دادگاه محاکمه مسعود مدی


دادستان : بسم الله القاسم الجبارین ، ریاست محترم دادگاه های انقلاب اسلامی ، محترماً کیفرخواست صادره علیه متهم به مشخصات زیر به حضورتان تقدیم می گردد :

آقای مسعود مدی ، فرزند حسین با نام مستعار خسرو ، به شماره شناسنامه ۳۶۲۲ ، متأهل ، تبعه ایران ، اهل آبادان ، مقیم تهران ، عضو اتحادیه کمونیست های ایران ، تاریخ دستگیری ۲۳/۶/۶۱ .

• موارد اتهام :

۱. عضو تشکیلات و مسئول یک گروه از اعضای اتحادیه کمونیست های ایران . (صفحه ۱)

۲. فعالیت سازمانی در خانه کارگر و کمیته به اصطلاح بیکاران سازمان . (صفحه ۸)

۳. شرکت در تظاهرات و درگیری های نیروهای چپ . (صفحه ۴۲)

۴. تلاش در جهت جذب نیرو برای تشکیلات از طریق کمیته سازمان . (صفحه ۸)

۵. سکونت در یک خانه امن سازمانی به همراه همسر خود به دستور مسئول تشکیلاتی که اجاره و ودیعه خانه مذکور از طرف تشکیلات پرداخت گردیده . توضیح این که از این منزل جهت چاپ و توزیع نشریات و اعلامیه های سازمان استفاده می شد . (صفحه ۱۱ و ۴۲ و ۴۳)

۶. اقدام جهت خرید وسیله نقلیه و دستگاه تکثیر برای پیشبرد امور چاپ و سپس تحویل آن به بخش تبلیغات سازمان . (صفحه ۴۱ و ۴۳)

۷. تهیه سلاح برای تشکیلات که پس از خرید آن را به مسئول سازمانی خود تحویل داده . (صفحه ۴۲ و ۴۳)

موارد ذکر شده بالا مستند به گزارشات و اقاریر متهم در مراحل متعدد بازجویی بود ، مجرمیت نامبرده از نظر دادسرای انقلاب مرکز محرز و مسلم است ، لذا از حضور ریاست محترم دادگاه تقاضای اشد مجازات را برای متهم دارم .

دادستان انقلاب اسلامی مرکز

سید اسدالله لاجوردی

آیت الله گیلانی : آقای مدی اهل کجایید ؟

مدی : متولد آبادان هستم و تا زمانی که دیپلم گرفتم در آبادان بودم . پدرم اهل همدان و مادرم هم اهل سنندج بودند .

آیت الله گیلانی : میزان تحصیلات شما چیست ؟

مدی : بعد از اخذ لیسانس در ایران برای ادامه تحصیل به خارج رفتم ، پس از یک سال درس خواندن ، فعالیت هایم را با کنفدراسیون شروع کردم که به این جهت از ادامه تحصیل باز ماندم و بعد از انقلاب هم به ایران برگشتم .

آیت الله گیلانی : در کیفر خواست شما که قرائت شد ، بند اول این بود که شما عضویت در تشکیلات اتحادیه کمونیست ها داشتید .

مدی : در خانه کارگر که عوض این که خانه کارگر باشد ، بیشنر خانه گروه های چپ بود ، کمیته ای تشکیل شده بود به اسم کمیته بیکاران و آنهایی را که بیکار بودند یعنی فعالیت عملی نداشتند جذب می کرد . من هم طبق رهنمودی که به من داده بودند ، رفتم در سندیکای فلزکاران ثبت نام کردم و وظیفه ام این بود که اگر کسی آنجا هست باید جذب تشکیلات ما بشود .

آیت الله گیلانی : شرکت در تظاهرات و درگیری های نیروهای چپ ، بند سوم کیفر خواست شماست .

مدی : در رابطه با تظاهرات ، من در چند تظاهرات که از طرف خانه کارگر انجام شد و در دو سخنرانی که در دانشگاه پلی تکنیک انجام گرفت ، شرکت داشتم که به صورت درگیری نبود .

آیت الله گیلانی : بند پنجم ، سکونت در یک خانه امن سازمانی به همراه همسر خود و به دستور مسئول تشکیلاتی و ...

