جهاد؛ از ابن تیمیه تا بن‌لادن‏

بعد از حملات تروریستى ۱۱ سپتامبر به برج‏هاى دوقلوى سازمان تجارت جهانى از سوى القاعده، واژه «جهاد» به طور وسیعى در رسانه‏هاى غرب به کار رفت که در اغلب موارد، معناى واقعى آن تحریف شده و بعضاً اسلام را مترادف با خشونت نشان مى‏داد. این مقاله به سیر تکوینى معناى «جهاد» از صدر اسلام تا عصر حاضر و بیشتر به معناى «جهاد» در گروه‏هاى اسلام‏گراى نظامى تکیه خواهد کرد. در این مقاله این مطلب تبیین شده است که برداشت کسانى از قبیل اسامه بن لادن از جهاد با معناى آن در میان شیعه متفاوت است.
«معناى جهاد از لحاظ شرعى این است که انسان با گذشتن از جان و مال خویش، در راه برترى توحید و کلمه اسلام و پایه‏هاى رسالت و اقامه شعائر ایمان و برافراشتن پرچم دین الهى، با تمام امکانات خود تلاش و مبارزه کند.
جهاد در معناى خاصى که در متن اسلام و عرف رایج میان مسلمانان وجود دارد، یعنى «کوشش در راه خدا»؛ از این منظر اساسى است که مى‏توان گفت همه زندگى بنا بر نظر اسلام «جهاد» است زیرا جز تلاش براى زیستن مطابق با اراده خداوند و کوشش براى انجام اعمال صالح و دورى از بدى‏ها نیست». به دلیل این که در اسلام دین و دنیا جدا از یک‏دیگر نیستند، بنابراین کل حیات انسان مستلزم نوعى جهاد است. از همین رو با وجودى که بر خلاف نماز و روزه، جهاد از ارکان اسلام محسوب نمى‏شود، امّا «عمل به همه عبادات بى‏گمان مستلزم نوعى جهاد است.»
بعد از حملات ۱۱ سپتامبر به برج‏هاى دوقلوى سازمان تجارت جهانى و ساختمان پنتاگون، واژه جهاد بیش از پیش در رسانه‏ها و محافل علمى غربى به کار گرفته شد، به طورى که بعضى از مواقع ایدئولوژى القاعده را جهادیسم (Jihadism) مى‏نامیدند. در طول تاریخ اسلام به ویژه در سده‏هاى نخستین و در زمان پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله جهاد به دنبال از هم گسستن ارزش‏هاى قبیله‏گرایى (tribalism) و فراخوانى امت به اسلام و شریعت و «همه نیروهاى مرکزگرایى صورت مى‏گرفت که وحدت اسلامى را تهدید مى‏کردند.» در واقع جهاد توسط رهبرى مذهبى اعلام مى‏شد که خارج از دنیاى قبیله‏اى قرار داشت و مسلمانان را در مقابل کفار قرار مى‏داد. به عبارت دیگر جهاد «عصبیت» قبیله‏اى را به نفع «امت» از بین برد.
هدف از پژوهش حاضر ارائه مراحل گسترش ایده جهاد از قرون نخستین اسلام تا عصر حاضر و تمرکز بر این نکته است که چگونه گروه‏هاى تندرو اسلامى برداشتى نادرست از این واژه ارائه داده‏اند. هدف آن‌ها مشروعیت سازى براى خشونتى است که علیه غرب و دولت‏هاى خود به کار مى‏گیرند. اشخاصى از قبیل اسامه بن‌لادن با استفاده از اندیشه‏هاى متفکران رادیکالِ پیش از خود و ارائه تفسیرى دل‏خواه از آیه‏هاى قرآن سعى دارند که اعمال تروریستى خود را موجه نشان دهند. همان‏طور که در طول تاریخ غرب جنگ‏هایى تحت عنوان جهاد صورت گرفته و تأیید پاپ را که جنگ‏هاى صلیبى را رهبرى مى‏کرده، به همراه نداشته است، «در اسلام نیز کسانى به نام جهاد، پیکارها کرده‏اند هرچند این پیکارها، مطابق با شریعت اسلام و به معناى فنى کلمه، جهاد به شمار نیامده است و علما نیز بر آن صحّه نگذاشته‏اند.» علاوه بر این از آغاز پیدایش اسلام و درگیرى مسلمانان با مسیحیان، «جنگ‏هایى را که غرب تحت لواى Crusade به راه انداخته است، بسى بیش از جهادهاى صورت گرفته به دست مسلمانان است.»
۱. جهاد در قرآن و سنت‏

در هیچ کدام از آیه‏هاى قرآن ایده جنگ نامحدود به رسمیت شناخته نشده است. با وجودى که قرآن تأکید مى‏کند که مسلمانان باید با کسانى که با آن‌ها مى‏جنگند، پیکار کنند، امّا در آیات متعددى بر این نکته نیز تأکید کرده است که مسلمانان نباید به دیگران تجاوز کنند. در جایى دیگر نیز به صراحت اعلام کرده است که هر شکلى از تغییرِ کیش اجبارى به اسلام ممنوع مى‏باشد؛ «در دین هیچ اجبارى نیست.»
از نظر قرآن، اگر غیر مسلمانان خواهان صلح باشند، مسلمانان نیز براى دست‏یابى به آن باید تلاش کنند. قرآن مى‏فرماید که خداوند مسلمانان را از صلح با کسانى که در حال جنگ با آن‌ها هستند باز نمى‏دارد، بلکه مسلمانان را از صلح با کسانى که به خانه‏هاى مسلمانان تجاوز کرده و آن‌ها را از خانه‏هاى خود بیرون مى‏کند، منع کرده است. در آیه دیگرى نیز حکم قوى‏ترى را به نفع صلح اعلام کرده است و مى‏فرماید: «و اگر دشمنانتان به صلح گراییدند تو نیز بدان گراى و بر خدا توکل کن که او شنواى داناست.» علاوه بر این به مسلمانان دستور مى‏دهد که از روى نخوت دست رد به سینه کافرانى که به دنبال صلح با مسلمانان هستند نزنند. با توجه به آیه‏هاى متعددى که راجع به صلح آمده است، اگر مسلمانان در حال جنگ دائم با کافران بودند و اگر کافران و یا غیر مسلمانان یک دشمن دائم و همواره یک هدف مشروع به شمار مى‏آمدند، بدون تردید دیگر بحث‏هاى مربوط به صلح بى‏معنا بودند.
در سنت اسلامى نیز مفهوم جنگِ مقدس وجود ندارد. طبق روایتى از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله پس از غزوه عظیم بدر که نقش بسزایى در بقاى امت اسلامى داشته است، ایشان میان جهاد اصغر و اکبر تفاوت قائل شده و فرموده‏اند: «شما از جهاد اصغر به سوى جهاد اکبر بازگشته‏اید و آن گاه که از ایشان درباره جهاد اکبر پرسیده‏اند، ایشان فرموده‏اند: آن جهاد با نفس امّاره است.» با وجودى که قرآن، تجاوز و جنگ نامحدود و خشونت‏زا را ممنوع اعلام کرده است، امّا بسیارى از فقهاى کلاسیک اسلام در یک رویکرد جهان را به دو اردوگاه دارالحرب و دارالاسلام تقسیم کرده و از جنگ علیه کافران حمایت مى‏کردند. امّا چنین نگرشى مورد تأیید همه علماى اسلام نبوده است.
