با چشم باز؛ بنی صدر (7)

بنی صدر چندبار این جمله را تکرار کرد و بعد گفت« شما مردم، با آرامش اینها رابیرون کنید.» همین درخواست ساده کافی بود تا التهاب جمعیت را به حد انفجار برساند.میلیشیا انگار منتظر بود. شاخه ی نظامی مجاهدین خلق کاملاً مجهز آمده بودند؛ با انواع اسلحه های سرد.

 

Cheshme Baz00

روزنامه ی « انقلاب اسلامی» روز 13 اسفند، در اعلامیه ای چند خطی، به شرکت چند گروه در مراسم بزرگداشت مصدق اشاره کرد؛ جاما، نهضت آزادی، حزب ملت ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، انجمن تعاون هنر مردمی ایران وجمعیت ملی استادان دانشگاه های تهران. اما تنوع گروه ها خیلی بیشتر از اینها بود. مراسم با تلاوت آیاتی از قرآن شروع شد. بعد قسمتی از سخنرانی آیت الله طالقانی در 14 اسفند 57 بر سر مزار مصدق از بلندگوها پخش شد وبعد هم جملات وعباراتی از دکتر مصدق با موضوع استقلال، آزادی ونفی وابستگی. سخنرانی بنی صدر آغاز شد. او همان اول، سناریو ی آن روزش را برای مردم گفت:

 

« خواهران وبرادران من! لطفاً آرام باشید. یک کمی صبر کنید .آرام باشید. امروز بعداز ظهر به من اطلاع دادند که عده ای برای اخلال به اینجا آمده اند. یک ربع پیش از این، من به افسر پلیس گفتم آن هایی که برای اخلال آمده اند را از این جا بیرون ببرید. آرام باشید. امروز به وزیر کشور نیز در این باره آگاهی داده شده است. این است که اگر این عده دست از اخلال بر ندارند ومسئولین به وظیفه ی خودشان عمل نکنند ، من از شما مردم خواهم خواست ، من از شما تمام مردم خواهم خواست که یک بار دیگر برای همیشه اجتماعات خودتان را از وجود چماق به دستان که می خواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند، پاک کنید.»

 

در واقع هر بار که بنی صدر مردم را به آرامش دعوت می کرد جمعیت ملتهب تر از قبل می شد. اصولاً صحبت های او از هر جا که شروع می شد، به موضوع آزادی وچماق کشیده می شد. او اول درباره ی مصدق گفت« ... با این بیان مصدق میان استقلال وآزادی ، میان ایرانیت واسلامیت رابطه ای می بیند واین دو را مستقل از یکدیگر نمی خواهد. ربط این دو در چیست؟ استقلال، آزادی مجموع یک ملت است... اگر در جامعه ای صاحبان عقیده از اظهار نظر کردن عاجز بودند واگر در جامعه ای به جای عقل ومنطق، چوب وچماق حکومت می کرد، چگونه می توان این جامعه را مستقل شمرد؟»

 

«... این است که در جامعه ی مستقل نشانه ی استقلال جزو آزادی های عمومی است؛ آزادی هایی که بدون آن رشد اندیشه ی فرزندان یک ملت ممکن نمی گردد. به عکس، هر اندازه ای در جامعه ای آزادی های اساسی بیشتر باشد... آرام باشید. خبری نیست( شعارهای جمعیت نامفهوم است) آقایان مأمورین شهربانی این مزاحمین را فوراً از این جا بیرون ببرید. در صورتی که( فقط صدای سوت وکف شنیده می شود) شما عاجزید، مردم خودشان می روند...» وباز شعارهای نامفهوم وهیاهو وصدای سوت. « بنی صدر ، بنی صدر اذن جهادم بده»، « ما پیرو قرآنیم، ما حزب نمی خواهیم» وباز سوت وکف. در متن پیاده شده ی سخنرانی رئیس جمهور ، همان قدر صدای جمعیت مهم بود که صدای رئیس جمهور. جمعیت طرفدار با بنی صدر هماهنگ بود یا به عبارتی، بنی صدر با آنها هماهنگ عمل می کرد. همین که سروصدایشان بلند می شد، چیزی می گفت که آشوب بیشتر می شد وبه اتفاقی که قرار بود بیافتد نزدیک تر می شدند. مأمورین شهربانی به دستور رئیس جمهور « مزاحم ها» را دستگیر می کردند. مزاحم ها در واقع حزب اللهی های مخالف بنی صدر بودند حتی نه فقط آنهایی که شعار می دادند. روز 14 اسفند فقط کافی بود کسی سرو شکل مذهبی می داشت، بنی صدر بین صحبت هایش کارت شناسایی دستگیر شده ها را به همه نشان می داد ومی گفت عضو کدام حزب وگروه اند«...بله، یکی را گرفتند جزو همین چماق داران است؛ بنیاد انقلاب اسلامی اردبیل» او تا وقتی پشت تریبون بود به این کار ادامه داد. هر چند وقت یکبار ، کارت یکی از دستگیر شده ها را به جمعیت نشان می داد ومی گفت عضو کجا است.

Banisadr3

همه ی کارت ها برای نهادهای انقلابی بود. سپاه بنیاد وکمیته. جمعیت هر بار شعار می داد« چماق دار بیچاره، کارت کمیته داره»

 

سخنرانی رئیس جمهور ادامه داشت. مراسم تبدیل شده بود به یک میتینگ بزرگ سیاسی بین دو گروه موافقان ومخالفان بنی صدر که در حقیقت، بنی صدر سرکرده ی گروه موافقان بود.

