی
عدم حضور یک تفکر اسلامگرای بدیل در صحنه جهان اسلام
بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، جهان اهلسنت بهدنبال ایجاد جايگزيني برای آن بود و در این راستا تلاش فراوانی کرد. از راهاندازی جنبش خلافت در هند، نگارش آثاری، همچون الاسلام و اصول الحکم علی عبدالرزاق مبنی بر انکار خلافت اسلامی، پیشنهاد رشید رضا مبنی بر پذیرش خلافت حاکم قریشی و زیدیمذهب یمن از سوی مسلمانان تا تأسیس اخوانالمسلمین و حزبالتحریر همگی در راستای احیاء خلافت اسلامی بود. مرحوم حمید عنایت در دو اثر معروفش درباره اندیشه سیاسی مسلمانان و تلاش متفکران و مصلحان اهلسنت برای راهاندازی مجدد امپراتوری اسلامی، بهخوبی نشان داده است که علمای اهلسنت در زمینه اندیشه سیاسی با وضعیت فعلی جهان اسلام چه راهحلهايی دادهاند، اما مسائل جهان اسلام پیچیدهتر از آن بود که این راهحلها جواب دهد و تلاشهاي عالمان اهلسنت شکست خورد و روزنه امیدها به یأس تبدیل شد.
جریانهاي فکری متعددی در جهان اسلام شکل گرفت تا عقبماندگی و تحقیر مسلمانان را جبران کند، اما هیچیک نتوانستند برای جهان اسلام کاری انجام دهند. جریان روشنفکری که بيشتر افکار و فرهنگ غرب را پذیرفته بود، بهجای اینکه فکری برای اسلام کند، خود جذب مدرنیته شد و اصول اومانیسم را پذیرفت و اسلام را بهنفع غرب تفسیر کرد. جریان اصلاحطلبی با فروکاستن مسائل جهان اسلام به مسائل فقهی، عملا کاری از پیش نبرد و جهان اسلام فروماندهتر از قبل بهراه خود ادامه داد.
در اینجا بود که شعار بازگشت به سلف که از سوی سید جمال و محمد عبده در جهان طنینانداز شده بود، از سوی عدهاي، مثل وهابیت و سید محمد رشیدرضا بهنفع ابن تیمیه مصادره شد و بازگشت به سلف تفسیری ابن تیمیهاي یافت. چرخش فکر جهان اسلام که بهسمت اصلاحگری محمد عبده سرعت ميگرفت، بهوسیله شاگردش رشیدرضا بهسمت ابن تیمیه چرخید جهان اسلام در دام افکار ابن تیمیه، بهعنوان تنها راه رهايي از بنبست بهوجود آمده، افتاد.
در این زمان برخی از مسائل سیاسی و فکری جهان اسلام، به وهابیت برای گسترش فکر ابن تیمیه کمک کرد. پنج کشور مهم عربی، یعنی مصر، سوریه، اردن، عراق و لیبی بهسمت بلوک شرق گرایش یافته و جریان چپ در کشورهای اسلامی گسترش یافت. عربستان و شاه ایران با کمک آمریکا برای جلوگیری از گسترش جریان چپ در کشورهای خاورمیانه، کنفرانس اسلامی را تأسیس کردند و آمریکا دست عربستان را برای گسترش وهابیت و سلفيگري در جهان اسلام باز گذاشت و اینچنین، سیاست آمریکا برای مقابله با کمونیست در خدمت وهابیت قرار گرفت و موجب گسترش سلفیگری در جهان اسلام شد.
شعار بازگشت به سلف
نزد اهلسنت کلمه سلف قداست خاصی دارد و یادآور دوران اوج خلافت خلفا و صحابه است. در نگاه اهلسنت دو چیز در قدرت سیاسی مهم است: اول امپراتوری و اقتدار خلافت و دیگری گسترش سرزمینهاي اسلامی و فتح کشورهای مشرک و تبدیل آن به کشور توحیدی. مهم نیست که حاکم ظالم باشد یا نه، بلکه مهم اقتدار خلافت است؛ حتي اگر خلیفه هم کارهای نباشد و بازیچه دست دیگران باشد مهم نیست، اگر قریشی باشد بهتر و اگر نباشد مهم نیست، اقتدار امپراتوری وجود داشته باشد، کافی است. در نگاه اهلسنت این اقتدار در دوره خلفا و سپس در دوره بنیامیه بیش از دیگر خلافتها تجلی یافته است. ازاينرو بازگشت به سلف، یعنی بازگشت به اقتدار گذشته.
