پیام امام خمینی(ره) به مناسبت شهادت شهید بهشتی
یادی کنیم از قهرمانان خود ساخته و خلاقی که زندگیشان الگو بود و چهره‌هایشان سمبل راستین از انقلاب در این ذکر بیشتر ذکر خصائل آنان و ذکر خاطراتی کوتاه که ضمنا نشانه خصلتها است مد نظر است تا ذکر مصیبت ، چنانکه معمول مجالس و محافل ما می‌باشد . گرچه فکر مصیبت مظلومانه و شهادت قهرمانانه آنان به ناجوانمردانه ترین روشها و بدست پلیدترین عناصر منافق ، خود دل را به آتش می‌کشد و جان را می‌آزارد .
بهشتی شهید مظلوم ، مردم شاید بهشتی را بیشتر به قامت رسا، بیان شیوا ، تسلط در بحث و لیاقت در مدیریت و بعنوان چهره‌ای جدید و پرکار و در عین حال منظم ومرتب بشناسند اما ، کافی بود یکبار بهشتی را از نزدیک دیده باشی ، در مجلس شبهای پنجشنبه که در منزل شهید سالهای سال در اختناق کشنده رژیم ، تشکیل می‌شد و محفل جوانان و روشنفکران بود ویا در کلاس درس فلسفه هگل یااقتصاد اسلامی و یا شناخت یکبار اگر با او می‌نشستی می‌دیدی که چه مردانه خویش را ساخته بود . به نظم آورده بود و متخلق با خلاق اسلام گردیده بود و چه مهربان و خوش مشرب و متواضع با همه به گفتگو می‌پرداخت . بهشتی را ، انسان در اولین دیدار نمونه تام و تمامی از یک مسلمان خلیق ، مؤدب و منظم و خالص می‌یافت . بخوبی یادم هست که در اولین نشستی که به برکت مدرسه دست ساخته خود او ( منتظریه ) با او داشتم چگونه تحت تاثیر شخصیت او قرار گرفته بودم و در همه حرکاتش امتیاز ، برجستگی و سازندگی و اخلاق را می‌دیدم ، از ابتدائی‌ترین مسائل اسلام تا مهمترین وظایف یک انسان رسالتمند را در جای خویش به کمال اهمیت نگاه می‌کرد و عمل می‌نمود . با ظرفیت بالای خویش به آسانی ظرفیتها را درک می‌کرد و ماهرانه از هر کس کاری متناسب او طلب می‌کرد .
نماز را پاکیزه و حتما در اول وقت بجای می‌آورد و هیچ امری در هنگام فرا رسیدن وقت نماز باز دارنده‌اش از انجام آن نبود . لحظه‌ای را در زندگی او نیافتیم که سخنی حاکی از حسادت ، کینه و بدبینی بر زبان آورده باشد و یا به دروغ زبان خود را آلوده بسازد .
انصاف در برابر مخالفان ، راستی و راستگوئی در گفتار ، انضباط ، پشتکار و مقاومت در کار ، شجاعت در قبول مسئولیت و جامعیت و لیاقت ، مشخصات روشنی بودند که بسرعت در چهره بهشتی خود را نمایان ساختند .
بهشتی از آنروز که تنها با همه فشارهای وارده در آن شرایط و اتهامات و ناسزاها قم را بقصد تهران هر هفته ترک می‌کرد تا با دانش امروز و زبان خارجی آشنا شود و مدرسه دین و دانش را به منظور ساختن جوانان پی ریخته بود و یا برای اولین بار برنامه‌هائی تازه و جدید و درسهائی غیر از آنچه در حوزه علمیه مطرح بود را با تاسیس مدرسه منتظریه ( حقانی ) به قم آورد و در حقیقت بدعتی تازه گذاشت ذهن روشن و آینده بین خود را به آزمایش گذاشته بود و تاکید خود را بر انجام کارهای اساسی و اصولی نشان داده بود . با آوردن زبان خارجی به مدرسه منتظریه و برنامه تحقیق و تفحص در فلسفه نوین و علوم متداول طرحی نو را به اجرا گذاشت تا رسولانی متناسب با شرایط کنونی جهان امروز بسازد و به مصاف کفروالحاد پیشرفته بفرستد . تربیت یافتگان جوان مکتب بهشتی را می‌توان امروز در مراکز و محافل حساس این مملکت فراوان یافت که بی‌ریا و بی نام و نشان بخدمت اشتغال دارند و در بسیاری موارد مسئولیتهای حساسی دارا می‌باشند . خداوند توفیقشان دهد .
