دادگاه محاکمه جهانگیر احمدی گل‌تپه‌ای



دادستان : بسم الله مبیر الظالمین ، ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز . با احترام تمام ، کیفرخواست صادره علیه متهم به مشخصات زیر به حضورتان تقدیم می گردد :

آقای جهانگیر احمدی گل تپه ای ، فرزند شیر علی ، با نام مستعار جهان ، با شناسنامه شماره ۱ ، صادره از تهران ، متولد ۱۳۳۸ ، مجرد ، تبعه ایران ، اهل تهران ، مقیم مجیدیه ، عضو گروهک سربداران جنگل ، تاریخ دستگیری ۲۳/۱/۶۱ .

موارد اتهام :

۱- عضویت در گروهک سربداران جنگل ، وابسته به اتحادیه کمونیست های ایران و اقامت قریب ۶ ماه در جنگل های آمل جهت مبارزه مسلحانه علیه نظام الهی جمهوری اسلامی ، صفحه ۱۹ پرونده .

۲- شرکت مستقیم در درگیری مسلحانه ۲۲ آبان در داخل جنگل که در این درگیری ، متهم به سلاح گرم مسلح بوده و یکی از برادران پاسدار در جریان این درگیری به شهادت می رسد ، صفحه ۱۹ پرونده .

۳- شرکت مستقیم در درگیری های مسلحانه زرکه که هدف غایی این درگیری ، تصرف منطقه و سپس نزدیک شدن به شهر آمل و ایجاد غائله و کشتار در شهر بوده . مسئولیت نامبرده در این درگیری های خونین ، ایجاد خط آتش پشتیبانی جهت عقب نشینی افراد خط مقدم بوده است ، صفحه ۱۹ .

۴- شرکت مستقیم در حمله به شهر آمل و کشتار ده ها تن از امت حزب الله در ۶ بهمن سال ۶۰ ، نامبرده در این درگیری مسلح به سلاح ژ۳ و سر تیم بوده و طی یک روز درگیری در شهر دست به هر جنایت هولناکی زده ؛ از جمله زخمی نمودن چند تن از برادران پاسدار و برادران جان بر کف ژاندارمری و همچنین مردم عادی و غیر مسلح که بعضاً به شهادت آنان منتهی گردیده است .

۵- بعد از پایان درگیری حمله به آمل ، غروب ۶ بهمن ، به جنگل فرار کرده و به اصطلاح خودشان از شهر عقب نشینی می نمایند و پس از آن ، شرکت مستقیم در درگیری تاریخ ۲۰ بهمن سال ۶۰ در منطقه ای به نام « گزنه سرا » که در این درگیری ، نامبرده از ناحیه سر زخمی می گردد ، صفحه ۴۸ .

متهم فوق الذکر شروع فعالیت های سیاسی خود را از سال ۵۸ ، توسط گروهک های ضد انقلاب شروع نموده ، تا اواخر شهریور ۶۰ کماکان در این مسیر از خود مایه گذاشته است ؛ تا این که در این تاریخ جهت یک مبارزه مسلحانه تحت عنوان به اصطلاح " قیام فوری " به اتفاق دیگر افراد ملحد و محارب ، راهی جنگل های شمال می شود .

و طی اقامت ۶ ماهه خود در جنگل از هیچ حرکتی در جهت پیشبرد اهداف شوم سربداران مضایقه نداشته و در اکثر درگیری های خونینی که طی این مدت به وقوع پیوسته ، وی نقش فعال و ویژه ای داشته و به دست خود ، همان طور که فوقاً آمد ، جنایت های هولناکی را پدید آورده است .

با توجه به مراتب فوق ، مجرمیت نامبرده از نظر این دادسرا محرز و مسلم است . از حضور محترم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز تقاضای صدور رأی عادلانه شرعی و اشد مجازات را دارم .

دادستانی انقلاب اسلامی مرکز

سید اسدالله لاجوردی

آیت الله گیلانی : آقای جهانگیر ، شما کجایی هستید ؟

احمدی : بسم الله الرحمن الرحیم ، من ، پدر و مادرم اراکی هستند .

آیت الله گیلانی : خوب ، در دفاع از خودتان صادق راستگو باشید . چقدر درس خوانده اید ؟

احمدی : دیپلم گرفتم .

