شهید عباس مقیمی‌زاده



شغل: عضو سپاه‌پاسداران انقلاب‌اسلامی
سن: ۲۹ سال
وضعیت تأهل: متأهل دارای یک فرزند
محل شهادت: خیابان ولی‌عصر
تاریخ شهادت: ۵مهر۱۳۶۰
زندگی‌نامه

شهید عباس مقیمی‌زاده در سال ۱۳۳۱ در خانواده‌ای مذهبی در جنوب شهر تهران دیده به‌جهان گشود، پدرش کارگری ساده بود و عباس نیز نتوانست تحصیلاتش را بیش از کلاس ششم ابتدایی ادامه دهد و پس از آن برای تأمین مخارج خانواده مجبور به ترک تحصیل و کار گردید و نخست به دست‌فروشی پرداخت و سپس در چاپ‌خانه و مخابرات مشغول کار گردید.
عباس گرچه خود از تحصیل محروم مانده بود، اما با تلاش و کار طاقت‌فرسا و حتی به قیمت قطع‌شدن یک انگشتش در زیر دستگاه چاپ، مخارج تحصیل برادارن و خواهران خود را تأمین کرد تا آنها توانستند تحصیل خود را تا اخذ دیپلم ادامه دهند. از سختی‌های زندگی آزرده نمی‌شد و با ایمانی پاک راضی به رضای خدا بود و شکرگزار همه نعمات الهی.
در انقلاب‌اسلامی حضوری شایسته و فعال داشت و در راه تحقق قوانین و تعالیم اسلام می‌کوشید و این اعتقاد را با شرکت در راهپیمایی و مبارزه با عمال طاغوت به اثبات رساند. در یوم الله ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به یاری همافران قهرمان شتافت و سپس شب‌ها به پاسداری از انقلاب مشغول گشت.
به دنبال تشکیل کمیته‌های انقلاب‌اسلامی به آنها پیوست و در کمیته منطقه نارمک به خدمت مشغول گشت و بی آن که دمی بیاساید شب و روز انجام وظیفه می‌نمود و در کنار در مسجد احمدیه و مجسد امام رضا(ع) نارمک نیز خدمت می کرد.
در سال ۱۳۵۸ تشکیل خانواده داد و با گسترش دسائس ضد انقلاب در مناطق مختلف ایران همه زندگی خود را صرف دفاع از اسلام نمود. در این راه به کردستان عزیمت کرد و در پاوه و سنندج و مریوان به مصاف دار‌و‌دسته وابسته به استکبار جهانی پرداخت.
از جبهه‌های نبرد برای خانواده‌اش نوشت: «خوشحال هستم که به اتفاق دیگر برادران سپاهی و برادران ارتشی به منطقه اعزام شدم که به‌عنوان یک سرباز اسلام برای سرافرازی و پایداری پرچم اسلام و پیروزی حق بر باطل خدمت کنم.»
او در وصیت‌نامه‌ای که در همان زمان نگاشته بود خطاب به همسرش نوشت: «گرچه فرزندم را هنوز ندیده‌ام اما به آنچه که فکر می‌کردم رسیدم و خوشحالم و امیدوارم که در این لحظه که جسم فانی من نیست خوشحال باشی تا خوشحالی تو مشت محکمی باشد به دهان منافقین و امپریالیست‌ها، چه شرق و چه غرب.»
شهادت‌نامه

شهید مقیمی‌زاده پس از اتمام دوران مأموریت در جبهه‌های نبرد نور‌علیه‌ظلمت به تهران بازگشت تا فصلی دیگر از زندگی سراسر مبارزه و جهادش را بگشاید. پنجم مهر۱۳۶۰ شاید یکی دیگر از دسائس شوم استکبار جهانی علیه امت شهید‌پرور اسلام بود.
در این روز منافقین بار دیگر کوشیدند تا در اجرای خط‌آمریکا دست به اغتشاش‌مسلحانه و کشتار امت حزب‌الله بزنند و بدین منظور بته خیابان‌ها ریختند و با تصور‌باطل ضربه‌زدن به اسلام، بلوا بر‌پا‌کردند.
شهید مقیمی‌زاده به اتفاق جمعی از هم‌رزمانش به مقابله با آنها رفتند و در درگیری مسلحانه این توطئه شوم را خنثی ساختند. در جریان این درگیری بود که پاسدار جان بر کف اسلام برادر عباس مقیمی‌زاده به دست ستون پنجم صدامیان کافر بر خاک افتاد و با قلبی سرشار از عشق به الله به جوار رحمت حق شتافت.
پزشکی‌قانونی علت شهادت وی را به شرح زیر گزارش کرده است:
«در معاینه علائم زیر مشخص است: ۱. سائیدگی در صورت ۲. تغیر شکل فورم سر و خورد شدن استخوان های سر ‌و صورت همراه با مختصری سوختگی در صورت، با توجه به شرح فوق علت مرگ اصابت مواد منفجره و اسلحه گرم به سر تعیین و پروانه دفن به نام فوق صادر شد. »
شهید مقیمی‌زاده در نامه‌ای از جبهه‌های نبرد در سال ۱۳۵۹ خطاب به خانواده‌اش نوشت: «اگر در این راه کشته شدم سعادت من بوده که به این افتخار برسم و در این هنگام از خانواده‌ام انتظار دارم که خوشحال باشند و گریه و زاری نکنند. در عوض شادی کنند تا به کفار نشان دهند که کشته شدن در راه اسلام برای خانواده مؤمن تولد فرزند در خانواده است.» یادش گرامی باد.
وصیت‌نامه