تنش هر لحظه بیشتر می شد. بین سخنرانی چند بار بلندگوهای اطراف زمین چمن دانشگاه قطع شد. در تحقیقات بعد از 14 اسفند، خودشان این کار را به عهده گرفتند. بنی صدر از پشت تریبون جمعیت را هدایت می کرد«... آقا باز بلندگو چطور شد؟ بلندگو را درست کنید. می گویند بلندگو را از بالای درخت قطع کردند. لطفاً شما که بلندگو را وصل کرید، حفظ آن را به عهده بگیرید»( بنی صدر ،بنی صدر بلندگو را قطع کردند)( صدای کف وسوت جمعیت« کیش کیش چماق دار».)

 

صحبت های بنی صدر مدام با شعارهای موافق ومخالف قطع می شد،روزنامه ی کیهان در « حاشیه ی سخنرانی رئیس جمهور» در روز شنبه، لیستی از این شعارها را آورده است« چوب، چماق، شکنجه دیگر اثر ندارد/ حزب چماق به دستان در پیشگاه ملت، افشا باید گردد/ زندانی سیاسی آزاد باید گردد/ مراسم را حزب به هم می زند/ اخلال تو میتینگ ها کار حزبه حزبه/ بنی صدر بلندگو را قطع کردند/ چماق دار، چماق دار مرگت فرا رسیده/ نصرمن الله وفتح قریب، مرگ بر این حزبک مردم فریب/ مرگ بر بهشتی/ بنی صدر افشا کن بهشتی را رسوا کن.»

کیهان در همین حاشیه شعارهای مخالفان رئیس جمهور را هم نوشته است« مرگ بر لیبرال/ تا مرگ شاه دوم نهضت ادامه دارد/ رئیس جمهور پینوشه ایران شیلی نمی شه/ جمهوری اسلامی راه مصدق نمی ره/ این ها بودن می گفتن بختیار سنگرت را نگهدار/ اول سپه سالاری بعداً تاج گذاری.»

 

صحبت های بنی صدر جمعیت را تحریک می کرد، شعارهای آنها به بنی صدر هم قوت قلب می بخشید. یکی از شعارها که بارها بین سخنرانی تکرار شد، این بود« بنی صدر بنی صدر حکم جهادم بده» البته خبرنگار کیهان در گزارشش شعار را« بنی صدر ، بنیصدر، حکم تهاجم بده» عنوان کرده بود. بلاخره بنی صدر حکم را صادر کرد. حکم او جهاد یا تهاجم، صورت ملایمی داشت، «آرام باشید. شما مردم آرام باشید. شمایی که از چماق داران نیستید. از آنان جدا شوید تا من از این مردم بخواهم به حساب آنها برسند.»

 

بنی صدر چندبار این جمله را تکرار کرد و بعد گفت« شما مردم، با آرامش اینها رابیرون کنید.» همین درخواست ساده کافی بود تا التهاب جمعیت را به حد انفجار برساند.میلیشیا انگار منتظر بود. شاخه ی نظامی مجاهدین خلق کاملاً مجهز آمده بودند؛ با انواع اسلحه های سرد. اسلحه ی گرم خوب نبود، چون بهانه دست دیگران می داد. به محض اینکه دستور صادر شد، میلیشیا به سمت حزب اللهی ها حمله کردند. هدف آن ها فقط حزب اللهی ها نبودند ؛ هرکسی که ریش داشت یا اورکت سبز تنش بود چماق دار محسوب می شد؛ او را می گرفتند وتا جایی که می خورد می زدند. حزب اللهی ها به سمت در شرقی دانشگاه فرار کردند، اما جمعیت آنها را گیر انداختند. اول، بالای دیوارهای در شرقی هر کسی را که می گرفتند کتک مفصلی می زدند، بعد هم از دیوار پایین می انداختند وآنها را دست دوستان خودشان می سپردند که پایین دیوار بودند. آنجا هم مشت ولگد بود که به سرو صورتشان می کوبیدند. در پایان هم آنها را تحویل پلیس وشهربانی می دادند. چند دختر چادری هم در این درگیری کتک خوردند. پلیس هرکسی را که دستگیر می شد بازرسی بدنی می کرد، وکارت های شناساییشان را از جیبشان در می آورد بعد هم دست بنی صدر می داد تا معرفی شان کند.

Cheshme Baz03

تا ساعت 16:30 که سخنرانی بنی صدر تمام شد زدو خورد ادامه داشت. دست گیر شده ها زیاد بودند. همه جور افراد هم در میان آنها بود؛ سرباز، درجه دار، وکیل مجلس، فرماندار، حتی پسر موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور. دستگیر شده ها نزدیک صدو چهل نفر بودند چون تعداد آنها زیاد بود، قبل از پایان سخنرانی دو اتوبوس آمدند وآنها را بردند. 48 نفر هم به گردان امدادی پلیس منتقل شدند، اما بقیه ی دستگیر شده ها از رفتن خودداری کردند. پاسدارها دانشگاه را محاصره کرده بودند. به آنها گزارش داده بودند که تعدادی از پاسدارها را هم دستگیر کرده اند، آنها هم آمده بودند تا دوستانشان را آزاد کنند. دست گیر شده ها در دانشگاه تحصن کردند. مردمی که برای دعای کمیل به دانشگاه آمده بودند هم به جمع آنها پیوستند. پلیس دیگر نمی توانست کاری بکند. تا ساعت دوازده شب مراقب آنها بود. بعد هم دانشگاه را ترک کرد.

 

با چشم باز؛ بنی صدر (6)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31