دادگاه محاکمه رحام ضرغامی



دادستان : بسم الله الرحمن الرحیم و بسم الله القاصم الجبارین

این مردم آمل چه کرده بودند که شما آنها را ناجوانمردانه کشتید ؟

ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز ، محترماً کیفرخواست صادر علیه متهم به مشخصات زیر تقدیم حضورتان می گردد :

آقای رحام ضرغامی ، فرزند بیژن ، با نام مستعار داود ، به شماره شناسنامه ۹۲۵ ، متولد ۱۳۳۵ ، مجرد ، تبعه ایران ، اهل تهران ، مقیم تهران ، خیابان وحدت اسلامی ، عضو فعال اتحادیه کمونیست های ایران ، تاریخ دستگیری ۱۶ مرداد ماه ۶۱ .

• موارد اتهام :

۱. عضو فعال تشکیلات الحادی و محارب اتحادیه کمونیست های ایران .

۲. عضو مؤثر کمیته های کارگری که در این رابطه مسئولیت ۴ کارخانه در شرق تهران به نام های درخشان ، فیلکو ، هوفست و کارخانه سیمان را به عهده داشته .

۳. عضو کمیته شرق تهران که مسئولیت یک حوزه پنج نفره سازمانی را به عهده داشته است .

۴. مشارکت در درگیری ۱۸ آبان ، که در این درگیری متهم مسلح به ژ۳ بوده .

توضیح این که قرار بوده در این درگیری به اصطلاح سربداران به شهر آمل حمله نمایند و نقش وی در این جریان نقل و انتقال قریب ۱۰۰ تن افراد مستقر در جنگل بوده که به همراه دو نفر دیگر از افراد تشکیلات جهت تهیه ۳ دستگاه مینی بوس به شهر آمل می آیند و در آنجا با خدعه و فریب و تحت عنوان این که ما در امامزاده عبدالله تعدادی مسافر و زوار داریم و نیاز به مینی بوس می باشد ، ۳ دستگاه مینی بوس را همراه با راننده های آنان تا نزدیکی های جاده آمل (امامزاده عبدالله) هدایت کرده و در آنجا با تهدید اسلحه راننده ها را پیاده و مینی بوس ها را به جنگل می برند . در جریان درگیری که فوقاً بیان شد نقش متهم شرکت در کمین جاده معروف به " دکل " و در گروهی به نام " گروه صادق " بود . (صفحه ۱۸ و ۱۹)

۵. مشارکت در درگیری معروف به " زرکه " که وی جزو نیروهای پشتیبانی بوده و در عقب نشینی نیروهای شان آتش حمایت برای آنان به وجود آورده است .

۶. انتقال اعضا و هواداران اتحادیه که در کارخانه های شرق تهران نفوذ کرده بودند به جنگل و بالعکس ، جهت شرکت و قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران .

۷. مسئول تدارکات مورد نیاز افراد اعم از نیازهای غذایی و پوشاکی افراد و غیره و انتقال آن به جنگل .

• گردش کار پرونده :

نامبرده یکی از اعضای فعال و مهره های مؤثر تشکیلات الحادی اتحادیه کمونیست های ایران می باشد و فعالیت خود را با این سازمان جهنمی از سال ۵۵ شروع و در دوران های مختلف سازمانی و مراحل تشکیلاتی چهره ای موفق برای سازمان بوده و بعد از طرح مسئله به اصطلاح قیام فوری و مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ، در این مسئله نقش فعالانه را ایفا نموده .

به طوری که غیر از شرکت در درگیری های یاد شده ، فعالیت های جنبی دیگری از قبیل سر و سامان دادن به حوزه متلاشی شده خود در جنگل و همچنین مسئول تدارکات و کمپ های مختلف مستقر در جنگل را به عهده داشته است .

لازم به توضیح است که وی از اعضای کنفدراسیون احیا در آمریکا بوده و فعالیت های خود را با تشکیلات اتحادیه کمونیست ها از دیرباز شروع نموده و طی سالیان متمادی که ارتباط با این سازمان داشته ، چه در آمریکا و چه در ایران وفاداری و سرسپردگی خود را به این جریان ضد انقلابی ثابت نموده است .

با توجه به موارد فوق که مستند به اقاریر متهم می باشد ، مجرمیت این فرد از نظر دادسرا محرز و مسلم و از محضر دادگاه تقاضای صدور اشد مجازات را برای متهم فوق الذکر دارم .

دادستان انقلاب اسلامی مرکز

سید اسدالله لاجوردی

آیت الله گیلانی : شما موارد اتهامت تان را شنیدید ، مکرراً بند بند را برای شما می خوانم " لا و نعم " را می فرمایید : بند اول " عضو فعال تشکیلات الحادیه و محاربه اتحادیه کمونیست های ایران " ، شما عضویت داشته اید ؟

ضرغامی : بله .

