طرح بحث
قطعا یکی از اهداف عمده کشورهای دخیل در بحران سازی منطقهای با محور موضوع سوریه، مقابله با نفوذ گفتمانی انقلاب اسلامی ایران بوده است. وقتی که غربیها بعد از بیدار اسلامی با نظریه تحول در کشورهای عربی اسلامی با ایده تبلیغاتی بهار عربی به راه افتادند، فتنه در سوریه را آغاز کردند با این هدف که این کشور خط مقدم جبهه را تکه تکه کرده و به تجزیه بکشانند، دمشقی که نزدیک به نیم قرن در خط مقاومت قرار گرفته بود و همراهی آن با مقاومت لبنان نیز بر اهمیت آن افزوده بود، خار چشم صهیونیستها و حامیان آمریکایی آن محسوب می شد. جریان فتنه تجزیه سوریه یک اندیشه شیطانی غربی بود که به سرکردگی آمریکا و با حمایت جریانهای فکری تکفیری در عربستان و قطر همراه شد. این توطئه عمدتا به شکل تروریستی و جنگ نیابتی به جلو رفت، جریانی که با سیل پترو دلارها سعی کرد با خشونت محور مقاومت را بشکند و نهایتا از نفوذ گفتمانی انقلاب اسلامی بکاهد. اما امروزه با آزادسازی حلب تفکر تروریسم ضربه محکمی خورده است ولی این تروریسم بی زمان و بی مکان هنوز به شدت وجود دارد، امری که نباید از آن در محاسبات امنیتی ملی و منطقهای کشورمان غافل باشیم.
بنیانهای طرح خاورمیانه بزرگ
ایده غربی خاورمیانه بزرگ که عمدتا پس از رخدادهای یازده سپتامبر شکل گرفت عمدتا به فکر تجزیه و محدود ساختن نقش اسلام راستین در کشورهای اسلامی منطقه بوده است. در واقع آمریکاییها در صدد بودند که خاورمیانه خودشان را طراحی کنند. در همین قاب یا چارچوبه راهبردی بود که سوریه را هم در آن قرار می دادند و می خواستند به بهانه بهار عربی کشور را به دام تجزیه و بحران بکشانند که البته کشاندند.
حتی وقایع فتنه غرب در ایران هشتاد و هشت هم در همین قاب راهبردی غرب و در راس آن آمریکا قرار می گرفت، آنها در صدد بودند با گسترش موج فتنه آن را به یک بحران دامن گیر تبدیل کرده و کشور را در آشوبی بی انتها قرار بدهند. که البته با همگامی رهبری و مردم توطئه خنثی شد و آنان در اجرای سناریوی خود در ایران ناکام ماندند.
نکته خیلی جالب در ایران این بود که شعور و مشارکت مردمی در قبال مدیریت فتنه خیلی بالا بود و حتی می توان گفت که مردم از مسئولین جلو تر بودند و با استحکام و آگاهی ظرف زمانی خود را درک کردند و در خط رهبری توانستند که به شکل موفقیت آمیزی این فتنه را خاموش کردند. البته باید به هوش و آگاه بود که هنوز این راهبرد در تفکر غربیها موجود است و باید با سرمایه اجتماعی مردم و مشارکت مردمی و بیداری بسیج آمادگیهای لازم را دارا بود.
در طرح خاورمیانه بزرگ در صددند که ایران را محدود کنند و بعد با تعارضات قومی از درون ایران را تجزیه نمایند، طرحی که به طور مشابه در مورد کشورهای کلیدی مقاومت دارا هستند. در این فرآیند بودکه متاسفانه دولت ترکیه هم با تفکر نوعثمان گرایی در حلقه تفکرات صهیونیستی قرار گرفت. غربیها در صددند که ترکیه به کشوری درون گرا و فرمانبردار و بدون خطر برای منافع یوروآتلانتیک و پیرو محض ملاحظات استراتژیک و راهبردی ناتو در غرب آسیا مبدل شود اگر چه به نظر می رسد که اردوغان امروز به فکر دور برگردانهایی در سیاست خارجی خود می باشد. ترکیه امروز پس از شکست نظامی تروریستها در حلب سخت در معادلات منطقهای در انزوا قرار گرفته است و با سیاست مشت آهنین اردوغان در داخل نیز از بحرانهای عدیدهای در رنج است.
