نقشه ترور بهشتی در سال ۵۴
کتاب «شرح تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران و مواضع آن» که اخیرا منتشر شده، در اصل مجموعه دستنوشته‌های احمدرضا کریمی، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق است که در سال ۱۳۶۴ نوشته شده است. نویسنده، تلاش کرده است تا جریان پیدایش سازمان را از ابتدا دنبال کرده و تحولات آن را در هر مرحله نشان دهد. اطلاعات ریز و جالبی در این متن آمده که می‌تواند به شناخت وضعیت این سازمان کمک کند. این نوشتار نگاهی دارد به بخش‌هایی از این دستنوشته‌ها که روایت دسته اولی از سازمان مجاهدین خلق می‌باشد. کریمی در صفحه ۹۷ این کتاب در همین مورد اشاره می‌کند که:

«‌از سال ۵۲ که تقی شهرام، پس از مارکسیست شدن در مرکزیت سازمان قرار گرفت،‌ تنها تلاشی که او کرد این بود که فضای غالب مارکسیستی حاکم بر ایدئولوژی سازمان را که آمیخته با بعضی آیات و اشارات مذهبی بود،‌ به طور یک دست به مارکسیسم خالص تبدیل کند؛ بنابراین تعبیر اینکه تقی شهرام در سازمان،‌ کودتا کرده است،‌ صحیح نیست. زیر بنای ایدئولوژیک سازمان از ابتدا مارکسیستی بوده است و تنها لعاب کم رنگی از عناوین اسلامی و نه خود اسلام روی آن کشیده شده بود ؛‌ این لعاب را تقی شهرام کنار زد».در بخش دیگری از این کتاب،‌ نویسنده به شرح ملاقات اعضای مجاهدین با سه تن از روحانیون (‌مرحوم طالقانی،‌ مرحوم لاهوتی‌ و آقای‌هاشمی رفسنجانی) و اعلام مواضع جدید سازمان به آنها پرداخته است. در مورد ملاقات با آقای‌هاشمی رفسنجانی نوشته است:

«بهرام آرام در منزل حاج مهدی غیوران با آقای‌هاشمی رفسنجانی ملاقات کرد و ماجرای تغییر ایدئولوژی را در میان گذاشت؛ جواب آقای رفسنجانی در مورد ادامه حمایت منفی بود... پس از دستگیری وحید ]افراخته[ و بازگشت آقای رفسنجانی از خارج، ‌ایشان دستگیر شد.

نکته مهمی که در ارتباط با مسائل فوق نباید از نظر دور بماند،‌ اعترافی است که وحید [افراخته] در مورد مرحوم شهید بهشتی دارد: در تک نویسی وحید برای تقی شهرام، ‌آخرین عبارت آن این است که شهرام و دار و دسته اش قصد داشتند در سال ۱۳۵۴ دکتر بهشتی را ترور کنند (‌حتما برای این احتمال که مخالفت و عدم حمایت روحانیون را ناشی از ایشان می‌دانستند): این اعتراف را در سال۵۹،‌ من در پرونده تقی شهرام دیدم و متاسفانه روی آن کار نشد؛ بالاخره تروری که توسط مرکزیت سال ۵۴ سازمان طراحی شده بود در ۷ تیر ۱۳۶۰ توسط مرکزیت سال ۶۰ سازمان به اجرا در آمد.»

چرا بهشتی؟

این سئوا ل خیلی از ناگفته ها را روشن می کند که چرا بهشتی می بایست هدف قرار گیرد؟

کسانی که با فرهنگ و تشکیلات مجاهدین پس از پیروزی انقلاب آشنایی دارند ،بخوبی می دانند که از بهشتی به عنوان " مغز متفکر سیستم " نام برده می شد!

البته درست از زمانی که آقای بهشتی در شورای انقلاب قرار گرفت مجاهدین مخالفتهای خود را با وی و چند چهره شاخص دیگر شروع کردند و در سرفصل های مختلف و با حداکثر اهانت به وی می تاختند.



سئوال این است که چرا؟ و به نظر می رسد که برای رسیدن به جواب مناسب ،موضوع را از منظر مجاهدین نگاه کرد.

علیرغم حوادث سیاسی که مجاهدین آنها را بهانه حمله به وی قرار می دادند ،بهشتی سمبل و نماد یک تفکر بود ،آنچه مجاهدین از آن به عنوان "ارتجاع " یاد می کردند!

مجاهدین بهشتی را مغز متفکر ارتجاع می دانستند و از آنجا که خود را طرف مقابل آن می دانستند و قائل به تقسیم بندی "اسلام انقلابی " و " اسلام ارتجاعی " بودند،مسئولیت تاریخی خود می دانستند که با وی مبارزه کنند! اما با زهم این سئوال پیش می آید که چرا بیش از آن که شخص آیه الله خمینی و یا اشخاص دیگر در حکومت را مورد حمله قرار دهند ،بهشتی را هدف قرار می دادند؟

قضیه آیه الله بهشتی در دیدگاه مجاهدین ،دقیقآ همانند جایگاه آیه الله مطهری در نزد گروه فرقان بود، که تمام یک مکتب فکری و ایدئولوژی را در وی خلاصه کرده بودند و با کوتاه بینی اثبات خود را در حذف و نفی وی می پنداشتند!

دو خصلت ویژه بین این دو شخصیت و در ارتباط مستقیم با مسئله ترور آنها وجود داشت که انها را از سایرین ممتاز می ساخت:

ویژگی اول آنها این بود که فکر و فرهنگ اسلامی را بصورت مدرن و جامع شناخته بودند و پر کار و کوشا تولیدات فکری فراوانی داشتند .