بهشتی وقتی در زمینه سیاست و مسائل اجتماعی و اداری سخن می‌گفت مرا بیاد امیر کبیر می‌انداخت . منتهی امیر کبیری که عشق بوطن و ملت و علاقه به اسلام داشت . و بمراتب از میرزا تقی خان امیر کبیر در حفظ اصالتهای اسلامی و اجرای مقررات دینی و آگاهی از فلسفه و علم برازنده‌تر و پیشرفته‌تر می‌نمود درایت و مدیریت او را به هیچ وجه در همگنانش نمی‌بینم و از همه بالاتر سعه صدر و طبع بلند او . خوب بیاد دارم بحث از تعیین مدیر عامل برای صدا و سیما بود شورای سرپرستی آنروز چند نفر را در لیست داشت. یکی از برادران که قبلا در دادستانی انقلاب مسئولیتهائی داشت و نماینده دادستانی در جاسوسخانه بود نیز در لیست قرار داشت . بهشتی روی مدیریت و لیاقت اصرار می‌کرد و در مقام مشورت او را بهترین می‌دانست یکی از اعضاء به بهشتی گفته بود که ما برای او نقطه ضعفی را می‌شناسیم ، این آقا وقتی در جاسوسخانه بودند بنظر می‌رسید علاقه زیادی دارد تا برای شما و امثال شما سند پیدا کند . این تلاش و علاقه برای یافتن سند بنظر ما نقطه ضعف است و از کجا معلوم که فردا در این مسئولیت با چنین روحیه‌ای عمل نکند . این شیوه گروهکهای ضد جمهوری است و یقین او به مصلحت نیست . بهشتی با چهره‌ای باز و قاطع به اعضاء شورا می‌گوید این نه نقطه ضعف است که نقطه قوت می‌باشد . جوانی جستجوگر و بیدار دل می‌خواهد بداند که بهشتی مسئول در جمهوری اسلامی چه کاره است . از کجا آمده است و چه می‌خواهد بکند ، براستی اگر بهشتی آمریکائی بود و این جوان سند آنرا بدست می‌آورد چقدر بنفع ملت بود . این را ضعف ندانید و تاکید می‌کنم که حالا او را برای پذیرش این مسئولیت لایق تر می‌بینم .
در انجام مسئولیت و حمایت از مسئولین مورد اعتماد بجز مصالح عمومی هیچ جیز را نمی‌دید و هیچ گاه نظر شخصی خود را دخالت در مصلحت عمومی نمی‌داد .

اصرار شهید بهشتی به سازندگی و شرکت جوانان در کارها :

به شرکت جوانان مؤمن در امور اصرار می‌کرد و به سازندگی بمراتب بیشتر از حرکتهای تخریبی اهمیت می‌داد . کمتر خشمگین می‌شد و کمتر طریق متانت و وقار را رها می‌نمود . آن همه فحش که باو دادند و آن همه تهمت که نثار او کردند بس بود که جمعی از بزرگان را از کوه بدر برد اما کوه صلیب و با وقار بهشتی تکان نمی‌خورد . از شنیدن مرگ بهشتی و شهادت دردناک او قلب من فقط بخاطر مظلومیت بی‌مانند او آتش گرفت . منی که سالهای سال صداقت ، صرافت نفس ، راستی تقوا و شرافت او را دیده بودم حتی در مجامع بسیاری که امروز دیگر آنگونه نمی‌اندیشند و منافق و ملحد هم نبودند نمی‌توانستم از او دفاع کنم . بحث از بهشتی حتی در زبان و قلم من بزودی پایان ندارد و بهتر آنکه به خاطراتی پراکنده و مختصر بپردازیم تا به دیگران نیز برسیم .