عربستان نیز یک کشور ابزار دست مطیع دیده می شود که در صددند از حماقت حاکمان سعودی در راستای پیشبرد اهداف منطقهای خود بهره ببرند، اگرچه در نگاه اول به نظر می رسید که در صدد باشند سعودی را به یک کشور غیر ایدئولوژیک فدرالی ممزوج شده در نظام مالی و انرژی آمریکا تبدیل نمایند، ولی در شرایط فعلی عربستان با حماقتهای تاریخی در دیپلماسی خود بهترین مهره بازیچه دست آمریکا در منطقه محسوب می شود.
پاداش آمریکا و دولتهای غربی به این خوش خدمتی رژیم سعودی این است که اولا نسبت به جنایتها و بچه کشیهای آن در یمن مهر سکوت بر لب بزنند، اعدامها و شکنجههای آن و بحرین را نسبت به شهروندان خود نبینندو حتی به انحای مختلف از این رژیم ضد حقوق بشر و ضد انسانیت حمایت به عمل آورند. از طرف دیگر، در این طرح آمریکاییها در صددند که مصر به کشوری سکولار، محافظه کار طرفدار غرب و درگیر فرآیند نوسازی و دوست و متحد فرودست رژیم صهیونیستی تبدیل شود و در مقابل تل آویو به رژیمی برتر و فرا دست منطقهای مبدل گردد. در همین راستا یک هویت جدید فلسطینی می تواند از تجزیه سوریه، اردن و بخش هایی از لبنان به وجود آید و آن هم خارج از سرزمینهای اشغالی که به شکل دو فاکتو به رسمیت شناخته شود.
در این سناریو با تجزیه سوریه، عراق، اردن و حتی بخشی از ترکیه حدود ده هویت جدید ایجاد می شود که در آن بخشهای مهمی از کشورهای خط مقدم به خاک رژیم صهیونیستی منضم می شود. به عبارت دیگر، اساس این پیشروی سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن می باشد، تفکری از پیر استعمار گر یعنی انگلستان به ارث برده شده است.
نکته مهمی که در این مجموعه باید دقت کنیم این است که یک راهبرد ژئوپلیتیک هم در آن قرار دارد و آن این که مسیرهای ترانزیت آب و خطوط انرژی از کنترل کشورهای کنونی خارج و در قالب یک قاب امنیتی قابل دوام در اختیار آمریکا قرار گیرد.
باید دقت داشته باشیم که اساس و بنیان این راهبرد مبتنی بر یک پروژه عظیمی است که اصطلاحا به آن سرزمین سوخته می گویند. سرزمین سوخته از یک جنگ و درگیری نظامی و خشونت طلبی کورکورانه حاصل می شود که در آن تلاش می شود به مهم ترین منابع اصلی انرژی و آب در منطقه دسترسی حاصل شود. به عبارت دیگر اگر که به خط سیر تروریستها و به ویژه داعشیها نگاه کنیم، متوجه می شویم که خط حرکت آنها دقیقا بر محور ترانزیت آب و انرژی از شرق به غرب قرار دارد، نکتهای که حتما باید در تحلیلهای منطقهای مد نظر قرار بگیرد.
تروریسم بیمکان و زمان
ابزار اصلی آمریکا در کنار پروژه بهار عربی استفاده از تروریسم بی مکان و بی زمان بوده است. تروریسمی که در همه جا و در هر زمانی حضور دارد. تروریسمی که از گروههای عرب – افغانی شروع شد به طالبان رسید و به القاعده تبدیل گردید و نهایتا داعشی شد. ولی سیر خط همان بوده که از اول بوده است استفاده از تروریسم در قالب جنگ نیابتی و برای نیل به اهداف تعریف شده آمریکایی ها.
در قالبی که در بالا به آن اشاره شد، این تروریسم ماموریت تحقق سرزمین سوخته را ایفا نموده است که قربانی اصلی این جنگ نیابتی مردم بی گناه در عراق و سوریه بوده اند. تروریسم بی مکان و بی زمان ماهیتا تغییر نمی یابد ولی از چهرهای به چهره دیگر تغییر پیدا می کند. این گونه تروریسم تاکنون به شدت از آبشخور مالی پترودلارهای کشورهای عرب پولدار خلیج فارس به ویژه عربستان سعودی و قطر برخوردار بوده است و حتی دولت ترکیه نیزدر این مجموعه قرار گرفته و به حامیان داعش تبدیل شد.
