بحران‌زی

5555555555مجید مربایان پژوهش‌گر مطالعات تروریسم در روزنامه سازندگی نوشت؛ کنکاش در پیشینه گروهک تروریستی منافقین (مجاهدین خلق) حاکی از این است که ماهیت بقای این گروهک به زیست بحرانی وابسته است و این همان‌چیزی است که سبب شده، اعضای این گروهک از یک زندگی نرمال محروم باشند. طلاق‌های اجباری، عقیم‌کردن زنان، جداسازی کودکان از مادرانشان و بسیاری موارد مشابه، همه حاکی از این است که سرکردکان این گروهک، بقای گروهکشان را در تداوم بحران می‌دانند.

پذیرش قطعنامه 598 در تیر 1367 از سوی ایران، زنگ‌خطر جدی برای منافقین بود. حضور این گروهک در عراق و توجیه اعضای برای حضور در این کشور صرفا به دلیل همراهی با رژیم بعث عراق در ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی بود و آتش‌بس میان ایران و عراق، تمامی این توجیه‌ها را بی‌اثر می‌کرد. از همین رو بود که تنها یک هفته پس از پذیرش قطعنامه، گروهک منافقین در یک یورش، به مرزهای غربی کشور حمله کرد. مسعود رجوی به خوبی می‌دانست که پایان جنگ تردیدها را در میان اعضا افزایش می‌دهد که این تردیدها می‌تواند به تدریج سبب بالا گرفتن نارضایتی‌ها، هرج ‌ومرج و نافرمانی شود و این چیزی بود که او به شدت از آن واهمه داشت. او در سخنرانی‌اش پیش از عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان صراحتا به این موضوع اشاره می‌کند، آنجایی که می‌گوید: «باید بدانید که ما از قبل تصمیم انجام این عملیات بزرگ را داشتیم و می‌خواستیم آن را دیرتر انجام دهیم اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد، یعنی به دلیل شرایط سیاسی جدید مجبوریم یکی دو ماه آن را زودتر انجام دهیم. تصمیمی که ما گرفتیم تصمیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چاره‌ای جز عمل نداریم و اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل می شویم و دیگر نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می شویم.»

رجوی آگاه بود که نتیجه این عملیات از پیش تعیین شده است. سرکرده منافقین از همه بیش‌تر به این موضوع واقف بود که قول‌هایی که او به اعضا برای فتح سه روزه تهران می‌دهد، توهمی بیش نیست، رجوی می‌دانست که آنچه صدام 8 سال با همراهی بخش زیادی از کشورهای غربی و شرقی و عربی برای آن جنگید را نمی‌تواند سه روزه به دست آورد، اما آنچه سبب می‌شد که او چنین ریسک خطرناکی کند، بازی برای بقا بود. رجوی می‌دانست که در این عملیات بخش بزرگی از نیروهایش را از دست می‌دهد. احتمال پیروزی بسیار اندک است اما اگر او چنین اقدامی را نمی‌کرد، باید همه روزه منتظر اخراج از عراق و سرگردانی می‌بود. حتی چه بسا رژیم بعث در مذاکرات صلح، منافقین را یکی از وجه‌المصالحه‌ها قرار می‌داد.

رجوی پذیرفت که بخش زیادی از نیروهایش را قربانی کند تا توجیهی برای بقا در عراق پیدا کند. رجوی باید به رژیم بعث ثابت می‌کرد که در شرایطی که حتی دیگر صدام ادامه جنگ را به صلاح نمی‌دانست و هزینه آن را بیشتر از فایده‌اش می‌داند، آنها حاضرند که دست به این چنین اقدامات انتحاری بزنند.

اگرچه رجوی به هدف ظاهری این عملیات یعنی فتح تهران نرسید؛ که البته خودش هم می‌دانست که نمی‌رسد؛ اما به صدام و بسیاری دیگر ثابت کرد که برای بقا حاضر است به هر اقدامی دست بزند، حتی اگر در این میان بخش زیادی از سازمان تشکیلاتی‌اش را از دست بدهد. اقدامی که یکبار در 30 خرداد آن را تجربه کرد و با بحران‌سازی سبب بقا خود شدند و مجدد در پایان جنگ نیز آن را آزمود.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31