خاطراتی در محضر استاد شهید بهشتی :

دو سه سال آخر بود که بهشتی به مدرسه منتظریه آمد و برنامه مفصل و جامع خود را برای تحقیق در زمینه فلسفه و معارف قرآن ارائه کرد . از مسائل مورد تاکید او این بود که شما باید ده ساعت در روز به قید هر ساعت ۶۰ دقیقه کامل کار بکنید . ما که ده ساعت را غیر عملی می‌خواندیم او را بر آشفت و با لحن بلندی فریاد کشید که چگونه خود را مسئول نجات این مردم رنجدیده و غم دیده می‌دانید و معتقدید که اسلام می‌تواند ناجی این قوم باشد و حاضر نیستند از عمر جوان و نشاط جوانی خویش بهره ببرید ، ده ساعت کار که چیزی نیست ، منظم شوید بیش از ده ساعت می توانید کار کنید .
تابستان‌ها را محصلین مدرسه برای شرکت در کلاس زبان انگلیسی به مشهد می‌رفتند ، بخاطر فرصت فراوان و ارتباط با مسائل جاری و متاثر از جو خاص آن زمان بحثی سخت بین دو گروه مدرسه از گروههای بالا در گرفت که گوشه‌ای از آن به دکتر شریعتی مرتبط می‌شد . درست دو طرز تفکر وجود داشت ، جمعی دکتر را تکفیر می‌کردند و جمعی به حمایت او سخن می‌راندند و البته بسیاری مسائل دیگر خصلتی و غیر خصلتی دخالت در امر داشت .
این بحثها می‌رفت که جمع متحد ما را بتفرقه بکشاند . مظلوم شهید به محض اطلاع راهی مشهد شده ما را به شرکت در یک مجلس دعوت کرد نمی‌دانم مجموعه آن بحثها دعواها و رهنمودهای استاد شهید باقی مانده است یا نه اما بسیار پربار و مفید بود . آیت الله جنتی و شهید قدوسی نیز در آن جمع شرکت می‌کردند بهشتی به برادرانی که چوب تکفیر بدست گرفته بودند نخست هشدار داد و دکتر شریعتی را عنصری دوستدار خلق و علاقمند به رشد اجتماعی و اخلاقی و هنرمند در گفتگو با نسل تحصیل کرده و خالص در راه خود معرفی کرد شاید دو جلسه چند ساعته از دکتر دفاع می‌کرد و اتهامات کفر و عدم قبول وحی و خدا و امامت را علیه دکتر نمی‌پذیرفت . در همین حال به برادرانی که شیفته و کشته شریعتی تاخت و تاز می‌کردند می‌فرمود متوجه باشید که راه افراط نروید ، کتابها را دقیقا بخوانید و صادقانه اگر اشتباهی می‌یابید آنرا نقد کنید . پس از اتمام این جلسه بدیدار برادرش خامنه‌ای می‌رفت من و دو نفر دیگر از برادران همراه استاد بودیم . برادری که روح تند و آتشین داشت از او پرسید در تعطیلات چه کتابی بخوانم ؟ در پاسخ ، کتاب جهادالنفس ( مبارزه با نفس ) را از جلد یازده و مسائل الشیعه توصیه کرد در حالیکه به برادران دیگری که روح انقلابی کمتری داشتند و بمسائل اخلاقی بیشتر می‌پرداختند کتاب جهاد با دشمن و مسائل را تاکید می‌نمود.