با آزاد سازی حلب، و بخشی از موصل این تروریسم بی مکان تر شده است و اگرچه ضربه مهلکی به آن خورده است اما باید توجه داشت که همین بی مکانی هم به نوبه خود می تواند مسایل امنیتی گوناگونی را حتی برای خود کشورهای غربی ایجاد نماید. تروریسم تکفیری از یک ارتجاع فکری و از یک سردرگمی راهبردی شدید رنج می برد که به نوبه خود بحرانهای گوناگونی را برای آن می آفریند. البته بدترین ضعف اینان، مزدوری آنان در حلقه جنگهای نیابتی است که باعث می شود از آنها به شکل دستمال کلینکسی استفاده شود.
ورود روسیه به عرصه نبرد با تروریسم در سوریه نیز باعث بی مکان تر شدن هر چه بیشتر اینان شده، و به این ترتیب روسیه نیز در مقابل، به هدفی مهم برای حملات تروریستی تبدیل شده است. روسیه با اهداف گوناگونی وارد جنگ با تروریسم در سوریه شد از جمله اینکه نمی خواهد پایگاه نظامی مهم خود در منطقه را ازدست بدهد که اهمیت ژئوپلیتک بی بدیلی برای آن قایل می باشد. در همین حال روس ها، در عین حالی که می خواهند به نوعی احیاگر امپراطوری روسیه بزرگ باشند در صدد ند که برای مطالبات خود در اوکراین از دنیای غرب و به ویژه آمریکاییها برگ برندههای خوبی داشته باشند و نهایتا اینکه از عمق استراتژیک تروریستها در حریم امنیتی خود نیز نگران می باشند، همان طوری که بسیاری از تروریستهای حاضر در جنگ سوریه از مناطق آسیای مرکزی و قفقاز و به خصوص رزمندگان چچنی می باشند.
امروزه تروریستهای بی مکان، بدون مرزبندی یک معضل و چالش امنیتی برای کشورهای جبهه مقاومت می باشند که باید سناریوهای پیش رو را به دقت مورد مطالعه قرار داد رویکردها و تاکتیکهای آنان را شناخت و با برنامه ریزی دفاعی و امنیتی مناسب از وقوع رخدادهای تروریستی پیش گیری نمود. قطعا حامیان گروههای تکفیری پس از شکست حلب دست بسته نخواهند ماند و به انواع توطئههای دیگر در منطقه دست خواهند زد.
هدف بحران سازی منطقهای
امروزه حامیان تکفیری ها، به ویژه رژیم سعودی در انزوایی سخت قرار گرفته اند و خوشبختانه و با سرافرازی، جمهوری اسلامی ایران در یک موقعیت برتر منطقهای قرار گرفته است. این موضع برتر حاصل پایمردی ایران و به ویژه شهادت طلبی مدافعان حرم ما بوده است. مدافعانی که در که کنار فاطمیون افغانستان و زینبیون پاکستان، بدون مرز، در حلب با همراه همه گروههای مختلف قومی و دینی با تروریسم و به ویژه تروریسم تکفیری مردانه به ستیز رو در رو پرداخته اند و می روند که سرنوشت مشابهی را در موصل رقم بزنند.
امروزه حلب، موصل، صنعا، و بیروت، ترجمان پایمردی ایران در موضوع مقاومت است که در نتیجه باعث شده تا ما در یک موضع برتر منطقهای قرار بگیریم و عربستان سعودی را با همه حمایتهای غربی و همه پترو دلارهایش به انزوا بکشانیم. هدف کشورهای دخیل در بحران سازی منطقهای عمدتا مقابله و مواجهه با نفوذ ایران در منطقه خلیج فارس، خاورمیانه، غرب آسیا، و در کل جهان اسلام می باشد. آنان می خواستند که مانع نفوذ ایران در جدار پیرامونی خود باشند و با تشدید تضادها و اختلافات مذهبی می کوشیدند تا به حذف شیعه بپردازند و ظرفیتهای ژئو اکونومیک و ژئو استراتژیک ایران را به خود منتقل نمایند.
آنان در این راستا کوشیده اند تا حذف متحدان ایران در سوریه، عراق، یمن و لبنان بپردازند و ایران را از سطوح نفوذ معنوی خود در منطقه خلع ید نمایند و با تضاد سازی به موازنه منفی در مورد قدرت منطقهای ایران اقدام نمایند. هدف نهایی آنا حصر سیاسی، اقتصادی، امنیتی ایران در محدورده سرزمینهای خود و انقطاع ارتباطات آن با بیرون می باشد که با شکست در حلب و آزادی سرافرازنه آن تاکنون همه توطئههای آنان با شکست مواجه شده است.
منبع: فارس