آیت الله گیلانی : بند دوم " عضو مؤثر کمیته های کارگری که در این رابطه مسئولیت چهار کارخانه در شرق تهران را داشته اید " ، نام های کارخانه ها را هم شنیدید ، آیا این مسئولیت را داشته اید ؟

ضرغامی : توضیحاً عرض بکنم که در این کمیته خود بچه هایی که در رابطه با این کارخانجات بودند حضور داشتند ، به این ترتیب نبود که مسئول این چهار کارخانه من باشم ، مسئول این ۴ کارخانه فردی بود که در کارخانه درخشان کار می کرد و متأسفانه هنوز دستگیر نشده .

دادستان : بفرمایید توی این کارخانه مجموعاً چند تا عضو داشته اید ؟

ضرغامی : در این کارخانجات تقریباً در هر کارخانه ای یک نفر بودیم .

دادستان : می خواستم طمطراق سازمان یک خورده روشن بشود ، که مسئول کارخانه های شرق تهران یعنی جمعاً ۴ نفر ! !

آیت الله گیلانی : بند سوم " عضو کمیته شرق تهران مسئولیت یک حوزه پنج نفره سازمانی را به عهده داشته است ."

ضرغامی : توضیح این که بند ۳ و بند ۲ با هم یکی است ، یعنی دو تا مسئولیت در هم ادغام بوده ، کارخانجاتی که ذکر شد همه در همان منطقه شرق می باشد .

آیت الله گیلانی : بند چهارم " مشارکت در درگیری ۱۸ آبان که در این درگیری متهم مسلح به ژ۳ بوده " ، توضیح این که در این درگیری قرار بوده سربداران به شهر آمل حمله نمایند و نقش وی در این جریان نقل و انتقال قریب یک صد نفر افراد مستقر در جنگل بوده است . این را چه می فرمایید ؟ می توانید توضیح بیشتری بدهید ؟ مسئول شما ، آن که شما را آماده کرد که دست به این عمل ننگین بزنید ، کی بوده است ؟

ضرغامی : شب ۱۷ آبان از طریق کاک اسماعیل مسئول نظامی جنگل به ما ۳ نفر از بچه ها که یکی از آنها آقای فرخ بود و اینجا تشریف دارند ، گفتند شما به شهر بروید و برای آوردن بچه ها به شهر ۳ دستگاه مینی بوس را اینجا طرف جاده امامزاده عبدالله بیاورید و ما در بین راه به اینها ایست می دهیم .

و از آنجا به بعد دیگر مسئله ای نیست ، خودمان آنها را پایین می آوریم . بچه هایی که گفتند ما اینها را پایین می آوریم و به محل امنی می بریم ، مسلح بودند و به ما گفتند شما هم مینی بوس ها را فردا ساعت ۴ برگردانید .

در این رابطه ما به شهر آمل رفتیم و از مینی بوس هاییکه آنجا بودند درخواست کردیم برای آوردن یک سری زایر که در امامزاده عبدالله هستند به آنها احتیاج داریم ، اگر ممکن است با ما بیایند . ما در موقع رفتن به شهر مسلح نبودیم و اسلحه ای هم همراه مان نبود ، رفتیم و خدعه اش را ما زدیم و مینی بوس ها را آوردیم .

و بچه هایی که آنجا بودند (رشید و فرامرز) وارد مینی بوس شدند . کلت ۴۵ همراه شان بود ، راننده را مجبور به پیاده شدن کردند . راننده ها که ما را با مأموران راهنمایی اشتباه گرفته بودند ف گفتند ما برگ معاینه و تصدیق همراه داریم و همه چیزمان تکمیل است ، بچه ها گفتند : نه ، پیاده بشوید ...

در رابطه با ۱۸ آبان که ما مینی بوس ها را برگرداندیم و وارد خود منطقه جنگل شدیم ، در درگیری که صورت گرفت ، من مسلح نبودم . حتی افرادی که مینی بوس ها را آوردند ، مسلح نبودند .

درگیری در جاده صورت گرفت که بهنام رودگرمی و فردی به نام طالب درگیر شدند و یک برادر کارگر را آنجا به شهادت رساندند . ما در آن مقطعی که درگیری بود در اعماق جنگل در فاصله حدود ۲ کیلومتر بودیم .. ماجرای مینی بوس ها و توأم شدنش با این درگیری به این ترتیب بود .

آیت الله گیلانی : شما اصرار دارید که مسلح بودن خود را نفی کنید ، چنین به نظرتان می آید که این می تواند شما را در دادگاه غیر محارب جلوه بدهد .

