سخنرانیهای شهید بهشتی ۵

کار دسته جمعی و تعاون
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین و الصلوه و السلام علی جمیع انبیائه و رسله و علی سیدنا و مولانا خاتم النبیین ...المصطفی الاحمد ابوالقاسم محمد (ص) و علی ابن عمه و وصیه من بعده مولانا علی امیرالمومنین والائمه الهداه من اهل بیته والخیره من آله و صحبه والسلام علینا و علی عباد الله الصالحین. بحثی که در این دو شب قرار است با شما رفقای عزیز پیرامون آن صحبت کنم کار دسته جمعی، ارزش و مختصات وخصلتهای آنست. این جمله را مکرر شنیده‌اید که انسان مدنی بالطبع است. این جمله از دیرگاه از زمان ارسطو به این طرف و از بحث حکمت عملی‌، اخلاق و سیاست گفته می‌شد. یعنی انسان حیوانی است اجتماعی، طبع او ایجاب می‌کند که زندگی اجتماعی داشته باشد. از قضا این طبع، مخصوص انسان هم نیست، حیوانات دیگر هم هستند که آنها هم به شکلی از اشکال به صورت دسته جمعی زندگی می‌کنند.همه از بچگی دم غروب آفتاب در فصلهای معینی از سال دیده‌ایم که کلاغها در آسمان دسته جمعی پرواز می‌کنند و قارقار محکم و مفصلی هم راه می‌اندازند که توجه همه را به خودشان جلب می‌کنند این کلاغها که دسته جمعی، گاهی صدتا، پانصدتا، دویست تا در صحنه آسمان پدیدار می‌شوند به نظر افرادی که همینطور به همه چیز ساده نگاه می‌کنند خوب دویست تا، سیصد تا، پانصد تا کلاغ است ولی وقتی که درباره زندگی کلاغ مطالعه می‌کنیم می‌بینیم کلاغ در برخی از شئون زندگیش زندگی دسته جمعی دارد این یکنوع حرکت دسته جمعی کلاغها است در شرایط خاص. برای ما غالباً اگر تجربه‌ای در زمینه پرندگان باشد در مورد کلاغها است ولی در سرزمینهای دیگر که پرندگان متنوع فراوان پیدا می‌شوند این مشاهده نسبت به بسیاری از پرندگان شده است که کوچ آنها غالباً دسته جمعی است مخصوصاًدر میان اروپا و آفریقا انواع زیادی از پرنده‌ها کوچهای منظم دارند و این کوچها هم از نظر شکل و هم از نظر دسته بودن و گروه بودن مطالعه شده و به نتایج جالبی هم رسیده‌اند.

در حیوانات زمینی، بسیاری از حیوانات هستند که قسمتهای قابل ملاحظه‌ای از کارهای زندگیشان را دسته جمعی انجام می‌دهند و حتی فیلها و دو نمونه خیلی معروف که همه جا هست و همه جا به چشم می‌خورد از زندگی منظم دسته جمعی‌، زنبور عسل هست که همه دیگر داستانش را شنیده‌اید. بنابراین، این زندگی دسته جمعی خیلی هم اختصاصی انسان نیست که انسان خیلی به خودش افتخار کند و ببالد که این من هستم که جاندار مدنی بالطبعم. در چه مواردی و بر اساس چه انگیزه ای جانداران دسته جمعی زندگی می‌کنند؟ صرف نظر از نیاز جنسی که معمولا انگیزه پیدایش جفت در میان حیوانات هست و در برخی از آنها زیربنای پیدایش خانواده هست نخستین عامل زندگی دسته جمعی حیوانات دفاع به نظر می‌رسد حیوانات معمولا درمعرض هجوم و حمله دشمن قرار می‌گیرند و هر حیوانی احساس می‌کند که اگر بخواهد به تنهایی در برابر همه دشمنان از هستی‌اش و موجودیتش و حقوقش و دارا ییش دفاع کند نمی‌تواند؛ مغلوب می‌شود. بنابراین در صدد بر می‌آید که با عده‌ای گروه تشکیل دهد تا در مواقع لزوم از موجودیت خودش دفاع نیرومند کند حتی، در مورد فیلها که عرض کردم این الان از مشاهدات جاری هست که اینها در موقع آب خوردن برای رفتن به جایی که باید آب بخورند، گروهی حرکت می‌کنند. در مناطق معین و بیشتر این حرکت گروهی آنها به سمت جای آب خوردن و آبخور، در جاهایی است که دشمنان سهمگینی در سر راه آنها قرار دارند. آزمایش قبلی، خطری را به اینها نشان داده و احساس می‌کنند که باید گروهی به آبخور بروند و برگردند. ولی در مورد حیوانات این تنها انگیزه نیست زنبور عسل زندگی دسته جمعی‌اش، انگیزه‌ای بیشتر و برتر و پیچیده‌تر از دفاع از حیات و زندگی و خانه و کاشانه‌اش دارد در آنجا نوعی تشریک مساعی در ساختن زندگی به چشم می‌خورد در مورچگان هم همینطور، اتفاقاً اولین واحدی که باز دفاع مشترک را برعهده گرفته‌، خانواده است. در زندگی انسان قدیمی تر از خانواده، واحدی که مسئولیت دفاع مشترک از مجموع هستی و کیان و حقوق و دارایی انسان‌ها را بر عهده گرفته باشد نمی‌شناسیم. پس از خانواده واحدهای بزرگتر بوجود آمده، واحدهای بزرگتر از کلان، یعنی واحدهایی که براساس هم خونی فرضی و یا قبیله‌ای ، یعنی واحدهایی که بر اساس هم خونی واقعی نسبی و نژادی بوجود می‌آمده است تا پیدایش قبیله‌های بزرگ و تا پیدایش ملتها در تاریخ زندگی انسان به چشم می‌خورد راجع به ملت لازم است یک توضیحی عرض کنم ملت یک معنی قدیمی دارد مربوط به قبل از قرن نوزدهم و یک معنی جدید دارد از اوائل قرن نوزدهم به این طرف. در قدیم ملت به مجموعه‌ای از افراد گفته می‌شد که اینها در نسبهای دور دست و اجداد دور دست بهم می‌رسیدند بطوری که جد معین واجداد معین مشخصی در تاریخ آنها قابل تعیین نبود اما مجموعاً و اجمالا می‌دانستند که اینها به یک ریشه و نژاد منتهی می‌شوند مثلا آریائیها در فلات ایران و سرزمینهای مجاور ایران کنونی خودشان را یک ملت می‌دانستند بدون اینکه بتوانند بگویند پدربزرگ سی ام ما چه کسی بود. مشابه این‌، ملتهای دیگری در دنیا وجود داشتند که پیوستگی آنها براساس ادراک و احساس خویشی و هم خونی و هم نژادی و اینکه در یک جا به جد مشترک منتهی می‌شوند، بود.