همه فقهاى شیعه و تقریباً بیشتر فقهاى اهل تسنّن و به ویژه در عصر حاضر، جهاد را تنها زمانى مشروع دانسته‏اند که نه ابتدایى (تهاجمى)، بلکه دفاعى بوده باشد. البته لازم به ذکر است که برخى از فقهاى شیعه، جهاد ابتدایى را نیز جایز دانسته‏اند، لذا اجماع کاملى در این مورد در میان فقهاى شیعه وجود ندارد، امّا اکثریت، جهاد ابتدایى را جایز ندانسته‏اند. در اهل تسنن و به‌ویژه از دهه ۱۹۵۰ و فتواى محمد شلتوت، اکثر علماى سرشناس عالم تسنن متفق‌القولند در این که تنها جهاد جایز جهاد دفاعى است؛ یعنى هرگاه کیان امت اسلامى به خطر افتد بر کل امت واجب است که به جهاد برخیزند.» در دیدگاه سنتى اهل تسنن، در صورتى که حکومت اسلامى وجود داشته باشد، این وظیفه حاکم است که با مشورت علما جهاد کند و در صورتى که حکومت اسلامى وجود نداشته باشد، مراجع دینى، علما و به بیانى مفتیان از چنین حقى برخوردار خواهند بود. با وجودى که در اسلام هر شخصى به تنهایى در پیشگاه خداوند مسئول است و هیچ طبقه روحانیتى وجود ندارد، امّا هیچ کس نمى‏تواند به صرف این که مسلمان است و قدرت سیاسى ونظامى دارد، اعلام جهاد کند.

۲. ابن تیمیه‏

در سال ۱۲۵۸ میلادى مغول‏ها بغداد را تصرف کردند. پیروزى مغول‏ها به قرن‏ها قدرت بغداد در دنیاى اسلام پایان داد. این حادثه و حوادثى که بعد از آن رخ داد، مشاجرات زیادى را در دنیاى اسلام و در میان مسلمانان برانگیخت. یکى از این اشخاص، ابن تیمیه حنبلى مذهب (۱۳۲۸ تا۱۲۶۳م) بود. وى تنها چند سال پس از سقوط بغداد به دنیا آمد و علیه حاکمان مسلمان شده مغول دست به شورش زد. از نظر او بعد از پیامبر و خلفاى راشدین، اسلام تحریف شده است. وضعیت جامعه‏اى که ابن تیمیه در آن زندگى مى‏کرد باعث شد تا وى براى سرنگونى رژیم حاکم که بر یک اقلیت نظامى متکى بود، اعلام جهاد کند. در واقع، ابن تیمیه اولین متأله مسلمان بود که به صورت منظم و منسجم به مسئله جهاد پرداخت و یک بخش بزرگ از کتاب السیاسه الشرعیه را به این موضوع اختصاص داد.
ابن تیمیه با ذکر آیات متعددى که راجع به جهاد در قرآن آمده است؛ نتیجه مى‏گیرد که جهاد، عملى است که یک مسلمان مؤمن مى‏تواند انجام دهد. از نظر او جهاد بر حج، نماز و روزه برترى دارد. از نظر وى ویژگى واقعى یک انسان نه در ریاضت و تقواى فردى بلکه در جهاد بروز پیدا مى‏کند. ابن تیمیه به سه دلیل جهاد را سودمند مى‏داند و معتقد است که باید به آن عمل کرد:
اول این که جهاد نه تنها به شخص شرکت کننده در جهاد (مجاهد) بلکه به سایرین نیز چه از نظر مذهبى و چه از نظر احساسى فایده مى‏رساند. دوم این که جهاد از همه عبادت‏ها برتر است. جهاد بیشتر از هر عمل دیگرى عشق و پرستش بندگان نسبت به خداوند را نشان مى‏دهد. کسانى نیز که در جهاد شرکت مى‏کنند در هر صورتى پیروزى را به دست مى‏آورند؛ یا پیروز مى‏شوند و یا به شهادت رسیده و به بهشت مى‏روند که خود پیروزى بزرگ‏ترى است، سوم این که همه موجودت باید زندگى کرده و در نهایت بمیرند و جهاد وسیله‏اى است که انسان‏ها مى‏توانند با استفاده از آن به بهترین وجهى بمیرند و سعادت هر دو جهان خود را به دست آورند. علاوه بر این شهادت آسان‏ترین شکل مردن است.
ابن تیمیه جهاد را هم علیه صلیبیون و هم علیه مغول‏ها که هر کدام قسمتى از دارالاسلام را اشغال کرده بودند، به کار برد. مهم‏تر این که مسلمانانى را که در جهاد شرکت نکنند کافر قلمداد کرد. از نظر وى کسانى که از قانون اسلام سرباز زنند، کافر هستند، حتى اگر شهادتین را نیز گفته باشند و باید با آن‌ها جنگید. مخالفت وى با اغلب فقهاى آن زمان باعث شد تا نظریات وى شالوده‏اى براى بحث‏هاى اسلام‏گرایى رادیکال معاصر شود.

۳. جهاد در عصر حاضر

جنبش‏هاى اصلاح طلب مسلمانان در خاورمیانه براى اولین بار در اواخر قرن نوزدهم و در پاسخ به امپریالیسم اروپایى ظهور کرد. پایان عصر استعمار و کسب استقلال توسط اکثر کشورهاى اسلامى بعد از جنگ جهانى دوم شتاب بیشترى به این جنبش‏ها بخشید. تغییرات گسترده اجتماعى و به وجود آمدن ایده‏هایى از قبیل ناسیونالیسم، سوسیالیسم و حقوق زنان، روش‏هاى سنتى زندگى در این جوامع را با چالشى جدى مواجه ساخت. سرخوردگى جوامع اسلامى از زندگى در دوره مدرن در دهه ۱۹۷۰ بیشتر شد. این عوامل باعث شدند تا ضرورت به وجود آمدن مدلى بومى براى مسلمانان و طرد تمدن غربى احساس شود. سى سال آخرِ قرن بیستم شاهد گسترش گروه‏هاى نظامى و مذهبى بود که ایدئولوژى آن‌ها خواستار جهاد براى به وجود آوردن جامعه‏اى بر اساس شریعت اسلامى و پاک کردن حکام غیر مشروع و غیر اسلامى بود.
ابوالاعلى مودودى (۱۹۰۳تا۱۹۷۹م) اولین شخصى است که به صورت روش‏مندانه‏اى به واژه جهاد پرداخت و آن را وارد ادبیات سیاسى معاصر کرد. به نظر وى اسلام یک ایدئولوژى انقلابى مى‏باشد که به دنبال برپایى نظم اجتماعى در کل جهان و بازسازى آن بر پایه اصول و ایده‏ال‏هاى خود است. هیچ شکى وجود ندارد که همه پیامبران خدا رهبرانى انقلابى بوده‏اند و خاتم الانبیا، محمدصلى الله علیه وآله بزرگ‏ترین رهبر انقلابى بوده است. مودودى جهاد را به منزله نبردى انقلابى براى اجراى دستورات خداوند بر روى زمین تشریح مى‏کند. این نبرد به سبب خواسته‏هاى خود شخص نیست بلکه براى به دست آوردن رضایت خداوند مى‏باشد؛ هدف جاى‏گزینى «سزار به جاى سزار» نیست بلکه استقرار عدالت و برابرى اجتماعى در بین بشریت است که در این راه مسلمانان باید همه دارایى‏هاى خود و حتى زندگى خود را صرف کنند. از نظر وى وظیفه مؤمنان واقعى این است که ظلم و ستم، سختى و قوانین ناعادلانه را از روى زمین بردارند. نوشته‏هاى او در اشخاص دیگرى از جمله حسن البناء و سید قطب تأثیر کرد و در خاورمیانه و علیه اسرائیل و صهیونیسم به کار گرفته شد. ایدئولوگ‏هاى اسلامى خاورمیانه، جهاد را قانونى کردند و آن را وظیفه‏اى فردى براى هر فرد اعلام کردند.