ضرغامی : منظورم این نیست که بخواهم بگویم چون من در این جریان مسلح نبودم ، پس کسی را نکشتم . قصدم این است که مطالب را توضیح بدهم ، ولی در کلیه مسائلی که بوده هیچ وقت خود را کنار نمی کشم .

آیت الله گیلانی : اینجا گزارش است که خود جنابعالی مسلح به ژ۳ بوده اید ، حالا می فرمایید که نبوده ام ؟ البته بر عهده دادسرا است که ادله را اقامته کند و در محکمه شرع هم شما در آنجا هر کاره بوده باشی ، از آن گروه بوده اید و در جنایت اینها شریکید .

(به نقل از پرونده : " رشید و فرامرز داخل مینی بوس شدند و آنها را با سلاح پیاده کردند و همراه شان به جنگل بردند با سه نفر راننده ... " ، حقوقدان محترم دادگاه می گوید : ایشان دارای ژ۳ بوده ، از خود ایشان سؤال کنید ، حالا از شما سؤال می کنم .)

دادستان : اینجا بیان شده که ایشان در این سرقت مسلحانه شرکت داشتند ، طبیعی است که وقتی اینها با هم کار سازمانی می کنند ، این آقا می برد تحویل یک عده مسلح می دهد ، زمینه را قبلاً فراهم کردند و در این آدم ربائی مسلحانه و سرقت اتومبیل این آقا قطعاً دست داشته و کوچکترین اختلافی بین این آقا و آن کسی که مسلحانه آن برادرها را تهدید کرده ، وجود ندارد .

از نظر ما آن کس که اسلحه به دست گرفته و یا این آقا که فریب داده و تا نزدیک تیر برده (که اگر آن برادران مقاومت می کردند ، قطعاً آنها را هم شهید می کردند) هیچگونه فرقی نیست . ایشان در این آدم ربائی مسلحانه نقش مؤثری داشته و به نظر من نقش ایشان برای آن علم بیشتر از مسلحین بوده ، اگر این آقا با خدعه و فریب مینی بوس ها را نمی دزدید ، هیچگاه آن صحنه اتفاق نمی افتاد .

آیت الله گیلانی : (به نقل از پرونده) من در درگیری ۱۸ آبان ، مسلح به ژ۳ بودم و در کمین جاده دکل ....

ضرغامی : این چیزی است که حداقل از نظر تاریخی درست نیست ، شاید من در ذهنم آن لحظه ای که دستگیر شدم ، دچار اشتباه شدم ... این جریان بر می گردد به ۲۲ آبان ، در ۱۸ آبان ما در کمین بودیم . در جریان ۲۲ آبان فردی به نام رضا قرقی که با گروه کمین صادق بود (نام فامیل رضا شاید سپرغمی به علت همشهری بودن بداند) یک نفر از افراد بسیج را به شهادت می رساند . در این درگیری من مسلح بودم ولی در جریان ۱۸ آبان که مسئله رفتن به شهر آمل بود ، من مسلح نبودم ...

آیت الله گیلانی : شما اینجا مرقوم فرمودید که " ما سه نفر راننده ۳ مینی بوس شده مراه ۳ کمک به شهر آمل رفتیم و از آمل به بابل و مینی بوس ها را مقابل ... نگه داشتیم و من شب به منزل پدر بزرگم رفتم ."

ضرغامی : جریان ۱۸ آبان را من در بازجویی با ۲۲ آبان اشتباهاً توضیح دادم و لیکن مسئله ۱۷ آبان به جای خودش که من در آنجا مسلح نبودم ، ولی در جریان ۲۲ آبان که همان کمین بود ... من نمی توانستم در حالی که به آمل رفتم مینی بوس بیاورم و در کمین هم باشم .

آیت الله گیلانی : آقای ضرغامی شما خوب است ضرغامانه یعنی مثل شیر حمله و صحبت کنید . خودتان را مسخ نکنید ، این چیزی که اینجا نوشته اید با هم مرتبط است (از پرونده) " آن روز ساعت ۴ داخل جنگل برسیم و تحویل مسئول نظامی جنگل بدهیم ، نزدیک ساعت ۴ بعدازظهر به طرف جاده امامزاده عبدالله حرکت کردیم و مسئولیت ... " و در جایی دیگر نوشته اید " من در درگیری ۱۸ آبان مسلح به ژ۳ بودم و در کمین جاده دکل بودم ، در گروه صادق ... "

ضرغامی : بله ، درست است .

آیت الله گیلانی : ۱۸ آبان درست است ؟

ضرغامی : بله ، توضیحاً عرض می کنم مطالبی که آنجا در مورد روز ۱۸ آبان درج شده ، ممکن است با ۲۲ آبان تضادی پیدا کرده باشد ، ولی من در صدد نفی آن نیستم .

