دادگاه محاکمه حسین تاجمیر ریاحی



جزئیات محاکمه متهم ردیف ۱؛ حسین تاجمیر ریاحی

آقای لاجوردی :

بسم الله القاصم الجبارین مبیر الظالمین و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین

" دیدید مردم آمل چه به روزتان آوردند ؟ " (امام خمینی)

ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز !

محترماً کیفر خواست صادره علیه متهم ردیف ۱ به مشخصات ذیل التوصیف جهت صدور حکم شرعی تقدیم می گردد . آقای حسین تاجمیر ریاحی با نام مستعار نام بزرگ به شماره شناسنامه ۱۳۱۹ متولد ۱۳۲۰ اهل اصفهان ، مقیم تهران نارمک و از اعضای مرکزیت سازمان اتحادیه کمونیست های ایران ملقب به اصطلاح "سربداران جنگل" ، تاریخ بازداشت ۲۴/۴/۶۱ مورد اتهام :

۱. عضو مرکزیت تشکیلات الحادی اتحادیه کمونیست های ایران معروف به سربداران جنگل و نیز مسئول کل تشکیلات مزبور در زمان دستگیری ، صفحه ۳ پرونده .

۲. مسئول تشکیلاتی سربداران ، عاملین خیانت خونین ششم بهمن ۱۳۶۰ آمل ، صفحه ۸ پرونده .

۳. هدایت کننده و یکی از طراحان اصلی حمله به شهر شهید پرور آمل، صفحه ۸ پرونده.

۴. شرکت مستقیم در یورش ناجوانمردانه ششم بهمن سال ۱۳۶۰ که منجر به شهادت ۴۰ تن و مجروح شدن ۳۷ تن از بهترین و مظلوم ترین افراد امت حزب الله گردید ، صفحه ۸ پرونده .

۵. جمع آوری و اعزام نیرو به جنگل جهت مبارزه مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی ، صفحه ۸ پرونده .

۶. تحویل اسلحه و مهمات به مسئول نظامی جنگل به نام کاک اسماعیل ، صفحه ۸ پرونده .

۷. مسئول یکی از کمپ های جنگل و مسئول سیاسی یک گروه از به اصطلاح سربداران ، صفحه ۸ پرونده .

متهم فوق الذکر از کادرهای قدیمی سازمان محارب اتحادیه کمونیست ها و از عناصر تشکیل دهنده جریان جنگل بود که با سرقت سلاح و مهمات از جبهه های جنگ ، ابتدا قصد داشتند غائله ای را که در آمل ایجاد نموده بودند ، در تهران به وجود بیاورند که در این رابطه از خانه امن متهم به هنگام دستگیری چندین قبضه اسلحه ژ۳ ، کلاشینکف ، یوزی ، کلت ، نارنجک و مهمات متعلقه و همچنین یک شبکه کامل بی سیم کشف و ضبط گردید .

موارد ذکر شده مستند به اقاریر متهم در مراحل بازجویی بوده ، لذا مجرمیت ایشان از نظر دادسرا محرز و مسلم و از محضر ریاست محترم دادگاه عدل اسلام تقاضای صدور رأی و اشد مجازات را علیه متهم دارم .

دادستانی انقلاب اسلامی مرکز سید اسدالله لاجوردی

( شعار از طرف حضار : سربدار محارب اعدام باید گردد (سه مرتبه)

آیت الله گیلانی :آقای حسین تاجمیر ریاحی ، مقدمه ای که جناب آقای دادستان نیمه کاره ترکش کردند ، کیفر خواست عمومی علیه این اتحادیه الحادی بوده و شما در متن آن کیفر خواست عمومی بوده اید . در این کیفر خواست خصوصی که به نام شما قرائت فرمودند ، موارد اتهامات را شنیدید که دلیل بر این موارد اتهامی ، اقرار شما بوده و اقرار شما این موارد را برای شما تحت عنوان جرم به دادگاه معرفی می کند .

آیا در مرکزیت تشکیلات الحادی مذکور عضویت داشته اید یا نه ؟

حسین ریاحی : بله ، اجازه می فرمایید ؟

آیت الله گیلانی : بله شما در جواب سؤالاتی که می کنم مجازید در دفاع از خودتان حرف بزنید ، البته نه این طور که مأیوس باشید ، اگر واقعاً باطنتان تغییر کرده باشد ، « لا تقنطوا من رحمت الله ان الله یغفر الذنوب جمیعاً » آنچه که می تواند برای شما و دیگرانی که مانند شما گرفتارند ، روزنه ای بشود ، عندالله صداقت و راستگویی است . پس عضویت داشته اید ؟

حسین ریاحی : بله همانطور که فرمودید مقدمه ای که جناب دادستان قرائت فرمودند ، در واقع متوجه تک تک ماهاست ، درست است ؟ اگر اجازه بفرمایید من مختصری در مورد گذشته ، مختصری از خودم که طبیعتاً در برگیرنده همه این موارد است ، البته به عنوان دفاع از خودم ...

آیت الله گیلانی : نه آنچه که شما می توانید شرعاً درباره آن صحبت کنید ، جرائمی است که به خود شما اسناد داده می شود . شما وکیل دیگران نیستید . شما می توانید در مورد این جرائمی که خوانده شد توجیهی ، تحلیلی ، تبرئه ای ارائه کنید .

واقعاً تاریخچه ای که خوانده شد درباره تشکیلات این گروه بود که بعداً در تاریخ ثبت خواهد شد و ربطی به مسئله دفاع شما ندارد . شما در مورد اتهامات خود که با اقرارتان به صورت جرم درآمده می توانید از خودتان دفاع کنید . یکی مسئله عضویت ...

حسین ریاحی : بله عضو بودم . درست است .

آیت الله گیلانی : مسئول تشکیلات سربداران . این مسئولیت را هم در جهت تشکیلات داشته اید ؟

ریاحی : خیر !

آیت الله گیلانی : نداشته اید ؟

ریاحی : جریان سربداران دو مسئول داشته که یکی از طرف سازمان انتخاب شد و دیگری همان جا توی جنگل انتخاب شده است . آن که در جنگل انتخاب شد ، همان جا کشته شد و کسی که از طرف سازمان انتخاب گردید ، دیگری است . من هیچکدامشان نیستم .

آیت الله گیلانی : شما مسئول تشکیلات نبوده اید .

ریاحی : خیر .

آیت الله گیلانی : جرم سوم شما هدایت کننده و یکی از طراحان اصلی حمله به شهر شهید پرور آمل .

ریاحی : من در جمعی که تصمیم می گرفتند برای رفتن به شهر و یا اساساً تصمیمات را می گرفتند ، یکی از افراد تصمیم گیرنده بودم ، ولی اینکه مسئول این کار بودم ، یعنی در رأس جریان قرار داشتم درست نیست ، ولی یکی از مسئولین بودم .

آیت الله گیلانی : ادعای دادستان بیش از این است . هدایت کننده ، ولی البته گفته یکی از هدایت کنندگان . شما از هدایت کنندگان بوده اید ؟

ریاحی : بله من از جمله آنها بوده ام .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب آقای ریاحی . جرم چهارم شما شرکت مستقیم در یورش ناجوانمردانه ششم بهمن ۱۳۶۰ است که منجر به شهادت دهها تن و مجروح شدن قریب چهل تن از بهترین و مظلوم ترین افراد امت حزب الله گردید . آیا در یورش شرکت داشتید ؟

ریاحی : اگر بحث در مورد رفتن به شهر باشد ، بله بودم و رفتم . همان روز با همه جمع در شهر بودیم ، ولی اگر منظور شرکت در درگیری ها باشد ، نه . در درگیری ها نبودم چون ما توی محله بودیم و بیشتر با مردم صحبت می کردیم .