اما جد مشترک نامش چه بود، کجا بود، زندگیش چه بود خبری نداشتند معلوم است که این نوع به هم بستگیها در دایره‌ای بسی وسیعتر از دایره خانه، خانواده، قبیله و کلان و امثال اینها می‌توانست باشد بنابراین یک ملت بر این اساس و در آن عصر به چه اشخاصی گفته می‌شد و به چه ملاکی گفته می‌شد؟ به کسانی که خود را به یک نسب مشترک منتهی می‌دانستند خواه در یک گوشه دور هم جمع باشند و خواه پراکنده. وقتی گفته می‌شد ملت آریایی دیگر گفته نمی‌شد که جای اینها کجاست اگر پانصدتاشان در کرمان در یک گوشه از کویر و هزارتاشان در جبال قفقاز زندگی می‌کردند و این وسط مردم دیگری زندگی می‌کردند، ملت چه کسی بود؟ عبارت بود از آریاییهای مقیم کرمان و آریاییهای مقیم قفقاز. اینان خودشان را یک ملت می‌دانستند که هر گروهی در یک گوشه‌ای زندگی می‌کند. در قرن نوزدهم وضع خاصی بخصوص در اروپا پیش آمد انقلابات وحوادث سیاسی بزرگی رخ داد. در اروپا ملیت و ملت معنای جدیدی گرفت که امروز وقتی گفته می شود ملل اروپایی به آن معنا گفته می‌شود یا الان وقتی سازمان ملل می‌گویند به آن معنا می‌گویند، یعنی کشورها و مردم مقیم یک کشور. برای نمونه بارز و مشخص، کشور سوئیس را مثال می‌زنم. کشور سوئیس یک منطقه بسیار کوچک، آباد و خرم از قاره اروپا است ولی این کشور که حدود سیاسی مشخصی دارد که ده متر هم این طرف و آن طرف نمی‌شود کرد، در داخل حدود این کشور مردمی زندگی می‌کنند که الان به سه زبان سخن می‌گویند. عده‌ای از آنها زبان مادری‌شان آلمانی است و عده‌ای زبان مادریشان زبان فرانسه است و عده‌ای زبان مادریشان زبان ایتالیایی. این سه زبان مادری به شما چه چیزی را نشان می‌دهد، که مردم این منطقه‌ای که آلمانی زبان هستند اینها از نظر ملیت به آن معنای قدیم ملیت آلمانی دارند و مردم آن منطقه‌ای که فرانسه صحبت می‌کنند از نظر ملیت، به معنای قدیم‌، ملیت فرانسوی دارند و مردمی که ایتالیایی حرف می‌زنند از نظر ملیت به معنای قدیم ایتالیایی و رومی هستند، اما امروز درشناسنامه شان‌، توی گذرنامه‌شان وقتی می‌خواهند بنویسند ملیت‌، چه می‌نویسند؟ سوئیسی. سوئیسی دیگر چه صیغه‌ای است؟ یک صیغه جدید در قاموس زندگی اجتماعی انسانها، یک واحد مصنوعی، یک واحدی که در شرایط خاص سیاسی یک عصر، در یک منطقه، از عناصر دارای ملیتهای گوناگون به معنای قدیم بوجود آمده و او را یک ملت، بنام ملت سوئیس نام نهاده‌اند و بعد فقط اسم گذاری! نه فقط اسم گذاری نیست برای این مجموعه مردم آلمانی زبان فرانسه زبان و ایتالیایی زبان، ملیت، یک سلسله منافع مشترک سیاسی و اقتصادی ساخته و پرداخته است. بطوری که امروز آلمانی زبان مقیم کشور سوئیس می‌آید دوش به دوش فرانسوی زبان آن کشور و ایتالیایی زبان آن کشور با آلمانی زبان کشور اتریش یا آلمان که هجوم به سوئیس ببرد می‌جنگد و به روی او شمشیر می‌کشد یعنی این آلمانی الاصل مقیم سرزمین سوئیس دیگر دفاع مشترک با مردم هم نژاد و هم قوم و هم قبیله و هم ملیت طبیعی‌اش ندارد این ملیت یک پدیده اجتماعی جدیدی است که تقریباً از قرنهای هیجده و نوزده به این طرف پیدا شده و رشد کرده است در این نوع ملیت باز عامل پیوند انسانها به یکدیگر و زندگی دسته جمعی انسانها با یکدیگر و تلاش مشترک انسانها با یکدیگر، دفاع مشترک در درجه اول، منافع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی مشترک در درجه بعد هست و اما مسئله فرهنگ مشترک، یکی از عوامل بسیار