متفکر اسلام‏گراى رادیکال مصرى، سید قطب (۱۹۰۶ تا ۱۹۶۶م) دومین شخصى است که به صورت مبسوطى واژه جهاد را بررسى کرده و آن را وارد ادبیات گروه‏هاى نظامى اسلام‏گرا کرد. از نظر وى اسلام جنبشى آزادى بخش است که براى نجات انسان‏ها و آزادى بشریت آمده است:
«اسلام یا هست یا نیست. اگر هست که اسلام، مبارزه و جهاد پى‏گیر و دامنه‏دار و سپس شهادت در راه خدا و در راه حق و عدالت و مساوات است و اگر نیست نشانه‏اش آن است که همه به ورد و ذکر مشغول‏اند و به تسبیح و سجاده چسبیده‏اند و صبح و شام منتظرند که خود به خود از آسمان، خیر و برکت و آزادى و عدالت ببارد.»
از نظر وى مسلمانان واقعى آنهایى هستند که در راه اعتلا و برترى کلمه حق، نام خدا، به جهاد مشغول‏اند.
به اعتقاد سید قطب جنگ‏هایى که از راه تعصب نژادى، تعصبات خشک دینى، طمع‏ها و منافع مادى و نیز از راه جاه و شهرت‏طلبى پادشاهان و قهرمانان و یا علاقه به تحصیل غنائم به وجود آید، مورد پذیرش اسلام نیست. در واقع تنها جنگى را که اسلام مشروع دانسته و به آن اعتراف مى‏کند جنگ در راه خدا و براى عدالت اجتماعى است. قطب با روایتى از پیامبر مبنى بر این که آن که براى اعتلاى کلمه خدا مبارزه مى‏کند، در طریق خداست، کلمه خدا را به اراده خدا تعبیر مى‏کند که عبارت از آن حقیقتى است که با ناموس و سنت خلل ناپذیرى که براى جهان آفرینش و انسان قرار داده شده، موافقت دارد. بنابراین اگر کسى ظلم و ستم کند و از عدالت دورى گزیند، در واقع با کلمه خدا مخالفت کرده است و بر مسلمان‏ها لازم است که با چنین شخصى براى اعتلاى کلمه توحید بجنگند و آنهایى که علیه دیانت سر ستیز برداشته‏اند به سوى حق بازگردانند. به عبارت دیگر «بر مسلمان‏ها واجب است که علیه آنها شمشیر بکشند تا بار دیگر آنها را تحت لواى عدالت مطلقه اسلام در آورند.» از نظر سید قطب «عدالت مطلقه و جلوگیرى از ظلم و بیدادگرى، همان کلمه خدا است که لازم است در هر حال و در هر جا، از همه چیز برتر و بالاتر [باشد].»
سید قطب در کتاب معالم فى الطریق (نشانه‏هاى راه) و در ابتداى فصل چهار، تحت عنوان «جهاد فى سبیل اللَّه» به نقل قولى از ابن قیم در مورد جهاد مى‏پردازد و خود نیز آن را تأیید مى‏کند. وى به نقل از ابن قیم مدعى مى‏شود که پیامبر اسلام بعد از کسب رسالت، در وهله اول مأموریت مى‏یابد که با دعوت از نزدیک‏ترین افراد خود شروع کند و سپس همه ملت عرب را دعوت کند. ایشان بعد از هجرت به مدینه و تشکیل دولت دستور مى‏یابد که در کنار دعوت، از جنگ نیز استفاده کند، منتها تنها با کسانى که با وى جنگ مى‏کنند. بعد از طى این مراحل و استقرار کامل اسلام، خداوند دستور مى‏دهد که تا استقرار نهایى دین، با تمام مشرکین بجنگد. بنابراین طبق نظر ابن قیم و به تبعیت از او سید قطب، مسلمانان ابتدا از جنگ بازداشته شدند؛ سپس اجازه یافتند که جنگ کنند؛ بعد دستور یافتند که علیه مهاجمان بجنگند و در نهایت دستور یافتند که علیه تمامى مشرکان وارد جنگ شوند.
از نظر سید قطب علل جهاد را باید با توجه به ماهیت اسلام و رسالت پیامبر بررسى کرد. از دیدگاه وى اسلام اعلامیه‏اى جهانى براى آزادى بشریت از هرگونه بندگى - بندگى دیگران و بندگى نفس - مى‏باشد و نشان دهنده این است که «حاکمیت مختص خداوند است و او پادشاه همه چیز در جهان است.» قطب اسلام را چالشى براى همه سیستم‏هاى موجود در جهان مى‏داند که بر اساس حاکمیت انسان بنا شده‏اند. استقرار حکومت خداوند بدین معنا است که قوانین وى جارى شده و همه تصمیمات بر اساس این قوانین اتخاذ شود. بنابراین «برقرارى حکومت خداوند بر روى زمین و سلب حاکمیت از کسانى که بر جاى خداوند نشسته‏اند و قوانین ساخته دست بشر را با قوانین الهى جاى‏گزین کرده‏اند، تنها با استفاده از موعظه امکان‏پذیر نخواهد بود.» به نظر قطب افرادى که در جایگاه خداوند قرار گرفته‏اند به این راحتى حاضر نخواهند شد که قدرت را از دست دهند. قطب، اسلام را دینى تئوریک و فلسفى نمى‏داند بلکه معتقد است که:
«دینى مى‏باشد عملى و باید به مورد اجرا گذاشته شود و این هدف، میسّر نخواهد شد مگر این که موعظه و جنبش در کنار هم استفاده شوند.»
سید قطب با کنار هم گذاشتن اصطلاحات «موعظه» و «جنبش» به تبلیغ اسلام از طریق «شمشیر» و «کتاب» مى‏پردازد و هر دو را لازم و ملزوم یک دیگر قرار مى‏دهد. از نظر وى «هر یک از این ابزار؛ یعنى شمشیر و کتاب جایگاه و کاربرد خاص خود را در تاریخ اسلام داشته‏اند؛ شمشیر براى به انقیاد در آوردن سرزمین‏هاى غیر اسلامى و مشرکین داخلى به کار گرفته شده است و کتاب براى به اسلام آوردن مسیحیان و یهودیانى که به زور وادار به گرویدن به اسلام نمى‏شدند.»
قطب در انتقاد از کسانى که جهاد در اسلام را تنها دفاعى مى‏دانند، آن‌ها را شرق‏شناسانى (orientalist) مى‏داند که مى‏خواهند ماهیت و هدف اسلام را تغییر دهند. به نظر وى چون هدف اسلام، آزادى بشریت است پس نمى‏تواند جنبشى تدافعى و یا جهاد تدافعى قلمداد شود:«وقتى که اسلام اعلام موجودیت کرد، دنیا پر از سیستم‏هاى مختلف بود، امروز نیز که در عصر جاهلیت به سر مى‏بریم سیستم‏هاى زیادى در دنیا وجود دارند»، پس همان‏طور که در آن زمان اسلام تنها و بهترین گزینه‏اى بود که از سوى خداوند ارائه شد، امروز نیز براى نجات بشریت باید اسلام را اجرا کنیم. از نظر وى کسانى که جهاد را صرفاً براى دفاع از سرزمین اسلام مى‏دانند، هدف اسلام را فراموش کرده و در اصل ارزش اسلام را پایین‏تر از سرزمین‏هاى اسلامى قرار مى‏دهند. وى جهاد با نفس را نیز که از سوى عده‏اى بزرگ‏تر از جهاد دفاعى و بعد از آن مى‏دانند، مقدم بر جهاد با کفار دانسته و معتقد است که مسلمانان تنها در صورتى قادر خواهند بود با کفار بجنگند که به خلوص نیت و ایمان واقعى رسیده باشند.