آیت الله گیلانی : چه وقتی شما را دستگیر کردند ؟

احمدی : من در ۲۱ فروردین سال ۶۱ دستگیر شدم .

آیت الله گیلانی : بعد از فاجعه آمل کجا بودی ، آقای جهانگیر ؟

احمدی : بعد از فاجعه آمل به جنگل رفتم ، می خواستم همه بچه ها را پیدا کنم ، ببینم چکار باید بکنیم .

آیت الله گیلانی : بچه ها را پیدا کردید ؟

احمدی : بله ، بچه ها را پیدا کردیم .

............................................
............................................

(این قسمت ضبط نشده ، حدود ۷ و ۸ دقیقه)

آیت الله گیلانی : بفرمایید تغذیه شما از کجا تأمین می شد ؟ آیا دزدی هم می کردید ؟ از کجا ؟

احمدی : از گزنه سرا و عموماً برنج ، آرد ، روغن و ... تقریباً همه چیز غیر از گاو و گوسفند که آنجا وجود نداشت .

آیت الله گیلانی : آیا به جاهای دیگری هم دستبرد زدید ؟ و آیا از حشم دارها و گاوداری های جنگل به زور می گرفتید یا آنها به اختیار می دادند ؟

احمدی : در این مورد ، بچه های محلی بیشتر می توانند توضیح دهند ؛ البته هم با زور بوده و هم بعضی ها همین جوری می دادند .

آیت الله گیلانی : در این مدت ۶ ماه که در جنگل بودید ، دیگر چه کارهای خلافی از شما سر زد ؟

احمدی : چیز دیگری وجود نداشت . منظور شما چیست ؟

آیت الله گیلانی : بفرمایید که جمعیت شما چند مرد و زن بود ؟

احمدی : تقریباً ۹۶ نفر مرد و ۴ نفر زن بودیم و این دخترها ازدواج کرده بودند ؛ غیر از یکی که در آمل اعدام شد ؛ از این نظر فسادی نبود .

آیت الله گیلانی : پس شما راجع به بند اول قبول دارید که حدود ۶ ماه در جنگل های آمل بوده اید و در آنجا سرقت نیز داشته اید . اما اتهام دوم : شرکت مستقیم در درگیری های مسلحانه ۲۲ آبان در داخل جنگل که در این درگیری متهم مسلح به سلاح گرم بوده و یکی از برادران پاسدار نیز در جریان این درگیری به شهادت رسید ، درست است ؟

احمدی : بله !

آیت الله گیلانی : قاتل آن پاسدار کی بوده ؟

احمدی : کاک رشید .

آیت الله گیلانی : کاک رشید زنده است یا اعدام شده ؟

احمدی : فکر می کنم زنده باشد و دستگیر هم نشده است .

آیت الله گیلانی : آقای احمدی ! بازجوی شما قبل از آمدن به اینجا گفتند که ایشان صداقت دارند و بیشتر مطالب را راست می گویند . در حمله به شهر آمل مشهور است که شما یکی از پاسداران مجروح را تیر خلاص زدید ، درست است ؟

احمدی : بله ، من این را به بازجویم گفتم ، منتها جریان طور دیگری بود . من آن موقع عذاب وجدان داشتم و این طور گفتم ... یعنی قبول دارم ، منتها سلاح پاسدار را که برداشته بودم ، مسلح بود . دست من روی ماشه رفت و بدون این که خودم بخواهم تیر شلیک شد . ولی خودم به برادر بازجویم گفته بودم که من تیر خلاص زدم ؛ در حالی که قبلاً دیدم میرزا یوسف تیر خلاص زده بود ، یعنی اصلاً احتیاج به این کار نبود .

آیت الله گیلانی : میرزا یوسف ، تیر خلاص زده بود و شما دستت روی ماشه رفت و بی اختیار شلیک شد ؟

احمدی : این را می خواستم به بازجویم بگویم ، منتها گفتم که شاید همان طوری که من آن موقع گفته بودم ، بوده باشد . به خودم اعتماد نداشتم .البته نمی خواهم بگویم که من این کار را نکرده ام ، به عنوان دفاع نگفتم ، همین طوری گفتم .

آیت الله گیلانی : بله ، در پرونده به کیفرخواستت هم این مطلب را تذکر نداده بودند ، ولی به من گفتند که تیر خلاص زدید .

