عاشق حضور در تظاهرات بود

سید قاسم هاشمی (برادر شهید) نقل می کند: قرار شد اولین تظاهرات زنان علیه رژیم ستمشاهی در آمل، برگزار شود. تظاهراتی که بسیار اهمیت داشت. جنب پل معلق، کنار سینما بهمن، زنان یکی یکی جمع شدند و با سر دادن شعار، به راه افتادند. آقایان این جمعیت را همراهی می کردند و مواظب خانم ها بودند تا خدای ناکرده اتفاقی نیفتد؛ چراکه رژیم به شدت عصبانی بود. تمامی خواهرانم در این تظاهرات حضور داشتند. آن روز حدود ۵۰ زن در راهپیمایی شرکت کردند. من و عده ای از دوستان دانشجویم از گردانندگان اصلی آن تظاهرات بودیم. ۵ ماه بود که دانشگاه تعطیل شده بود و ما در آمل بودیم. لذا هدایت و تعیین خط و ربط تطاهرات کنندگان به عهده ی ما بود. طاهره و عصمت، خواهران ۱۰ و ۶ساله ام در حالی که چادر به سر داشتند، جلوی صف تظاهرات قرار گرفتند. عصمت جلوتر بود و طاهره هم پشت سرش حرکت می کرد.
طاهره و عصمت، از جمله تظاهر کنندگان کوچکی و کم سنی بودند که حضورشان توجه همه را به خود جلب کرده بود. برخی از دوستان به ما اعتراض می کردند که چرا این دو بچه را با چادر می فرستید جلو. این حرکت، خطر زیادی دارد. لااقل آن ها را در وسط جمعیت قرار دهید. دوستانم فکر می کردند من آن ها را به جلوی صف فرستادم ؛ در حالی که آن ها خودسر به جلوی صف رفته بودند.
عاشق حضور در تظاهرات ها بود
سیده معصومه هاشمی (خواهر شهید) نقل می کند: علاقه طاهره به شرکت در تظاهرات علیه شاه زیاد بود. چیزی به پیروزی انقلاب نمانده بود که این تظاهرات ها به کار روزانه ما بدل شده بود. سعی داشتیم دور از چشمان طاهره در تظاهرات شرکت کنیم. چون این تجمعات، همیشه آرام نبود؛گاهی اوقات مجبور می شدیم، فرار کنیم و در این صورت، طاهره دست و پاگیر بود.
تلاش می کردیم تا مخفیانه همدیگر را خبر کنیم و از منزل خارج شویم ولی زیرکی طاهره، بیشتر از تدبیر و مخفی کاری های ما بود. بلافاصله متوجه می شد و چون دوست داشت، اصرار می کرد و ما مجبور می شدیم او را همراه خودمان ببریم. در یکی از تظاهرات ها در قسمت پشت مصلای آمل که به درگیری منتهی شد، تانک ها و سربازان هجوم آوردند، راه را به روی مردم بستند و به جز یک کوچه باریک، راه فراری باقی نگذاشتند. مردم به سمت آن کوچه هجوم آوردند. من و خواهرانم مواظب بودیم که خدای ناکرده طاهره شهید نشود. همگی فرار کردیم، به طرف منزلی که درش باز بود و پناه گرفتیم. در همین درگیری و تیراندازی ها بود که شهید محبی در مقابل چشمان مان شهید شد. صدای تیراندازی سربازان شاه، بسیار وحشتناک بود. همه سعی می کردند، فرار کنند و تیر نخورند.
سیده عصمت هاشمی (خواهر شهید) نقل می کند: در دبیرستان با برپایی نمایشگاه های عکس، طراحی، خطاطی، نقاشی و کاریکاتور، دانش آموزان را با هنر آشنا می کرد. طاهره در نوجوانی برای بچه ها با کاغذ و مقواهای رنگی، قایق، عروسک و گل می ساخت و ذوق هنری اش را به خانواده نشان می داد.
در تابستان سال ۶۰، تصمیم گرفت یک نمایشگاه طراحی برپا کند. او در آن نمایشگاه، طرح هایی درباره جنگ و پیروزی انقلاب از خود به یادگار گذاشت.
در همان سال، مسوولین مدرسه از او خواستند، نمایشگاهی از طراحی، نقاشی و آثار هنری خودش را به نمایش بگذارد.

