پس از واکنش منفی افکار عمومی در قبال عملکرد سازمان و افزایش حمایت گسترده مردم از جمهوری اسلامی سازمان دیگر به مصلحت خود ندانست که رسما و علنی مسئولیت دو اقدام تروریستی علیه بالاترین مقامات سیاسی و اداری کشور را بر عهده گیرد.
به گزارش پایگاه خبریتحلیلی هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور) و به نقل از فارس، مسعود کشمیری کسی بود که به معنای واقعی کلمه منافق بود و توانست کار خود را به نحو احسنت برای سازمانش انجام دهد. وی با نزدیکی به شهید رجایی توانست اعتماد او را جلب کند و در وقت مناسب دست به ترور او زد. ابتدای ماجرا هیچ کسی باور نمیکرد عامل انفجار دفتر نخست وزیری همان کسی است که دیده بودند نماز شبش ترک نمیشود اما شواهد و قرائن که مشخص شد همه فهمیدند کشمیری رییس جمهور و نخست وزیر را به شهادت رسانده است.
مطابق اطلاعات برخی از کارشناسان و مسئولان ذیربط در زمان نفوذ کشمیری به ارتش وی از اختیارات ویژهای در رفت و آمد آزادانه به محل بایگانی اسناد طبقهبندی شده برخوردار بود و پروندههای سری مربوط به پروژههای حساس آمریکایی در نیروی هوایی زمان شاه مانند پروژه HB یا IBEX توسط وی مورد دستبرد واقع شده بود. همچنین در سال ۶۱ توسط یکی از نمایندگان مجلس افشا شد که یک بار در گذشته کشمیری به هنگام انتقال اسناد سری در داخل کیف شخصیاش توسط یکی از افسران نیروی هوایی بازداشت شده بود ولی به دستور باقری فرمانده وقت نیروی هوایی، رها میشود.
خلاصه بیوگرافی کشمیری در کتاب خاطرات حجتالاسلام ری شهری به شرح ذیل میباشد:
مسعود کشمیری فرزند سعید با شماره شناسنامه ۴۰۱ متولد ۱۳۲۹ ازکرمانشاه دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ ۲۳مرداد13۵۱ تا اواخر سال ۱۳۵۳ با قراردادهای شش ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است.
وی قبل از پیروزی انقلاب در یک شرکت خارجی انگلیسی کار میکرد و با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجیان به کشوشان، شرکت مذکور منحل گردید و بنا به اظهارات خودش پس از پیروزی انقلاب در جهاد سازندگی کار میکرده است. وی قبل از انقلاب توسط پسردایی خود معدوم ابوالفضل دلنواز (برادر همسرش) جذب منافقین شد. ابتدا در بحثهای خانوادگی از منافقین حمایت میکرد. لیکن به مرور زمان چهرهای حزبالهی و حمایت از نظام را یافت. مدتی در نیروی هوایی سپس در رکن ۲ ارتش جمهوری اسلامی و همچنین در دفتر نخستوزیری، شاغل میشود و تا دبیری شورای امنیت ملی ارتقاء شغلی پیدا میکند. بعد از انفجار دفتر نخستوزیری از بازرسی از منزل مسعود در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات (و اسناد طبقهبندی شده) کشف شد. پدر مسعود بازنشسته شرکت نفت بود که در سال ۱۳۷۷ به علت سرطان در انگلیس فوت و دفن شد.
گروهک منافقین چه قبل از فرار رجوی و بنیصدر و چه پس از آن با تاکتیک تعلیق موضعگیری تا اشکار شدن نتایج عملی عملیات ویژه در مورد دو حادثه انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ماه و انفجار در ساختمان نخستوزیری در هشتم شهریور ماه ۱۳۶۰ اعتراف رسمی نکرده است. پس از واکنش منفی افکار عمومی در قبال عملکرد سازمان و افزایش حمایت گسترده مردم از نظام جمهوری اسلامی سازمان دیگر به مصلحت خود ندانست که رسما و علنی مسئولیت دو اقدام تروریستی هولناک علیه بالاترین مقامات سیاسی و اداری کشور را بر عهده گیرد. اما در منابع منتشره سازمانگاه به صورت کنایه و یا اشاره در مورد ضربههای هولناک سهمگین مطالبی طرح شده است. ولی صریحا به این دو عملیات که در سازمان در چارچوب عملیات ویژه طبقهبندی شده اعتراف نشده است. برخی میپندارند که در صورت اعتراف رسمی سازمان به پذیرفتن مسئولیت این دو عملیات برای سازمان به لحاظ بینالمللی موانع جدی ایجاد میشد تا بدان حد که حتی میتوانست احتمال استرداد تروریستها را در پی داشته باشد. در حالی که این تحلیل درست نیست زیرا سازمان طی سالهای گذشته به دهها عملیات تروریستی رسما اعتراف کرده و همزمان مورد حمایت قدرتهای غربی نیز قرار داشت.