احمدی : خدا را به شهادت می گیرم که راست می گویم . من دستم روی اسلحه بود ، اسلحه همین برادر پاسدارمان را که پر بود و من نمی دانستم ، از ضامن خارج شده بود . من به بازجویم گفتم من این کار را کرده ام ، ولی بعدها می خواستم بگویم که واقعیت جریان ، این طوری بوده ، رویم نشد بگویم ، گفتم موردی ندارد .

آیت الله گیلانی : آقای جهانگیر خان ، شما نام آن پاسدار را می دانید ؟

احمدی : نه ! در منطقه ، در خیابان طالقانی شهید شد و احتمالاً اهالی منطقه می دانند . من به دو تا ماشین تیراندازی کردم ، یکی اش مال ژاندارمری بود و دیگری هم مردم عادی بودند که خوابیده بودند ته وانت ؛ به اینها تیراندازی کردم .

مردم می گفتند زخمی شده اند ، ولی نگفتند که کسی هم شهید شده یا نه ؟ در یک مورد هم در محله اسپی کلا ، شخصاً به یک دکتر تیر زدم به بازوی راستش . در ضمن برادران ژاندارمری را بعداً ما از طریق مردم آمل فهمیدیم که غیر مسلح بوده اند .

آیت الله گیلانی : بند سوم : شرکت مستقیم در درگیری های مسلحانه زرکه که هدف غایی این درگیری ، تصرف منطقه و سپس نزدیک شدن به شهر آمل و ایجاد غائله و کشتار در شهر بود و مسئولیت نامبرده در این درگیری های خونین ایجاد شده ، ایجاد خط آتش پشتیبانی جهت عقب نشینی خط مقدم بوده است ، قبول دارید ؟

احمدی : بله !

آیت الله گیلانی : بند چهارم : شرکت مستقیم در حمله به شهر آمل و کشتار دهها تن از امت حزب الله در ۶ بهمن سال ۶۰ ، نامبرده در این درگیری مسلح به سلاح ژ۳ سرتیم بوده و طی یک روز درگیری در شهر دست به هر جنایتی زده . از جمله زخمی نمودن چندین نفر از برادران پاسدار و برادران ژاندارمری و همچنین مردم عادی و غیر مسلح که بعضاً به شهادت آنها منتهی گردیده است . قبول دارید ؟

احمدی : بله ، البته تنها نبودم ، با دو نفر دیگر بودم ؛ یکی همین میرزا یوسف که دستگیر شده و باید در اصفهان باشد و دیگری یوسف گرجی که کشته شده .

آیت الله گیلانی : بله ، در این زد و خورد در شهر آمل چقدر اموال مردم را غارت کردید ؟ می توانید ارزیابی کنید چه مبلغ بوده و چه اجناسی بوده ؟

احمدی : اکثراً اسلحه و مهمات و نارنجک و این چیزها بوده که در همان شهر ماند .

آیت الله گیلانی : مغازه ای را نشکستید ؟

احمدی : نه و تا آنجا که من می دانم افرادی هم که با من بودند ، نکردند ، دیگران را نمی دانم .

آیت الله گیلانی : بسیار خوب . بند پنجم : و بعد از پایان درگیری حمله به آمل ، غروب ۶ بهمن به جنگل فرار کرده و به اصطلاح از شهر عقب نشینی کردند . مثل عقب نشینی صدام که مدعی بود ما عقب نشینی کرده ایم ، ولی مردم آمل شما را بیرون کردند ، و پس از آن شرکت مستقیم در درگیری های تاریخ ۲۰ بهمن ۶۰ در گزنه سرا که در درگیری نامبرده از ناحیه سر مجروح می شود . درست است ؟

احمدی : بله !

آیت الله گیلانی : توضیح بدهید ؟

احمدی : من در سال ۵۸ ، در کلاس آموزشی رادیو و تلویزیون ، با یک نفر به نام فرامرز آشنا شدم . این دوستی ما خیلی صمیمانه بود ؛ همین دوستی باعث گمراهی من شد . در ۵۹ هوادار شدم .

آیت الله گیلانی : فرامرز کیست ؟

احمدی : به گمانم کشته شده ، هنوز از سرنوشتش خبری نیست . اسمش فرامرز فرزان بود . در جنگل هم بود ، به آمل هم آمد .