آنها هر دو استاد داشنگاه بودند و ترویج فرهنگ فکر و گفتگو ،پاسخگویی به مسائل ذهنی جوانان و از همه مهمتر برنامه اداره اجتماع و سیاست حکومت را پی ریزی می کردند و به صورت مدرن و مدون در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی دارای دیدگاه و صاحب نظر بودند.

تاکید در مورد مدرن بودن این اشخاص عمدی است ،چرا که از دیگر سو تحجر و سطحی نگری تئوریسین های فرقان و مجاهدین بخوبی روشن می شود.

درست در همان زمانی که فرقان با تکیه بر تعابیر و تفاسیر کاملآ مردود و ذهنی خود به سراغ اسلام رفته بود ،آقای مطهری با آشنایی کامل از دیدگاه تمامی صاحب نظران ماتریالیسم و مارکسیست به ارائه اسلام می پرداخت.

درست در همان زمانی که مجاهدین کامپیوتر را یکی از ابزار سلطه استعمارگران می دانستند"۱ "،آقای بهشتی آن را یکی از مظاهر تمدن می دانست!

زمانی که مسئله گروگانها پیش آمده بود و مجاهدین بدون هیچگونه رای و تفکر آنها را جاسوس آمریکا و مستحق مجازات و مکافات و انتقام کشی از امپریا لیسم می دانستند،آقای بهشتی به این مسئله به عنوان یک رویداد سیاسی بین دو کشور نگاه می کرد و در چارچوب روایط و قوانین بین الملل سعی در حل آْن داشت ،گو این که با تدبیر وی این مسئله به بهترین وجه حل گردید و مجاهدین وی را سازشکار و در حال زدو بند با امپریالیسم معرفی می کردند !!

علت این بود که آنها هیچ دانش و بینشی جز رادیکالیسم نداشتند و تمام قضایا را با رویکردی جنجالی و غیر منطقی ارزیابی می کردند...

ویژگی دیگر این دو تن این بود که ریشه های فکری و اعتقادی فرقان و مجاهدین را بخوبی می شناختند و آنان را از دیدگاه اسلامی و مکتبی مورد نقد قرار می دادند،نقدی قوی همراه با دلائل این انحرافات ،نقدی که هماره آنها را با بن بست ایدئولوژیک مواجه می ساخت ،از این رو بود که فرقان و مجاهدین اساسآ ورود به مسائل ایدئولوژیک و اعتقادی را برای اعضاء خود ممنوع ساخته بودند و بهیچوجه اجازه نمی دادند که وارد بحث بشوند ،طرفهای مقابل بحثها نیز عمومآ با تکیه بر آثار مطهری و بهشتی بود که آنان را زیر سئوال می بردند!

بدین ترتیب و با تکیه بر شناختی که از بهشتی داشتند و خطراتی که از وی برای خود ساخته بودند ،احساس می کردند که با حذف فیزیکی وی ،جمهوری اسلامی نیز از بین خواهد رفت و دیگر توان اینکه به حکومت ادامه بدهد ،نخواهد داشت.

اگر کم و بیش به پاسخ این سئوال دست یافتیم که چرا بهشتی در یک عملیات تروریستی توسط مجاهدین حذف گردید،با همین مقدمه به این واقعیت بزرگ راه می بریم که اساسآ مجاهدین یک جریان فکری نیستند و قائل به تعاطی افکارو اندیشه ها نبوده و در ذات و ماهیت خود یک جریان دگم،متحجر و رادیکال می باشند،که ظهور و مظهر آن در تروریسم عنان گسیخته آنان در طول سالها ی دهه ۶۰ و ۷۰ خود را نشان داده است.

اگر چه جریانی مثل مجاهدین در تاریخ اسلام شبیه و نظیر زیادی داشته است و نحله های انحرافی گوناگون چه به صورت فرقه های مذهبی و سیاسی از نوع مجاهدین بوده اند ،اما به هیچ عنوان نمی توان این پیشینه تاریخی را بمثابه یک پشتوانه فکری هم برای آنان محسوب کرد،بلکه خصلت غالب این جریان در طول تاریخ ،عقل گریزی و تحجر و خشک مغزی بوده است .

البته این موضوع را نباید فراموش کرد که قبل از هر دلیل دیگری ، تروریسم مجاهدین ناشی از جنگ آنان برای کسب قدرت سیاسی بوده است ،اما انتخاب بهشتی و این که اگر وی حذف شود آنها قدرت سیاسی را هم کسب خواهند کرد ،ناشی از خصلتهای ارتجاعی و عمیقآ عقب مانده این فرقه می باشد.

در پایان ذکر یک نکته لازم می باشد و آن این که برخی می گویند که مجاهدین این بمب گذاری را رسمآ به عهده نگرفته اند :

گرچه در این مورد اسناد بی شماری وجود دارد"۲"،اما مسئله اصلآ هفتم تیر ماه یا کشته شدن آیه الله بهشتی نیست ،بلکه پای بندی و وابستگی عمیق این گروه به چنین روشهایی می باشد ،روشهایی که شاکله این گروه بر آن بنا شده است.

وانگهی مجاهدین مسئولیت و تعهد بسیاری از کارهایی که انجام می دهند را رسمآ بر عهده نمی گیرند ،آیا آنان تا کنون رسمآ جاسوسی و گرا دادن به عراق را بر عهده گرفته اند ،آیا به نقش خود در کشتار حجاج در مکه و شیعیان در عراق اعتراف کرده اند و آیا تا کنون در باره ارتباطات خود با سرویس امنیتی اسرائیل در جایی موضعگیری کرده اند؟!!