زندگینامه شهید عباسپور

من حسن عباسپور هستم و خیلی مختصر نسبت به تحصیلات و سوابق و فعالیت های قبل از انقلاب خدمت تان عرض می کنم . دبستان و دبیرستان را در تهران به پایان رساندم و در سال ۱۳۴۲ وارد دانشگاه شدم و در رشته مهندسی برق در سال ۱۳۴۶ فارغ التحصیل شدم و بلافاصله در دانشگاه صنعتی شریف به عنوان دستیار مشغول کار شدم و در کار آزمایشگاهی ، تحقیق و تدریس مشغول کار بودم .
در سال ۱۳۵۱ برای تحصیل در رشته دکترای انرژی عازم انگلستان شدم و در دانشگاه لندن و در زمینه های برنامه ریزی انرژی و شبکه های الکتریکی و مدیریت آن تحقیقاتی را انجام دادم و دکترای مهندسی گرفتم و به ایران برگشتم و مجدداً در دانشگاه شریف به تحقیق و تدریس مشغول شدم تا این که دولت موقت استعفا داد و شورای انقلاب مسوولیت اداره مملکت را به عهده گرفت و مسوولیت وزارت نیرو به من سپرده شد .
در مورد فعالیت سیاسی می توانم بگویم که اصولاً جو دانشگاه و به خصوص دانشکده فنی طوری بود که افراد بلافاصله در جریانات سیاسی قرار می گرفتند . البته رژیم در سال های ۴۲ و ۴۶ حاکمیت مطلب بر دانشگاه ما داشت ، زیرا سرکوبی سال ۴۲ انجام گرفته و تمامی نیروهای انقلابی و مسلمان را تحت کنترل گرفته بود .
ضربه ای که به مبارزات زده شد به گونه ای بود که مردم از این ضربه قد راست نکرده بودند ، فعالیت های سیاسی بسیار محدود شده بودند و تنها فعالیت های مخفی تا حدودی انجام می شدند ، من این گونه فعالیت ها را پس از اتمام دانشگاه و در دوره سربازی و با آشنایی با تعدادی از برادران آغاز کردم .
آنها با این قبیل فعالیت ها آشنایی بیشتری داشتند و کار سازمان یافته تری را آغاز کرده بودند ، این فعالیت ها از تابستان ۴۷ به طور جدی و به طریق مختلف انجام می گرفتند ، در زمانی که دوره تحقیقاتی را در انگلستان می گذراندم با گروه های فعال مسلمان که سازماندهی نسبتاً خوبی داشتند و با انجمن های اسلامی دانشجویان خارج از کشور در ارتباط بودم . ضمن این که در فعالیت های سیاسی همچنان با فعالان سیاسی در داخل ایران هم ارتباط داشتم .
پس از بازگشت به ایران به تدریج مساله مبارزات مردم اوج گرفت ، از جمله در دانشگاه ها ظاهراً تحت عنوان مسائل صنعتی، ولی در حقیقت به خاطر مسائل سیاسی روز فعالیت هایی صورت می گرفت و تشکیلاتی به نام سازمان ملی دانشگاهیان شروع به فعالیت کرد .
در ابتدا این شک وجود داشت که دستگاه بخواهد در آن نفوذ کند و آن را به انحراف بکشاند ، به همین دلیل خیلی جدی فعالیت شروع و سعی کردیم افراد متعهد و حقیقتاً خادم شناخته شوند و از نفوذ عناصر وابسته به رژیم در مجموعه جلوگیری شود ، به خصصو با تعداد بسیار زیادی از استادان مسلمان که فعالیت سیاسی می کردند تماس گرفته شد و فعالیت های متناسب و قابل توجهی انجام شدند .
در مهر ماه ۵۷ اقداماتی به عمل آمد و در آبان آن سال هفته ای به نام هفته همبستگی اعلام شد که هدف اصلی آن تدارک مجموعه ای از سخنرانی ها بود تا از طریق آنها تشکل بیشتری به فعالیت های مردمی داده شود .
مهمترین این سخنرانی ها در دانشگاه تهران بود و آخرین روزهایش منجر به کشتار سیزده آبان شد که طی آن تعدادی از دانشجویان و جوانان ملت شهید شدند .
مساله دیگر تحصنی بود که این تشکیلات در وزارت علوم ترتیب داده و طی آن برادر نجات اللهی شهید شد و در تشییع جنازه او تعداد زیادی از مردم نیز شهید شدند و اینها هم کمک کرد تا مبارزات مردم با رژیم قدرت بیشتری پیدا کند و همه به میزان سبعیت رژیم بیشتر پی بردند .
هم زمان با این فعالیت ها در تابستان ۵۷ مشخص شد که اگر حرکت مردم یک حرکت اسلامی باشد باید تشکل استادان دانشگاه هم چنین باشد و در نتیجه فکر جامعه اسلامی دانشگاهیان ایجاد شد و بعد از انقلاب هم این جامعه در مسئولیت های کشوری و انقلاب فرهنگی سهم مؤثری داشت .
البته علاوه بر جامعه اسلامی دانشگاه ، من با حزب جمهوری اسلامی هم که با تعدادی از برادران در آنجا آشنایی داشتم ، همراهی کردم و مسوولیت هایی چون امور تحقیقاتی ، اقتصادی و فنی به عهده گرفتم .