مدی : وقتی من از جنوب برگشتم و با تشکیلات تماس گرفتم به من گفتند در نزدیکی ایران ناسیونال دکه ای است که باید در آنجا قهوه خانه راه بیندازی و با کارگران ایران ناسیونال ارتباط بگیری . من مخالفت کردم چون که وضع مالی مان خراب بود و گفتم در جایی کار بدهید که بتوانم کار نیمه وقت هم داشته باشم ، به این جهت مرا به تبلیغات منتقل کردند .

در اسفند سال ۶۰ مطرح شد که چون وضع چاپ تشکیلات خراب است ، شما باید به اتفاق زن تان در یک خانه به عنوان پوشش طبیعی مستقر شوید و چاپ را در آنجا مستقر کنیم . ما پس از مدتی موافقت خود را اعلام کردیم و خانه را به اتفاق مسئول پیدا کرده و ودیعه اش نیز از طرف تشکیلات پرداخت شد و اجاره ماه به ماهش را همین مسئولم به من می داد.

آیت الله گیلانی : این بند پنجم مربوط به خانه امن برای چاپ را مثل این که با بند ششم که در مورد اقدام جهت خرید وسیله نقلیه و دستگاه تکثیری باشد ، یکجا جواب دادید . آیا این وسیله نقلیه و تکثیر که خریدید در همان خانه چاپ مورد استفاده قرار می گرفت ؟

مدی : ماشین پلی کپی را ما در سال ۵۸ خریدیم (ما یعنی اولین گروهی که از آمریکا آمدیم) و در همان سال تحویل تشکیلات دادیم . محل خریدش هم در خیابان سمیه بود . به مبلغ ۵ هزار تومان که در مقابلش ما کاغذی نوشتیم و به صاحب مغازه دادیم که این ماشین به مبلغ ۵ هزار تومان معامله شد .

بعد در اسفند ۶۰ که ما وارد خانه اجاره ای شدیم ، دستگاه پلی کپی را آوردند ، ولی تا زمان دستگیری من و همسرم در تیر ماه ۱۳۶۱ هیچگونه عملیات چاپی در آنجا صورت نگرفت .

آیت الله گیلانی : بند هفتم ، سلاح برای تشکیلات که پس از خرید آن را به مسئول سازمانی خود تحویل داده است .

مدی : در سال ۵۹ در رابطه با طرحی به نام " داس " که به خاطر کشف کودتای نوژه پیشنهاد شده بود و گویا قرار بود برای جلوگیری از کودتا به بسیج و تشکل مردم در محلات بپردازیم ، من هم وارد یکی از این داس ها شدم .

مطرح شد که برای جلوگیری از کودتا باید در پی امکانات سلاحی باشیم . من هم موضوع را با یکی از بچه های تشکیلات که گویا از کردستان آمده بود و من تماس غیر تشکیلاتی با او داشتم مطرح کردم و سلاح ژ۳ به مبلغ ۸ هزار تومان از وی خریده و در اختیار مسئولم کامران صمیمی متهم ردیف پنجم قرار دادم .

آیت الله گیلانی : مسئول آقای صمیمی که بود ؟ و مسئول نامبرده کی بوده ؟ می خواهم ببینم سلسله اسناد آیا به ریگان می رسد ؟

سپرغمی : من مسئول صمیمی بودم و در آن زمان مسئول ماها یعنی داس های غرب بهروز ستوده با نام مستعار کریم بوده است . در همان زمان مسئول کل داس ها فرامرز سمنانی بود .

آیت الله گیلانی : من خیال می کنم ، در میان آقایان که اینجا تشریف دارند ، آن که رئیس المحدثین شماست ، آقای ریاحی است . آقای ریاحی این سلسله اسناد بینک و بین الله به ریگان ، کارتر یا به بلوک شرق می رسید ؟ شما وجداناً و مردانه می توانید بگویید آیا سلسله این مسئول ها به شیطان بزرگ می رسیده یا به شیطان اوسط ؟

ریاحی : آن موقع من مسئولیت تشکیلاتی نداشتم و فکر می کنم آقای طلوعی داشتند .

