شهید عبدالوهاب قاسمی

نام پدر : عزیزالله
تاریخ تولد : شنبه ، ۱ مهر ، ۱۳۱۲
محل تولد : سوادکوه
سن هنگام شهادت: ۴۸
تحصیلات : علوم حوزوی، دیپلم مدرسی

زندگی نامه

سوابق مبارزاتی: از آغاز نهضت به رهبری حضرت امام خمینی(ره)، دستگیری و تحمل زندان رژیم پهلوی بعد از واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲، اعزام او به سربازی با هدف خاموش کردن مبارزات انقلابی وی، مبارزه در قالب موعظه و سخنرانی، هجرت به شهرستان ساری برای تبیین ابعاد نهضت اسلامی،‌ تحمل شکنجه و حبس بویژه در کمیته مشترک شهربانی
کارهای تشکیلاتی: عضویت در حزب جمهوری اسلامی، امام جماعت مساجد
مسئولیت ها: معاون کمیته انقلاب اسلامی ساری، نماینده مردم ساری در اولین دوره مجلس شورای اسلامی.
آثار علمی: جزواتی در باب تفسیر قرآن، گردآوری لطایف و ظرایف (ادبی) تقریرات در فقه و اصول فقه، تدوین آیات و روایات در قالب حکمت و کشکول در باب کلمات حکماء و علماء و عرفا

تولد تا جوانی

شهید حجت الاسلام والمسلمین عبدالوهاب قاسمی فرزند عزیز الله، مهر ماه ۱۳۱۲ (هـ .ش) در روستای لفورک از توابع شهرستان سوادکوه در استان مازندران دیده به جهان گشود. والدینش در اولین فرصت نوزاد را به دامن عموی جلیل القدرش که تازه از عتبات عالیات بازگشته بود، رساندند تا اذان و اقامه را در گوش این کودک بخواند. سپس درباره نام کودک با یکدیگر مشورت کردند تا نامی شایسته برای فرزند خود انتخاب کنند. آنها که از خانواده ای روحانی و مقید به اجرای فرامین مذهبی بودند می دانستند که بهترین نام آن است که معنای «عبودیت الله» را بدهد و از بین همه نام هایی که این خصیصه را داشت نام زیبای عبدالوهاب را برای نو رسیده خود برگزیدند.

عبدالوهاب از کودکی در کسب کمال بود و به همین خاطر با کودکان هم سن و سال خود همان رفتاری را داشت که با بزرگترها به رسم ادب داشت،‌بنابراین با عظمت و ابهت جلوه می کرد.

اهل خانه او را عبدالوهاب می خواندند اما مردم او را در محل «آقا» خطاب می کردند که نشانه ای از فوق العادگی او و دورنمایی از آینده افتخار آفرینش بود. پدر وقتی این پدیده زودرس خودسازی را در فرزند خود مشاهده کرد تلاش نمود، در کنار کارهای وقت گیر روزانه اش که همانا کشاورزی بود، کار پراهمیت تعلیم و تربیت او را بر عهده بگیرد. عبدالوهاب پنج ساله بود که قرآن می خواند و در هفت سالگی از عموی گرانقدرش نیز مقدمات علوم و ادبیات عرب را آموخت. اما تحصیل مداوم در محضر عمویش امکان پذیر نبود چون ایشان، برای ارائه خدمات مذهبی و رفع نیازهای معنوی مردم، نمی¬توانست پیوسته در لفورک اقامت داشته باشد.

عبدالوهاب و پدرش متوجه شدند که روستای لفورک با همه جاذبه های طبیعی و خدادادی دیگر جوابگوی نیازهای او نیست. بنابراین قرار شد او را برای تحصیل علوم دینی به بابل بفرستند. عبدالوهاب با اتکا به خداوند در این شهر به تکمیل صرف و نحو عربی که مقدماتش را نزد عمو فرا گرفته بود پرداخت. پس از سه سال طلبگی در بابل به تهران هجرت کرد و در مدارس «حاج ابوالحسن معمارباشی» و «خازن الملک»، «حاج میرزا ابوالفتح» و «شیخ عبدالحسین»، از محضر علما و اساتید عالیقدر از جمله آیت الله آملی و علامه یحیی نوری بهره برد. در سال ۱۳۳۴ نیاز بود تا برای آموختن سطوح عالی فقه و اصول به مشهد یا قم برود که به عللی مشهد را انتخاب کرد و عازم ارض شهید طوس شد. ابتدا با اقامت در مدرسه سلمان خان مشغول تحصیل علوم دینی و تکمیل معارف اسلامی شد.

