قربانیان قاچاق انسان منافقین

مجاهدین و قاچاق انسان – شاهد ۴۱




اسم من جمشید سرایی است، بچه آق قلا هستم.
در سال ۸۱ برای کار به ترکیه رفتم و در ترکیه با اینها آشنا شدم که به من گفتند: شما را می بریم عراق، برای شش ماه در عراق بمانید، یک پروسه ای طی کنید، بعد از آن هر جا خواستید می فرستیمتان. ما هم رفتیم و نزدیک ۷ ماه در پذیرش بودیم، یک پروسه ای در پذیرش طی کردیم، نقشه خوانی و آموزش سلاح و اینها را هم دیدیم، بعد از ۷ ماه وارد ارتش شدیم. نزدیک دو سال در ارتش بودیم، بعد از دو سال من خودم گفتم میخواهم انصراف بدهم که قبول نکردند و گفتند فعلاً باش، خودمان تعیین تکلیفت می کنیم، بعد هر جا خواستی می فرستیمت من هم ماندم و دیدم خبری نشد، بعد دوباره انصراف دادم. چند سری انصراف دادم، قبول نکردند، هی وعده وعید دادند، گفتند فعلاً باش خودمان شما را تعیین تکلیفتان می کنیم، اگر برای خارج راه باشد، خودمان شما را می فرستیم.

ما هم ماندیم دیدیم خبری نشد. بعد انصرافم را نوشتم، دوباره گفتم می خواهم برگردم، اصلاً نمی خواهم خارج بروم ، می خواهم برگردم ایران. بعد اینها قبول کردند و بعد از چند روز من را فرستادند به کمپ آمریکایی ها که خودم درخواست داده بودم و گفته بودم می خواهم بروم پیش آمریکایی ها، می خواهم برگردم ایران. آمدم کمپ آمریکایی ها، نزدیک ۳ ماه آنجا بودم، بعد از ۳ ماه درخواست نوشتم که می خواهم برگردم ایران و نمی خواهم بمانم که قبول کردند و از طریق صلیب سرخ ما داخل خاک ایران شدیم.

جهت دیدن فیلم مصاحبه اینجا را کلیک کنید .