آیت الله گیلانی : من نخواستم بگویم آن موقع شما در مسئولیت رأس تشکیلات بودید یا نه ، بلکه از اطلاعات شان سؤال کردم که ممکن است کسی کنار باشد ، اما سلسله اسناد را بداند که این همه شیران ولی شیر علم ، حمله شان از کدام باده بوده دم به دم ...

من سؤال کردم آیا شما می دانید این سلسله اسناد به شیطان بزرگ می رسیده یا به شیطان اوسط ؟

ریاحی : من می دانم که چنین چیزی نبوده ، اگر می خواهید حقایق را بیان کنم و اگر لازم باشد واقعاً ...

آیت الله گیلانی : آقای ریاحی حقیقت آن است که ما دیروز در نشریه حقیقت خواندیم ، اگر نفرمایید که می خواهم حقایق را بیان کنم ، ما بیشتر باورمان می شود . می دانید آمریکای جنگ افروز هم در زیر پوشش صلح چه کار دارد می کند ؟ خودش را حامی ملت ها می شمارد و شما می دانید و من هم می دانم که در لوای این سخن ، بیان ، پرده و نقاب چه می کند .

پلتیک زن ها غالباً وقتی که می خواهند اکاذیب و اباطیل تحویل بدهند ، می گویند حقایقی را داریم بیان می کنیم . کاش در این زمینه می فرمودید من بی اطلاعم ، ولی می گویید چنین چیزی نبوده ؟ یعنی چه ؟

ریاحی : تا آنجا که من می دانم و بودم ...

آیت الله گیلانی : نه جواب تان این است که من نمی دانم " لا ادری نصف العلم " اما این که نفی می کنید که دست شرق و غرب اینجا کار می کرده ، باورتان می آید ؟ وجداناً کی این ملت را بیچاره کرده و به این روز کشانده ؟

خوب آقای مدی پس سلاح شما فقط همین بوده ؟

مدی : بله .

آیت الله گیلانی : شما ارتباط تان با مسئله جنگل چه مقدار بود ؟

مدی : من اواخر تیر ماه ۶۰ که از آبادان برگشتم ...

آیت الله گیلانی : از آبادان ؟ برای چه کاری رفته بودید ؟

مدی : من در ۱۶ مهر ماه ۵۹ از طریق اتحادیه به جبهه رفتم و تا تیر ماه در جبهه آبادان بودم .

آیت الله گیلانی : آقای مدی ، نام شما مسعود است به معنی نیکبخت ، از شما می خواهم صحبت کنید ، مأموریت شما از طریق اتحادیه چه بوده ؟ شما مرد جنگ به نفع جمهوری اسلامی نبودید ، ما هم باورمان نمی آید . به نظر می آید از آمریکا هم مأموریت داشته اید ، این را خواستم با وجدان آزاد بگویید ، مأموریت شما چه بوده ؟

مدی : کسانی که ما را به مأموریت می فرستادند ، هیچ وقت خیلی روشن به ما نگفتند که برای چه کاری می رویم . در اولین وهله چیزی که با ما صحبت شد ، بحث سیاسی بود در مورد دفاع از استقلال مملکت . ما رفتیم جبهه ، بعداً مطرح شد که وضع نیروهای چپ در این مملکت خیلی افتضاح است ، اقلاً این جنگ شاید دستاویزی بشود که ما در بین ملت وجهه ای کسب کنیم .

به نظر من اولین مسئله ای که برای اتحادیه در مورد جبهه رفتن مطرح بود ، همین مسئله بود و نوشتن اخبار جنگی در روزنامه حقیقت ، نه به خاطر دلسوزی برای جنگ ، بلکه بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت .

در آن موقع که ما در جبهه بودیم ، اتحادیه اعلامیه ای پخش کرده بود و مقامات مسئول با آن برخورد کرده بودند . مسئول ما در آنجا به ما گفت : آقای فلانی در جایی سخنرانی داشته و اسم اتحادیه کمونیست ها را آورده و .... آن شخص خودش این کار را به عنوان وجهه ای قلمداد می کرد . پس کسب وجهه از طریق حمایت از جناح های مختلف حکومت برای اتحادیه وسیله ای بود تا این که طرفدار بیشتری پیدا کند .

