تظاهرات مسلحانه ۵ مهر در پی شکست‌های منافقین به اجرا درآمد

نویسنده: بنیاد هابیلیان ( خانواده شهدای ترور کشور)
مسعود رجوی: «علی‌رغم اینکه از ۳۰ خرداد به‌بعد برای ما روشن بود که آن الگوی سقوط شاه در این مقطع دیگر قابل تکرار نیست، اما باز هم تست کردیم. یعنی سازمان ما در مقطعی وظیفه خود می‌دانست برای اینکه مبادا فرصتی از دست برود؛ با پرداخت سنگین‌ترین بهای ممکن، یک‌بار دیگر باز‌هم به‌میدان‌آوردن عنصر اجتماعی را آزمایش بکند. منظورم عنصر تظاهرات مسلحانه راه‌گشایانه‌ای است که‌از نیمه‌های شهریور سال ۱۳۶۰ به‌بعد تا اوایل مهر و در اوج خودش در روز ۵ مهر در تهران و بعضی شهرستان‌های دیگر برگزار شد.
این تظاهرات دو هدف داشت:
۱- مطرح‌کردن شعار «مرگ بر...» و به میان مردم بردن شعار «مرگ بر...»
۲- تست‌کردن امکان به‌میدان کشیدن عنصر اجتماعی
اگر امکان فعال‌کردن و به‌میدان کشاندن عنصر اجتماعی و توده‌ای حتی به‌بهای تظاهراتی از نوع عمل‌فدائی ( انتحاری ) نیز وجود دارد؛ بگذار آیندگان نگویند که مجاهدین فروگذار کردند...» ( به نقل از گزارش داخلی مسئول اول و فرماندهی عالی سیاسی‌نظامی سازمان مجاهدین‌خلق ایران؛ مسعود رجوی صص ۷۰ – ۷۲)
بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که رهبران مجاهدین در خانه‌های تیمی خود آن اطلاعیه نظامی‌سیاسی معروف را به ‌بهانه حمله به‌ خانه پدری مهدی ابریشمچی صادر کردند جامعه ما وارد دورانی از خشونت و تروریسم شد که ابعاد هولناک آن هنوز بعد از گذشت دو‌دهه سایه‌های خود را بر فضای سیاسی جامعه ما گسترده است. رهبران آن زمان مجاهدین که چند سالی بیش نبود که از زندان‌های رژیم شاه آزاد شده بودند و بعد از آزادی از زندان هم هیچ‌گونه ارتباط ارگانیکی با توده‌های مردم نداشتند تحولات اجتماعی‌وسیاسی جامعه را تنها از دریچه تنگ و حقیر چریکی خود تحلیل و تبیین می‌کردند. مسعود رجوی که خود را در قد و قامت چه‌گوارا می‌دید از همان روزهای اول پیروزی انقلاب با اتخاذ تاکتیک‌های مزورانه در جهت نظامی‌کردن فضای جامعه حرکت می‌کرد. خیلی از دوستان شاهد هستند که نفرات مجاهدین در لباس و هیئت حزب‌اللهی‌ها به مقر‌های خودشان حمله می‌کردند تا در جامعه مظلوم‌نمایی کنند. راه‌اندازی میلیشیا؛ و مخفی‌نمودن سلاح و مهماتی که در دوران پیروزی انقلاب به‌دست مجاهدین افتاده بود؛ راه‌اندازی آموزش‌های نظامی و... تماما در این راستا بود که مجاهدین خیال می‌کردند آخوندها توان حفظ و صیانت از حاکمیت را ندارند و با تهاجمات مسلحانه مجاهدین از پای درخواهند آمد. تظاهرات ۳۰ خرداد نیز با چنین پیش‌زمینه ذهنی شکل گرفت.
در پی آن مراحل اول استراتژی مجاهدین به‌اجرا درآمد: مرحله اول استراتژی مجاهدین بی آینده کردن رژیم نام داشت.
در این مرحله فرقه تروریستی مجاهدین با هدف‌قرار‌دادن سران بلند‌پایه رژیم، امامان‌جمعه صاحب نفوذ نظیر آیت‌الله مدنی، دستغیب، صدوقی، بمب‌گذاری در مقر حزب جمهوری‌اسلامی که به‌کشته‌شدن آیت‌الله بهشتی و بیش از ۷۴ تن از بلندپایه‌ترین مقامات رژیم جمهوری‌اسلامی انجامید؛ انفجار نخست‌وزیری و قتل رجایی و باهنر، در این مرحله صورت گرفت. نکته مکمل این مرحله فرار رجوی به فرانسه تحت پوشش راه اندازی آلترناتیو دمکراتیک بود.
مسعود رجوی که خود در ویلای برادرش در اور‌سوراوز پناه گرفته بود و خطری وی را تهدید نمی‌کرد جوانان و نوجوانان بی‌گناه را به خیابان‌ها فرستاد تا مسلحانه تظاهرات کنند.
کوتوله‌ی سیاسی نمی‌دانست که: در کشوری که سه سال قبلش انقلابی به ‌آن عظمت صورت گرفته و میلیون‌ها نفر در آن حرکت عظیم شرکت داشتند.
در کشوری که مورد تهاجم همسایه جنگ‌طلب خود قرار گرفته بود و هزاران تن از جوانانش جهت دفاع از آب و خاک و مملکتشان روانه جبهه‌های جنگ شده بودند نمی‌شود مجددا انقلاب کرد.
در کجای تاریخ و در کدام کشور سابقه داشته که رژیمی که با یک انقلاب مردمی سرکار آمده باشد با یک سری عملیات تروریستی سکتاریستی از پای درآید!
البته دامنه جرم و جنایت کوتوله‌ی‌‌سیاسی‌معاصر به ۵ مهر محدود نشد و در ادامه مسیر خود فازهای بسیاری را دربرگرفت و نهایتا سر از عراق درآورد.
عملیات به‌اصطلاح فروغ جاویدان! که طی آن بیش از ۱۴۰۰ تن از نفرات مجاهدین کشته شدند ادامه منطقی ۵ مهر بود.
کریم حقی، عضو جداشده منافقین