او بواسطه استعداد و هوش سرشاری که داشت در علم حدیث و منطق متبحر و در فلسفه نیز آگاه به مسئله بود. اصول را در سطح عالی یعنی کفایه طی کرد و به آن اشراف داشت. او فقه آل محمد(ص) را به خوبی از استادان بنام حوزه های علمیه مشهد فرا گرفت و در سطح و خارج جهد نمود و تا مرز اجتهاد پیش رفت. از علم تفسیر و کلام آفریدگار بهره¬ها برد و در حفظ قرآن ممارست داشت.

شهید آثار علمی متعددی را در طول کسب علم و دانش، ‌پدید آورده بود اما بخشی از‌آن در یورش ساواک به خانه اش به تاراج رفت و آنچه که باقیمانده تاکنون چاپ نشده است؛ که از ‌آن جمله می توان به «لطایف و ظرایف ادبی»،‌ «تقریرات در فقه و اصول فقه»، «تدوین آیات و روایات در قالب حکمت» و نیز کشکول در باب کلمات حکماء و علماء، عرفا و شعرا اشاره کرد.

وقت شناسی ویژگی بارز شهید

او عالمی روشن اندیش و مدیر بود. او توانسته بود با درایت هدف خود را شناسایی و بر اساس برنامه ریزی و زمان بندی قدم در راه آن بگذارد.
او به وقت عبادت، از دنیا می رهید، به وقت مبارزه پر خروش و بی قرار و به وقت حضور در خانواده، همسری فداکار و پدری مهربان بود. او دقیقاً در کارها پیرو نظم و انضباط بود و در زمان بندی بگونه ای رفتار می کرد که برنامه هایش با یکدیگر تداخل نکند. چنانچه با کسی وعده می نمود در لحظه مقرر حاضر می شد. او هر کاری را در ساعت خود انجام می داد و با دقت و مهارت از تداخل امور در یکدیگر جلوگیری می کرد. شهید قاسمی به وقت دیگران اهمیت و احترام می گذاشت و به موقع سر قرار حاضر می شد.

خروش شهید قاسمی در برابر عصیان و ستم فرعونیان

حجت الاسلام والمسلمین عبدالوهاب قاسمی از آغاز نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) به صف مبارزان پیوست و تمام خطرات و مشکلات مبارزه را به قیمت جان پذیرا شد. درمشهد در خط مقدم جبهه مبارزات سیاسی اسلامیون علیه رژیم پهلوی قرار گرفت. او که خطیبی توانا بود و در موعظه و خطابه سبک دلنشین خود را داشت، به افشای ظلم و ستم جنایات رژیم پهلوی پرداخت و در قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ به دست ماموران رژیم دستگیر و زندانی شد.

رژیم پهلوی با آنکه قاسمی ۳۰ سال سن داشت با هدف دور کردن از مردم او را به اجبار برای سربازی به پادگان اعزام کرد. در‌آنجا افسر پزشک، شهید قاسمی را به علت عارضه چشم معاف و نصیحت کرد تا بر جان و سلامتی خود رحم کرده و از خط مبارزه کنار برود. اما حجت الاسلام قاسمی با نادیده گرفتن همه تهدیدات و شکنجه هایی که شده بود مبارزه را از سر گرفت و به روشنگری و ارشاد مردم مسلمان متعهد پرداخت. در سال ۱۳۴۴(هـ.ش) بنابر دعوت جمعی از مومنین و تصویب و تاکید علمای بزرگ خطه مازندران در شهر ساری ساکن شد و با صراحت و شجاعت خط مبارزه علیه طاغوت را در مرکز استان مازندران گشود و برای براندازی حکومت دست نشانده پهلوی همه توان خود را بکار بست. شهید قاسمی بارها بواسطه مبارزه علنی علیه رژیم دستگیر، شکنجه و زندانی شد اما هر بار پس از آزادی مصمم تر از پیش به مبارزه ادامه داد. او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ضمن سفرهای زیارتی به مکه و سوریه، به کشورهای کویت و مصر نیز سفر کرد و با علمای بلاد اسلامی به بحث و گفتگو پرداخت.