همگرایی رویکرد توحیدی سلفیان با دستگاه فکری اهلسنت
دلیل دیگر گسترش تفکر سلفی، رویکرد توحیدی سلفیان است که با دستگاه فکری اهلسنت سازگار است. تمام اهلسنت اعم از اشاعره، ماتریدیه و اصحاب حدیث قائل به نظریه «خلق افعال عباد» یا «کسب» هستند؛ یعنی تمام اهلسنتی که تحت تأثیر تصوف نیستند، قائلندکه تمام افعال اختیاری اولیاء الله، همگی خلق خدا و کسب عبد است. با این تفسیر، پیامبری که نميتواند حتی افعال اختیاری خود را بیافریند، چگونه ميتواند مرده زنده کند و مریض را شفا دهد. بنابراین براساس تمام مکاتب اهلسنت، آیاتی که خلق و شفاء را به اولیاءالله نسبت ميدهند، مَجاز است، نه حقیقت و آیه (خلق کل شی) بر تمام آیات قرآن، حاکم است؛ به همين سبب استغاثه به ارواح اولیاي الهی بنابر نظریه کسب، نزد همه اهلسنت، بوی شرک ميدهد، مگر اینکه رویکرد صوفیانه داشته باشد و ولایت تکوینی اولیاءالله را بپذیرد.
رویکرد نفی هرگونه توسل به غیر خدا، نهتنها برای بسیاری از روشنفکران اهلسنت، بلکه برای روشنفکران شیعه هم جاذبه دارد و این رویکرد را در افرادی مثل محمد عبده ميبینیم که اینگونه توسلات را نه از مقوله مصادیق شرک، بلکه از مقوله خرافات جایز نميداند و در این راستا با وهابیت و سلفیگری همنوا ميگردد. عقلگرايی برخاسته از غرب به این تفکرات نه از باب شرک، بلکه از باب خرافات به وهابیت و سلفيگري کمک ميکند. شاید روشنفکران با تخریب قبور مخالف باشند، اما با این نوع توسلات هم مخالفند. بنابراین تفکر تاریخی خلق افعال عباد و جریان روشنفکری، زمینه مساعدی برای پذیرش افکار سلفيگري را بهوجود ميآورد، مگر آنکه آن فرد تفکر صوفیانه داشته باشد و مبحث انسان کامل و ولایت تکوینی مانع پذیرش افکار سلفی باشد. بنابراین تفکر اهلسنت پتانسیلهاي زیادی برای پذیرش افکار سلفیگری دارد، ولی به شرط آنکه با رویکرد ملایم و ضد تکفیری باشد.
تفکر اموی
عامل دیگر گسترش سلفیگری، حضور تفکر امویگری در سلفیان است که بر تاریخ، رجال، حدیث، فکر و کلام اهلسنت سایه افکنده است و اگر جریان تصوف از اهلسنت رخت بر بندد، یقیناً رویکردهای عثمانی در اهلسنت رشد ميکند. رفتار اشتباه گروهِ مخالفان تقریب در شیعه، مثل: آیتالله شیرازی و وابستگان به این طیف فکری در اهانت به مقدسات و بزرگان اهلسنت، بهشدت در گسترش تفکر عثمانی اموی تأثیرگذار است. گسترش تفکر اموی، باعث گسترش تفکر ناصبیگری در جهان اسلام است که نشانهايی از آن در جهان دیده ميشود. دعوای شیعهسنی بهشدت ميتواند به گسترش سلفیگری در میان اهلسنت تأثیر گذارد.
قدرتیافتن شیعیان در ایران
عامل دیگرِ گسترش سلفیگری، به قدرترسیدن شیعه در ایران و سپس در دیگر کشورهاست. از نظر یک سنی، خلافت اسلامی به مراتب بیشتر از یک شیعه، اهمیت دارد. اهلسنت در طول تاریخ همیشه دارای امپراتوری و خلافت بودهاند. اکنون یک سنی ميبیند که شیعه بدعتگذار به حکومت رسیده است، اما یک سنی که حق است، نتوانسته است به حکومت برسد. در نگاه یک فرد سنی، مشکل از کجاست که خدا از اهلسنت رویگردان شده است و شیعه کافر را قدرت داده است. در نگاه آنان، مهمترين دلیل رویگردان شدن خدا از اهلسنت، دورشدن آنها از ایمان و عمل سلف است. لذا بازگشت به سلف که فقط از سوی سلفیها مطرح ميشود و بهشدت تحت تأثیر ابن تیمیه است، تنها راهحل برونرفتِ جهان اسلام از این وضعیت است که جوانان نیز آن را میپذیرند.