از نظر سید قطب، صلح در اسلام زمانى مى‏تواند معنا داشته باشد که مردم تنها از خدا اطاعت کنند و مجبور به اطاعت از دیگران نشوند:«صلحى که اسلام مى‏خواهد، نسبت به آن معنایى که اکنون در میان دولت‏ها متعارف است، فرق داشته و صلح اسلامى داراى معناى عمیق‏تر و وسیع‏ترى خواهد بود و آن معنا عبارت است از: هم‏زیستى و صلح که نام خدا را که عبارت از «عدالت اجتماعى و امنیت عمومى براى مردم» است، روى کره زمین برقرار سازد، نه صرف خوددارى از جنگ، به هر قیمتى که تمام شود... حتى، در حالى که اهریمن ظلم و فساد، بال و پرش را روى مردم گسترده باشد!»
در پایان سید قطب با ذکر آیه‏هاى متعددى از قرآن کریم‏ دلایل جهاد در اسلام را چنین برمى‏شمارد: اول، استقرار حاکمیت خداوند؛ دوم، رسیدگى و مرتب کردن مسائل بشریت با توجه به راهنمایى واقعى که خداوند فراهم کرده است؛ سوم، طرد همه نیروهاى شیطانى و سیستم‏هاى شیطانى از زندگى؛ و چهارم، پایان دادن به حکومت یک انسان و سایرین، چرا که همه انسان‏ها مخلوق خداوند مى‏باشند و هیچ کس حق ندارد دیگرى را برده خود ساخته و یا آن‌ها را وادار کند که از قوانین وى اطاعت کنند.

۴. گروه‏هاى نظامى اسلام‏گرا و جهاد

اولین گروهى که آشکارا از جهاد علیه حاکم ظالم استفاده کرد، گروه جهاد اسلامى مصر مى‏باشد که یکى از اعضاى آن (خالد اسلامبولى) در سال ۱۹۸۱ رئیس جمهور مصر، انور سادات، را ترور کرد. رهبر این گروه، عبدالسلام فرج، مهندس الکترونیک بود که جزوه‏اى به نام «الفریضه الغایبه» (واجب مکتوم) از وى باقى مانده است. وى جهاد را تنها نبرد مقدس لازم در جنگ علیه حاکم ظالم معرفى مى‏کند که به زعم وى علما سعى در پنهان کردن آن دارند: «جهاد در راه خدا فریضه‏اى است که توسط علماى مصر به فراموشى سپرده شده است. با این وجود این اشخاص بهتر از هر کس دیگرى مى‏دانند که تنها راه بازگشت به گذشته باشکوه اسلام و احیاى دوباره آن، استفاده از جهاد مى‏باشد. در حالى که خداوند بهترین راه را براى خود نشان داده است، ولى مسلمانان هر یک راه خود را رفته و فلسفه مخصوص به خود را در مورد بهترین راه دارا مى‏باشند. هیچ شکى وجود ندارد که تنها راه از بین بردن بت‏هاى این جهان استفاده از شمشیر مى‏باشد.»
عبدالسلام فرج با ذکر سؤالى بدین مضمون که آیا در سرزمین اسلامى زندگى مى‏کنیم؟ به ذکر روایتى از ابوحنیفه مى‏پردازد که طبق آن سرزمین اسلامى در صورتى که یکى از شرایط زیر را داشته باشد، سرزمین کفّار محسوب مى‏شود:
اول این که سرزمین اسلام توسط قوانینى غیر از قوانین اسلام اداره شود؛ دوم این که در سرزمینى که ساکنان آن مسلمان هستند، امنیت وجود نداشته باشد و سوم این که موجودیت سرزمین اسلامى به خطر بیفتد و یا با چالش جدى مواجه شود. در ادامه، وى نتیجه مى‏گیرد که سرزمین مصر نیز با وجودى که قسمت اعظم ساکنان آن مسلمان هستند، امّا چون توسط قوانین غیر اسلامى اداره مى‏شود، پس سرزمین کفّار به حساب مى‏آید.
به اعتقاد فرج، حاکمان کنونى کشورهاى اسلامى از دین برگشته و مرتد شده‏اند. آن‌ها در راستاى امپریالیسم به کمونیست و یا صهیونیست تبدیل شده‏اند. آن‌ها به هیچ چیزى از اسلام معتقد نیستند. امّا اسامى، افتخارات و ادعاهایشان سرشار از اسامى اسلامى مى‏باشد. در واقع آن‌ها تنها براى بهتر حکومت کردن از اسامى خداوند استفاده مى‏کنند. فرج به تبعیت از ابوحنیفه، مالک و ابن حنبل اعلام مى‏دارد که مجازاتِ کسانى که مرتد شده‏اند از مجازات کسانى که از اول کافر شده‏اند، سنگین‏تر است. در نتیجه طبق اجماع عموم علماى اسلامى با مرتدین حتى اگر قادر به حمل اسلحه نیز نباشند، باید جنگید و آن‏ها را از بین برد.
عبدالسلام فرج به نقل از ابن تیمیه، حاکمان امروزى جوامع اسلامى را با مغول‏ها یکى دانسته و معتقد است که همان‏طور که «قانون یاساى مغول» بر خلاف شریعت خداوند بود، قوانین امروزى کشورهایى از قبیل مصر که از غرب وارد شده‏اند، بر خلاف شریعت اسلام مى‏باشد. مغول‏ها براى غلبه بر سوریه، به دروغ مدعى شده بودند که مسلمان شده‏اند؛ ادعاى حاکمان امروزى کشورهاى اسلامى نیز در مسلمان بودن دروغى بیش نیست. همانند حاکمان مغول، هیچ کدام از رهبران کشورهاى اسلامى برگزارى شعائر اسلامى و عمل به آن‌ها را بلد نیستند. حاکمان مغول زیر پرچم چنگیزخان مى‏جنگیدند و به کفار مقامات بالایى اعطا مى‏کردند و این در حالى است که حاکمان کنونى نیز مقامات بالاى کشورى را به مسیحیان و یهودیان اعطا مى‏کنند و بنابراین باید علیه حاکمان کشورهاى اسلامى دست به جهاد زد.
از دیدگاه فرج با وجودى که میدان مبارزه و جهاد امروزین مسلمانان باید آزادسازى اورشلیم باشد، ولى توجه به نکاتى براى انتخاب میدان مبارزه ضرورى مى‏باشد:
اول این که نبرد با دشمنى که نزدیک‏تر است از نبرد بادشمنى که دورتر است، واجب‏تر مى‏باشد؛ دوم این که براى رسیدن به این پیروزى‏ها باید مسلمانان خون خود را اهدا کنند و جنگ باید تنها زیر پرچم اسلام و تحت رهبرى اسلام باشد و سوم این که پایه‏هاى موجودیت امپریالیسم در سرزمین‏هاى اسلامى، وجود رهبران فعلى کشورهاى اسلامى است.» هیچ تردیدى وجود ندارد که نقطه آغازین ما براى حرکت باید سرنگونى حاکمان فاسد باشد، چرا که تنها در این صورت است که مى‏توانیم حاکمیت خداوند را مستقر سازیم.