* ذوق هنری
سیدقاسم هاشمی (برادر شهید) نقل می کند: طاهره در فعالیت های گرافیکی با من مشورت می کرد، چند ماه از سال ۵۹ که در آمل بودم، از نزدیک کارهای او را می دیدم. مشاوره ی او با من در زمینه گرافیک، فقط سئوال و جواب هایی در مورد تکنیک کار هنری بود. طاهره برای انجام فعالیت های گرافیکی، دوره آموزشی نرفته بود بلکه ذوق و شوق خاصی در وجودش نهفته بود که باعث بروز چنین آثاری از او شد.

کارهای گرافیکی که برای دانشگاه علم و صنعت ایران انجام می دادم را با لذت هر چه تمام تر نگاه می کرد و همین نگاه و تماشا، شده بود کلاسی برای آموزش گرافیک اش.
نبوغ بالایی در گرافیک داشت و از ویژگی های طرح های هنری و گرافیکی او که او را ممتاز ساخت، قالب ها و محتوای انقلابی و سیاسی کارهایش بود. طاهره به خوبی مفاهیم سیاسی و انقلابی را به تصویر می کشید.
در اوایل انقلاب که با کمبود امکانات چاپ عکس مواجه بودیم، تصاویر امام و دیگر شخصیت ها و عکس های شهدا را با دست می کشید و همین نقاشی ها در تابلوهای بزرگ نصب می شد.
* زنگ تفریح های فرهنگی
خانم صادقی (همکلاسی شهید) نقل می کند: زنگ تفریح طاهره، مساوی بود با فعالیت فرهنگی. به محض این که زنگ کلاس زده می شد، می رفت به دنبال کارهای فرهنگی مدرسه. من دستیار طاهره در تهیه روزنامه دیواری بودم، کارهایی که انجام می دادم، زیر نظر او بود. از نظر خطاطی، یک بود و نفر دومی برای خطاطی در مدرسه وجود نداشت.
در جمع کردن بچه ها و واگذاری کارها به آ ن ها، مهارت خاصی داشت. با رفتار خاص، آرامش و صبر، همه را جذب می کرد و طراحی و نقاشی هایش، در کنار خطاطی زیبا، بچه ها را شیفته خود می کرد.
* تبحر خاص، در کشیدن تصویر حضرت امام
یکی از همکلاسی های شهید نقل می کند: یک روز، کنارش نشسته بودم، طاهره از هر فرصتی استفاده می کرد، کاغذ و وسایل نقاشی، همیشه در اختیارش بود، با اندکی تأخیر تا نگاهم به سمت او رفت، دیدم، در حال کشیدن تصویر حضرت امام است. بلافاصله و با چهار - پنج حرکت هنری، عکس امام کشیده شد. باورکردنی نبود، خیلی خوشم آمد و به او گفتم: «طاهره! به من هم طراحی یاد می دی؟» گفت: «باشه» و همان لحظه شروع کرد به آموزش و خیلی زود طراحی را به صورت غیر حرفه ای به من آموخت. در کشیدن تصویر امام خمینی(ره) تبحر خاصی داشت و این مهارت از علاقه زیادش به امام، سرچشمه می گرفت.
* ماجرای طرح گرافیکی ۱۷شهریور سیده عصمت هاشمی (خواهر شهید) نقل می کند: از طرف مدرسه، سفارش داده بودند، به مناسبت یوم الله ۱۷شهریور، طراحی کند. طاهره در منزل بود که شروع کرد به طراحی. یکی از دوستانم هم در منزل مان بود. طراحی طاهره با جوهر انجام می شد. دوستم ناخودآگاه، ضربه ای به شیشه ای که در آن جوهر بود، زد و جوهر ریخت روی طرح. اتفاقاً اواخر کار طراحی اش بود. حسابی هم روی طرح کار کرده و وقت گذاشته بود. انتظار عصبانیت و پرخاشگری طاهره را می کشیدیم ولی او هیچ عکس العملی نشان نداد. فکر کردم از خیرش می گذرد و کار را رها می کند ولی این کار را نکرد و طرح را ترمیم کرد. طوری که اصلاً فکرش را نمی کردم. بعدها طرح ۱۷شهریور او را دیدم که در مجله ای چاپ شده بود و او به خوبی از رنگ پاشیده شده روی طرح، استفاده کرده بود.