آیت الله گیلانی : بند پنجم " مشارکت در درگیری معروف به " زرکه " که وی جزء گروه پشتیبانی بوده و در هنگام عقب نشینی نیروهایشان آتش حمایت برای آنها به وجود می آورده است ." تیراندازی می کردی ؟

ضرغامی : در جریان زرکه که دو قسمت بود ، در روزی که بچه ها رفته بودند جلو ، ما مسئولیت این را داشتیم که از بالای تپه (البته ما خودمان جلوی تپه را نمی دیدیم) نیروی پشتیبانی باشیم . بچه ها جلو رفتند و در این درگیری فردی به نام فرامرز از بچه های ما مجروح شد و بچه ها عقب نشینی کردند .

در حین عقب نشینی که فاصله ما با برادران سپاه بسیار زیاد بود ، به دستور کاک اسماعیل یکی دو تا تیر هوایی زدیم که گمان کنند هنوز افراد در جلو هستند و افراد ما بتوانند عقب بنشینند .

آیت الله گیلانی : اتهام ششم " انتقال اعضا و هواداران اتحادیه که در کارخانه های شرق تهران نفوذ کرده بودند به جنگل و بالعکس ، جهت شرکت در قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران " اینها را شما منتقل کردید ؟

ضرغامی : در رابطه با بحث جنگل از طرف مسئول من (فردی به نام صادق) به ما عنوان شد بچه هایی که در کارخانجات کار نمی کنند ، باید به جنگل بروند ... افراد آن کارخانه آن طور که عنوان شده در جریان شرکت نداشتند ، به جز خود صادق که در کارخانه رخشان کار می کرد و فقط به دو نفر از بچه ها یکی کارگری به نام صمد و دیگری آقای عبدالمنافی که اینجا هسند و در رابطه با کمیته منطقه شرق بودند ، از طریق من اطلاع داده شد .

در بحث تشکیلات بر سر مخالفت و موافقت با این جریان از بچه های مخالف ، آقای وحید سریع القلم و از موافقین سید سیامک زعیمی آمدند با ما صحبت کردند ، اما به آن ترتیبی که باید اقناع نشدیم .

به آن صورتی هم که آقای ریاحی گفتند که به شکل داوطلبانه بود ، نبود . ما (چه من و چه آقای عبدالمنافی و چه آن فرد کارگر به نام صمد) با این بحث ها اقناع نشدیم ، ولی از طرف همان مسئول مان صادقانه گفته شد چون شما در کارخانه شاغل نیستید باید بیایید .

نه تنها در رابطه با من که عضو بودم (حداقل با من همچو بحث هایی شد) بلکه حتی به بچه های دیگر که به جنگل رفتند ، گفته شده بود . شما برای مدت یکی دو هفته برای آموزش نظامی می روید . آن بچه ها اینجا هستند ، یکی به نام مستعار علی ام.یک .

به آنها گفته شد که این آموزش کوچک و دو سه هفته ای است حداقل در رابطه با ما ، با توضیح و بحث سیاسی گفته شد که همچو قیامی مطرح است . تحلیل قیام فوری داده شد. البته این بحث ها از نظر ما به جمع بندی نرسید ، ولی بر اساس مسئولیت تشکیلاتی و همان سانترالیزی که در تشکیلات وجود دارد ، به من و دوستان مان که اسم بردم مسئولیت داده شد که از طریق فردی به نام مراد به جنگل برویم .

آیت الله گیلانی : بند هفتم " مسئول تدارکات مورد نیاز افراد ، اعم از نیازهای غذایی ، پوشاکی و غیره و انتقال آن به جنگل ."

ضرغامی : در رابطه با تدارکات ، اساساً تدارکات کل جریان تا جایی که من درک کردم در مسئولیت فردی به نام مراد بود ، که من اطلاعی ندارم آیا دستگیر شده یا نه . دقیقاً اطلاع ندارم آیا اسم اصلی وی مراد بود یا نه و خود آقایانی که اینجا هستند بهتر می شناسند .

خود بچه هایی که اینجا هستند می دانند که بعد از جریان زرکه ، با مخالفت هایی که ما می کردیم که " آقا این کار درست نیست و باید برگردیم ، شما تمام بچه ها را در مقابل جریانی که خودکشی است ، قرار دادید ." جوی اینجا شد که مثلاً بنده بریده ام از زندگی جنگل و غیر ذالک خسته شدم .

به این ترتیب بود که آقای حسین ریاحی به من گفت که شما بروید بابل و کار کنید بهتر است. من متوجه شدم که زمینه اصلی بر سر این است که ما صحبت هایی بین بچه ها می کنیم و مخالف این حرکت هستیم و اعلام کردیم که این کاری که شما می کنید ...