از نظر فرج در صورتى که یکى از سه شرط زیر وجود داشته باشد، جهاد وظیفه انفرادى همه مسلمانان خواهد بود. اولاً، زمانى که دو ارتش رودرروى یک‏دیگر قرار گیرند، هیچ کس حق ندارد صحنه نبرد را ترک کند و باید ثابت قدم ماند و به نبرد ادامه داد؛ ثانیاً، زمانى که کافران سرزمین اسلامى را مورد تهاجم قرار دهند، وظیفه تک تک مسلمانان است که با آن‌ها جنگیده و از سرزمین اسلامى اخراج کنند و ثالثاً، زمانى که امام و رهبر مسلمین آن‌ها را دعوت به جهاد کند، وظیفه همه مسلمانان است که به دعوت وى لبیک گویند: «بنابراین زمانى که جهاد وظیفه همه مسلمانان است دیگر لزومى ندارد که از والدین خود اجازه بگیرند و همان‏طور که علماى ما اعلام کرده‏اند، در چنین وضعیتى جهاد فریضه‏اى مثل نماز و روزه خواهد بود.» وى با ذکر این که اسلام به زور شمشیر گسترش یافته، جهاد دفاعى را قبول نمى‏کند و اعلام مى‏دارد که جهاد در اسلام تا روز قیامت ادامه خواهد داشت و هیچ وقت قطع نمى‏شود: «در صورتى که مسلمانان این فریضه را به فراموشى بسپارند، روز به روز ضعیف‏تر خواهند شد و در نتیجه نمى‏توانند به فریضه خود عمل کنند.»
با وجودى که جزوه عبدالسلام فرج برنامه‏اى عملى براى استقرار حکومت اسلامى ارائه مى‏داد و در جاى جاى اثر خود از ابن تیمیه نقل قول مى‏کند، امّا تقریباً تمام ناظران مصر مشروعیت استفاده وى از فتواهاى ابن تیمیه را قبول نکردند. از نظر آن‌ها عبدالسلام فرج، که شیخ کوشک او را «یک متفکر تازه به دوران رسیده» مى‏نامید، هیچ اطلاعى از ماهیت سخنانى که از ابن تیمیه نقل مى‏کرد، نداشته است. آن‌ها بر این باور بوده‏اند که متن‏هاى استفاده شده توسط فرج «آن قدر معتبر نیستند که بتوان بر اساس آنها جامعه یا حکومت مصر معاصر را توصیف کرد.» به هر حال واجب مکتوم، مشروعیت‏هاى لازم را براى گروه‏هاى نظامى منطقه فراهم کرد. از نظر این گروه‏ها دولت‏هاى منطقه اسلامى نیستند، چرا که قوانین آنها را ترکیبى از قوانین اسلامى و قوانین اروپایى مى‏دانستند.
یکى از حوادثى که تأثیر زیادى در رادیکال‏تر شدن جهاد داشته است، اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروى در دسامبر ۱۹۷۹ بود. این حادثه باعث شد تا علماى اسلامى علیه شوروى اعلام جهاد کرده و آن را به منزله حمله به دارالاسلام در نظر گیرند. در نتیجه چنین تفسیرى آن‌ها قادر شدند که طبق شریعت اسلامى علیه اشغال اعلام جهاد دفاعى نمایند که در این صورت وظیفه همه مسلمانان شرکت در آن مى‏باشد. در واقع جنگ در افغانستان، هم دولت‏ها (از جمله عربستان سعودى) و هم گروه‏هاى منفرد را به سوى تمرکز مشروعیت‏هاى مذهبى جنگ رهنمون ساخت، تا بدین وسیله بتوانند به راحتى از مسلمانان داوطلب براى اخراج شوروى‏ها حمایت به عمل آورند.
عبداللَّه عزام از جمله افرادى بود که بلافاصله بعد از حمله شوروى، تدریس در دانشگاه ملک عبدالعزیز عربستان را رها کرده و براى کمک و آموزش به مجاهدین به پاکستان مهاجرت کرد. وى در سال ۱۹۸۵ به کمک سازمان‏هاى هلال احمر کویت و عربستان سعودى، سازمان «مکتب الخدمت للمجاهدین العرب» (Mak) را با همکارى اسامه بن لادن و براى سازمان دهى کمک‏هاى انسان دوستانه به مجاهدین افغانى تأسیس کرد. این سازمان سالانه حدود ۶۰۰ میلیون دلار براى کمک به مقاومت افغان‏ها دریافت مى‏کرد. عزام رهبر و موعظه‏گر کاریزماتیک و اصلى‏ترین ایدئولوگ «عرب-افغان‏ها» و استاد اسامه بن لادن در دانشگاه بود. وى متفکرى به معناى واقعى کلمه مثل قطب، مودودى و یا البناء نبود، بلکه سخنرانى چیره‏دست بود که از ابن تیمیه، قرآن و حدیث نقل قول مى‏کرد، امّا راجع به فلسطین و افغانستان صحبت مى‏کرد.
عبداللَّه عزام در سال ۱۹۴۱ در جنین متولد شد. بعد از اتمام تحصیلاتش به اردن و سپس سوریه رفته و از دانشگاه دمشق دکتراى حقوق اسلامى گرفت. در اواخر دهه ۱۹۶۰ به مصر رفته و در دانشگاه الازهر تحصیلات تکمیلى خود را به پایان رساند و در سال ۱۹۷۳ به عربستان سعودى رفته و در دانشگاه جدید التأسیس جده به تدریس مشغول شد. عزام جزء اولین اشخاصى است که براى شرکت در جهاد علیه شوروى و براى اشاعه افکار خود به افغانستان رفت. وى پس از رسیدن به پاکستان ابتدا در دانشگاه اسلام آباد به تدریس پرداخت، اما خیلى زود آن جا را رها کرده و براى کمک به مجاهدین افغانى راهى پیشاور شد. در طول فعالیت‏هایش به این نتیجه مى‏رسد که تنها راه موفقیت در استقرار جامعه اسلامى، جهاد علیه دشمنان اسلام است. عزام به یکى از رهبران برجسته جهاد تبدیل شد و کتاب‏هاى متعددى در این زمینه نوشت که در آن‌ها عقاید و جهان‏بینى خود را درباره جهاد و آینده اسلام شرح مى‏دهد. وى در بیست و چهارم نوامبر ۱۹۸۹ به همراه دو پسرش و در راه رفتن به نماز جمعه در پیشاور پاکستان ترور شد.
فراخوانى مسلمانان جهان به جهاد در افغانستان و اعلام این که جهاد وظیفه فردى همه مسلمانان است، موضوع اصلى دو کتاب مهم عبداللَّه عزام به نام‏هاى دفاع از سرزمین‏هاى اسلامى و الحاق به کاروان مى‏باشد. وى دلایل جهاد را در شانزده بند ذکر مى‏کند:
۱. جلوگیرى از تسلط کافران بر مسلمانان؛
۲. کمبود مسلمانانى که جان خود را در راه اسلام فدا مى‏کنند؛
۳. ترس از آتش جهنم؛
۴. عمل به فریضه جهاد و پاسخ به دعوت خداوند؛
۵. ادامه دادن راه سلف صالح؛
۶. استقرار جامعه‏اى اسلامى؛
۷. محافظت از مستضعفین روى زمین؛
۸. شهید شدن و کسب مقام والا در بهشت؛
۹. جهاد سپرى در مقابل امت است و از بى‏حرمت شدن آن‌ها جلوگیرى مى‏کند؛
۱۰. حفاظت از عزت امت و نقش بر آب کردن توطئه‏هاى دشمن؛
۱۱. حفاظت از سرزمین اسلام و جلوگیرى از فاسد شدن آن؛
۱۲. ایجاد امنیت براى مکان‏هاى مقدس مسلمانان؛
۱۳. حفاظت از امت در مقابل شکنجه و آوارگى؛
۱۴. سعادت امت و افزایش ثروت آن‌ها؛
۱۵. جهاد اوج همه چیز در اسلام است؛
۱۶. جهاد بهترین شکل عبادت در دین اسلام است و و مسلمانان به وسیله آن مى‏توانند به بالاترین درجات برسند.