مؤثر در بهم پیوستگیهای اجتماعی دوران تاریخ بشر، چیزی بنام فرهنگ مشترک می‌باشد تعریف فرهنگ مشترک بسیار پیچیده و مشکل است من هم نمی‌خواهم در بحث امشب به آن بپردازم چون در متن آنچه می‌خواهم با شما رفقا طرح کنم خیلی قرار ندارد ولی چون زیاد گفته می‌شود خصوصاً زیاد این روزها می‌شنوید بنابراین مناسب می‌بینم مجملا توضیح بدهم. در برخی از ادوار تاریخ ملتهای گوناگون که دارای نژاد و ملیت طبیعی گوناگون و مختلفی بوده‌اند، بر اثر یک حادثه سیاسی بزرگ در داخل یک کادر و چهارچوب بزرگتر از قومیت و ملیت قرار گرفتند و به ناچار برحسب مقتضیات اجباردار و جبرآور در زمان خودشان خود را بصورت یک جمعیت مشترک المنافع در آوردند این در تاریخ گذشته بشر با تشکیل امپراطوریهای بزرگ شروع شد یعنی وقتی یک امپراطوری در دنیا تشکیل می‌شد در داخل سرزمین و محدوده آن امپراطوری قبایل گوناگون با زبانهای گوناگون و با ملیتهای گوناگون زندگی می‌کردند ولی این مردم که از هر جهت گوناگون بودند ناچاراً تحت قدرت و نظام یک حکومت زندگی می‌کردند. این حکومت که حکومت مشترک و سیاست مشترک و تا حدودی اقتصاد مشترک برای این مردم بیگانه از یکدیگر بوجود می‌آورد پا به پای حکومت و سیاستش یک سلسله پدیده‌های فرهنگی، علمی، هنری، اخلاقی، عادات و سنتهای اجتماعی بوجود می‌آورد و تعمیم می‌داد و گسترش می‌داد ومردم دارای ملیتهای گوناگون خودبه خود یک سلسله سنتها و عادات متشابه و مشترک پیدا می‌کردند این عادات و سنتها و معارف و هنر، نامش فرهنگ مشترک این مردم گذاشته می‌شد. این فرهنگ مشترک‌، این سنتها و عادات مشترک و این سیاست مشترک خود به خود یک سلسله روابط روحی و نسبتاً پایداری درمیان این مردم بوجود می‌آورد که می‌توانست زیر بنای ارتباط آینده اینها با یکدیگر باشد، به این گفته می‌شد، فرهنگ مشترک. پس فرهنگ مشترک غالباً و بیشتر معلول پیدایش امپراطوریهای بزرگ بوده و گاهی هم فرهنگ مشترک ناشی از عوامل دیگری بوده است که بحث در مورد آن را به کنار می‌گذارم. تا اینجا ملاحظه فرمودید که بهم پیوستگیها بر محور دفاع مشترک بیشتر و تا حدودی منافع مشترک می‌چرخیده است. با پیدایش اقتصاد سنگین در دنیا یعنی اقتصادی که در آن اقتصاد تجارتهای بزرگ و عالمگیر، صنایع بزرگ و عالمگیر و وسیعتر از دایره یک کشور تحقق پیدا کرده یک نوع رابطه جدید مشترک در دنیا بوجود آمده است‌، بنام منافع و مصالح اقتصادی مشترک جمعیتها و جامعه‌های متشکل به هم بسته، دسته‌های به هم پیوسته و به هم چسبیده امروزی که در دنیا وجود دارند و چه عاملی آنها را به هم پیوند داده دین، آئین سلیقه، فرهنگ، ملیت، قومیت و خویشی؟ هیچکدام از اینها نیست. حتی ملیت به این معنی جدید که اهل یک کشور باشند؟ ابداً، زبانشان یکی باشد؟ ابداً، هیچ چیزشان یکی نیست فقط در یک چیز با هم شریک هستند و آن منافع اقتصادی به شکل جدید می‌باشد، یک شبکه اقتصادی هستند در دنیا. در عصر ما به هم پیوستگی و ارتباط میان کسانی که عامل اساسی پیوند آنها اقتصاد و منافع اقتصادی و مالی مشترک است به عنوان نیرومندترین عامل ارتباط و پیوند می‌باشد تا آنجا که امروز می‌بینید صاحبان منافع اقتصادی مشترک حتی حاضر هستند به ملتشان، به کشورشان، به فرهنگشان، به دینشان همه گونه خیانت بکنند تا آن پیوست و پیوند در اقتصاد مشترکشان آسیب نبیند و با صراحت باید این را گفت و پذیرفت که نیرومندترین عاملی که امروز در عرصه گیتی، تاخت و