آیت الله گیلانی : شما مسلح بودید ؟

ریاحی : مسلح بودم . بله .

آیت الله گیلانی : و در این مسلح بودن فردی را نکشتید یا زخمی نکردید ؟

ریاحی : اصلاً درگیر نشدم .

آیت الله گیلانی : یعنی شما در همان سمت هادی و رهبر بوده اید ؟

ریاحی : ما چهار پنج نفر بودیم که ... اجازه می فرمایید یک توضیح کوچک بدهم که روشن بشود ؟

آیت الله گیلانی : بله بفرمایید .

ریاحی : همانطور که جناب آقای دادستان هم توی مطالبشان فرمودند ، بحث ما این بود که یک جرقه ای احتیاج است تا قیام بشود و مردم خودشان بلند می شوند . این بود که ما اصلاً قصد درگیری نداشتیم .

ما می گفتیم بمانیم با مردم صحبت بکنیم ، مردم بلند بشوند . عده ای از افراد ما مواضع و محله ای را گرفته بودند ، ولی بیشتر بچه ها توی محلات می گشتند و با مردم صحبت می کردند و من از جمله افرادی بودم که توی محله با مردم صحبت می کردم و در درگیری هم نبودم . ما با مردم بحث و صحبت می کردیم . ما این طور فکر می کردیم که مسیر انقلاب اشتباه طی می شود و همین را هم به مردم می گفتیم .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب اتهام پنجم شما جمع آوری و اعزام نیرو جهت مبارزه مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی است . این را هم همین حالا اقرار گردید . می فرمودید با مردم صحبت می کردم ... جذب نیرو و جمع آوری آن همین است . قبل از آن روز هم این کارها را داشته اید ؟

ریاحی : اگر منظور از نیرو افرادی است که آن بالا (جنگل) آمده بودند ، این نیروها از شهرستان های مختلف جمع آوری می شد ، داوطلبانه هم بود یعنی توی دستور کار بود هر کس که داوطلب است بیاید . آنها هم داوطلبانه می آمدند تهران و از تهران می رفتند شمال . کاری که به عهده من بود این بود که دو ، سه قرار به تهران رفتم و بچه هایی را که از شیراز و جنوب آمده بودند ، تحویل مسئول شمال دادم . به این عنوان درست است .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب . اتهام ششم تحویل اسلحه و مهمات به مسئول نظامی جنگل با نام کاک اسماعیل است .

ریاحی : عرض کنم کاک اسماعیل (که همانجا در شهر کشته شد) مسئول نظامی سازمان و مسئول کل سربداران بود . ایشان برای انتقال اسلحه از من کمک گرفت . یک مورد برای بار کردن از توی خانه و سوار کردن در یک ماشین و مورد دیگر هم از یک ماشین به ماشین دیگر . من با ۵ یا ۶ نفر دیگر در مورد انتقال اسلحه (که شاید جمعاً نیم ساعت طول کشید) شرکت داشتم . به این معنی درست است .

آیت الله گیلانی : اتهام یا جرم هفتم شما مسئولیت یکی از کمپ های داخل جنگل و مسئول سیاسی یک گروه از به اصطلاح سربداران است . بوده اید ؟

ریاحی : درست است ، بله .

آیت الله گیلانی : می شود دادگاه از جنابعالی بخواهد که برای نشان دادن صداقت در مقابل این خلع راجع به جنایات مارکسیست ها ، جنایاتی که در جنگل و بیرون از جنگل در شهرها ، کردستان و جاهای دیگر کردند توضیح بدهید ؟ شما حالا باز در موضع مارکسیستی هستید یا نه ؟

ریاحی : نه خیر ... یعنی توضیح بدهم که سازمان چه کرده ؟

آیت الله گیلانی : این سازمان سربداران تقلید از سربداران خراسان بود . اما آنها کجا و شما کجا ؟ حالا شما در مقابل این آبا فرزند از دست داده و این مادران پسر از دست داده که با نهایت همت و رشادت ، خم به ابروی همتشان نمی آید قرار دارید .

در روزنامه ها خوانده اید و یا در رسانه ها شنیده اید که فردی چهار پسر شهید داده ، حالا هم اظهار خجالت می کند که کاش باز پسر داشتم . من خجالت زده ام که دیگر اولاد ندارم به جبهه بفرستم . ظاهراً این در تاریخ بی نظیر است . خواستم جنایات اینها را با ملت خودتان مطرح کنید و یقیناً در کیفر شما یعنی در تخفیف کیفر شما بی دخالت نیست .

ریاحی : بله من اگر نکته ای بگویم بیش از هر چیز برای بیان حقیقت می تواند باشد نه این که بخواهم کیفرم را (که بسته به نظر دادگاه است) تخفیف بدهم . البته بیان این که چه اتفاقی افتاد و مثلاً درگیری شد و کی کشته شد و کی کشته نشد ، اینها می تواند به روشن شدن مسئله کمک کند ، ولی واقعیت مهم تر از همه اینها ، اتخاذ سیاست های درست یا غلط است .

ما اگر سیاست درستی را اتخاذ کنیم در مواردی می توانیم راه صحیحی برویم و اتخاذ سیاست غلط است که ما را به گمراهی و بیراهه می اندازد . من از سال ۴۰ وارد جنبش شدم . من متولد ۱۳۱۹ هستم و ۴۲ سالم است . تقریباً ۲۱ سال است که توی جنبش هستم . از ۱۵ خرداد بودم . بعد ، از ایران رفتم در عراق ، فلسطین ، لبنان ، و ... بودم .

ما از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به انحراف افتادیم . جناب آقای حاکم شرع ، یعنی تا سی خرداد و در جریان جنگ واقعاً شرافتمندانه از کشور دفاع می کردیم . ۱۲ _ ۱۰ نفر از دوستان ما در جبهه های جنگ شهید شدند و راه درست می رفتیم .

در سی خرداد ، جریاناتی که در آن موقع در جامعه اتفاق افتادند که کوچک هم نبودند . امروز دیگر قضاوت کردن در مورد آن ، کار ساده ای است ، ولی آن زمان این طور نبود . تمام جامعه آشوب شده بود ، همه چیز به هم ریخته بود و درست نمی شد تشخیص داد که چه خبر است . ما از آن زمان به اشتباه افتادیم .

من امروز معترف هستم که از جریان سی خرداد ، ما صرف نظر از ایدئولوژی کمونیست ها کاملاً در سیاست به اشتباه افتادیم . سیاست پشتیبانی از دولت که از اول انقلاب داشتیم به راهی دیگر و در واقع به کجراهه رفت . چیزهای دیگری مولود آن سیاست غلط است .

این که ما در جنگل درگیر شدیم و تعدادی کشته شدند . (و من الآن به همه شان احترام می گذارم و واقعاً برای من قابل احترام هستند همه کسانی که آنجا شهید شدند) ، اینها دیگر تبعات آن سیاست ناصحیحی است که ما در مرحله ای اتخاذ کردیم .

با یک تحلیل نادرست از اوضاع که ناشی از یک سری ذهنی گری های خودمان و یک مقدار هم واقعیاتی بود که در جامعه اتفاق افتادند و واقعیات کوچکی هم نبودند که به راحتی بشود دید پشتشان چه می گذرد ، آن واقعیات و ذهنی گری های ما راجع به حاکمیت تغییر کرد .

فکر کردیم حاکمیت دارد اشتباه می رود . ما فکر می کردیم توی جبهه های جنگ دارد سازش می شود . تکه هایی از میهن دارد فروخته می شود و امریکا دارد می آید . همانطور که آقای دادستان فرمودند ما فکر می کردیم انقلاب منحرف می شود ، در صورتی که متأسفانه خودمان بودیم که داشتیم منحرف می شدیم و از اینجا بود که ما به اشتباه افتادیم .