عبداللَّه عزام به نقل از ابن تیمیه اولین وظیفه مسلمانان بعد از ایمان را جهاد و دفاع از سرزمین‏هاى اسلامى مى‏داند. به نظر وى این فریضه مهم‏ترین وظیفه‏اى است که در عصر حاضر توسط مسلمانان به دست فراموشى سپرده شده است و علت اصلى وضعیت فلاکت بار مسلمانان، عمل نکردن به جهاد مى‏باشد. از نظر وى جهاد علیه کفار دو نوع مى‏باشد: جهاد تهاجمى زمانى است که دشمن از سرزمین خود دست به حمله نزند. در چنین حالتى بر مسلمانان واجب کفایى است که در این جهاد شرکت کنند و وظیفه اصلى متوجه امام مسلمین است که ارتشى تدارک دیده و به جنگ آن‌ها بفرستد و آن‌ها را مجبور به پرداخت جزیه کند، در غیر این صورت این امام است که مرتکب گناه شده است. نوع دوم جهاد تدافعى مى‏باشد که در آن بر همه مسلمانان، واجب عینى (وظیفه انفرادى همه مسلمانان) است که در جهاد شرکت کنند و کفّار را از سرزمین اسلام خارج سازند. این نوع جهاد مهم‏ترین وظیفه مسلمانان بوده و تحت شرایط زیر الزامى مى‏شود:
اول، اگر کفار وارد سرزمین اسلام شده باشند؛ دوم، اگر خطوط نیروها در میدان نبرد رودرروى یک‏دیگر قرار گرفته و به هم‏دیگر نزدیک شوند؛ سوم، زمانى که امام امت دعوت کند آن‌ها باید به فتواى وى پاسخ داده و اطاعت کنند؛ و چهارم، اگر کفار گروهى از مسلمانان را دستگیر کرده و زندانى کنند.
عزام به نقل از ابن تیمیه خاطرنشان مى‏کند که اگر دشمن وارد سرزمین‏هاى اسلامى شود بر مسلمانان واجب عینى است که در جهاد علیه دشمنان شرکت کنند. این وظیفه در وهله اول متوجه نزدیک‏ترین فرد به صحنه نبرد است و بعد از وى به نفرات بعد و به همین ترتیب تا آخرین نفر از مسلمانانِ جهان منتقل مى‏شود. در چنین شرایطى اجازه گرفتن از والدین و یا دیگران براى شرکت در جهاد ضرورتى ندارد. به فراموشى سپردن جهاد شبیه ترک نماز و روزه و شاید هم بدتر از آن‌ها باشد و ابن رشد مى‏فرماید: «مسلماً زمانى که جهاد واجب عینى شد، دقیقاً عین حج واجب مى‏شود.»
عبداللَّه عزام روایت معروفى را که از سوى علماى شیعه نیز مورد تأیید است و مدعى است که جهاد با نفس بزرگ‏تر از جهاد با دشمن است را رد کرده و معتقد است که این حدیث جعلى مى‏باشد و هیچ پایه معتبرى ندارد. به نظر وى اگر جامعه اسلامى در جهاد براى آزادسازى سرزمین‏هاى اسلامى شرکت نکند و حتى اگر یک قطعه از این سرزمین نیز دست دشمن باقى بماند، این جامعه گناه‏کار خواهد بود. به نظر وى در نبرد با دشمنان اسلامى باید اختلافات کوچک داخلى کنار گذاشته شوند و به دشمن و مشکل اصلى پرداخته شود.
اندیشه‏هاى عبداللَّه عزام در تئورى‏پردازى براى سازمان‏هاى جهادى جدید نقش بسزایى داشته است. نوشته‏هاى او تبدیل به مانیفستى براى جنگ‏جویان مسلمانى شد که مى‏خواهند جهاد جهانى علیه غرب به راه انداخته و «دولت‏هاى دست نشانده» (Poppet government) خاورمیانه را براندازند. علاوه بر این عبداللَّه عزام که از او به عنوان طراح و ایدئولوگ اصلى القاعده نیز یاد مى‏شود، متفکرى است که بیشترین تأثیر را در شکل‏گیرى دیدگاه‏هاى بن لادن داشته است و براى سال‏ها راهنماى فکرى بن لادن بوده است.
مرورى بر بحث‏هاى ذکر شده نشان مى‏دهد که اعمال و اندیشه‏هاى عبداللَّه عزام ثمرات مهمى را براى گروه‏هاى جهادى اسلامى به ارمغان آورده است: اول این که، سازمانى بین‏المللى به منظور یارگیرى از میان داوطلبانى از سراسر دنیاى اسلام براى جهاد در افغانستان به وجود آمد؛ دوم این که، شبکه بین‏المللى سلول‏هاى ترور به وجود آمد که توسط جنبش‏هاى رادیکال اسلامى سراسر دنیا حمایت مى‏شدند و سوم این که، پیروزى مجاهدین در افغانستان هاله‏اى از شجاعت در اطراف جنگ‏جویان مسلمان به وجود آورد که داراى تجربیات گران‏بهایى بودند. این جنگ‏جویان در همه نبردهاى بعدى اسلام‏گراهاى رادیکال و دشمنانشان، به منزله پیش آهنگ (Vanguard) عمل مى‏کردند.
۵. القاعده و جهاد بین المللى‏
قبل از حملات ۱۱ سپتامبر، اسامه بن لادن اهداف، علل نارضایتى‏ها و تاکتیک‏هاى شبکه بین‏المللى القاعده را به طور مبسوطى، در اعلامیه‏ها و مصاحبه‏هاى مختلفى اعلام کرده بود. مرورى بر این اعلامیه‏ها نشان مى‏دهد که ایدئولوژى القاعده بیشتر از آن که مذهبى باشد، سیاسى است. هم صدا با تئورى هانتینگتون تحت عنوان «برخورد تمدن‏ها»، بن لادن نیز ویژگى‏هاى جنگ خود را «جنگ صلیبى آمریکا علیه ملل اسلامى» نام‏گذارى کرد و تأکید کرد که به اعتقاد وى درگیرى بین جهان اسلام و آمریکا و متحدانش مى‏باشد. از نظر وى جهان اسلام باید به خودباورى و اتحاد برسد و مسلمانان باید از خود دفاع کنند. در مورد سیاست‏هاى داخلى نیز به مسلمانان توصیه مى‏کند که به دنبال رهبرى باشند که از سویى آن‌ها را متحد کرده و از سوى دیگر به دنبال استقرار خلافت باشد.
دو اعلامیه جهاد علیه آمریکا وجود دارد که هسته مرکزى فلسفه اسامه بن لادن را تشکیل مى‏دهند. اولین اعلامیه در ۲۶ آگوست ۱۹۹۶ و تحت عنوان «اعلامیه جهادى علیه آمریکا که سرزمین دو مکان مقدس را اشغال کرده است»، صادر شد. در این اعلامیه بن لادن با برشمردن مشکلات جهان اسلام معتقد است که رژیم عربستان سعودى به دو دلیل مشروعیت خود را از دست داده است: اول این که شریعت اسلامى را کنار گذاشته است و دوم این که به نیروهاى خارجى؛ یعنى صلیبى‏هاى آمریکایى اجازه داده است تا کشور را اشغال کنند. بن لادن نیز همانند عزام معتقد است که براى نبرد با دشمن خارجى باید اختلافات داخلى کنار گذاشته شوند. از نظر وى آمریکا دو شهر مقدس مکّه و مدینه را اشغال کرده است و وظیفه همه مسلمانان جهان است که «علیه کفّار جنگیده و آن‌ها را از شبه جزیره عربستان اخراج کنند.» بن لادن همنوا با ابن تیمیه اولین وظیفه اصلى مسلمانان بعد از ایمان آوردن را جهاد مى‏داند. وى جهاد را تهاجمى و براى تثبیت حاکمیت خداوند بر روى زمین دانسته و آن را جنگ مقدسى مى‏داند که مشروعیت دارد؛ «اگر بیش از یک وظیفه براى انجام دادن باشد، پس باید با اهمیت‏ترین آن‌ها در اولویت قرار گیرد. بعد از ایمان واقعى وظیفه با اهمیت‏ترى از بیرون راندن دشمن آمریکایى از سرزمین مقدس نمى‏باشد. هیچ اولویت دیگرى، به غیر از ایمان، نباید قبل از آن در نظر گرفته شود و هیچ شرطى براى این وظیفه وجود ندارد... اگر امکان بیرون راندن دشمن به غیر از جنبش‏هاى گروهى مسلمانان نباشد، پس وظیفه مسلمانان است که اختلافات ناچیز بین خودشان را کنار بگذارند، ابن تیمیه نیز این مسئله را توضیح مى‏دهد و تأکید مى‏کند که در مقابل تهدید اصلى باید اختلافات جزئى کنار گذاشته شوند.»