طی یک جلسه درون سازمانی که در خود جنگل بود ، (آنجا بچه هایی بودند وابسته به گروه هایی که آقای سپرغمی اسم بردند مثل منافقین و جناح چپی و اقلیتی ...) پس از جریان زرکه ما را سرگرم کرده بودند و برده بودند به یک منطقه دیگر . در آن جلسه من عنوان کردم که ما به شما وقت کوتاهی می دهیم ، شما ما را به یک جریانی کشاندید و هم خودتان گیر کردید و امروز هم نقشه و برنامه ای ندارید .

در آن جلسه وقتی ما این صحبت را کردیم ، فردی به نام سید سیامک گفت : هر کس نمی خواهد ، بلند شود و خودش را معرفی کند . در آن جوی که ایجاد شده بود ، واقعاً هیچ کس از بچه ها جرأت ابراز مخالفت نداشتند و اگر به طور ضمنی صحبتی می شد در حصاری قرار می گرفتیم که صد بار آرزو می کردیم ، زیر این فشارهای که از طریق خود بچه های تشکیلات به ما وارد می شد ، قرار نمی گرفتیم .

در همین رابطه بود که وقتی همچو پیشنهادی به من شد ، به خاطر بیرون آمدن از جنگل قبول کردم و وقتی به اتفاق منصور و فرامرز از جنگل بیرون آمدم ، قرار بود منصور که تدارکات شمال را به عهده داشت با من تماس بگیرد .

طبق قراری که با آقای ریاحی داشتیم قرار بود من در بابل بمانم ، ولی همین که پایم را از جنگل بیرون گذاشتم و به تهران رفتم ، در آنجا اصلاً هیچ تماسی با بچه ها نگرفتم ، تا این که باز مراد از طریق تشکیلات تلفن مرا پیدا کرد .

من دقیقاً به او گفتم به ادامه فعالیت علاقه ای ندارم ، او گفت : حالا که شما در تهران هستید ، خریدهایی بکنید و چیزهایی که می خواهیم برای ما فراهم کن ، از قبیل شیرخشک و مواد غذایی . من از برنامه جنگل پرسیدم ، او گفت : الان برنامه طوری است که ما خیلی امیدواریم حمله کنیم ، ولی از طرف دیگر هم راهی را نمی بینیم ، یعنی مسیر حرکت ما بسته است .

در این صحبت هایی که با ما می کرد ، از جنبه های عاطفی برخورد می کرد و می گفت که بچه ها در آنجا گرسنه اند ، وضع غذایی بد است . من خودم از وضع بد غذایی آنجا خبر داشتم که بچه ها عموماً گرسنه اند و به این جهت به بیماری پروستات مبتلا شده اند و بیشتر غذای شان میوه جنگل می باشد و در حالت نزدیک به زندگی جنگل هستند .

من قبل از این که وارد مسئله تدارکات بشوم ، نکته ای خدمت خانواده های شهدا عرض می کنم ، بچه هایی که آنجا بودند با جوسازی هایی که توسط همین افراد انجام می گرفت ، فکر می کردند که آمل یکپارچه منتظر این است که ما بیاییم تا این که حلقه های گل گردن مان بیاندازند . اخباری از طریق مراد به ما داده می شد که همچو ذهنیتی را در ما القا می کرد .

نمونه ای از این خبرها را ذکر می کنم تا قضایا روشن گردد : " بازاری ها مقداری برنج می دهند ." من داخل تاکسی نشسته بودم ، راننده تاکسی می گفت : " دم اینها گرم خیلی آدم های باحالی هستند . " یا " رفته بودیم پمپ بنزین ، کارگر پمپ بنزین از اینها صحبت می کرد و ... " با تحلیل های مارکسیستی که روی این اخبار می شد ، می گفتند بازاری ها یعنی جناح بورژوازی ملی هستند و طبقه کارگر آمل هم با ماست و ... و بر این اساس می گفتند آمادگی عظیمی در آمل وجود دارد .

بنابراین هر کس حاضر نباشد در جریان حمله به آمل شرکت کند ، تو گویی که بزرگترین خیانت را به ملت و انقلاب خودش انجام داده است . یک چنین جو سازی ها در آنجا توسط این افراد منجمله مراد صورت گرفت ، ولی وقتی که ما متوجه می شدیم صحبت هایی که اینها می کنند ، خارج از واقعیت است و با این تحلیل ها برخورد می کردیم ، تحلیل های گنده تری می کردند و حتی اگر هواپیمایی از بالای سر ما رد می شد ، می گفتند : می خواهند ما را بمباران بکنند ، در این صورت ما مشهور می شویم و ...