البته همانطور که آقای دادستان فرمودند نظر ما یک قیام فوری بود . بحث ما این بود که از یک جایی شروع کنیم و به مردم بگوییم که مردم راه این است و مردم بلند می شوند . بحث ما یک قیام فوری بود و درگیری های داخل جنگل در واقع ناخواسته و بی برنامه بود . در جنگل اتفاقاتی افتاد ، درگیری هایی صورت گرفت و همانطور که آقای دادستان هم فرمودند از برادران پاسدار و سپاه شهید شدند که من متأسف هستم .

آیت الله گیلانی : بله آقای ریاحی این بیان شما بیانی است که در قرآن هم شما را تصدیق می کند : « کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ .... » (حشر/۱۶) شما فرزندانی که اینجا نشسته اید من هم می دانم از اسلام چیزی ، تحلیل یا برهانی ندیدید .

به شما نگفتند و شیطان هایی که منشأ گمراهی شما شدند ، شما را در مقابل ملت به این روز انداختند . خودشان هم در پاریس و جاهای دیگر خواب ریاست جمهوری می بینند ، ولی منظور این بود که جنایاتی که در داخل و خارج مملکت با دست الحاد مارکسیستی تحقق پذیرفته و شما شاهد و ناظر بوده اید ، توسط شما برای آگاهی مردم بیان شود .

ای بسا بیان شما منشأ هدایت خواهد شد . شما که در متن قضیه بودید و ضلال و گمراهی اینها را لمس کرده اید ، می توانید واضح تر بیان کنید و به ملت هشدار بدهید که نسل بعدی مانند شما و فرزندان فریب خورده ، فریب نخورند .

ریاحی : در مورد کارهایی که کسانی در خارج در سطح جهانی می کنند و کمونیست نامیده می شوند ، فکر می کنم مسائل تا حدود زیادی روشن است . امروز هم دیگر در واقع آنها راههایی را در پیش گرفته اند که با شیطان بزرگ تقریباً تفاوتی ندارند ، چه آمریکا باشد و چه روسیه ...

به طور کلی جنایاتی که روس ها امروز توی افغانستان می کنند ، جنایات کوچکی نیست . هر روز در روزنامه ها می خوانیم که مناطق وسیعی بمباران می شوند . داد و ستدها و نزدیکی هایی هم که چین با غرب می کند ، همینطور است . البته اینها مسائلی نیستند که من بخواهم بگویم .

واقعیاتی هستند که بیش از آن حد که می شود تصور کرد هر روز بیان می شوند و متأسفانه جنایات خیلی وسیع از اینها هم وجود دارند . اینها ظاهرش هستند که ما می بینیم . همدستی دو ابرقدرت در جنایاتی که در لبنان چند وقت پیش اتفاق افتاد و موجب به شهادت رسیدن ۷۰ هزار نفر از مردم بی گناه فلسطینی و لبنانی شد . معلوم شد که این جریان بدون تردید محصول توافق دو ابرقدرت بود ، به خاطر این که یکی سکوت کرد و خودش را کنار کشید و آن دیگری هم قتل عام کرد . از این جریانات در سطح جهانی زیاد است .

در کشور خودمان هم از انقلاب به بعد ، اکثر گروه های کمونیستی و چپی و یا به عبارت بهتر همه گروه های چپ به طور مطلق خط را اشتباه رفتند . زیرا اگر جریاناتی مثل حزب توده یا اکثریت احیاناً ادعای پشتیبانی از دولت را دارند ، واضح است که پشت آنها هدف های دیگری نهفته است و واقعاً منظورشان پشتیبانی نیست .

البته من معتقدم و این را از موضع کمونیستی نمی گویم که گروه ما بر اساس تحلیل سیاسی که داشتیم در مواردی هم صحیح عمل کرد . در مورد سفارت ، ما از دانشجویان خط امام پشتیبانی کردیم . در جنگ شرکت کردیم و ... ولی اکثر کمونیست ها از روز اولی که انقلاب پیروز شد گفتند که این همان ارتجاع است و فقط بعضی چیزها عوض شده و ...

و جریانات و گروه های کمونیستی مختلفی که در ایران بودند ، از اول ، جنگ را اکثراً ارتجاعی می دانستند ، آن هم در شرایطی که ملت ما می جنگیدند و در جبهه خون می داد و قسمت زیادی از کشور ما به اشغال یک نیروی بیگانه تحت پشتیبانی امپریالیست ها در آمده بود . خیلی ها بودند که از سربازها دعوت می کردند اسلحه هایتان را برگردانید به سمت خودتان و اینها کمونیست نامیده می شدند .

به هر صورت به نظر من اینها همه اشتباه بود و کلاً کارنامه روشنی ندارد و چیزی نیست که من اینجا بخواهم حتی کوچک ترین دفاعی از آن بکنم .

آیت الله گیلانی : آقای دادستان سوالی دارید ؟

آقای لاجوردی : (خطاب به ریاحی) جنابعالی می فرمایید که انحراف سیاسی ما بعد از سی خرداد به وجود آمد . بفرمایید چه رابطه ای هست بین آنچه که شما اسمش را انحراف جریان خودتان می گذارید (و قبلاً اسمش را انحراف نگذاشته بودید) با فاجعه سی خرداد و مشخص کنید که مگر ممکن است انسان به یک تحلیل سیاسی جدا از طرز تفکرش برسد ؟ آیا ممکن است شما طرز فکرتان یا رویه قبلی تان درست باشد و بعد دچار یک انحراف شوید ؟

ریاحی : منظور از طرز تفکر ، ایدئولوژی است ؟

آقای لاجوردی : به طور کلی طرز تفکر ایدئولوژیکی و به دنبالش برداشت های سیاسی که به عقیده شما ناشی از این طرز تفکر خواهد بود .

ریاحی : این که با یک ایدئولوژی فرضاً غلط بتوان کار صحیح کرد یا نه ، من معتقدم که بله می شود کرد . همان طور که مثلاً ویتنام با ایدئولوژی کمونیستی بلند می شود و امپریالیسم امریکا را ببیرون می کند . من امروز از کارهایی که تا پیش از سی خرداد کرده ام و از مبارزاتم با رژیم شاه دفاع می کنم و به آنها معتقدم ، هر چند طرز تفکرم چیز دیگری بوده ...

ممکن است فرضاً همین طور که حاج آقا فرمودند من مثلاً بشوم یکی از اولیاء الله و شاید یک تغییر اساسی بکنم ، این بحث دیگری است . ولی امروز من از این که سال ۴۷ زندان رفتم و علیه محمدرضا شاه مبارزه کردم و شکنجه شدم ، دفاع می کنم و از این که رفته ام و آواره شده ام و چند سال در لبنان و فلسطین و جاهای دیگر جنگیده ام ، از همه اینها دفاع می کنم .

از این که دولت جمهوری اسلامی به رغم همه گروه های چپ گرا که به ما می گفتند " کمونیست های خط امام " پشتیبانی می کردیم و از جریان سفارت حمایت می کردیم و همانطور از جنگ ، من از اینها دفاع می کنم . بنابراین اگر سؤالتان این است که آیا می شود با یک ایدئولوژی دیگر کار صحیح کرد ، من هنوز معتقدم که بله .

ولی این که چگونه شد که سازمان در سی خرداد به انحراف افتاد ، عرض می کنم که ارزیابی ما از حکومت این بود که جمهوری اسلامی حکومتی است مخلوط . جریانات متفاوتی در آن هستند یک جریان آن لیبرال است و حکومت را به سمت غرب می کشاند و می خواهد آزادی ها را سرکوب کند .