دومین فتوا در ۲۳ فوریه ۱۹۹۸ و تحت عنوان «جبهه جهانى اسلامى براى جهاد علیه یهودیان و نصرانیان» صادر شد. در این اعلامیه که وى به همراه گروه‏هاى تندرویى از مصر، پاکستان و بنگلادش هم‏صدا شده و جبهه‏اى تشکیل داده‏اند، بر جنگ علیه آمریکایى‏ها و متحدانشان که به زعم آن‌ها علیه خداوند، پیامبرش و مسلمانان اعلام جنگ کرده‏اند، تأکید مى‏کنند. طبق این فتوا جرایم و گناهان ایالات متحده در سه حوزه قابل تفکیک است که به نظر بن لادن سه حقیقت مسلمى است که هیچ کس نمى‏تواند آن‌ها را انکار کند: اول این که سالیان متمادى است که ایالات متحده مقدس‏ترین سرزمین‏هاى اسلام، یعنى شبه جزیره عربستان را اشغال کرده است و هنوز هم به اشغال خود ادامه مى‏دهد. در این مدت ثروت این سرزمین را به یغما برده، حاکمانش را کنترل مى‏کند و مردمانش را تحقیر مى‏کند؛ دوم این که ایالات متحده تحریم علیه مردم عراق را تحمیل کرده است که در نتیجه آن بالغ بر یک میلیون نفر کشته شده‏اند؛ سوم این که هدف اصلى ایالات متحده حمایت از دولت یهودى و منحرف کردن افکار عمومى از اشغال اورشلیم و قتل عام مسلمانان آن جا مى‏باشد. بنابراین تنها پاسخ مناسبى که مسلمانان مى‏توانند به این جنایات بدهند، جهاد دفاعى مى‏باشد که واجب عینى بوده و وظیفه تک تک مسلمانان مى‏باشد.
اسامه بن‌لادن در مورد اعلام جهاد علیه نصرانیان و یهودیان، به ویژه آمریکایى‏ها به خبرنگار شبکه الجزیره چنین مى‏گوید:
«مسلمانانى که مى‏گویند اکنون زمان جهاد نیست، سخت در اشتباهند. مدت زمان طولانى است که امت مسلمان جهاد را به فراموشى سپرده‏اند... اما خداوند دوباره شانس جهاد را در افغانستان، چچن و بوسنى و هرزگوین ارزانى داشت و وظیفه ماست که علیه دشمنان اسلام و به ویژه دشمن خارجى، یعنى اتحاد نصرانى - یهودى اعلام جهاد کنیم. جهاد در افغانستان ضعیف بودن ابرقدرت‏ها را ثابت کرد. آمریکا از روسیه نیز ضعیف‏تر است و برادران ما که در سومالى مى‏جنگند، ضعیف و ترسو بودن سربازان آمریکایى را گواهى مى‏دهند. وقتى که هشت نفر از آنها کشته مى‏شوند، در تاریکى شب عقب نشینى کرده و بدون این که به پشت سر خود نگاه کنند، از آن جا خارج مى‏شوند.»
در واقع وى اهداف خود را بیدارى ملت مسلمان و آزادى سرزمین‏هاى اسلامى، جنگیدن در راه خدا و پیاده کردن شریعت خداوند مى‏داند، چرا که معتقد است سخن خداوند بالاترین سخنان مى‏باشد.
ایمن الظواهرى رهبر کنونی سازمان القاعده که یکى از امضا کنندگان اعلامیه ۱۹۹۸ مى‏باشد، هدف جنبش بنیادگرایى را سرنگونى دولت و استقرار حاکمیت خداوند مى‏داند. از نظر وى درگیرى با اتحاد یهودى آمریکایى، اجتناب‌ناپذیر بوده و آن را سرنوشت و وظیفه خود مى‏داند. الظواهرى در مورد پیش‏گامى در توقف عملیات نظامى با ذکر دو روایت به این سخن مى‏رسد که مرگ بهتر از عقب نشینى است. وى با یاد کردن از سید قطب به منزله برجسته‏ترین تئورى پرداز جنبش‏هاى بنیادگرا از زبان وى چنین نقل مى‏کند: «برادر، به سمت جلو حرکت کن. سرت را به راست یا چپ نچرخان و تنها به بهشت نگاه کن.» در ادامه وى به انتقادهاى بعضى از اعضاى سازمان در رابطه با ادامه عملیات‏هاى نظامى پاسخ داده و اظهار مى‏دارد که با مراجعه به تفسیرهاى رایج از شریعت، براى او مسجّل شده که سخن خداوند بیشتر از علاقه این افراد برایش عزیز است.
۶. دلایل شرعى القاعده براى حملات ۱۱ سپتامبر
سازمان القاعده در ۲۴ آوریل ۲۰۰۲ اعلامیه‏اى درباره «حکم قهرمانان و مشروعیت عملیات‏هاى ایشان در نیویورک و واشنگتن» صادر کرد که در آن به توضیح دلایل شرعى حملات ۱۱ سپتامبر پرداخته است. این اعلامیه از خداوند به سبب موفقیت گروهى از جوانان با ایمان در پایان دادن عملیات تشکر کرده و آن را نشانه‏اى از عظمت و برترى خداوند مى‏داند؛ خدایى که باعث شد تا اینها خون صلیبیون را بنوشند، چرا که آن‌ها «دهه‏ها و دهه‏ها» خون اینها را به شیشه کشیده بودند. «جوانانى که دست به این عملیات زدند، به سبب ثروت زمینى، شهرت و علائق زودگذر این کارها را انجام نداده‏اند، بلکه در دفاع از مذهب خداوند متعال و مسلمانان در مقابل دستان آمریکایى که به وسیله‏اى سعى در شکنجه کردن و تسلط بر اینان است، جان خود را قربانى کرده‏اند.»
سازمان القاعده در جواب به این شبهه که شاید صدور اعلامیه منجر به محکوم کردن مجاهدین شود و بهانه‏اى به دست دشمنان دهد تا آن‌ها را تحت تعقیب قرار دهد، چنین پاسخ مى‏دهد:
«ما مى‏گوییم که دشمن مستبد هیچ مدرک و مشروعیت دهنده‏اى براى ادامه جنگ خود علیه اسلام و مسلمانان که از دهه‏ها قبل شروع کرده است، ندارد. مدارک آن‌ها براى قتل عام مردم فلسطین براى بیش از پنجاه سال چه بوده است؟ کدامین احکام، کشتار مردم عراق را که تا به حال در تاریخ سابقه نداشته است، توجیه مى‏کند؟ چه چیزى کشتار مسلمانان بوسنى و هرزگوین را مشروع اعلام مى‏کند و به صرب‏ها اجازه مى‏دهد تا به نسل‌‌کشى مردم، بپردازند؟ گناه مردم کشمیر چیست؟ و کدامین احکام به «بندگان گاو» (Servants of Cow) اجازه مى‏دهد تا به مدت بیش از پنجاه سال خون آن‌ها را بریزد؟ گناه مردم چچن، افغانستان و جمهورى‏هاى آسیاى مرکزى چه بوده است که صلیبیون مستبد شوروى را نسبت به نابودى و آوارگى آن‌ها متقاعد کرده است؟ روزى که آمریکا مردم افغانستان را مى‏کشت و مسلمانان را به بند مى‏کشید چه توجیه‏هایى را ارائه کرد؟ قبل از حمله و تحت پوشش سازمان ملل جبهه‏اى علیه آن به وجود آورد. در مورد مسلمانان تیمور شرقى نیز دست به کارى مشابه زد. علاوه بر این تحت پوشش سازمان ملل، وارد سومالى شد، دست به کشتار زد و سرزمین‏هاى اسلامى آن جا را تحت مالکیت خود درآورد... باید اعلام کنیم که مردم مسلمان که جبهه صلیبى - یهودى، در پى نابود کردن آنهاست، هیچ گناهى غیر از این ندارند که مى‏گویند «خداوند سرور ماست». اتحاد نصرانى - یهودى، به هیچ حکمى براى جنگ علیه مسلمانان و ادامه آن، نیاز ندارند.»