جو خاصی در داخل این تشکیلات حاکم بود ، حتی من که الان از طرف دادستانی به عنوان عضو فعال معرفی شدم ، در هیچ کدام یک از این تصمیم گیری های دخالتی نداشتم . فقط در روز ۱۶ آبان این طرح ها را که آقای سپرغمی اینجا نشان دادند و مطرح شد و به ما گفتند که طرح حمله ای است .

خودشان در سطح همان ۱۵ – ۱۴ نفر (حتی ۱۵ – ۱۴ نفر هم ماست مالی بود) بهتر است بگویم در سطح ۵ – ۴ نفر این نقشه را طرح می کردند و کلیه شناسایی ها هم توسط همین مراد و برادرش که مسئول تشکیلات آمل بود صورت می گرفت .

این را از این زاویه نمی گویم که عنوان کنم بی گناهم ، نه ، صرفاً از این جنبه می گویم که حتی اگر ما داخل این تشکیلات ها مخالفت می کردیم با " ولایت فقیه " حاکم بر مرکزیت تشکیلات ها کاری از پیش نمی بردیم ، در رابطه با ما که یک تشکیلات خارج از کشوری بودیم ، مرکزیت اصلی بچه های فلسطین بودند و ما هم دنباله رو اینها بودیم .

همان دو نفر تصمیم گرفتند جریان را به جنگل بکشانند و اکثریت بچه های مرکزیت هم مخالف شدند . ولی نتوانستند کاری بکنند ، چرا ؟ برای این که در اینجا شخص تصمیم می گرفت نه جمع . اعضای تشکیلات و هواداران نیستند که تصمیم می گیرند .

من این نکته را می خواهم روشن کنم که ما با ولایت فقیه مخالفت می کردیم و می گفتیم دیکتاتوری است ، ولی داخل تشکیلات ها دیکتاتوری و جبر و فشاری که تحت عنوان سانترالیزم وجود دارد ، بالاترین دیکتاتوری است . اگر دیکتاتوری به این مفهوم است که یک سری عالم و روحانی و افراد دانشمند ، مملکتی را اداره بکنند ، در دیکتاتوری تشکیلاتی ما اصلاً نمی دانستیم چه کسی در بالاست ، من وقتی دستگیر شدم فهمیدم که آقای " ناصر بزرگ " همین حسین ریاحی است ، در همچو شرایطی است که تشکیلات ها حرکت می کنند .

می خواهم بگویم کلیه افرادی که هنوز چشم امیدی به این تشکیلات ها دارند و هنوز بیدار نشده اند و در این فکر هستند که راهی وجود دارد ، بیدار شوید ، واقعیت ها را ببینید ، انواع تزهای سرنگونی این جمهوری توسط ما گروهک ها اجرا شد ، ولی شکست خورد ، پس حداقل این شرافت را داشته باشیم و بگوییم که ما حقانیت نداریم . بگوییم که انواع و اقسام توطئه ها را علیه جمهوری اسلامی بکار بردیم و شکست خوردیم .

اگر مبارزه مسلحانه بر علیه جمهوری اسلامی حقانیت داشت باید لااقل در یک مورد منجر به این می شد که ملت ایران و حداقل بخشی از مردم ایران را به خودش جذب کند . این موارد نشانگر این است که ما باطلیم . من از کلیه افرادی که در خارج از زندان هستند درخواست می کنم خودشان را به دادستانی معرفی کنند .

ما که این همه جرم مرتکب شدیم ، نه سیلی خوردیم ، نه شکنجه ای در کار بود ، آنها هم بیایند اینجا خودشان را معرفی کنند ، تا هم خودشان را راحت کنند و هم خانواده شان و هم جمهوری اسلامی را مطمئن سازند و هم با این کار بچه هایی را که در زندان ها هستند و کار مهمی انجام نداده اند و اکنون نیز در زندان پی به ماهیت گروهک ها برده اند ، نجات دهند ، تا این که آنها در یک جو سازنده برای مملکت وارد شوند .

در رابطه با مسئله تدارکات در آن موقع ، مراد با من این برخورد را داشت . من قبول کردم و گفتم باشد ، من خریدها را انجام می دهم و در کنار این جریان مراد به من گفت در نقل و انتقال بچه ها هم اگر می توانی ، یکی دو شب با ما بیا . من با او رفتم و باز از طریق مراد زیر فشار قرار گرفتم که ما کسی را نداریم و مسائل پنهان کاری را برای من عمده کرد .

به این جهت حدود دو ماه در جریان نقل و انتقال افراد بودیم و من در این رابطه مسئول تدارکات نبودم ، بلکه یکی از تحت مسئولین تدارکات بودم و در نقل و انتقال آذوقه حدود دو ماه شرکت داشتم .