باسمه‌تعالی
سلام، سلام من به رهبر‌ انقلاب، سلام من به مردم یا امت‌مسلمان‌مبارز و سلام به پدر‌و‌مادر و همسرم، سلام من به برادرانم و خواهرم و در آخر سلام من به جامعه روحانیت مؤمن و نفرین خداوند و رسولش به منافقین و کسانی که رهبر انقلاب را ناراحت می‌کنند.
در این لحظه که این نامه را می‌نویسم خوشحال هستم که به اتفاق دیگر برادران سپاهی و برادارن ارتشی به منطقه اعزام شدم که به عنوان یک سرباز اسلام برای سرافرازی و پایداری پرچم اسلام و پیروزی حق‌بر‌باطل خدمت کنم که بتوانم از دینم و کشورم حفاظت کنم و اگر در این راه کشته شدم سعادت من بوده که به این افتخار برسم.
و در این هنگام از خانواده‌ام انتظار دارم که خوشحال باشند و گریه و زاری نکنند، در عوض شادی کنند تا به کفار نشان دهند که کشته‌شدن در راه اسلام برای خانواده‌های مؤمن، تولد فرزند در خانواده است... .
انا لله و انا الیه راجعون
عباس مقیمی زاده، ۱۵تیر۱۳۵۹

باسمه‌تعالی
پیام به پدر و مادر و برادران و خواهرم:
سلام من به همه شما، پدر و مادرم می دانم که شما در امر پرورش من خیلی سختی‌ها تحمل کردید، امیدوارم که مرا ببخشید. هیچ وقت چه در این دنیا که بودم و چه‌ حال که نیستم زحمات شما را فراموش نمی کنم. در این لحظه از شماها برادرانم و خواهرم می خواهم که اگر بدی کردم به بزرگی خودتان مرا ببخشید و از شما پدرم می‌خواهم که بعد از من از همسر و فرزندم خوب مراقبت کنید و از شما مادر هم همین‌طور و در پایان‌ همه شما را به‌خداوند می‌سپارم.
خداحافظ پدر، مادر، برادر و خواهرم
عباس، ۱۵تیر۵۹
باسمه‌تعالی
پیام به همسرم:
سلام به همسر خوبم، امیدوارم که اگر در طول زندگی از من خطائی سر زده باشد مرا ببشخی. حال همسرم به‌آن‌چه فکر می‌کردم رسیدم، خوشحالم امیدوارم که در این لحظه که جسد فانی من نیست، خوشحال باشی تا خوشحالی تو مشت محکمی باشد به دهان منافقین و امپریالیست‌ها چه شرق و چه غرب.
حال همسرم من فرزندم را ندیدم، نمی‌دانم که هدیه خداوند به من و تو چه بوده، پسر یا دختر به هر حال از او خوب مراقبت کن و همین طور از خودت تا بتوانی هدیه خداوند را به‌بهترین وضع ممکن او را پرورش دهی تا با بهترین مؤمنین نشست و برخاست کند و مؤمن به اسلام الهی باشد.
همسرم تو می‌دانی که من از گریه خوشم نمی‌آید، از تو انتظار دارم که در نبودن من گریه نکنی تا من هم در دنیای دیگری که هستم ناراحت نباشم، همسرم تو و فرزندم را به خداوند می‌سپارم.
خداحافظ همسرم و فرزندم
عباس، ۱۵تیر۵۹
راه من راه امت امام حسین(ع) است، شهادت برای من سعادت است.
مزار شهید: بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۹۷، شماره ۷ .


منبع: پیروان حق و باطل، انتشارات دادسرای انقلاب اسلامی تهران، چاپ اول، پاییز ۱۳۶۵، ج ۷.