سازمان القاعده، آمریکا را سرزمین جنگ دانسته و دلیل آن را حمایت از یهودیان براى کشتار مردم فلسطین اعلام مى‏کند:« آمریکا آن زمانى سرزمین جنگ شد که به مردم عراق، سودان و افغانستان حمله کرد. این کشور در هر مکانى و دهه‏ها مسلمانان را تحت فشار قرار داده است و به طور آشکارى دشمنان آنها را علیه آنها حمایت مى‏کند.»
در این اعلامیه در دو مورد درباره ممنوعیت کشتن شهروندان بحث مى‏شود: اول این که، معتقد است کسانى که در حوادث ۱۱ سپتامبر بى‏گناه کشته شدند، با توجه به روایتى از پیامبر مى‏توان آن را توجیه کرد. دوم این که، القاعده معتقد است که کشتن غیر نظامیان به طور کامل ممنوع نیست، بلکه شرایطى وجود دارند که تحت آن شرایط کشتن شهروندان مجاز مى‏باشد. در نتیجه به بحث‏هاى کلامى پرداخته و توجیهى شرعى براى کشتن شهروندان مهیا مى‏کند. از نظر القاعده تنها وجود یکى از شرایط زیر کشتن شهروندان غیر نظامى را مشروع مى‏کند:
۱. مقابله به مثل؛ القاعده براى اثبات ادعاى خود آیه ۱۹۴ سوره بقره را ذکر مى‏کند «اگر کسى به شما حمله کرد، شما نیز به او حمله کنید و با روشى مشابه. » بنابراین اگر دشمن تاکتیکى را به کار برد که در اسلام ممنوع شده است، این تاکتیک‏ها براى مسلمانان نیز شرعى مى‏شود. در ادامه براى متقاعد کردن خواننده به درگیرى فلسطین اشاره مى‏کند.
۲. ناتوانى در تمایزگذارى بین شهروندان و جنگ‏جویان؛ هنگام حمله به دشمن در قلعه نظامى، تمایز بین جنگ‏جویان و مردم عادى دشوار است، به ویژه اگر جنگ‏جویان در میان مردم عادى پنهان شده باشند.
۳. مشارکت شهروندان در عمل، حرف یا ذهن؛ در شرع اسلام، مشروعیت هدف جنگى توسط توانایى آن هدف در جنگ علیه مسلمانان تعیین مى‏شود. در نتیجه، سربازان، رهبران، حمایت کنندگان و شهروندان عادى نیز در این حیطه قرار مى‏گیرند.
۴. ضرورت جنگ؛ از نظر القاعده، مرکز تجارت جهانى، دژ دشمن بود که به طور مستقیم علیه دشمنان اعلام جنگ کرده بود.
۵. تسلیحات سنگین؛ القاعده با آوردن روایتى از دوران پیامبر در استفاده از منجنیق براى حمله به دشمن در حالى که با جمعیت عادى قاطى شده بودند، مشروعیت استفاده از سلاح‏هاى کشتار جمعى و حمله با هواپیما به برج‏ها را توجیه مى‏کند.
۶. سپرهاى انسانى؛ القاعده معتقد است که اگر دشمن از زنان، بچه‏ها و سایر گروه‏ها براى محافظت از خود استفاده کند، حمله به آنها مجاز مى‏باشد.
۷. پیمان شکنى؛ آخرین شرط زمانى مهیا مى‏شود که دشمن پیمان خود را بشکند.
سازمان القاعده در مورد کشته شدن مسلمانان شاغل در برج‏هاى دوقلو نیز دلایل شرعى مى‏آورد. اول این که، اگر شرایط انجام عملى اضطرارى باشد، آن عمل مجاز شمرده مى‏شود، پس باید به شرایط انجام آن عمل توجه کرد. دوم این که، تصور غالب بر این بوده است که تنها کافران آن جا حضور دارند و در واقع تنها آن‌ها مورد هدف بوده‏اند. بنابراین با توجه به این که تصور غالب، منطقى به نظر مى‏رسد، پس مى‏تواند توجیهى براى چنین عملى باشد. سوم این که، امروزه کمتر کشورى وجود دارد که مسلمان‏ها در آن جا نباشند. چهارم این که، پرداخت جزیه براى کشته شدگان مسلمانان رویه‏اى معمول است که در زمان پیامبر نیز بوده است و آخر این که، مسلمانانى که کافران را کمک و همراهى مى‏کنند باید هدایت شوند.
اعلامیه ۲۴ آوریل روش‏هاى رایج انجام وظایف مذهبى را زیر سؤال برد. در نتیجه مشروعیت روش‏هاى غیر خشونت‏آمیز را به طور بنیادین، مورد سؤال قرار داد. این بیانیه به سه بحث مهم دامن زد: اول، روش‏هاى غیر خشونت‏آمیز مقابله با ایالات متحده مورد تردید قرار گرفتند، بنابراین سازش مذهبى نمى‏توانست معقول باشد؛ دوم، ایالات متحده جنگى علیه اسلام به راه انداخته است. بنابراین خشونت، جهاد دفاعى بوده و وظیفه همه مسلمانان است و سوم، هیچ شرطى در مورد ممنوعیت کشتن شهروندان در اسلام وجود ندارد. در واقع، شهروندان را تحت شرایط خاصى که وضعیت فعلى دارا مى‏باشد، مى‏توان مورد هدف قرار داد.
در واقع القاعده بر این باور است که استفاده از خشونت، حاکمان بت پرست جوامع را از بین برده و همانند حضرت محمدصلى‌الله علیه وآله که عصر جدیدى از روشنایى و عدالت را بعد از فتح مکه براى بشریت به ارمغان آورد، القاعده نیز مردم را از تاریکى و جاهلیت نجات داده و به سوى نور هدایت خواهد کرد. هدف القاعده ایجاد دولتى است که بشریت را از پرتگاه سقوط که به علت طرد ارزش‏هاى اسلامى اتفاق افتاده است، بیرون بکشد و این میسّر نمى‏شود مگر با استفاده از ارزش‏هاى اسلامى در سراسر جامعه. در نتیجه استفاده از خشونت نیز جزئى از جنگ مقدس بوده و چون براى نجات بشریت است، پس مشروعیت دارد.
در پایان لازم به ذکر است که هر چند جهاد از سوى بن لادن به صورت بد ارائه شده است، امّا این بدان معنا نیست که جهاد در اسلام جایگاه جدى ندارد و همان‏طور که در ابتداى مقاله ذکر شد از نظر اسلام کل حیات انسان مستلزم نوعى جهاد است و بى‏گمان عمل به همه عبادات نوعى جهاد محسوب مى‏شود.