نکته دیگری که قابل توضیح است این که تا آنجا که مطالعات من قد می دهد ، مجموعه حرکت هایی که سازمان ها و گروه های نظامی داشتند و یا در انقلاباتی که صورت می گرفت حداقل ارتباط با ملت را داشتند ، ولی اگر ما از روستایی فرار می کردیم ، نشانگر عدم ارتباط با مردم بود ، حتی در آنجا که ما معتقد بودیم حاکمیت در آنجا ضعیف است ، خودمان را رد نمی کردیم .

چون ممکن است برادرهای گالشی ، یا براداران دیگری در این ارتباط دستگیر شده اند ، برای روشن شدن وضعیت آنها می خواهم نکته ای را بیان کنم که اگر شما جای آنها بودید و با پنج نفر مسلح روبرو می شدید که می گفتند : " پنیر دارید ؟ " می توانستید بگویید نداریم ؟

البته منظورم این نیست که ما در رابطه با گالش ها زور می گفتیم ، نه زیرا سیاست این بود که اینها از ما ناراضی نشوند . کمک های جزئی که این افراد گالشی به ما کردند ، به خاطر دوری از شهر ، از انقلاب و غیره بود ، نه به خاطری که آنها می خواستند بر علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت کنند ، ممکن است فقط یکی دو تاشان واقعاض با نیت بد به ما کمک کردند .

یکی از حضار به نمایندگی از طرف خانواده شهدا : گالش هایی که شما می فرمایید بر دو دسته هستند ، عده ای کارگر و زحمتکش ساده هستند که حساب شان از گالش های میلیونر جداست ، در ضمن شما مسئولین اصلی تدارکات را هم معرفی کنید .

ضرغامی : منظور من دفاع از افرادی که پولدار بودند و مطالب را می دانستند ، نبود .

آیت الله گیلانی : طرف صحبتت دادگاه باشد ، آقای ضرغامی ، پدر و مادرتان چکاره است ؟ آیا مسلمان بودند ؟

ضرغامی : مادرم خانه دار است و پدرم بازنشسته دولت است .

آیت الله گیلانی : این ابراز نیست شما که می خواهید بعضی از متهمین را نجات دهید ، که اینها در مظان خوف و ترس از اسلحه ما بودند نیت خوبی است . نیت شما را کسی تخطئه نمی کند ، البته خودتان هم تصدیق دارید که بعضی از آنها هم خوش نیت نبودند ، این برادران مان هم نظرشان این نیست . از بسا افرادی با دیدن یک ژاندارم مسلح وحشت کنند ، چه رسد در برابر یک دسته مردمی که طغیان و قیام کردند .

ایشان تمام هم شان این است که آن مجرم اصلی از چنگال عدالت بیرون نرود . حرف شما هم این است که ممکن است یک عده افراد ضعیف النفس و ترسو و جبون در برابر گروهی مسلح که به نظر آنها خداشناس و بی وجدان هستند ، چهار تا شعار هم بدهند که به شما منجی این ملت غریق هستید ، اینها را دادگاه توجه دارد و به شعارهای آنها هم هیچ اعتنایی ندارد .

ایشان تقاضای شان این است که تدارکچی های اصلی را معرفی کنید و افرادی هم که با نیت سوء کمک می کردند ، هویت شان روشن بشود و این پیامی هم که برای نسل جوان دادید ، پیام خداپسندانه ای است و مردم را روشن می کند که در درون سازمان ها چه می گذرد .

گروهک منافق ابتدا آنها را اغوا کرد که قرآن می گوید : " یستمعون القول فیتبعون احسنه " و کارشان بعدها به جایی رسید که این بیچاره ها جرأت خواندن روزنامه نداشتند ، به آنها می گفتند تلویزیون هم نگاه نکنید . ملاحظه می کنید تا چه اندازه سانسور و اختناق بوده و آنچه که نمی بایست بشود واقع شد . اینها قابل تقدیر است که گفتید ، حالا از جنابعالی خواهشی شده اگر نام تدارکچی ها را می دانید بفرمایید ...

ضرغامی : نام هایی که من می دانم ممکن است بچه ها گفته باشند و تکراری باشد . تا جایی که من در تدارکات تهران با مراد کار می کردم ، علاوه بر من افراد دیگری نیز در ارتباط با مراد بودند که من در رابطه با آنها نبودم ، اما در رابطه با مسئله تدارکات در خود شمال مسئول آن فردی به نا منصور بود که افرادی به نام های محمود آملی ، فرامرز لطفی یا لطف اللهی در رابطه با نامبرده بودند ، که در این رابطه لطف اللهی از روستاهای اطراف آذوقه تهیه می کرد و از طریق محمود آملی رد می کرد .