تازسیاسی، نظامی و اقتصادی می‌کند عبارت است از باندهای بزرگ اقتصادی، کارتلها، شرکتهای تولید کننده بزرگ، شرکتهای تجارتی بزرگ، شرکتهای بیمه بزرگ، بانکهای بزرگ و صاحبان بورسها. اینها هستند که امروز پیوست داخلی در میان آنها و پیوند و ارتباطی که عناصر شرکت کننده در یک کارتل، یک شرکت تولید کننده و مؤسسه تولیدی، یک موسسه بزرگ تجارتی، یک کارتل کشتیران، یک سیستم بانکی، یک سیستم بیمه‌ای و کسانی که در داخل این چارچوبها امروز در دنیا دور هم جمع شده‌اند و زندگی دسته جمعی دارند پیوندشان از پیوندهای نوع دیگر محکمتر، نیرومندتر و در دنیای امروز نقش‌اش فعالتر و مؤثرتر است این واقعیتی است، توجه دارید که این نوع پیوندهایی که تا حالا عرض کردم از آن پیوند خانواده برای دفاع مشترک از خانواده تا پیوند اقوام تا پیوند ملتها با مفهوم قبلی تا پیوند ملتها با مفهوم جدید تا پیوند این دسته‌ها و باندهای اقتصادی همه‌اش بر محورهای پائین و از نظر ارزش در سطحی دون ارزشهای عالی انسان قرار دارد درست است که انسان غذا می‌خواهد، مسکن می‌خواهد، لباس می‌خواهد، نیازهایی از این قبیل دارد درست است که انسان باید از جان خودش و خانواده‌اش و دارایی و اموال خودش دفاع کند درست است که روایات اسلامی می‌گوید اگر یک انسان در راه دفاع از هستی‌اش و جانش یا عرقش و ناموسش کسی را بکشد قصاص نمی‌شود و اگر کشته شود شهید محسوب می‌شود اینها کاملا صحیح است. اینها مسائلی هست و فرمولهایی هست در سطح متعادل زندگی بشر، زندگی انسان بدون این نمی‌شود اما حقیقت این است که اینها را در حد ارزشهای عالی انسان نمی‌شود قرار داد. یکی از پدیده‌های قرنهای اخیر در دنیا پیدایش دسته‌ها و گروههایی در عالم است که آنها هم میدان به هم پیوستگیشان از دایره زبان‌، نژاد، فرهنگ‌، ملیت و همه اینها وسیعتر است اما بهم پیوستگی و ارتباط آنها بر محور دفاع از هستی‌شان یا منافع اقتصادی شان برنمی‌گردد و آن، جمعیتهای جهانی هستند با هدفهای کم و بیش انسانی، الان در دنیا یک جمعیتی وجود دارد که در هرجا نامی دارد در کشورهای مسیحی به نام صلیب سرخ در کشورهای عربی بنام هلال احمر در ایران بنام شیر و خورشید سرخ و در جاهای دیگر بنامهای دیگر. پیدایش این جمعیتها در دنیا، پیدایش و رشد اولیه این جمعیتها در دنیا براساس انگیزه‌هایی برتر از این انگیزه‌هایی که عرض کردم بوده است بدبینی افراطی را کنار بگذاریم بدون شک در میان کسانی که در این نوع جمعیتها در آغاز پیدایش، فعالیتهای ارزنده کرده‌اند، خصلتهای عالی انسانی به حد فراوان یافت می‌شد، خیرخواهی، درست است که این جمعیتها را مثل هر پدیده عالی و ارزنده دیگر دیر یا زود همان صاحبان کارتلهای اقتصادی و صاحبان قدرتهای سیاسی که بوسیله این کارتلها به وجود می‌آیند و رشد می‌کنند استخدام کرده‌اند و می‌کنند در راه هدفهاشان ، این محفوظ، این درست‌، اما در بنیان گذاری این جمعیتها روح انسانی عالی واقعاً به چشم می‌خورد به هر حال امروز در دنیا یک جمعیت به هم بسته و به هم پیوسته بزرگ، شبکه تعاونی وکمک کاری است که برای کمک به انسانهای آسیب دیده جهان خود را مهیا اعلام می‌کند و این شبکه در دنیا با یکدیگر ارتباط اصیل فراوان دارد ارتباطی که از دایره قوم و ملت و زبان و کشور بسی وسیعتر است و ارتباطی که محورش دفاع از هستی خودم یا دفاع از اموال خودم یا کسب و جلب منافع اقتصادی بیشتر برای خودم و شرکت خودم نیست، لااقل این آهنگ را ندارد.
