نویسنده نحوه ی آشنایی و ورود خود به فرقه ی مجاهدین خلق را توضیح و نحوه ی جذب و عضوگیری منافقین (سازمان) را شرح داده است ، از جمله اصرارهای مکرر در مورد ورود به این فرقه و جذابیت شعارهایی مثل " اسلام انقلابی ، برابری و عدالت ، برپایی جامعه ی بی طبقه توحیدی " و شعارهای پوچ دیگری از این دست که در کتاب ها و جزوات منافقین موج می زند و بدین طریق در فضایی آکنده از دروغ ، چهره ی منافقین را تصویر می کند تا افراد را شیفته ی این فرقه کند .
در ادامه ، شرح داده شده که چرا فرقه مجاهدین خلق مشی مسلحانه را در پیش گرفته و با انقلاب اسلامی و مردم دچار اختلاف شده اند ، از جمله ی این موارد به ناخرسندی منافقین از این که نتوانسته نقش رهبری را در انقلاب تصاحب کند ، اشاره شده است و این که آنها نمی توانستند با این مسئله نار بیایند که مردم پشت سر امام خمینی و تحت رهبری ایشان حرکت کرده اند و انقلاب را به پیروزی رسانده اند و این که سازمان تصمیم گرفته بود این شکست را به پیروزی تبدیل کند .
نویسنده سپس به شرح توانایی منافقین به اغفال اعضا و برگزاری جلساتی برای جذب اعضای جدید می پردازد ، اعضایی که غالباً با حربه های مختلف و اصطلاحاً " رفیق بازی " جذب منافقین می شدند . در ادامه اشاره می کند که اعضا از جمله خودش به حدی شیفته ی منافقین شده بودند که حتی لحظه ای به ذهن شان خطور نمی کرد که این فرقه و کلمات دهان پرکنش دروغ باشد .
نویسنده می گوید : " با حتی اگر گاهی ذره ای تردید در مورد منافقین و عملکرد آن می خواست به ذهنم خطور کند ، به سرعت از آن فرار می کردم تا مبادا دنیای تازه ام خراب شود و آگاهی از پوچ بودن این دنیا ، به سمت تباهی بکشاندم ."
نویسنده با اشاره به نمونه هایی که خود شاهد آن بوده است ، از ساز و کارهای داخلی منافقین برای جذب و حفظ اعضا پرده بر می دارد ، از جمله این که منافقین برای دمیدن روحی تازه اما دروغین در کالبد اعضا ، آنها را به خارج نیز اعزام می کرد ؛ یا برای کنترل اعضا از سلسله مراتب متصلب حاکم بر اعضا بهره می گرفت و آنها را ملزم می کرد رفتار یکدیگر را به این فرقه گزارش کنند . |