آیت الله گیلانی : شما فرصت دارید که بعداً اسامی را یادداشت کنید و به دادگاه تسلیم کنید. سؤالی که از خدمت تان داشتم در مورد درگیری زرکه بود ، گفته شد که یک معممی را کشتند و پسرش هم پاسدار بود و او هم شهید شد ، شما این را برای ما روشن کنید .

ضرغامی : من فکر می کنم که این جریان در زرکه نبوده ، شاید در خود آمل بود .

یکی از متهمین : در محله دیگری منافقین و یک دسته هم اقلیت ، یک سری عملیات داشتند مثلاً در یک عملیات در امامزاده عبدالله یک بسیجی را که در سنگر بوده با تیز زدند ، نمی دانم از چه گروهی بودند ، ولی از گروه ما نبودند .

آیت الله گیلانی : از عملیات گروه اتحادیه نبوده ؟ از عملیات منافقین بوده ؟

ضرغامی : یک گروه دیگری در جنگل بود که لباس پاسداری پوشیده بودند ، اینها تا آنجا که ما خبر داریم از منافقین بودند . دم جاده ایستاده بودند و کارت ها را می گرفتند و ماشین ها را چک می کردند . یک روحانی و یک پاسدار می آیند ... اینها را شهید می کنند .

برای روشن شدن مطلب باید بگویم که توسط منصور مطرح شد که افرادی هم در جنگل هستند و من می خواهم با آنها تماس بگیرم تا بتونم حرکت های هماهنگ داشته باشیم . در آخر می خواهم عرض کنم که شاید در جریان آمل از خود ما که قریب ۱۱۰ نفر بودیم ، حدود ۷۰ – ۶۰ نفر کشته شدند و یا در دادگاه های انقلاب به کیفر خودشان رسیدند و اعدام شدند .

از این طرف هم خانواده های داغداری هستند که فرزندان شان را از دست داده اند ، ولی خوش به حال آن خانواده هایی که فرزندان شان را در راه درستی قرار دادند و بچه های شان را در آن شرایط و محیط مناسب پرورش دادند ، تا این که آنها توانستند در خدمت به جمهوری اسلامی باشند .

ما فکر می کردیم برای زحمت کشان و افراد پایین جامعه تلاش می کنیم ، در صورتی که الان می دانم این طوری نبود . وقتی که وارد جلسه دادگاه شدم ، جلوی در کفش های لاستیکی و کهنه ای دیدم ، که نشان دهنده مستضعف بودن صاحبان آنها بود . پیش خودم فکر کردم ، واقعاً ما در مقابل چه افرادی ایستاده بودم و این جریان مرا تحت تأثیر قرار داد .

اگر چه در زندان از نظر فکری و از نظر برخورد تغییراتی در من حاصل شده بود ، ولی با مشاهده این افراد مستضعف و زحمتکش دچار غلیان روحی شدم ، امروز در شرایطی جلوی این افراد نشسته ام که جریان ما باعث شهادت فرزندان آنها شده است و همین نشستن من جلوی این افراد سنگین ترین مجازات هاست .

در پایان امیدوار هستم که خداوند به خانواده های شهدا صبر عنایت کند ، امیدوار هستم که از گناهانی که ما مرتکب شدیم ، بگذرند تا این که ما در آن دنیا دچار عقوبت الهی نشویم .

مطلب دیگری که به نظرم می رسد ، در مورد فرار افراد گروهک ها و تشکیلات از ایران است ، امروز اینها با خارج شدن شان از مرزها سعی می کنند که در خارج بر علیه جمهوری اسلامی جو سازی کنند و بگویند که در ایران مستضعفین با جمهوری اسلامی نیستند و افکار عمومی را آماده بکنند تا این مرکز فرماندهی کثیف آمریکا در منطقه بتواند با آماده شدن افکار عمومی مردم در خارج به بهانه نجات دموکراسی و ... به انقلاب اسلامی ما تجاوز بکند و به طور علنی تر در کنار عراق قرار بگیرند و از صدام حسین چهره ای مظلوم بسازند ...

من از آنجا که خودم در رابطه با افکار بین المللی فعالیت می کردم ، از آن بچه هایی که در خارج هستند ، از تمام گروه ها و افرادی که با من آشنایی دارند ، می خواهم بدانند که ما راهمان باطل بوده و آنها هم با تمام قدرت از جمهوری اسلامی دفاع کنند و به هیچ وجه با گروهک هایی که در آنجا بر علیه جمهوری اسلامی تبلیغ می کنند ، همکاری نکنند و مطمئن باشند در جمهوری اسلامی ، نظامی که حاکم است نظام مستضعفین است .

اگر ما حداقل دین نداریم ، آزاده باشیم و مطمئن باشیم جمهوری اسلامی جز تلاش برای مستضعفین هیچ کار دیگری انجام نداده و نمی دهد .

آیت الله گیلانی : با تشکر از آقای ضرغامی ...