شهید قاسمی بی مهابا به رژیم پهلوی حمله می کرد، به واسطه همین مبارزات اسلامی در بازگشت از سفری که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به مکه معظمه مشرف شده بود تحت تعقیب ماموران ساواک قرار گرفت و حکم اعدام برای او صادر شد. اما از‌آنجا که خانه ظلم اساس ندارد و خداوند به آنچه که می گوید عمل می کند «ان تنصرالله ینصرکم» ریشه ظلم از ایران برچیده شد و خداوند وجود شهید قاسمی را از خطرات رژیم پهلوی مصون نگه داشت.

شهید قاسمی و طلوع فجر انقلاب

با پیروزی انقلاب اسلامی حجت الاسلام والمسلمین قاسمی، خدمات گسترده ای را برای مستحکم کردن پایه های حکومت عدل الهی در کشور و مازندران ایفا نمود. هر جا که لازم می دید وارد صحنه می شد. خود را سرباز ولایت می دانست و در دفاع از آن ذره ای به خود تردید راه نمی داد. با جریانهای فکری منحرف و گروهک های خود فروخته ضدانقلاب، همیشه در مبارزه بود و با عشق عمیقی که به سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) داشت، ‌خط سرخ شهادت را به خوبی پیمود. او همچنین به عضویت درحزب جمهوری اسلامی درآمد و معاونت کمیته انقلاب اسلامی ساری را عهده دار شد.

شهید قاسمی در سنگر خانه ملت

مردم ساری با اعتماد و اعتقادی که به خط فکری و مبارزاتی شهید قاسمی داشتند از او خواستند تا نمایندگی آنان را در مجلس شورای اسلامی قبول کند. او نیز برای تداوم انقلاب و جانبازی در مسیر نهضت حضرت امام خمینی (ره) و خدمت به مردم، این مسئولیت سنگین رابه امانت از مردم ساری پذیرفت و با رای اکثریت آنان به سنگر مجلس رفت.
او در مجلس همچنین به عضویت کمیسیون امور اوقاف و خدمات کمیته های امداد و خیرات درآمد و منشاء اثر خدمات فراوان شد.
حجت الاسلام والمسلمین عبدالوهاب قاسمی در خانه ملت نیز برای تحقق احکام دینی در جامعه و انطباق کلیه سیاست ها و دستور العمل ها بر اساس آن تلاش کرد. وی در این خصوص در بخشی از سخنان پیش از دستور در هشتاد و ششمین جلسه علنی مجلس چنین می گوید: «... اگر دین در جامعه نبود و نباشد و اگر ملاحظه خدا در جامعه حاکم نگردد، هر انسانی در حد خود همانند عده ای که از شرایط مقتضی و فرصت های مناسب حداکثر تلاش را برای نیل به اهداف شوم و پلید ابلیسی خود دارند خواهند داشت، آنها هم آنچنان عاجز نیستند اما این دین است که مرزها و حدها .... را می‌آورد و هر انسان متدین را در چارچوب قانون الهی و حفظ حقوق و حدود همگان مقید می کند. و این یکی از مفاهیم بلند تدین است در مقابل تخصص خشک و دور از تقوای دینی، اسلام در میان همه ادیان الهی کامل ترین دین است و دینی است پایدار و آئینی است ابدی...»
حجت الاسلام والمسلمین عبدالوهاب قاسمی، شامگاه هفتم تیر سال ۱۳۶۰ در میان خداباوران و خمینی یاوران به دست خوارجیان زمان به شهادت رسید. از ایشان هفت فرزند به نام های رباب(۱۳۴۰)،‌ باقر (۱۳۴۴)، جواد (۱۳۴۷)، رضا (۱۳۵۱)، عباس(۱۳۵۳)، صدیقه (۱۳۴۹) و شهید محمدصادق (۱۳۴۵) به یادگار مانده است.

ویژگی های اخلاقی و شخصیتی شهید عبدالوهاب قاسمی

ـ خود ساختگی
ـ انس با قرآن
ـ تهجد و شب زنده داری
ـ‌ تواضع
ـ رأفت قلب
و رسیدگی به ایتام
از ویژگی و سجایای اخلاقی این شهید سعید به شمار می رود. او بواسطه آموزه¬های دینی نیک بین، نیک روش و نیک گفتار بود، در برابر امیال و وسوسه های شیاطین تسخیر ناپذیر و در برابر خادمان به اسلام و میهن متواضع بود. در سخنانش شیوایی و در سیمایش مهربانی آشکار بود. به امور مستضعفان رسیدگی می کرد و آن را فرصتی برای خودسازی می دانست و این سجایای اخلاقی، همه فضل خداوندی است که به هر کس که به بخواهد عطا می کند. «ذلک فضل الله یوتیه من یشاء» br>