آیت الله گیلانی : خوب حالا ، چه موضعی دارید ؟

احمدی : توبه کرده ام . راجع به این هم اگر اجازه بفرمایید ، توضیح بدهم که چرا توبه کرده ام. من به عنوان دفاع حرفی ندارم . جنایات من چیزی نیست که بشود از آن دفاع کرد و این کیفرخواستی هم که برای من نوشته اند ، خیلی سبک بود .

ما کارمان مثل خنجر زدن از پشت به امت حزب الله بوده و از این نمی توانم دفاع کنم ، ولی صحبت هایی داشتم ، درباره این که چرا توبه کرده ام و همین طور در رابطه با گفته های افراد مرکزیت ، مثل حسین ریاحی که گفت ، از سی خرداد به بعد ما منحرف شده ایم و ...

موقعی که من از جنگل به تهران می آمدم ، به من گفته بودند که دوستانتان در آمل شکنجه شده و بدنشان را با انبردست کنده اند و ... و یکی از زخمی ها را زنده زنده ، آنقدر در شهر گردانده اند که مرده ؛ البته همه اینها برایم ثابت شده که دروغ است ، ولی آن موقع با این تصور ذهنی به تهران آمدم .

در آنجا به ما گفته بودند تهران در حال قیام است و وضع خیلی آماده است . در موقع ورودم به تهران ، آنچنان تحت تأثیر این حرف ها قرار داشتم که می خواستم به راننده تاکسی بگویم که من کی هستم و این رژیم چنین و چنان است ...

آمدم خانه به مادرم گفتم که وضعتان خیلی خراب است ؟ مادرم گفت : نه ! اتفاقاً ، اجناسی که آدم لازم دارد به قیمت ارزان به دست می آید ، این اولین برخوردم در تهران بود . بعد در شهر که می گشتم ، دیدم اصلاً آن حرف هایی که در جنگل می زدند ، درست نیست ؛ به خصوص آمدنم به تهران مصادف با پیروزی های عملیات فتح المبین بود .

به مسئولم میرزا یوسف گفتم ، نظر شما راجع به جنگ چیست ؟ او گفت دارند به سازش کشیده می شوند . من جواب دادم که نخیر ؛ این درست نیست و عموم حرف هایی که در جنگل می زدیم ، اشتباه بوده اند . میرزا یوسف گفت : تو حتماً فامیل هایتان حزب اللهی هستند و ...

با این تصورات به زندان آمدم که اوین جایگاه انواع شکنجه هاست و غیره ... با بازجویم برخورد کردم ، ضعف خودم را دیدم ؛ یعنی مهم ترین عامل برگشتن ، ضعف خودم بود . دیدم تصاویری که از خودم و بچه هایی که به این راهها می آیند دارم ، هیچ کدام واقعیت ندارد

موقعی که اطلاعاتم را دادم ، واقعیتش این است که برای هیچ چیز ارزش قائل نبودم . این ضعف را در خودم دیدم که این کار به هیچ وجه با واقعیتی که راجع به خودم ساخته بودم که انقلابی هستم ، قهرمانم ، جور در نمی آید .

ولی در زندان دیدم ، مرکزیت سازمان های مختلف ، منافقین پیکار و اقلیت و ... همین ضعف مرا دارند ، حتی کیفیتش خیلی بیشتر است ؛ این عوامل باعث شد که برگردم . بعد برخورد آقای هادی غفاری بود که این برگشت مرا تسریع نمود .

وقتی اولین بار ایشان را در اطاق بازجویی دیدم ، سعی کردم که بیرون بروم ؛ بازجویم علت را پرسید ، من جواب دادم (البته با ذهنیتی که از بیرون داشتم ، فکر می کردم الان ایشان مرا شکنجه می کنند) آیت الله غفاری را دیدم . بعد وقتی که با هم نشستیم و ناهار خوردیم ، آنقدر با من به مهربانی رفتار کرد که من اصلاً انتظارش را نداشتم .