به نظر میرسد علاوه بر نگرانی از واکنش افکار عمومی و بینالمللی در قبال پذیرش مسئولیت این دو فاجعه بزرگ تروریستی که میتوانست بازتاب پرسر و صدا و وسیعی در رسانهها داشته باشد. برخی ملاحظات پیچیده امنیتی و اطلاعاتی در سازمانهای جاسوسی غربی که طراحان و آمران اصلی آنها بودهاند و مستقیما این دو عملیات را حمایت و پشتیبانی فنی و عملیاتی کردهاند، اختیار تصمیمگیری در مورد اعلام مسئولیت آنها را از دست سازمان خارج ساخته بود.
معالوصف چاپ نامه یکی از قهرمانان عملیات ویژه امضا محفوظ در نشریه مجاهد که واقعیات زیادی در آن پیدا بود مسولیت مستقم سازمان را در این گونه فجایع عریان ساخت. در مقدمه کوتاه بر این نامه که یکی از مدیحهسراییهای پس از انقلاب ایدئولوژیک مسعود و مریم است. چنین آمده:
نامه زیر از سوی یکی از قهرمانان عملیات ویژه مجاهدین ارسال شده است که به دلایل امنیتی آن را با امضای محفوظ منتشر کنیم. عنوان قهرمان مجاهد خلق که توسط رهبری سازمان تصویب میشود. در دوران حیات یک مجاهد، تنها به خواهران و برادرانی اطلاق میشود که در عملیات و اقدامات استثنایی یا فوقالعاده خطیر، آزمایش رشادت و جانبازی و خلاقیت داده باشد.
در خصوص فرازهای شروع این نامه، بعدا ضمن شرح واکنشهای متملقانه نسبت به عوامل ازدواج و طلاق انقلاب نوین، اشاراتی خواهیم داشت؛ لیکن در اینجا به مواردی از این نامه استناد میکنیم که نشاندهنده هویت نویسنده آن (مسعود کشمیری عامل انفجار در نخستوزیری) میباشد البته در نقل شواهد و اشارات به حداقل لازم بسنده میکنیم:
۱-محل کار کشمیری (قبل از نهاد نخستوزیری)
من بنا به مسئولیتم سالها... در مقاطع مختلف در حساسترین ارگانهای اصلی اطلاعاتی رژیم بودهام.
۲-نفوذ کشمیری به نخستوزیری:
خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم شورای امنیت کشور برای همه ارگانهای رژیم اعم از دادستانی، کمیتهها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد، و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازمالاتباع بود.
۳-مسئولیت کشمیری در مورد مبارزه با نفوذیهای سازمان:
یک بار خودم فضای بخصوصی را در... (نخستوزیری) فراهم نمودم، و متعاقبا ترتیب تشکیل یک جلسه ویژه را دادم. بالاترین مهرههای اجرایی رژیم به نخستوزیری احضار شدند. از طریق چند تن از آنها، که قبلا با آنها صحبت کرده بودم مسئله چک برخی افراد و اینکه نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعدا خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم.
۴-طرح فرار و تعویق انفجار نخستوزیری
یادم میآید در اوایل مرداد ۶۰ که سازمان در آستانه اجرای یک طرح مشخص بود ناگهان مسئول سازمانی و رابط کشمیری با تشکیلات تماس گرفت و به من گفت طرح اجرا نمیشود و آن را به تعویق انداخت. او در وقت خداحافظی ضمنا به من گفت: مژدهای هم برایت دارم که اگر بدانی، شور و عشق و ایمان بیشتری پیدا میکنی». هر قدر فکر کردم این مژده چه میتواند باشد، عقلم به جایی نرسید. با خود فکر میکردم ممکن است ابلاغ «عضویت» باشد، یا مژده پیروزی عملیات دیگری در سازمان یا... نمیدانم.