خط امام هم هست که خط صحیحی است و ما باید از آن پشتیبانی کنیم و همیشه این کار را می کردیم . نوشته هایمان هم شاهد این مدعاست . در جنگ هم همین طور ، بچه هایی هم که در جنگ کشته شدند همین طور و همه اینها همین امروز هم قابل دفاع هستند . در سی خرداد ۶۰ ما به این ارزیابی رسیدیم که حکومت دیگر یکدست شده .

من خواهش می کنم برای این که درست قضاوت بشود ، خودتان را بگذارید در مقطع سی خرداد . برای من امروز خیلی روشن است که در سی خرداد چه گذشت ، ولی در آن موقع روشن نبود . خود آقای رفسنجانی چند بار در نماز جمعه ها گفتند جریاناتی که در سی خرداد اتفاق افتاد ، جریانات بزرگی بودند و کوچک هم نبودند .

ما دیدیم در سی خرداد واقعاً خیلی از دوست ها طی چند روز رو به روی همدیگر قرار گرفتند و خیلی از دشمن ها کنار همدیگر نشستند . اینها واقعیاتی هستند که اتفاق افتادند . یک تحول بزرگ در جامعه بود . ما تحت تأثیر این تحول و تحت تأثیر چیزهایی که در جامعه می گذشت ، قرار گرفتیم ... از آن زمان به اشتباه افتادیم .

اگر سؤال این باشد که آیا در گذشته هم در سیاست هایتان انحرافاتی بوده یا نه ؟ جواب می دهم صد در صد بوده . هیچ کس نمی تواند بگوید من کاملاً راه صحیح می روم . در دوران گذشته هم مسلماً ما در جاهایی به اشتباه رفته ایم ، ولی جنبه غالب سیاست های ما درست بوده و و بنابراین تا آن زمان ما صحیح می رفتیم .

از نظر سیاسی پشتیبانی ما از حکومت در مقابل امپریالیست ها در مقابل دو ابرقدرت و دفاعمان در مقابل جریانات دیگر صحیح بود . ما با اکثر جریانات چینی داخل این جنبش در افتادیم و جنگ و جدال داشتیم . چرا ؟ به خاطر پشتیبانی از حکومت . به نظرم اینها همه صحیح بوده و امروز هم قابل دفاع است .

آقای لاجوردی : بله . این جنگ و جدال با گروهک ها که خوشبختانه یکی از ویژگی های مارکسیسم است خاص گروه شما نیست و به همین دلیل هم هست که گروهک هایی یک شبه و یک روزه متولد می شوند . این چیزی نیست که خاص سازمان شما باشد . بحمدالله مسئله نفاق و جدایی و تفرقه از ویژگی های کفر است و در همه حرکت های الحادی خیلی به وضوح به چشم می خورد .

این هم که فرمودید در سی خرداد یک تحول بزرگی رخ داد ، درست نیست . ما که هیچ تحول بزرگی ندیدیم . چند تا هفت تیرکش آمدند در خیابان ها و یک خرده فلفل و نمک به چشم مردم پاشیدند و همان لحظه هم دستگیر شدند و به دنبالش هم هر چه بودند بحمدالله مضمحل شدند .

ما واقعاً تحولی در حرکت های اجتماعی جامعه مان مشاهده نکردیم . یک حرکتی بود رو به جلو که انقلاب شروع کرده بود و داشت مسیر خودش را طی می کرد . اینها آمدند یک مقدار چوب لای چرخش بگذارند که خرد شدند و از بین رفتند و کوچک ترین تحول و تغییری در جامعه ما به وجود نیامد .

این که می فرمایید دوستان رو در روی هم قرار گرفتند و دشمنان در کنار هم ، ما در کلیه تظاهرات ناظر بودیم که همه گروههای مخالف جمهوری اسلامی اعم از منافق و مارکسیست و سلطنت طلب و آنها که دچار فساد اخلاق بودند با سرمایه داران و همه اینها و همه گروه های ضد انقلاب اعم از چپ و راست و منافق و مفسد و کسانی که منافع شان به خطر افتاده بود ، از همان ابتدای انقلاب همه علیه نظام جمهوری اسلامی در کنار همدیگر بودند و علیه انقلاب صف آرایی نمودند .

و این چیز جدیدی نبود که در سی خرداد به وجود بیاید . ما ناظر همه این جریانات در درون جامعه مان بوده ایم و این اتحاد و وحدت جبهه ضد انقلاب را همه ما ناظر بوده ایم و رابطه ای با سی خرداد ندارد .

این که می فرمایید از ایدئولوژی باطل هم حرکت سالم بیرون می آید ، درست نیست . ببینید هر حرکتی در کار خودش مفهوم دارد . شما وقتی که مسئله ویتنام را علیه امپریالیسم امریکا می گویید ، فقط و فقط امپریالیسم امریکا چون زشت است و مضمحل می شود . ما خوشحالیم ، اما به این معنی نیست که هر حرکت مارکسیسم را تأیید کنیم . بنابراین آن حرکت به دلیل اینکه می خواهد حاکم بشود ، از نظر ما به همان اندازه باطل است که امپریالیسم امریکا .

یعنی حاکمیت مارکسیسم از دیدگاه مذهبی ما بطلانش به همان اندازه بطلان حاکمیت امریکاست . از دید ما فرق نمی کند چه یک مارکسیست حاکم باشد و جنایات استالینیستی مرتکب بشود ، چه یک حکومت سرمایه داری و فاشیستی و جنایات کارتری، هر دو شان علی السویه هستند «الکفر مله واحده » .

بنابراین ما باید حرکت ها و اعمال را در کادر طرز تفکر خاص خودش ارزیابی بکنیم . از دید ما این چنین است . هر حرکتی که بکنند با دید قرآن « هباء منثوراً » است . کوچک ترین اثری ندارد ، زیرا اصل و پایه ، باطل است . چون شما در خلال صحبت هایتان فرمودید که من دیگر مارکسیست نیستم ، با موضع فعلی خواستم مسئله را ارزیابی بکنم . اگر با دید اسلامی بخواهید با قضیه برخورد کنید ، شاید تحلیل تان به گونه ای دیگر در بیاید .

حال چنان که ریاست محترم دادگاه فرمودند ، اگر شما یک مقدار راجع به حرکت های مارکسیستی تحلیل دارید ، برای این برادران و خواهران بفرمایید ، ممنون خواهیم شد . و یک مقدار هم مشروح جریانات جنگل ، کیفیت زندگی در جنگل ، کیفیت حمل سلاح ، یعنی جزئیات قضیه را بگویید . کیفیت حمله به شهر و اولین شلیک به دست که شد و چرا شد ؟ چرا به بعضی از نقاط حمله کردید و مردم چگونه در برابرتان ایستادند ؟

ما می خواهیم آن واقعیاتی را که بالاخص در حادثه جنگل مشاهده نمودید ، یک مقدار مشروح از زبان شما بشنویم . گرچه برای همه مردم ، بالاخص این خانواده های عزیز شهدا که اینجا حضور دارند ، مسئله روشن است ، چون خودشان در متن جریان بوده اند . اما یک مقدار بازگو کنید ، شاید بی نتیجه نباشد . جزئیات جریان جنگل را از همان ابتدا که به جنگل رفتید تا زمانی که از جنگل بیرون آمدید و آن فاجعه را آفریدید ، شرح بدهید .