بهعبارتِدیگر، اکنون همه عوامل سیاسی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی آمادهاند تا تفکر سلفيگري در جهان اسلام گسترش يابد و هر روز نيز گستردهتر شود، مگر آنکه جریانی معتدل، از اهلسنت به قدرت رسد و فضای تکفیر در جهان اسلام فروکش کند.
دلايل قدرتگرفتن جریانهاي تکفیری در دهه اخیر
مهمترين عامل قدرتیابی جریانهاي تکفیری بدون شک و شبههای، حضور نظامی آمریکا در منطقه در دهه اخیر است. براساس تفکر سید قطب، همه مشکلات ما از جاهلیت قرن بیستم است و جاهلیت قرن بیستم چیزی به غیر از فرهنگ غرب و دموکراسی و اومانیسم نیست. یک دهه است که آمریکا با تمام توان (حتی بهصورت نظامی) آمده است تا این فرهنگ را در منطقه نهادینه کند. حال وظیفه یک مسلمانِ متدین غیرتمند چیست؟ جهاد علیه آنان و مسببان و کمککنندگان به آنان در منطقه.
در نگاه القاعده، آل سعود هم مثل بقیه حاکمان اسلامی، کافر است و فرقی میان آل سعود و دیگر حکومتها نیست، اما حکومت شیعه عراق رسماً با کمک آمریکا به سرکار آمده است و باید با او مخالفت کرد. ثانیاً در طول تاریخ همیشه حکومت عراق در دست اهلسنت بوده است و امروز مانند زمان حمله هلاکوخان مغول به بغداد، به همراهی خواجه نصیرالدین طوسیِ شیعه، بارِ دیگر آمریکای کافر با همدستی شیعه کافر و مشرک به فتح بغداد دست زده است و وظیفه هر مسلمانی است که نگذارد این پیمان میان شیعه و آمریکا تحقق عملی پیدا کند؛ ازاينرو مسلمانان (حتی با عملیات انتحاری) باید جلوی این همپیمانی را بگیرند و از تکرار تاریخ جلوگیری کنند.
حضور آمریکا در افغانستان باعث شد که بسیاری از جوانان جماعه التبلیغ که به تبلیغ مذهب دیوبندی مشغول بودند و کاری به سیاست نداشتند، جذب گروههاي تکفیری شوند و احساس کنند امروز دیگر با تبلیغ نميتوان جهان اسلام را از ورطه سقوط نجات داد، به همين سبب به جریانهاي تکفیری میپیوندند و وزنه این جریانها را سنگینتر ميکنند.
سقوط مرسی از حکومت در مصر، باعث شد که گروههای جهادی عزم خود را بیشتر جزم کرده و تصور کنند تنها راه باقیمانده برای احقاق حق خود، فقط جهاد و مبارزه مسلحانه است. یقیناً سقوط مرسی به گسترش افکار سلفیه جهادی و گروههای تکفیری کمک خواهد کرد. اگر این اتفاقات در کشورهای دیگر مثل تونس و لیبی هم بیفتد و افراد سکولار در رأس امور قرار گیرند، یقینا به قدرتیابی جریانهاي سلفی کمک خواهد کرد.
مسئله سوریه از دیگر اموری است که باعث گسترش تفکر تکفیریها شد. با فتواهای جهاد از سوی افرادی، مثل دکتر یوسف قرضاوی که به رهبر معنوی اخوانالمسلمین یا فقیه اخوان معروف است، بسیاری از جوانان تند اخوانی و غیر اخوانی به سوریه رفته و جذب گروههای تکفیری در سوریه شدند و بعد از اختلاف داعش با جبهه النصره، عدهاي از همین جوانان، اکنون در کنار داعش به مبارزه مسلحانه با حکومت عراق ميپردازند و نميدانند که به جنگ مذهبی دامن زدهاند و در زمین آمریکا بازی ميکنند. بنابراین ميتوان به صراحت بیان کرد که علت اصلی قدرتیابی جریانهاي تکفیری در دهه اخیر، حضور آمریکا در منطقه است. پس بلندتر از قبل باید فریاد زد: مرگ بر آمریکا.