مثلاً ما در مورد بختیار در خارج از کشور توجیه می تراشیدیم که ایشان ملی است ، بعد که ایشان نخست وزیر شاه شد در جریانات پشت پرده رو شد ، توجیه دیگری تراشیده شد و این قصه سر دراز دارد ...

تمام تلاش سازمان برای کسب قدرت بود و این کسب قدرت را می خواست از طریق کسب وجهه انجام دهد و داستان دیگری از چیزهایی که در جبهه اتفاق می افتاد ، بیان کنم تا این که قضیه روشن گردد .

وقتی که خانمم هم به جبهه آمد ، ما به خانه ای منتقل شدیم ، قبل از آن در یک خانه ای که خیلی شلوغ بود زندگی می کردیم ، وقتی به آن خانه رفتیم ، دیدیم که یک لوله توپ جا مانده بود ، فهمیدیم که در این خانه قبلاً سلاح های دیگری هم بوده که آنها را برده اند و فقط لوله توپ جا مانده و نتوانسته آن را با خود ببرند .

علاوه بر ما کسان دیگری هم در آبادان از ایستگاه ۱۲ تا منطقه ذوالفقاری ولو بودند ، که معلوم نبود چکار می کنند و چی جمع می کنند و مطامع شان چی بود ؟ البته خود من مستقیماً در جبهه شرکت نکردم ، بلکه در ستاد امداد جبهه بودم ، پنچرگیر آمبولانس های جبهه بودم .

دادستان : معمولاً این طوری بوده ، می رفتند جنوب ناظر جریان باشند که بتوانند اسلحه بیاورند .

آیت الله گیلانی : شما بفرمایید گرداننده اتحادیه کمونیست های ایران ، در ایران که بود ؟

مدی : در روز اول دادگاه عنوان شدکه گویا در ۳۰ خرداد تحول عجیب و غریبی در جامعه اتفاق افتاده و ما بعداً منحرف شدیم ، اول می خواستم این مطلب را توضیح بدهم و بعد هم به سؤال شما جواب عرض کنم .

در خارج از کشور وقتی که ما جذب این جریان دانشجویی بودیم ، می گفتند این جریان ، جریانی است دموکراتیک و به هیچ کس وابسته نیست . ولی اولین سؤالی که پیش آمد این بود که چرا این همه کنفدراسیون های جداگانه داریم . در واقع این کنفدراسیون های دانشجویی متعلق به سازمان های سیاسی مختلفی بود که فعالیت می کردند .

ولی در یکی از نشریات این جریان (کنفدراسیون احیا) حمایت از بورژوازی ملی مطرح شد ، یعنی حمایت از آقایان بختیارها ، فروهرها و ... کم کم که انقلاب رشد کرد و تمام دشمنان انقلاب را نشان گرفت ، دیدیم که تمام این تفاله ها به بیرون پرت شدند ، در صورتی که بحث همیشگی اتحادیه چه در درون و چه در رابطه با بقیه گروه ها حمایت از بورژوازی ملی بود .

آخرین فرد از این بورژوازی ملی بنی صدر بود . در جریان انتخابات ریاست جمهوری ، اتحادیه در یک دو دلی گیر کرده بود که آیا به بنی صدر رأی دهد یا رجوی و تصمیم نهایی هم در مورد حمایت از رجوی در عرض یک شب گرفته شد و وقتی که امام رجوی را کنار گذاشتند ، باز اتحادیه دست به دامان بنی صدر شد .

در جریان ۱۴ اسفند که خودم شخصاً در آبادان بودم ، جریان اتحادیهت این بلوا را به عنوان یکی از افتخارات خود می دانست که در آن شرکت داشته است . به طور کلی جریان ما از بنی صدر حمایت می کرد و بنی صدر نیز نسبت به اتحادیه بی تفاوت نبود . دفتر هماهنگی بنی صدر نیز در واقع هماهنگ کننده همین نیروهایی بود که با اسم دیگر فعالیت می کردند ، ولی در دفتر هماهنگی نیز نماینده داشتند .

طبیعی است که در چنین اوضاعی وقتی که بنی صدر از قدرت عزل می شود ، در واقع اتحادیه از رهبر واقعیش محروم می گردد و باید هم دست به اسلحه ببرد ، چون دیگر امیدش از گرفتن قدرت سیاسی سلب شده است و در این راه از برادر بزرگ خودش یعنی منافقین سرمشق می گیرد و حتی از آنها نیز جلو می زند و وقتی دیدند برادر بزرگ شان در تهران نتوانست کاری بکند ، به جنگل پناه بردند .