مسوولیت وزارت نیرو در آبان ۵۸ به عهده من گذاشته شد ، در این زمان تقریباً مدیریت داخلی این سازمان از هم پاشیده بود و در بسیاری از مناطق مدیران حتی جرات پیدا کرده بودند که در محل مسوولیت شان تحت عنوان های گوناگون در جهت منافع شخصی خود بهره برداری هایی بکنند . پاک سازی هم اصولاً صورت نگرفته بود ، حدود نه ماه از انقلاب می گذشت و کارمندان وزارت نیرو ، چهره های فاسد قبل را همچنان در کنارشان و حتی در پست های بالا می دیدند و یأس عجیبی بر روحیه آنان حکم فرما شده بود .
بلافاصله در سپردن مدیریت ها به افراد مسلمان و متعهد به انقلاب که در بین خود کارمندان این وزارتخانه بودند ، اقدام کردیم و خود این افراد موجد بسیاری از نظم ها و پیشرفت های مدیریت شدند .
در این مدت با تحقیق و برنامه ریزی و دقت بسیار زیاد و نظر عادلانه ، افراد خاطی و مفسد طرد شدند و یا در جایی قرار گرفتند که شایسته اش بودند و این کمک کرد که امید در دل کارکنان پیدا و استعدادها شکوفا شوند .
برق رسانی روستاها که تا قبل از انقلاب مجموعاً ۴۵۰۰ بود در همین مدت کوتاه به ۵۰۰۰ روستا رسید ، این خود معیاری است تا میزان و نحوه فعالیت همکاران مشخص شود . همچنان در مسئله آب رسانی هم پروژه های فراوانی را که در دست شرکت های خارجی و شرکت های فراری نیمه کاره بود به دست افراد ایرانی سپردیم و کارهایی که توسط کارشناسان خارجی انجام می شدند به دست مسلمانان متعهد صورت گرفتند .
به کارگیری استعدادها و زمینه سازی برای فعالیت آنان از جمله برنامه های اساسی ما بوده است ، قبل از انقلاب فرهنگی ما با دانشگاه ها و دانشگاهیان همکاری داشتیم ، البته انقلاب فرهنگی باعث شده که استادان و دانشگاهیان همگی به کلاس های عملی و واقعی وارد شوند و در این زمینه امکانات فراوانی برایشان به وجود آمد .
از جمله کارهای دیگر اولویت دادن پروژه ها برای محرومان بوده است ، به عنوان مثال برای سال ۱۳۶۰ علاوه بر سدهای بزرگی که در برنامه بود ، در حدود ۹۰ الی ۱۰۰ سد کوچک خاکی دیگر در برنامه است که می توان آنها را در مدتی کمتر از دو سال ساخت .
حدود یک سال و اندی که از تحصیلات من در خارج و یک مقدار از آن سختی اولیه کار گذشت ، با کمی تأخیر و در حدود ۳۱ سالگی تصمیم به ازدواج گرفتم ، فکر می کردم که همسر من باید تجربه برخورد با یک فرهنگ دیگر و به خصوص امکان بهره برداری از آزادی هایی را که در خارج از کشور وجود داشت ، داشته باشد و البته به دلایلی همسر من باید ایرانی می بود ، به همین جهت به ایران بازگشتم و با اقدامات و تحقیقاتی که خانواده من از قبل انجام داده بودند با همسرم ازدواج کردم .
ایشان فارغ التحصیل رشته زبان بودند و پس از چند ماهی به خارج آمدند و شروع به مطالعات غیر کلاسیک و سیاسی کردند و توانستند همفکر من باشند و یاریم دهند . در فعالیت های سیاسی اگر همسر و خانواده همفکر نباشند و یا آگاهی های لازم وجود نداشته باشند ، مانع بزرگی خواهد بود .
در مواردی که مشکلات و خطرات برایمان پیش می آمدند ، از همفکری و یاری خانواده پیوسته برخوردار بودیم ، یک سال و نیم پس از ازدواج دخترم زینب و حدود یک سال و نیم بعد فرزند دیگرم به نام حسین به دنیا آمد .
خانم من تا قبل از پیروزی انقلاب کار موظفی در خارج از منزل نداشته ، ولی بعد از پیروزی انقلاب چون نیاز به فعالیت افراد و انکان فعالیت برای افراد بیشتر شد ، ایشان هم در دوره هایی که آموزش و پرورش ترتیب داده بود شرکت کردند و به عنوان یکی از مربیان تربیتی در مدارس تهران مشغول انجام وظیفه شدند ، البته فعالیت های اجتماعی دیگری هم در جنب آن انجام می دهند .
کار کردن من و همسرم مساله است ، من که اصولاً شبانه روز را باید صرف خدمت کنم و به خصوص برای رسیدگی و سرکشی باید سفرهای زیادی را انجام دهم که مرا در موارد زیادی از خانواده دور می کند ، ولی همسر من وقت بیشتری برای مراقبت و توجه به بچه ها دارد .
من نمی توانم وقتی را برای بچه هایم صرف کنم و طبیعتاً بار همسرم سنگین تر می شود ، ایشان آماده پذیرش این مساله هست و حتی دختر نزدیک به شش ساله من هم می داند که در انقلاب باید همه کار کنند .
بحمدالله این انقلاب بار پدر و مادرها را هم سبک تر کرد ، زیرا در رژیم سابق لحظه ای نمی توانستید از فرزندان تان غفلت کنید که مبادا دچار مسائلی نظیر برنامه های تلویزیونی و مسائل خطرناک دیگر شوند ، اما بحمدالله حالا وضع طوری است که رسانه ها و جامعه محل آموزش شده اند و هر کدام شان اثرات آموزشی و تربیتی مثبتی دارند .
در مورد بچه ها این توفیق را هم داریم که پدر و مادر خانم من مقدار زیادی به ما کمک می کنند و این نعمتی است که شاید همه کس در اختیار نداشته باشد .