ریاحی : همان طور که قبلاً هم گفتم ما ارزیابی داشتیم که انقلاب دارد منحرف می شود و به راه خطا می رود و هر کسی موظف است از این وضع جلوگیری کند و ما هم به عنوان بخشی از این مردم ، وظیفه مان همین است . بعد به فکر افتادیم که چه بکنیم ؟ گفتیم این ترورها ثمری نمی دهد . ما باید کاری بکنیم که مردم خودشان بیایند توی میدان .

اساساً ما بحث مان همیشه با کسانی که آنها را طرفدار مشی چریکی می گوییم ، این بود که انقلاب را مردم باید بکنند و نه ماها . بحث این بود که پس یک شهری ، جایی را انتخاب کنیم تا در آنجا بتوانیم خودمان را حفظ کنیم و به مردم بگوییم : راه این است ، چاره این است. داریم به اشتباه می رویم . داریم می رویم زیر پرچم امریکا ، بیایید کمک بکنید کشور را نجات بدهیم .

با یک چنین برداشتی ، ما با حدود ۷۰ قبضه اسلحه و حدود ۱۰۰ نفر از افراد به داخل جنگل رفتیم و تقریباً از اواخر شهریور همه در جنگل بودند . قرار بود ۱۸ آبان به شهر بیاییم که آمدیم سر خیابان ، درگیری شد و مجبور شدیم برگردیم داخل جنگل . بعد از آن هم چهار ماه طول کشید تا برنامه جنگل تغییر کند . یعنی برنامه بریزیم برای اینکه چه جوری به شهر برویم .

طی این مدت چند بار درگیر شدیم و چند بار هم با گروه های گشتی سپاه برخورد کردیم و متأسفانه درگیری هایی رخ داد که هیچ کدام در برنامه ما نبود . برنامه ما این بود که مثلاً قیام بکنیم ... به هر صورت برنامه ریزی طول کشید ... اگر بخواهم از چگونگی زندگی در جنگل بگویم ، شاید ارزش نداشته باشد .

یک مقدار وسایل و آذوقه و ... منتقل کرده بودیم به جنگل و مدتی با آنها می گذراندیم . بعد آذوقه تمام شد ، در واقع مدتی را که پیش بینی کرده بودیم توی جنگل بمانیم به درازا کشید . ما برای یک ماه آذوقه تهیه کرده بودیم . با گالش ها تماس و شیر و پنیر را از آنها می گرفتیم و بیشتر اوقات را در تنگدستی خیلی شدیدی می گذرانیدیم . خیلی از روزها بچه ها با یک سیب زمینی یا دو سه دانه خرما ۲۴ ساعت را می گذرانیدیم ، ولی البته از گالش ها کمک می گرفتیم و پولش را هم می دادیم .

در اواخر دیماه ، آماده شده بودیم که برویم شهر و برنامه داخل شهر رفتن این بود که ما مواضعی را که نیروهای سپاه و بسیج در آن هستند ، محاصره بکنیم تا آنها نتوانند بیایند بیرون و توی مردم تیراندازی و درگیری نشود . مردم از تیراندازی و کشت و کشتار نهراسند ... بعد به مردم بگوییم که ما فکر می کنیم به انقلاب خیانت شده ... و بعد ببینیم مردم چه می کنند ؟

اگر مردم آمدند و حرکت شلوغ شد ، ما هم با آنها می رویم و ملت هستند که انقلاب می کنند . اگر هم نیامدند و نشد که هیچ . البته فکر می کردیم و مطمئن بودیم که می آیند و هیچ تردیدی هم در این مورد نداشتیم .

به این ترتیب بود که مقر بسیج محاصره شد . مقر سپاه را هم در ابتدا محاصره ، ولی بعد از نیم ساعت آنجا را ول کردند و گفتند خبری نیست (من خودم آنجا نبودم همانطور که گفتم ما توی محله بودیم) درگیری ها در اطراف بسیج شروع شد و حدود ۱۶ تا ۱۷ نفر از افراد ما اطراف بسیج را محاصره کرده بودند .

اینکه می پرسید چه جوری و از کجا درگیری آغاز شد ، به این دلیل که تقریباً هیچکدام از افراد ما (گویا به جز یک نفر) همانجا کشته شدند ، اطلاع ندارم درگیری چطور آغاز شد و اولین گلوله را که زد . آیا اول افراد سپاه این بچه ها را دیدند و گلوله زدند یا اینها اول برادران سپاه را دیدند و گلوله زدند ؟ اینها را دقیق نمی دانم .

بعد هم سکوت و آرامش بود تا فردا صبح حدود ساعت ۸ ، ۵/۸ یا ۹ صبح که کم کم از طرف پل نیروهای بسیج و سپاه سنگربندی کردند و آمدند جلو . اول از همه در اطراف بسیج درگیری شد و افراد ما آنجا محاصره و همگی کشته شدند و ما عقب نشینی کردیم و رفتیم توی باغ ها . ساعت ۵/۵ ، ۶ هوا تاریک شد و ما به تدریج به سمت جنگل عقب نشینی کردیم .

این که اولین تیر اندازی ها چگونه شروع شدند و کی اول شروع کرد ، اینها را دقیق نمی دانم ، ولی می دانم که درگیری از اطراف بسیج شروع شد و حدود ۲ یا ۳ ساعت و یا بیشتر درگیری در سنگرهایی که افراد ما در طرف جاده و بیمارستان امام خمینی ایجاد کرده بودند ، گسترش یافت . درگیری چند ساعتی طول کشید و متأسفانه در این جریان تعدادی از برادران سپاه و بسیج شهید شدند . یک تعدادی هم از بچه های ما ...

آقای لاجوردی : این تحلیل از کجا پیدا شده که اگر ما جرقه را بزنیم، دیگران به ما می پیوندند؟ خود این تحلیل واقعاً مسئله ای است . انسان باید از جامعه اش خیلی دور باشد و واقعیت جامه را ندیده باشد که برای ایجاد جرقه و جلب حمایت مردم در حقیقت به خود مردم حمله کند .

" بسیج " چه نیرویی است ؟ آن موقع چگونه ارزیابی می کردید ؟ می گفتید بسیج یک نیروی صد در صد دولتی است ؟ خوب افراد بسیج همان مردمی هستند که روز سرکار و کاسبی هستند و اوقات بیکاریشان را هم برای حمایت از جمهوری اسلامی به صورت نظامی غیر حرفه ای کار می کنند .

بچه های سپاه کی هستند جز همین توده های مردم ؟ کسانی که داوطلبانه و گاه حتی ۵ یا ۶ ماه به نوبت می ایستند که آیا قبول شوند یا نشوند ، خود مردم هستند . خوب شما برای این که جرقه بزنید و مردم به شما بپیوندند چرا از همان ابتدا رفتید سراغ بسیج ؟

و اصولاً پیدایش این تحلیل که مردم با ما هستند ، این را شرح دهید . از کجا مثل منافقین به این نتیجه رسیدید که مردم با شما هستند ؟ منافقین هم درست اصطلاح شما را دارند : جرقه را ما ایجاد می کنیم ، مردم آتش را می افروزند و در همه جریان ها دیدیم که واقعیت چیست .

ریاحی : من فکر می کنم جناب دادستان شما جریانات خرداد را خیلی کوچک ارزیابی می کنید ، یعنی اگر خودتان را در آن بحبوحه قرار دهید ... من خودم از روز اول جنگ تا آخر اسفند ۵۹ در جبهه بودم . ما در جبهه جو دیگری می دیدیم ، در تهران جو دیگری بود . اینها واقعیت است .

ما به هیچ وجه قبول نداشتیم که سپاهی که در جبهه ها دارد می جنگد همان سپاهی است که در تهران است . حتی بسیج ... ما می دیدیم در جبهه مردم شهید می شوند ، کشته می دهند (روزی که ۵ موشک ۷ و ۹ متری به دزفول پرتاب کردند ، من در آنجا بودم) و در تهران دعوا بر سر قدرت است و حوادث ۱۴ خرداد و ۲۲ بهمن و ... پیش می آید .