در دادستانی که بودیم روزی برای کسب تکلیف و در جریان گذاردن استاد شهید به خبرگان رفتم . پیامی از طرف آیت الله‌قدوسی داشتم . از فرصت استفاده کرده تصمیم گرفتم بسیاری مسائل دیگر را که قلب من و یا برادران را می‌فشرد با ایشان در میان بگذارم . بهشتی به دنبال اداره جلسات صبح و عصر خبرگان در گوشه‌ای به تنهائی نماز می‌خواند و خسته بنظر می‌رسید ، آیت الله منتظری مشغول وضو گرفتن بود و بنی صدر متکبرانه و مغرور بر مبلی لمیده بود و ده بیست نفر دختر جوان گردش را گرفته بودند و مشغول بحثهای علمی و انقلابی ، باقتضای جوانی ، با شدت وحدت مسائل دل خود را گفتم . اظهار نگرانی کردم و در حالیکه بهشتی خسته را در آن گوشه گیر انداخته بودم گاه بلند صحبت می‌کردم ، بهشتی موقر و متین با لبخند ملیح ساکت بود و مرا می‌نگریست تندی من و سکوت او لحظاتی ادامه یافت . احساس خاصی در من بوجود آمده خجل شدم قبل از اینکه به پاسخ بپردازد از جای بلند شد خود رانزدیک من کشانید . بوسه‌ای بر پیشانی من زد و گفت از این همه شور و احساس لذت می‌برم بوسه پر از محبت او روح آتشین مرا آرام کرد و عرق شرم را بر پیشانی من نشانید و گفت :‌برادر چه باک ! انقلاب نگرانی دارد، خستگی دارد ، فشار می‌آورد ، خطر می‌آورد و با این همه سوز و گداز و جوان و علاقمند نابسامانیها را سامان می‌بخشیم شما جوانان برای چه هستید باید اینکارها را انجام بدهید ، ما نیز آنچه در توان داریم را انجام می‌دهیم بقیه صحبت قرار شد در بین راه صورت گیرد . عقب ماشین نشستم و استاد وسط در کنار من و فرد دیگری که ظاهرا از منسوبین نزدیک استاد که گویا پسر عموی ایشان بود کاری داشت که فقط برای انجام آن و توصیه آقای بهشتی به تهران آمده بود . توقع کمک از آقای بهشتی در لحنش بسیار دیده می‌شد و می‌گفت که یک جمله اگر بنویسید حق ما را به ما می‌دهند و جمعی از نگرانی بیرون می‌آیند دکتر در حالیکه از یک‌یک افراد خانواده و منسوبین اصفهان می‌پرسید گفت امیدوارم حق شما باز ستانده شود ولی از آنروز که امام مرا برای شورای انقلاب ماموریت دادند با خدا عهدی کرده‌ام که شما باعث نشوید آن عهد را بشکنم با خداوند پیمان بستم که هیچ گاه بعنوان یک مسئول و مقام جمهوری اسلامی سخنی مبنی بر توصیه و یا نوشته‌ای بدین منظور نگفته و ننویسم حتی اگر به حقانیت مورد مومن باشم . نوشتن این نامه حتی برای شما مورد علاقه من پیمان شکنی است و روح و دل مرا متزلزل می سازد ، ارزش انسان بعهد و پیمانش هست ، به اراده و تصمیمش ، انتخابات مجلس نزدیک بود و بازار کاندید و نامزد شدن شایع ، بسیاری از دوستان و خاصه شهید رشید محمد منتظری قائم که سالهای سال افتخار مصاحب و برادری او را داشتم در اولین دیدار با او پس از انقلاب ، مصر بود که من نیز نامزد نمایندگی دامغان شوم . اصرار او و برادران دیگر ذهن مرا به مسئله مشغول کرد و در این اندیشه بدیدار استاد در شورای انقلاب رفتم آنروزها دبیری شورا بعهده او بود و به شورا و دولت و حزب و سازمان قضائی کشور خط می‌داد . چرا من شاگرد مورد محبت و لطف پدرانه و استادانه او . از مشاوره با او در این امر مهم باید باز می‌ماندم ؟ ساعت ۵ بعداز ظهر بود و استاد ساعتها کار کرده بود اما در برخورد با ما نشاط و حوصله همیشگی را بکار می‌برد ابتدا از حساسیت دادستانی انقلاب و دادگاههای انقلاب سخن به میان آورد . می‌گفت در برخورد با زندانیان شیوه اسلام باید رعایت شود . قانون اساسی مراعات گردد ، شتابزدگی در کار ما را از مرز عدالت بیرون می‌برد و سازمان دهی در تشکیلات دادستانی ضروری است ، سپس از فحشها و تهمتهای سرازیر شده باو سخن گفته شد . آرزو می‌کرد که خداوند این تحمل و پایمردی را در برابر تهاجمات نامردانه ، از اول بپذیرد و در برابر حوادث یاریش بنماید و ضمنا می‌گفت شما هم اگر توانستید و زمینه بود آنچه را از من می‌دانید بگوئید . ( مظلومیت در اینجا از چهره زیبای دکتر می‌بارید.)
در پایان به من خطاب کرد و گفت اگر شما به مجلس نروید و از نیروهای اسلام و انقلاب اسلامی حمایت نکنید چه بسا دیگرانی که تعهد باسلام ندارند مجلس را پر کنند . در جمهوری اسلامی نباید برای پذیرش مسئولیت ناز کرد برادر این وظیفه است ، واجب است و من همه مسئولیتهایم را به عنوان وظیفه ، پذیرفته‌ام