همین طور رفتار بازجوها و دیگران آنقدر با زندانیان صمیمانه بود که من و دیگر زندانیان تحت تأثیر قرار می گرفتیم و وقتی که می دیدم حتی با افرادی که چندین ترور داشته اند ، به نرمی برخورد می شود و آنها نیز خیلی سریع تر از آن که انتظارش را می داشت ، اطلاعات خود را می دهند ؛ به فکر فرو می رفتم و علت یابی می کردم و مجموعه این عوامل باعث شد که من از راه رفته خود برگردم و توبه کنم . اوائل ناامید بودم که توبه ام به درگاه خدا قبول نمی شود ؛ توضیح دادند که نه قبول می شود و در این مورد با معلم ایدئولوژی زیاد صحبت می کردیم .

و اما در مورد این که مرکزیت سازمان ادعا دارد ما بعد از سی خرداد ، منحرف شده ایم ؛ من می گویم این درست نیست . اصلاً از اوائل انقلاب ، از آن موقعی که این سازمان تشکیل شد ، به خاطر این که اصلاً ایدئولوژی آن خراب بود ، منحرف بودیم . نشریات ما را بخوانید ، کاملاً حرف من مشخص است ؛ ما از همان اول ضد مردم بودیم و واقعیت ها را وارونه جلوه می دادیم .

متأسفانه ، مرکزیت سازمان در اینجا هم صادقانه با مردم برخورد نکرده ، در صورتی که یکی از وظایف ما در اینجا برخورد صادقانه با مردم است . آن موقع ها ما می گفتیم ، جمهوری اسلامی را قبول داریم ، ولی همان کاری را در کردستان می کردیم که حزب دموکرات می کرد و یا می گفتیم ، رهبر انقلاب را قبول داریم ، ولی او را خرده بورژوازی قلمداد می کردیم و ...

در رابطه با جنگ هم حرف های مرکزیت در اینجا صادقانه نیست . من خودم ۷ _ ۶ ماه در جبهه بودم ؛ جبهه ها تا قبل از اسفند بلبشو بود ، نظم و دیسیپلین نداشت . بیشتر اسلحه هایی که ما جمع کردیم ، در خرمشهر و آبادان در سال ۵۹ بوده است . یعنی ما از همان قبل از سی خرداد در تدارک سلاح بودیم . سلاح برای چی ؟ مگر ما نمی گفتیم رژیم خلقی است ؟

در جنگل که بچه ها تعریف می کردند از کارهایشان در جنگ ، مشخص می شد که علاوه بر سلاح ، چیزهای دیگری نیز می دزدیدند . ضبط و تلویزیون گران قیمت ... مطلب دیگری که در رابطه با گفته های مرکزیت در اینجا دارم ، این است که اکثر بچه ها بعد از ۲۲ آبان در جنگل می بریدند و می رفتند و مرکزیت برای این که بچه ها را نگه بدارد ، دروغ می گفتند .

همین خود ریاحی می گفت ، اعلامیه های سربداران در آمل ۳۰۰ تومن به فروش می رسد و شب ها پاسدارها نگهبانی نمی دهند و منتظرند که ما بیاییم و ... و با این مطالب دروغ سعی می کردند به بچه ها روحیه بدهند . به نظر من مرکزیت در اینجا می توانسته صادقانه صحبت بکند و من خوب بلد نیستم که صحبت کنم ، حضور ذهن زیادی ندارم که وقایع را بازگویی کنم .

این که گفتند که ما از گذشته خودمان دفاع می کنیم . می گویم : اگر یک مارکسیست به قدرت هم برسد ، چه می تواند به مردم عطا کند ؟ جز چیزهای مادی ، چیز دیگری ندارد و اینها هم برای امت حزب الله ناچیز است . اگر کسی توبه می کند ، نباید از گذشته خود دفاع کند . اصلاً مگر هدف مارکسیسم چیست ؟ همه اینها گمراهی است و آخرت را در بر ندارد .

آیت الله گیلانی : بیانات آقای احمدی را شنیدید ، شاید خیلی از مسائل را حضور ذهن ندارند و هر وقت یادشان آمد ، با شما در میان می گذارند .

احمدی : اکثر کسانی که به این راهها کشیده می شوند ، از جمله خود من ، نمی دانم چرا دروغگو می شوند . من قبلاً که مسلمان بودم ، خیلی کم دروغ می گفتم ، اما بعد از این که به اصطلاح مارکسیست شدم ، زیاد دروغ گفتم .