ما فکر می کردیم جریان دارد منحرف می شود . آنجا می جنگند و از میهن دفاع می کنند و یک عده اینجا دعوایشان بر سر قدرت است . علاوه بر این باید توجه بکنید شخصیتی که برای بنی صدر ساخته شده بود (۱۱ میلیون رأی) و تحسین و تعریف ها که در روزنامه ها از او می شد و مثلاً عکس وی که در پشت موتور سر پل خرمشهر در همه روزنامه ها چاپ می شد ، واقعاً اینها وضعیت خاصی بود .

امروز خیلی راحت می توانید برگردید به گذشته و قضاوت بکنید ، ولی در آن بحران ، ما حساب می کردیم که انقلاب در حال انحراف است و اینها مردمی نیستند که بگذارند انقلاب منحرف بشود . حتی بخش های بزرگی از سپاه که در جبهه ها هستند و در آنجا ما با آنها نزدیک بودیم، نمی گذارند انقلاب منحرف شود ، فقط باید روشن کرد که انقلاب دارد منحرف می شود و ما موظفیم روشن کنیم .

مجاهدین هم می خواهند روشن کنند ، منتهی با شیوه های غلط ، ترور این و آن و این کارها. باید به مردم گفت " مردم خودتان بیایید " ، این مردم تجربه ۲۲ بهمن را دارند و می توانند همان تجربه را تکرار کنند . بین ما چنین بحث هایی بود .

بعد این که می پرسید آیا با صد نفر می شود کاری کرد یا نمی شود ؟ ما فکر می کردیم کمیت و تعداد هیچ وقت مسئله ای نیست . مثال های تاریخی هم داریم ، مثل قیام ستارخان در امیرخیز یا سالم ربیع علی که اولین بار با ۹ نفر در کوه های یمن قیام علیه سلطان یمن را شروع کرد ، که با نیروی کم هم می شود کار بزرگ کرد .

من فکر می کنم اشکال اینجاها نیست . اشکال در تحلیل است . باید پرسید اساساً چرا به این تحلیل رسیدیم ؟ والا اگر تحلیل صحیح باشد با تعداد کم هم می شود کار بزرگی کرد . در هر حال من فکر می کنم شما واقعاً جریان خرداد ۶۰ را دست کم می گیرید ، وقتی می گوییم دوست ها در مقابل هم قرار گرفتند ، منظورم نمونه هایی از قبیل دکتر پیمان است که از روز اول مدافع این رژیم بود و چندی قبل از خرداد هم حضور امام بود . چه شد که یک دفعه امت هم رفت آن طرف ؟

اگر شما اطلاع دارید که اینها از اول آن طرف بودند که این بحث دیگری است . من این اطلاعات را نداشتم و نمی توانم داشته باشم . به هر حال جریانات خرداد که از مدت ها قبل شروع شد ، تحول بزرگی بود و می توانست خیلی ها را گمراه کند ، همان طور که کرد . من معتقدم ما در این زمان به اشتباه افتادیم و منحرف شدیم .

آقای لاجوردی: روز ۲۵ خرداد که حضرت امام پیام تاریخی را وقتی که جبهه ملی می خواست تظاهرات بکند دادند ، حتی یک ثانیه هم نتوانستند در خیابان ها حاضر بشوند با این که جریان نفاق هم درست به دنبال همین جریان بود ، چون با بنی صدر دست در دست هم داشتند و می خواستند از بنی صدر حمایت کنند . شما دیدید که روز ۲۵ خرداد کوچک ترین حرکتی نتوانستند بکنند . توده مردم علیه این جریان بود .

این که می گویم ۳۰ خرداد کوچک است ، واقعاً کوچک است . ما در تهران شاهد بودیم . آیا در سی خرداد حتی یک نفر به جریان اینها پیوست ؟ شما باید از اینها عبرت می گرفتید . این که می گویید سی خرداد به بعد ما منحرف شدیم و فکر کردیم جریانات به گونه دیگری است و باید در جهت دیگری باشیم و جلوی انحراف انقلابمان را بگیریم ، سی خرداد هم می توانست برای شما درس بزرگی باشد . شما در جریان سی خرداد یک نفر را شاهد دارید که به این جریان تروریستی پیوسته باشد ؟

می بینید نه . در ۲۵ خرداد چی ؟ باز هم نه . در ۵ مهر ماه که اینها به خیابان ها ریختند و خواستند تظاهرات بکنند ، تنها کاری که کردند مردم بی پناه و بدون اسلحه را به خاک و خون کشیدند و در همان ساعت اول همگی مضمحل شدند و همچنین در ۲۳ شهریور ... هر چه کردند نتوانستند کسی را جذب بکنند .

شما اگر واقع گرا بودید باید از این جریانات استفاده می کردید ، اگر قبل از ۳۰ خرداد را بگویید ، ممکن است بتوانید دلیلی بیاورید و ما را با طرز تفکرتان آشنا کنید . مثلاً بگویید که قبل از ۳۰ خرداد چون بنی صدر بود ، خیلی ها را می دیدیم که در این حرکت ها دست در دست هم دادند ، اما از سی خرداد به بعد اساساً حد فاصلی بین انقلاب و ضد انقلاب کشیده شد و حرکت توده مردم هم از آن روز بیشتر خودش را نشان داد و خود این مردم بودند که به جان این افراد ضد انقلاب افتادند . خود این پدر و مادرها بودند که اینها را دستگیر می کردند و تحویل می دادند .

لابد شنیده اید که همین پریشب یک تروریستی را وقتی می روند بگیرند، فرار می کند . مردم موتورشان را زمین می گذارند و او را با این که مسلح به کلت و نارنجک بوده ، دنبال می کنند. مردم حزب الله او را بغل می کنند و آن ناجوانمرد هم با کلت دست یکی از برادرها را می زند و پای یکی دیگر از برادران حزب الله را مجروح می کند . مردم ما این چنین اند . نه تنها از صحنه فرار نمی کنند ، حتی علیه ضد انقلاب جانشان را هم فدا می کنند .

خوب این واقعیات عین جامعه ماست . من از کمیت صحبت کردم . نمی گویم کمیت ها تأثیر دارند . ما هم اعتقادمان این است که کیفیت ها در حرکت ها موثرند . اما بعضی از کیفیت ها هست که آنقدر گسترش پیدا می کنند که کمیت کثیری را هم به دنبال حقانیت کیفیت به دنبال خود می کشد . من همه حرفم با شما این است که چه نوع تحلیلی بود که وادار کرد شما (به قول خودتان) در سی خرداد این چنین بشوید ؟

گر چه قبل از ۳۰ خرداد هم این مردم ما ۸/۹۹ درصد رأی مثبت به جمهوری اسلامی می دهند و باز هم شما از مردم کنارید . اینها را چگونه می دیدید ؟ مردم رأی آری می دادند و شما خرابکاری می کردید . مردم به جبهه می رفتند ، می جنگیدند ، شما می رفتید آنجا که اسلحه و مهمات به سرقت ببرید و به قلب مردم بزنید .

شما هیچگاه به انقلاب اعتقاد نداشتید ، برای این که انقلاب ما صد در صد اسلامی بود . چگونه ممکن است یک مارکسیست و یک کمونیست داعیه طرفداری از انقلاب ما را داشته باشد و ما خودمان هم این توقع را نداریم .

