اسوه صبر
یک روز محمد با یکی از منافقین برخوردی داشت، محمد سرپرست زندان بود و در مقابل او، یک زندانی قرار داشت. محمد به یکی از اعضای منافقین که در زندان آشوب به راه انداخته بود، گفت: «وضع زندان را به هم نریزید و مقررات را رعایت کنید.» او با گستاخی هرچه تمام آب دهان به صورت محمد انداخت. محمد هم با آقایی هرچه تمامتر تف را از صورت خود پاک کرد و به او گفت: «این برخورد شما یک برخورد انسانی نیست» و در همین حد بسنده کرد. با اینکه خب حاکم بود و قدرت داشت و میتوانست هر نوع عکس العملی نشان بدهد، ولی عکس العمل او در همین یک جمله خلاصه شد.
خاطرهای نقل شده از شهید لاجوردی درباره شهید محمد کچویی
اسوه مقاومت در برابر ضد انقلاب
موسیالرضا هم مانند من در درگیری با گروهک تروریستی دمکرات اسیر شده بود. آنها نمازخواندن در زندان را ممنوع کرده بودند و روزانه فقط 1لیوان آب به اسرا میدادند. موسیالرضا با همان 1لیوان وضو میگرفت و نماز میخواند. جسارت او دمکرات را کلافه کرده بود و هر بار که او نماز میخواند، شکنجهاش میکردند. یک بار ناخنهایش را کشیدند و یک بار هم گوشهایش را بریدند؛ اما او از نمازخواندن دست برنمیداشت، تا اینکه او را بردند و دیگر برنگشت.
همسلولی شهید موسیالرضا نوری
هیچگاه سختیها کارش را بازگو نکرد
علی به شدت خوددار بود و هیچگاه سختیهای کارش را بازگو نمیکرد. او مرتب برای ماموریت به شهرها و مکانهای خطرناکی میرفت. هر زمان که تلفنی صحبت میکردیم، میگفت: «من الان در آسایشگاه و مشغول تماشای فلان سریال هستم یا مشغول خوردن فلان غذا هستم.» بعد از شهادتش متوجه شدم که در ارتفاعات کوهها و در سنگر بوده است.
همسر شهید علی پرورش