اعترافات همراز شريعت پناهي عضو واحدهاي تروريستي منافقین
...و عملیات بعدی ۵ مهر بود که من اول مسئول مهمات بودم و بعد شدم مسئول پشت خیابانی که بچه ها درگیر بودند. من در ۵ مهر دو رگبار در خیابان زدم که اول چشمانم باز بود و ندیدم به کسی بخورد و در دومی هم چشمانم را بستم ولی...
بعد برادران پاسدار پشت یک وانت پاهایشان را میدیدم که پیاده میشدند، ولی خودشان را نمیدیدم که هدف گرفتم و ۲ تیر خالی کردم که بعد از زدن چون دستم را روی ماشین گذاشته بودم و هدف گرفته بودم و چون تیراندازی هم (با هدف) نکرده بودم دو تیر من به ماشین که دستم رویش بود خورد و سقف را سوراخ کرده بود (مثل این که بنز بود) و شیشههای جلویش را خورد کرد.
در ۵ مهر شروع درگیری اولین کسی که کشته شد عادل بود در اول که تیر هوایی در میکردیم، یک دفعه افشین من را صدا کرد و من رفتم دیدم اسلحه را به طرف یک موتورسوار گرفته و به من گفت اسلحهات را بگیر طرف او و من طرف شهید عادل گرفتم و او شروع کرد به گشتن عادل و دست کرد جلوی او و از زیر پیراهن عادل اسلحه کلت ۴۵ را درآورد.
بعد عادل گفت اسلحه من را نگیرید من کار دارم باید بروم و بعد گفت من را نزنید که من اسلحه را پایین گرفتم و افشین۲ یا ۳ قدمی به عقب آمد و یک رگبار بست و موتور سوار که موتورش قرمز رنگ بود و تقریباً از مدل بالا بود به زمین افتاد.
من نگاه کردم دیدم یک تیر به کاسکت موتور سوار خورده و چند تا هم به شکمش خورده بود که بعد من و یک نفر عابر از افشین تقاضا کردیم که تیر خلاص شهید عادل را بزند که با دعوا جواب داد و بعد از مدتی به آن طرف خیابان رفتم و بعد به داخل کوچه رفتم.
...و بعد از این که گفت اسلحه من را نگیرید و من کار دارم باید بروم و من را نزنید و یک مقدار صحبت دیگر کرد که دقیقاً یادم نیست چی بود ولی... بعد از مدتی به سینه عادل نگاه کردم و جای تیرها را دیدم به آن طرف خیابان رفتم...
منبع:
پیروان حق و باطل، انتشارات دادسرای انقلاب اسلامی تهران، چاپ اول، پاییز ۱۳۶۵، ج ۷.