نویسنده:مهدی فرمانیان1
___________________________________________________________________________________
پینوشت:
استادیار و رئیس دانشکده مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم؛
البته سه جریان مطرح در جهان اسلام شکل گرفت که عبارتنداز: اصولگرایان (بنیادگرایان یا سلفیان)، اصلاحطلبان (جمع بین سنت و تجدد) و روشنفکران (پذیرنده اکثر مبانی غرب و تفسیر دین براساس فرهنگ مدرنیته)، اما از آن جهت که این مقاله به تکفیریها اختصاص دارد از جریانهای دیگر ذکری به میان نیامد؛
یوسف قرضاوی،الصحوه الاسلامیه، ص201؛
نگاه کنید: ابن تیمیه،زیاره القبور و همو، قاعده جلیله فی التوسل و الوسیله؛
نگاه کنید: عبدالحکیم ابواللوز،الحرکات السلفیه فی المغرب، ص 113، مرکز دراسات الوحده العربیه، 2009. پایاننامه دکتری دانشگاه مغرب؛
مجموع فتواهای ابن تیمیه، ج4، ص 124؛
نگاه کنید: محمد عبدالسلام فرج (رهبر گروه الجهاد مصر)،الفریضه الغائبه، ص 21؛
در این زمینه نگاه کنید به آثار متعددی که در نقد وهابیت نوشته شده است: کشف الارتیابتألیف سید محسن امین؛ آیین وهابیت تألیف آیتالله سبحانی؛ رویکرد عقلانی به باروهای وهابیت نگارش استاد نجمالدین طبسی؛ وهابیت اثر فقیهی؛ پاسخ به شبهات وهابیت و سلفیگری نوشته استاد علی اصغر رضوانی و دیگر آثار مربوطه؛
نگاه کنید: اضواء السلفیه عند جماعه الاخوان، تمام کتاب و مقدمه ربیع مدخلی بر آن. در این زمینه میتوان به آثار ربیع مدخلی از بزرگان وهابیت مراجعه کرد که همه را مشرک و کافر و یا حداقل بدعتگذار میداند؛
نگاه کنید: تاریخ ابن غنامو کتاب المجد فی تاریخ النجد که هر دو توسط وهابیان طرفدار و همزمان محمدبن عبدالوهاب نوشته شده است؛
محمدبن عبدالوهاب،مجموعه الرسائل، رساله نواقض الاسلام، ج1، ص 231 تا 243؛
درباره دیوبندیه نگاه کنید: مهدی فرمانیان، «مقاله دیوبندیه»، مجله طلوع، شماره 13؛ علیزاده موسوی،مکتب دیوبند؛ محمد طاهر رفیعی، نقدوبررسی اندیشههای کلامی دیوبندیه، پایاننامه کارشناسی ارشد مؤسسه امامخمینی(ره)؛
نگاه کنید: علیرضا میرزایی، «سپاه صحابه نماینده افراطگرایی دیوبندیه»، مجله سراج منیر، شماره 11؛
نگاه کنید: محمد طاهر رفیعی،نقدوبررسی اندیشههای کلامی دیوبندیه، فصل آخر؛
علی جمالی،افراطگرايی در پاکستان، فصل لشکر جهنگوی و طیبه؛
نگاه کنید: محمد مسجد جامعی،زمینههای سیاسی حکومت اسلامی در تشیع و تسنن، ص 160 تا 169؛
نگاه کنید: محمد عماره،الفریضه الغائبه عرض و نقد، تمام کتاب؛
این کتاب توسط دکتر حمید احمدی ترجمه و توسط انتشارات کیهان به چاپ رسیده است؛
درباره افغانالعربها نگاه کنید به کتاب ابوولید المصری با عنوان بر بام جهانو سلسله مقالات وحید مژده (بیست مقاله) در خبرگزاری آوای افغان؛
درباره القاعده آثار فراوانی نوشته شده است. یکی از این آثار کتاب مفیدالقاعده و اخواتها است که توسط کمیل الطویل نگارش یافته است و نویسنده با بیش از بیست نفر از سران القاعده مصاحبه کرده و این اثر را تألیف کرده است؛
در این زمینه نگاه کنید به خبرگزاری جمهوری اسلامی و دیگر خبرگزاریها در زمان قتل اسامهبنلادن در سال 2010؛
نگاه کنید: کتاب سلفیه حال و آینده، بخش القاعده عراق؛
نگاه کنید به مقاله جالب و خواندنی «جبهه النصره لاهل الشام من التأسیس الی الانقسام»، تألیف حمزه مصطفی مصطفی، مجله دراسات السیاسیه، مرکز العربی للابحاث و دراسات السیاسات، ش 5، نوامبر 2013.