این نیست که فقط مرکزیت دروغ گفته باشد . یک سؤال دیگر می خواستم کلاً از بچه های تشکیلات بکنم ، اینکه موضع قبل از سی خرداد و یا بعد از سی خرداد چقدر ناشی از قدرت طلبی ها و یا هواهای نفسانی بوده ؟

آیت الله گیلانی : کسی که مرامش این باشد که دین ، افیون ملت هاست و بگوید : " دین و نظام الهی ، افیون مردم است ." این دیگر قبل از سی خرداد و بعد از سی خرداد ندارد . این طور نیست که دادگاه یا دادسرا مسائل را درک نکند که ما تا سی خرداد چنان بودیم و از سی خرداد چندین شدیم . ما این را از آقای ریاحی که آدم درس خوانده و فاضل و فهمیده ای است و به قول رفیقش ، آقای طلوعی ، مرحله تکاملی را در جنگل طی کرده است ! قبول نمی کنیم . اینها را همه ما می فهمیم .

این دادگاه هم که ملاحظه می کنید ، فقط عنایت خداوند متعال است و الا خدای بزرگ به مردم آن اندازه توان و قدرت داده که خون شهیدان شان را به قوی ترین وجه بگیرند . ملت ، مسلمان است ، اینها جندلله هستند ، حزب الله هستند . دادگاه بیدار است و مسائل را درک می کند . این دادگاه اوین و اسدالله لاجوردی ، غصه ها به دل ریگان و رفقای او گذاشت .

احمدی : مطلبی یادم آمد بگویم : اول کار در جنگل یکی از افراد مرکزیت سازمان به نام شهاب برای ما صحبتی کرد که می خواستم برای مردم بگویم . او گفت : ما با این حرکت مان آمل را می گیریم ، خسرو قشقائی شیراز را و منافقین و بنی صدر هم احتمالاً تهران را می گیرند .

آیت الله گیلانی : اینها با خسرو قشقائی هم مرتبط بوده اند ؟

احمدی : نه ، ولی اینها می گفتند که آنها آنجا را می گیرند و ما اینجا را می گیریم .

آیت الله گیلانی : یعنی وصیت شاه را عملی می کنیم و ایران را ایرانستان می کنیم .

احمدی : گفته می شد که در ایران ، سال های سال جنگ خواهد بود . می خواستم این را روشن کنم که ما حتی عواقبش را هم می دیدیم و چنین حرکت جنایتکارانه ای انجام دادیم .

آیت الله گیلانی : در طول اقامت تان در جنگل ، موسی خیابانی را چند بار آنجا دیدید ؟

احمدی : فکر نمی کنم آمده باشد . البته اگر هم می آمد ، نمی شناختمش .

آیت الله گیلانی : اصلاً او را نمی شناختی ؟ شما او را توی آمل روز حمله ندیدید ؟

احمدی : او را اصلاً نمی شناختم . معذرت می خواهم مطلبی یادم آمد . ما با تشکیلات منافقین تماس داشتیم . آنها می گفتند ، بیایید به نام به اصطلاح " شورای مقاومت " این حرکت را انجام بدهید و ما می گفتیم نه ، باید به اسم سربداران انجام بدهیم . به توافق نرسیدیم و آنها عملی انجام ندادند .

آقای لاجوردی (دادستان) : سؤالی آمده ، که هنگامی که در درگیری سنگلو دره که سه تا از برادران ما مجروح شده بودند ، اینها را بردند و شکنجه کردند ، شما از این جریان اطلاعی دارید یا نه ؟

احمدی : نه ، من اطلاعی ندارم .

آیت الله گیلانی : خوب ، آقای احمدی از صداقت اجمالی شما متشکریم . اگر مسائلی هم یادتان آمد ، ما را در جریان بگذارید ، ما هم به شما کمک می کنیم .

احمدی : فقط در آخر می خواستم در درجه اول از خدا طلب آمرزش بکنیم . ببعد از امام امت ، بعد از امت حزب الله ، به ویژه خانواده شهدای آمل ؛ نه برای این دنیا بلکه برای آخرت . بعد می خواستم معنی یک آیه را بخوانم . " مثل کسانی که غیر خدا را به دوستی می گیرند . مثل خانه ای است که عنکبوت می سازد و اگر بدانید سست ترین خانه ها ، خانه عنکبوت است . "