هيچيك از اين جمعيتها آهنگ مستقيمش، امروز هم اين نيست اگر در جاهايي بطور غيرمستقيم از آنها بهره برداري‌هاي ديگري مي‌شود، حساب ديگري است ولي آهنگ مستقيم كدام است؟ خيريه، كار خير انجام دادن بدون شك يك چنين گروه و دسته‌اي يك چنين تجمعي، اينطور كار دسته جمعي، ارزشي درحد لايق به ارزشهاي عالي انساني دارد. جمعيتهاي حمايت از نابينايان امروز در دنيا بصورت يك سلسله به هم پيوسته در آمده است، درست است كه در داخل اين جمعيتها گاهي خود خواهي‌هاي لوس به چشم مي‌خورد اتفاقاً من در ايامي كه در هامبورگ بودم با يك صحنه بسيار ناراحت كننده برخورد كردم يك جمعيت مسيحي حمايت از نابينايان كه مركزش در آلمان هست، در برلن غربي، دعوتي كرده بودبراي جمع آوري اعانه پيش از تشكيل آن جلسه مقداري اعلاميه در برلين پخش كرده بود (اين جمعيت در اصفهان يك مدرسه دارد در يك جاي ديگر از شهرهاي ايران هم يك مدرسه نابينايان دارد) در اين اعلاميه‌اش تاخت و تاز فراواني كرده بود به اسلام و مسلمانها و اينكه مسلمانها چقدر بي‌رحمند و به نابينايان رحم نمي‌كنند از جمله نوشته بود كه در زير سايه ديوار، ديوارهاي بلند و رفيع مساجد پرشكوه اين سرزمين، نابينايان بي‌پناه، غريب و بي‌كس جان مي‌دهند و كسي نيست كه به فرياد آنها برسد تهمت‌ها زده بود كه: در اسلام و بر حسب تعاليم اسلام، نابينا در حكم حيوان است و جان انساني ندارد از نظر مسلمانها هركس نابيناست نابينائي‌اش نشانه ‌اين است كه مورد خشم خداست و رحمت خدا شامل او نشده است و نمي‌شود و از اينگونه تعبيرات، ما تماس گرفتيم كه، آقا اين چيست و اين چه نوع تبليغي است كه شما مي‌كنيد از آنجا نامه نوشتيم به آن مدرسه‌اي كه اينها در اصفهان دارند، كه اين چه تبليغاتي است كه براي جمع آوري چندرغاز پول در كشور آلمان مي‌كنند تا در سرزمين ايران براي اداره گروهي نابينا پولي جمع آوري كنند. پاسخ دادند كه خيلي عذر مي‌خواهيم و من اين را اضافه كردم، آيا انتظار داريد با اين وصف، مردم كشور ما با شما همكاري كنند و شما را با چشم خوش بيني بنگرند آيا حق نمي‌دهيد كه اين مردم بگويند شما هم عاملان استعمار در نقاب ديگر و چهره ديگر در جامعه ما هستيد. پاسخ نوشتند با عذرخواهي فراوان به اينكه ما تقصير نداريم مركز ما در آلمان، فلان جاست آنها از اين غلطها كرده‌اند، تماس بگيريد ببينيد كه مركز چه مي‌گويد با آنجا تماس گرفتيم و باز اين بحث را كنار بگذارم كه اين يك قصه خصوصي است نتيجه‌اي كه مي‌خواهم بگيرم اين است كه درست است كه گاهي بعضي از اين جمعيتها از اين خودنماييهاي لوس، ناراحت كننده و ضد انساني دارند اما در جمع يك نوع خيرخواهي نسبي نسبت به انسانهاي محروم، عده زيادي از آنها را برانگيخته و بر مي‌انگيزد كه در اين راهها تلاش كنند، اين يك واقعيتي است دوستان. ما