اگر شما اکثریت و حزب توده را مثال می زنید ، ما اینها را ضد انقلاب ترین افراد جامعه می شناسیم . ما معتقدیم که حزب توده و اکثریت از شما که حتی دست به اسلحه بردید ، برای جمهوری اسلامی ایران خطرناک ترند . برای این که آنها علاوه بر مسئله کفر ، نفاق بسیار عظیمی هم دارند ، بنابراین ما از اول هیچ یک از حرکت های مارکسیستی را در جامعه مان پشتوانه انقلاب نمی دانستیم ، همچنان که امام فرمودند ما برای بیرون کردن شاه با مارکسیست ها هیچ گاه متحد نخواهیم شد .

حرکت مارکسیستی درست علیه انقلاب ماست و به نفع انقلاب ما نبوده و نخواهد بود و اگر خدای ناکرده در یکی از عناصر این نظام این توهم پیش بیاید که حرکت یکی از گروه های مارکسیستی می تواند به اندازه بال مگسی به نفع انقلاب باشد ، آن روز باید فاتحه انقلابمان را بخوانیم .

ما که چنین اعتقادی نداریم و در هیچ یک از عناصر اصیل انقلابی ما هم ، چنین طرز تفکری وجود ندارد ، بنابراین خود این تحلیل ها که شما را وادار می کند به این گونه نتایج برسید ، واقعاً برای ما مسئله است . این ، نشانه دور از واقعیت بودن است .

ما حرفمان با شما این است شما که به عقیده خودتان در متن مردم بودید و حرکت مردم را می دانستید ، چطور به این گونه تحلیل ها رسیدید ؟ این برای ما مهم است . چرا واقعیات را ندیدید و این تحلیل های خلاف واقع و ضد مردمی پیش آمد ؟

ریاحی : مثال هایی که زدم همه مربوط به پیش از ۳۰ خرداد است و ما هم این تصمیم را سی خرداد گرفتیم . اگر به اسناد سازمان مراجعه بکنید ، می بینید که ما از خرداد به بعد ارزیابی مان این بود که انقلاب منحرف شده است .

بخشی که در مورد بعد از ۳۰ خرداد می فرمایید ، درست است ، ولی پیش از ۳۰ خرداد بحث ما ... (البته من امروز نمی خواهم مثلاً از مسائل ایدئولوژیک و نظایر آن دفاع بکنم و اساساً چنین نظری ندارم) ، ولی این را هم واقعاً قبول ندارم که برای دزدی اسلحه به جبهه رفتیم .

ما رفتیم در جبهه شهید دادیم . ۱۰-۱۲ تا از بچه های ما آنجا کشته شدند . هیچ کس این کار را نمی کند . خوب اگر اسلحه می خواستیم به جای این عده چهار نفر می رفتند بانک می زدند و اسلحه می خریدیم . شما که می دانید توی این کشور راحت می شود سلاح خرید . آن زمان حداقل در کردستان بازار اسلحه علنی بود ، پس برای اسلحه نبود . ما رفتیم که دفاع از کشور بکنیم و با خواست دفاع از میهن به جبهه رفتیم .

اینک می فرمایید یک گروه کمونیستی نمی تواند از دولت دفاع کند . من معتقدم همه مردم با هر ایدئولوژی ای اولین مسئله شان استقلال کشور است . اولین چیزی که این حکومت و این انقلاب به دست آورد ، استقلال بود .

ما از شعار نه شرقی و نه غربی همیشه دفاع کردیم و گفتیم این سیاست ، استقلال کشور را حفظ می کند . ما از این شعار پشتیبانی می کردیم و کار درستی هم بود ؛ امروز هم دفاع می کنیم . من از این مسئله سیاسی که پشتیبانی شد ...

(شعار حضار : متحد کمونیست ، اعدام باید گردد (!) )

آیت الله گیلانی : در مورد تنازع در بقا جای بحث نیست . بدون تردید ممکن است یک جامعه کمونیستی فرضاً یک جامعه سرمایه داری را به زانو در بیاورد و همین است که قرآن می فرماید : « وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ ... » (حج/۴۰)

بحث در غایت و هدف است . تکیه جناب دادستان هم روی هدف حرکت هاست . در اسلام این طور بوده که از کفار هم استعانت می جستند . آنها هم به نام "مؤلفه القلوب" می آمدند. اما مولفه انقلاب برای سیر کردن شکم بوده . هدف گروه های کمونیستی پیاده کردن مرام لنین در این مملکت بوده . شما هم می دیدید که این ملت برای کوتاه کردن دست امریکا قیام کرد .

همین گروه منافقین و کمونیست ها را ما می دیدیم که می گفتند رهبری امام را در مبارزه با امپریالیسم قبول داریم ؛ در بقیه موارد قبول نداریم . این روشن بود که اینها چه مرادی از این جمله دارند. کمک کردن شما به انقلاب برای غایت و هدفی بود که خودتان داشتید و استقلال مملکت هم مطمح نظر شما نبوده ، برای این که همین آقایان بودند که در کردستان و گنبد و جاهای دیگر اخلال گری می کردند .

مسئله استقرار مرام لنین بوده ، نه استقلال کشور ایران . شما می فرمایید ما تا ۳۰ خرداد رسیدیم و در ۳۰ خرداد مطلب را طور دیگری لمس کردیم . بیان شما را انکار نمی کنم ، ولی اینها موجب نمی شود که شما تبرئه بشوید .

شما یک انسان عاقل ، با شعور ، با اراده ، با اختیار در مقابل حکومت انبیا یعنی ۱۲۴ هزار پیامبر بودید که خواستند احکام خدا پیاده بشود . هدف شما پیاده کردن حکومت الله نبود ، بلکه در مقابل حکومت الله قرار گرفتید و گفتید : " سربداران خراسان بشویم و حرکت کنیم و سرانجام مردم مسلمان خداجوی آمل را به خاک و خون کشیدید ."

اکثر مطالبی که گفتید صادقانه بوده و با اقرار شما وفق می دهد ، اما در مورد بند دوم که گفتید : مسئول تشکیلاتی سربداران نبود . خودتان در اینجا (پرونده) اقرار کرده اید تا موقع دستگیری من مسئول بوده ام . مسئولیت تشکیلاتی اتحادیه را به عهده گرفتم و تا زمان دستگیری مسئول تشکیلات بودم » .

ریاحی : البته من مسئول تشکیلات بودم ، ولی مسئول حمله به آمل نبودم .

آیت الله گیلانی : مسئول تشکیلات سربداران .

ریاحی : نه. این نبوده، سربداران جریانی بود که در جنگل بود. زمانی که من مسئول تشکیلات اتحادیه کمونیست ها بودم ، اصلاً کار جریان سربداران تمام شده بود .

آیت الله گیلانی : اینجا (در اوراق پرونده) شما می فرمایید مسئولیت تشکیلات اتحادیه را به عهده گرفتم ، یعنی بعد از مسئله جنگل ؟

ریاحی : بله . این اسفند سال ۶۰ بود .

آیت الله گیلانی : « .. لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَهٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَهٍ ... » یعنی بعد از اینکه بطلان قضیه برای شما روشن تر شد ، در این قضیه باطل پافشاری می کردید ؟ (انفال/۴۲)

ریاحی : این دو تا جریان است ؛ یکی اتحادیه کمونیست ها که تشکیلات سازمان بود و دیگری سربداران . من مسئول سربداران نبودم ، ولی بعداً مسئول اتحادیه بودم . این که می فرمایید در قضیه باطل پافشاری می کردید ، بله خوب آن زمان جور دیگری فکر می کردیم .

آیت الله گیلانی : شما خانواده محترم شهدا احساسات خود را کنترل کنید . اگر دادگاه اجازه داد شعاری داده شود ، شعار می دهید ، اگر نه خودداری می کنید .