موقعی که من در خارج از کشور بودم ، آقای فرامرز طلوعی را به عنوان بزرگترین مرجعیت این تشکیلات معرفی می کردند ، بعدها در ایران شنیدیم آقای ریاحی وجود دارند که از همه بزرگتر است و برای اولین بار است که در دادگاه به زیارت ایشان نایل می شوم .

البته من نتوانستم تشخیص بدهم که با عوامل سیا (CIA) ارتباط داشته باشند ، ولی حداقل این را فهمیدیم که اینها از زمانی که خارج کشور بودند از نظر سیاسی همان خطی را پیاده می کردند که منظور همان عوامل سیا و کسانی بود که در اینجا با دستور او کار می کردند و آخرین سر این طایفه هم به بنی صدر که پیشتاز این خط بود ، ختم می شد .

قبل از این که به ایران بیایم گفته بودند ، اتحادیه در ایران چنین و چنان است و ما انتظار داشتیم که اتحادیهت هوادارهایش را بسیج کرده و به خلق زحمت کش کمک کند . ولی اولین کسی را که ما در ایران دیدیم ، به ما گفت : هنوز این طوری نیست ، چون هنوز رهبران نیامدند و شما باید جا پایی برای آنها باز کنید ، تا وقتی که آنها بیایند و بر سر قدرت بنشیننند .

در همان زمان ، انشعابی در جریان ما پیدا شد و گروهی به نام " زحمت " از آن جدا شدند که سرکرده آنها محمد امینی بود که از نظر تئوری بالا بوده و او ادعا داشت اتحادیه را او از دست شاه در آورده است . او از کسانی بود که از نظر سیاسی و تشکیلاتی همه را تغذیه می کرد. چون وقتی در کنگره ۲۶ در آمریکا صحبت می کرد ، همه ساکت شده بودند . در مقابل محمد امینی ، همین آقایان مرکزیت که در اینجا نشسته اند بعد از انشعاب ، رهبر بلامنازع اتحادیه شدند .

آیت الله گیلانی : بله ، با تشکر آیا بیان دیگری دارید ؟

مدی : پیامی دارم برای آنهایی که ما را در اینجا می بینند و آن این که تمام این گروهک ها از بزرگ تا کوچک بادکنی بیش نبودند که با اولین فشار از طرف مردم ترکیدند و در رفتند . و باید هم در بروند وقتی که وجدان آن را ندارند که بیایند و خودشان را معرفی کنند و هنوز معرفت در دلشان نیست ، بنابراین طبیعی است که همچو افرادی با خرج پول های کلان از مرزها خارج شوند ، زیرا آن همه تز و تشکیلات که در ایران ساختیم ، به هیچ جایی نرسید و آخرش اینجا در دادگاه عدل اسلامی هستیم .

این را هم بگویم که منظور من از بیان حقایق در اینجا به هیچ وجه برای تخفیف در مجازات نیست ، بلکه به خاطر مردمی است که ما با ادعای حمایت از آنها ، در مقابل شان قرار گرفتیم ، به این امیدوارم مرا در آخرت ببخشند .

آقای لاجوردی : من انشاءالله بعدازظهر ، فریبکاری این آقایان را برای شما بیان خواهم کرد . من دلم پر از درد است از جنایاتی که این آقایان کرده اند ، بعد می آیند مظلوم نمایی می کنند . به ارواح طیبه همه انبیاء قسم ، اعتقادم این است که اگر اینها را همین الان رهایشان بکنیم ، می روند در جنگل و اسلحه به دست می گیرند .

اینها یک سر سوزن حقیقت را افشا نمی کنند ، یک سر سوزن کارهایی را که کرده اند برای شما نمی گویند ، بلکه یک سری کلی گویی و اظهار ندامت های بیهوده .... توبه واقعی آن است که اول جنایاتی را که کرده ، جنایات اجتماعی را مطرح کند تا بعد ببینیم آیا قابل بخشش هست یا نه ؟