بايد اين واقعيت را درك كنيم آن وقت ببينيم در برابر اين واقعيت چه سخني داريم و آن اين است كه جذام خانه كشور ما بوسيله پرستاران و اطبائي، به حق در يك سطح وسيع، حالا اگر صددرصد نباشد با درصد بالا اداره مي‌شود كه نه از كشور ما هستند ونه از مذهب ما. چه انگيزه‌اي آنها را وا مي‌دارد كه به محيط جذام خانه بيايند و به جذاميان خدمت كنند اگر اين قدر بدبين و بدبين افراطي كه غير واقع بين است باشيم و بگوييم كه اينها هم عامل استعمار هستند خودمان را گول زده‌ايم، تنبلي خودمان را در اينگونه تلاشها با اين شعارهاي چشم گير روز پوشانده‌ايم. اساس عرض من در جلسه امشب همين جمله‌اي است كه الان عرض كردم و آن اين است كه من در جامعه خودمان يك نوع تنبلي، يك نوع از زير بار مسئوليت كوششهاي اجتماعي به هر بهانه شانه خالي كردن، احساس مي‌كنم نمي‌خواهم بگويم همه‌مان تنبليم. نمي‌خواهم بگويم در ميان ما افراد كوشا وجود ندارد مي خواهم عرض كنم در سطح يك جامعه وقتي حساب مي‌كنيم، جامعه‌اي است از اين نظر تنبل. جامعه‌اي است كه از اين نظر بازده حسابي ندارد و اين، خود يك مسئله است. بايد فهميد، بايد راه حلش را تشخيص داد، بايد براي حل آن اقدام كرد. براي من بهرحال هضم اين مطلب مشكل است كه در جامعه ما اين گونه كارهاي انساني شاق و پرزحمت بوسيله تربيت شدگان جوامع ديگر اداره مي‌شود. من خيلي خوشوقتم كه مقارن همين حوادثي كه راجع به مدرسه نابينايان در آلمان پيش آمد وعرض كردم، سفري به عتبات داشتم يكي از دوستان كه با گروهي از رفقايش در اصفهان مدرسه خوبي براي كر و لالها درست كرده و نسبتاً جالب است و خدمت مي‌كند، آنجا بود با او صحبت كردم گفت اتفاقاً ما هم به فكر هستيم سخت او را تشويق كردم كه بايد براي ايجاد يك مدرسه نابينايان هم اقدام كنيد و خوشبختانه مسئول آن هم الان يك دوره‌اي براي آشنايي بيشتر با فنون اين كار در خارج، دوره مي‌بيند من روي هم از كار مسئولانش تا اين لحظه خيلي هم راضي و خوشوقتم. پس در جامعه ما چنين نيروهايي هست. بايد بسيج شود، بايد به كار بيافتد و ما بايد بدانيم هر كار ديگري هم در اين دنيا بخواهيم بكنيم، بايد دسته جمعي بكنيم پس قبل از هر چيز و در هر ميداني ما شيوه كار دسته جمعي را ياد بگيريم و به آن عادت كنيم، نه تنها ضرر نكرده‌ايم بلكه نفع فراوان هم داريم و برده‌ايم اين نوع كارهاي دسته جمعي كه بر محور هدفهاي مشترك، يعني من براي اينكه يك تيتر جامع به آن بدهم اين عنوان را برايش انتخاب كردم >تجمع بر محور هدفهای مشترک یدالله مع الجماعه < دست خدا پشتیبان جمعیتها و مردمی است که با یکدیگر صفی باشند، نه تنها خداوند مردمی را دوست دارد که در راه او صفی محکم در راه جنگ و جهاد، در راه خدا بوجود می‌آورند، ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص یدیدالله < یعنی دست خدا، ولی خوب ما که به خدای دست و پا دار معتقد نیستیم! دست رمز قدرت است در اصطلاح معارف اسلامی هم دست خدا یعنی قدرت خدا، خوب دقت کنید، قدرت بی پایان خدا با جماعت است چه پشتوانه‌ای از این بالاتر و محکمتر، به یک شرط، به شرط اینکه این قدرت بی پایان را مثل همه چیز دیگر تنها در خارج از دایره خودمان جستجو نکنیم این سرچشمه قدرت بی‌پایان الهی، رشته آب باریکه‌ای، لااقل در درون هستی هر یک از ما دارد و اگر این آبها و جویبارهای باریک از این سرچشمه بی‌پایان قدرت و توانایی که در درون هر یک از ما جاری است، به هم بپیوندد رودخانه‌ای بس نیرومند می‌شود مظهری از مظاهر قدرت خدا می‌شود، مظهری بزرگ. یدالله مع الجماعه را اینطور بفهمیم، آن وقت ببینیم جماعت چه کسانی هستند. خلاصه کنم عرائض امشب را زندگی انسان همواره با کار دسته جمعی همراه بوده است از آغاز تاریخ بشر که می‌شناسیم اما دایره این جمعیت در آغاز بسی کوچک و محدود بوده بتدریج وسیعتر وگسترده‌تر شده، به قبیله وکلان و قبائل بزرگ و اقوام و ملل رسیده، بعد درعصر ما، پدیده‌های اجتماعی پیش آمده که براساس این پدیدهها بهم پیوستگی‌هایی بر محور هدفها بوجود آمده است، همچنان که در پرتو ادیان جهانی در قرنهای گذشته به هم پیوستگی‌های دینی هم بوجود می‌آمده است. مسیحیان جهان، زرتشتیان جهان، مسلمانان جهان اینها جمعیتهای به هم پیوسته بوده‌اند.

در عصر ما، یک سلسله عوامل به هم پیوسته نیرومند در دنیا بوجود آمده است بخشی از آنها بر محور مسائل اقتصادی در درجه اول و مسائل سیاسی و نظامی و فرهنگی و اجتماعی ناشی از آنها در درجه دوم است اینها را ما نمی‌توانیم با آن قداست نگاه کنیم حتی باید گاهی آنها را طرد کرد، انتقاد کرد، لعن کرد اما یک سلسله پیوندهایی هم هست، پیوندهایی بر محور هدفهای انسانی، این پیوندها ارزنده است مجامعی از مردم گوناگون در سراسر جهان بر محور هدفی مشخص، خیریه‌های بزرگ، جمعیتهای تعاونی بزرگ، مجامع علمی به هم پیوسته بزرگ اینها جمعیتهایی هستند به هر حال شایسته و لایق شأن انسان. اگر از آنها، اغلب حتی، در موارد معین و در جهت‌های معین سوء استفاده می‌شود، نظیر سوء استفاده‌ای است که از زن هم حتی در جامعه و جوامع می‌شود، سوء استفاده از یک چیز نشانه بد بودن خود آن چیز به طور کلی نمی‌تواند باشد. به اینجا رسیدیم که بنیاد رفاه می‌خواهد و می‌خواسته است چنین جمعیتی باشد که برمحور هدفهای عالی انسانی گرد یکدیگر جمع آیند و دسته‌ای نیرومند شوند که دست خدا با آنها باشد.امیدوارم این فکر دوستان که کم و بیش تاکنون به مرحله اجرا درآمده است به راستی موفق شود و آغاز تلاش دسته جمعی نیرومند مؤثری در جامعه بس نیازمند ما گردد. والحمدلله و صل الله علی سیدنامحمد و آله الطاهرین