(خطاب به دادستان) : باز با ایشان کاری دارید ؟

آقای لاجوردی : اگر اجازه می فرمایید یک سؤال دارم . جناب آقای ریاحی فرمودند که من الآن دیگر مارکسیست نیستم . اینجا یک سؤالی برای من مطرح است که دلم می خواهد صادقانه این سیر تحول فکری را بیان کنند و بفرمایند که از چه زمانی مارکسیست شده و از کی دست از مارکسیسم شستند و چطور شد که با این که در میان مردم بودند ، آزاد بودند و در جامعه بودند و به این واقعیات نرسیدند ؟

برای ما توجیه کنند ، چون برای خود من جا نمی افتد . ما اسم این پیچی را که توی این خیابان اوین است " پیچ توبه " گذاشته ایم . من نمی دانم چگونه است هر کی از این پیچ سرازیر شود به سمت اوین ، توبه کار می شود . تواب می شود . حالا آقای ریاحی هم که به اصطلاح خودشان ۲۰ سال در جریانات (لابد مارکسیستی) بوده اند چگونه با چند صباحی که درون زندان هستند ، توبه می کنند ؟ یک مقداری شرح بدهند .

ریاحی: من در سال تقریباً ۴۷ _ ۴۶ در زندان با گروه جزنی آشنا شدم و از آنجا به مارکسیسم گرایش پیدا کردم . مدتی که در ایران بودم ، بیشتر به همان صورت گرایش بود ، به خاطر این که در دوره شاه اصلاً امکان مطالعه نبود. اساساً نمی دانستم مارکسیست چیست ؟

واقعیت را بگویم گرایش من به مارکسیسم به خاطر مبارزاتی بود که در سطح جهانی با این عنوان علیه امپریالیسم امریکا انجام می شد . ما می دیدیم که مثلاً در ویتنام ، کامبوج ، لائوس و ... تحت همین عنوان مبارزه می کنند و دشمنان اصلی امپریالیسم امریکا هم در کشور ما سلطه دارند ، اینها هستند . ما به این صورت با مارکسیسم آشنا شدیم .

این که ایدئولوژی و تئوری شان چیست ، نمی دانستیم ، تا این که رفتم خارج . من سال ۴۷ آزاد و به جنوب تبعید شدم . بعد از مدتی رفتم عراق و فلسطین . آنجاها یک مقدار آشنایی بیشتری با مارکسیسم پیدا کردم ، یعنی با جریانات مارکسیستی آشنا شدم و می توانم بگویم از این به بعد دیگر تقریباً با همان چیزهای اولیه ای که گرفته بودم ، این مکتب را انتخاب کردم . تا این زمان گرایش من تقریباً بیشتر عاطفی بود ...

الآن هم حدود نزدیک به ۶ ماه است که زندان هستم و نمی دانم حالا چه جوری بگویم . چند صباح هم نبود ، طول کشید ... واقعیت این است که الآن هم نمی توانم بگویم که مسلمان هستم .

من پیش حاج آقا اکبری بودم و با ایشان صحبت کردم و گفتم : می توانم بگویم کمونیست نیستم ، ولی اگر قرار باشد مسلمان بشوم ، فکر می کنم احتیاج به کار هست . یک روزه نمی شود . اگر کسی بگوید من یک روزه اعتقادم را عوض کردم ، واقعاً حرف صحیحی نزده . من چندین ماه است که نشسته و فکر کرده ام .

بیشتر هم به عملکردم فکر کرده ام . خوب می بینم جریاناتی که به عنوان کمونیسم در سطح جهان (مثلاً روسیه شوروی) کار می کنند ، هیچ کدام پرونده روشنی ندارند که بشود به آن اتکا و از آن دفاع کرد .

الآن هم در یک همچون موقعیتی قرار دارم که در واقع از این جریان بریدم . ولی اینکه شخصاً امروز از چه موضعی دارم دفاع می کنم ، باید بگویم بیشتر برایم جنبه سیاسی مطرح است . یعنی مسائل را بیشتر به همان گرایش ضد امریکا و ضد روسیه و ضد هر چه که بخواهد به این کشور چنگ بیندازد ، تحلیل می کنم و بیشتر به عملکردها توجه داشته ام .

بیشتر این بوده که نشسته ام و درباره گذشته ، کمونیسم چه در ایران و چه در دوره های گذشته (حزب توده) و در این دوره و همین گروه ها و چه در سطح جهانی بررسی کردم و هیچ کدام چیزی که بشود ازش دفاع کرد ، ندارد .

آقای لاجوردی : سؤال دیگر . می توانید آمار اسلحه هایی را که در جنگل استفاده کردید بیان کنید و منبع تغذیه تان را مشخص کنید .

ریاحی : من فکر می کنم ما جمعاً حدود ۷۵ – ۷۰ تا اسلحه داشتیم . بخشی از اینها اسلحه هایی بودند که بچه ها در زمان انقلاب از خارج آورده بودند . یک بخش هم در جریان انقلاب و حمله به پادگان ها (آن زمان که همه ملت می رفتند ، ما هم طبعاً می رفتیم) ، جمع آوری شده بود . یک مقدارش را یکی از دوستانمان که اینجا هم هستند ، آن زمان که در کردستان بودند ، از کردستان خریده بودند . یک تعدادی هم از جنوب ...

آقای لاجوردی : از جبهه ها هم آوردید ؟

ریاحی : از جنوب هم بوده . این که از جبهه برداشته اند یا از قاچاقچی ها خریده اند ، من نمی دانم ، چون خودم مسئول جنوب نبوده ام . این را دیگران باید روشن کنند ، ولی از جنوب بوده ...

آقای لاجوردی : یک سؤال دیگر هم خانواده شهدا دارند . برایشان مسئله است که چرا شما ۶ بهمن را انتخاب کردید . چه رابطه ای بین ۶ بهمن شاه و ۶ بهمن شماست . این را توضیح دهید .

ریاحی : ما اواخر دی بود که آماده شدیم برای رفتن به شهر . گفتیم روز را انتخاب می کنیم اول بهمن باشد . برای اینکه بهمن ماه انقلاب است و مردم هم در خاطره شان بهمن گذشته زنده است و باید به هر صورت بهمن را بزرگ داشت . خواهران و برادران اهل آمل حتماً خوب یادشان هست که درست روزهای آخر دی و اول بهمن برف خیلی سنگینی تمام آمل و آن جنگل ها را پوشاند و ما تقریباً ۴ یا ۵ روز پشت برف ماندیم .

مع الوصف صبح روز چهارم بهمن رسیدیم نزدیک آمل و نتوانستیم داخل شهر برویم ، به خاطر اینکه نزدیک صبح رسیدیم و بالأخره ، عصر روز پنجم داخل شهر رفتیم . اگر منظور این است که چرا ششم بهمن را انتخاب کردیم ، ما انتخاب نکردیم . ما روز اول بهمن را انتخاب کرده بودیم . منتهی با بارش برف و سختی راه باعث شد که راهپیمایی ما به جای ۸ یا ۹ ساعت ، دو سه روز طول بکشد و متأسفانه مصادف شد با روزی که روز جنایت بزرگی بود .

آقای لاجوردی : تقارنش خوشبختی است برای مردم ایران . این از همان امدادهای غیبی است . اینها خودشان می گویند ما انتخاب نکرده بودیم . اما برای اینکه پیوستگی این دو جریان به همدیگر روشن شود ، خداوند این جوری در و تخته را جفت و جور کرد . دست خودشان نبود ؛ خدا خواسته ماهیت اینها را نشان دهد .

آیت الله گیلانی : آقای ریاحی شما دیگر دفاعی ندارید.