* طاها
سیدقاسم هاشمی (برادر شهید) نقل می کند: طاهره معمولاً نامش را زیر هر اثر هنری، می نوشت. در سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب، خانم ها، زیاد در کارهای گرافیکی ورود نداشتند و از منظر اجتماعی، نوشتن نام یک دختر نوجوان زیر آثار هنری، عرف نبود. از منظر فردی، شاید طاهره نمی خواست، نامی از او برده شود کما این که رفتار متواضعانه اش در دیگر امور اجتماعی و سیاسی، همین مطلب را تأیید می کند. طاهره همانند دیگر هنرمندان تصمیم گرفت تا نامی به عنوان تخلص هنری برای درج در آثارش انتخاب کند. به همین خاطر، نام یکی از سوره های قرآن را برگزید. طاهره دو حرف اول نامش «طا» و دو حرف اول نام خانوادگی اش «ها» را انتخاب کرد و به یکدیگر چسباند و نام اختصاری اش «طاها» شد.
* تفکرات تربیتی
سیده عصمت هاشمی (خواهر شهید) نقل می کند: طاهره، کلاس پنجم و من هم کلاس اول ابتدایی بودم. دانش آموزان تنبل، تنبیه می شدند. روش های تنبیه متفاوت بود، یکی از تنبیه های تحقیرآمیزی که معلم کلاس پنجم انجام می داد، این بود که دانش آموزان تنبل، باید دانش آموزان کلاس اول را کولی می دادند. برحسب اتفاق، روزی مرا صدا زدند و به کلاس پنجم بردند. من هم مثل بقیه، روی کول یکی از همکلاسی‌های طاهره سوار شدم. طاهره نه تنها مرا منع کرد، بلکه به من گفت: «عصمت! این روش تنبیه کردن، درست نیست. اگر هم تو را صدا زدند، دیگر قبول نکن، چون اگر شما نیایید، بچه های کلاس پنجم تحقیر نمی شوند.» از من خواست به بچه های کلاس اولی بگویم که زیر بار این کار نروند و حتی در صورت نیاز، فرار کنند. از آن به بعد ما بچه های کلاس اولی به خواسته طاهره عمل کردیم و موفق شدیم. طاهره با این اقدام، سیستم تنبیه دانش آموزان را تغییر داد.
* خواندن سرود انقلابی در مدرسه و روحیه بخشی به مردم
سیده عصمت هاشمی (خواهر شهید) نقل می کند: صبح روز ششم بهمن، وقتی به مدرسه رسیدم، هر یک از بچه ها، چیزی می گفت؛ بعضی ها از خون هایی که در خیابان ریخته بود، می گفتند. عده ای از مقرها و ساختمان هایی که به دست مهاجمان افتاده بود، حرف می زدند. گاه با تعجب و گاه همراه با ترس و وحشت، با هم صحبت می کردند.
مدرسه را تعطیل اعلام کردند ولی گفتند برای امنیت بچه ها اجازه نمی دهند که به تنهایی به خانه بروند. هر کس که بزرگترش می آمد، می توانست بچه اش را ببرد. بعضی ها که در منزل تلفن داشتند، به مدرسه زنگ می زدند و جویای حال بچه هایشان می شدند و به دنبال شان می آمدند. برخی از والدین خبر از درگیری نداشتند یا دلواپس بچه هاشان نبودند و گمان می کردند که کلاس درس دایر است و دیرتر به دنبال فرزندان می آمدند. ی عده ای هم اصلاً نیامدند. بنابراین تعداد زیادی از ما تا ظهر در مدرسه ماندیم و در حیاط مدرسه با صدای بلند، سرودهای انقلابی می خواندیم. در حین سرودخوانی، طاهره با دوستش وارد مدرسه شد. وقتی او را دیدم، فکر کردم، می خواهد مرا به خانه ببرد. به طاهره گفتم: «ما اینجا خودمان برنامه داریم و الآن به خانه نمی آیم.» طاهره گفت: «من نیامدم تو را ببرم. آمدم به شما بگویم که به کارتان ادامه دهید. چون صدای سرود شما تا آن سوی خیابان می رسد و به مردمی که ترسیده اند، روحیه می دهد.»
طاهره همین حرف را با معلم تربیتی مدرسه (خانم قربان پور) هم در میان گذاشت و او هم حرف های طاهره را با بچه ها مطرح کرد و بچه ها با روحیه و انگیزه بیشتری به خواندن سرود ادامه دادند