چند روز بعد از این دستور، صبح که به... (=نخست وزیری) رفتم... گفتند: دیشب رجوی و بنیصدر با هواپیمایی به خلبانی معزی، در فرودگاه پاریس به زمین نشستهاند... خیلی خوشحال شدم. داخل اتاق آمدم؛ در را از پشت قفل کردم و سجده شکر به جای آوردم.
۵) مسئولیت کشمیری در مورد کشف و بمباران ایستگاه «رادیو مجاهدي»:
در همان ایام، که آغاز کار رادیو بود،... در ابتدا مسئله از طرف رفسنجانی و نخست وزیرشان پیگیری میشد. وقتی پارازیت مسئله را حل نکرده بود، اقدامات جدی تری را میخواستند به مرحله اجرا بگذارند. هیئتهایی از مخابرات، سپاه، رادیو - تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی، برای یافتن محل فرستنده تلاش میکردهاند.
گزارشات ارسالی برای... (=شورای امنیت کشور) که به دست من میرسید، حاکی بود که مسئله اصلی یافتن محل فرستنده رادیوست. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشان خودش نظر داده بود که... اولویت را به شناسایی محل فرستنده میدهد.
6 طرح افنجار در نخست وزیری:
در تاریخ... بعد از مدتها برادر قهرمانم (=مهدی افتخاری) به خانه ما آمد. همه از دیدنش بخصوص در جو خفقان و تنهایی خاص ما - خیلی خوشحال شدیم. نمیدانستم چه هدیه گرانبهایی برایم آورده است. او گفت: «اگر سازمان تصمیم بگیرد که طرح... (= انفجار در نخست وزیری) را به اجرا درآورد، تو چه طرحی داری؟» من هیچ طرح (ی) را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرح را گفتم. اگرچه، هیچ وقت سازمان به خودم اجازه عمل فدایی (را) نداد، اما در آن لحظه که طرحم را میگفتم، هیجان زده شده بودم. از مدتها قبل روی این امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم میدانستم.
بنا به نقل یکی از مسئولان ذیربط آن زمان در جریان پیگیری تعقیب کشمیری، در فرار همسرش و عوامل سازمان از یک خانه تیمی در نظام آباد تهران به دست آمد که در کرج و قزوین امتداد داشت.
وقتی که مأموران به محلهای تردد و اختفای آنان میرسیدند آنها قبلا مکانها را تخلیه کرده بودند ولی به دلیل تعجیل در فرار مدارکی از آنها به دست میآمد. از جمله اسنادی که نشان میداد همسر کشمیری به همراه مهدی افتخاری در یکی از خانههای تیمی بودهاند و مسیر فرار آنها از سمت غرب کشور در کردستان بوده و خروج از طریق مرز عراق و سپس ترکیه صورت گرفته است.
یکی از اعضای سابق سازمان در کتاب خود درباره افتخاری چنین نوشته است:
مهدی افتخاری با نامهای تشکلامی «فرمانده فتحالله» و «ناصر» یکی از مسئولین قدیمی سازمان مجاهدین خلق است... وی از زندانیان سیاسی رژیم شاه میباشد که بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مسئولیت سازماندهی نیروهای {نفوذی} سازمان در ارتش و سپاه و مراکز امنیتی رژیم جمهوری اسلامی را بر عهده داشت. وی بعداز مخفی شدن مسعود رجوی و شروع «مبارزه مسلحانه» در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، فرماندهی کلیه مراحل عملیاتی خروج دکتر بنیصدر و مسعود رجوی را به وسیله هواپیمایی به خلبانی سرهنگ بهزاد معزی از پایگاه نیروی هوایی تهران برعهده داشت. این عملیات از طرف مسعود رجوی به نام «عملیات پرواز بزرگ» نامگذاری شد و به دلیل تلاشهای افتخاری در اجرای موفقیت آمیز این طرح لقب «قهرمان» به وی داده شد. سازمان تاکنون فقط به چند نفر در زمان حیاتشان لقب «قهرمان» داده است. مهدی افتخاری و علیرضا باباخانی و همچنین {محمدرضا} کاهی و {مسعود} کشمیری عاملین انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و دختر نخست وزیری رژیم جمهوری اسلامی از این جمله هستند. مهدی افتخاری بعد از شروع «مبارزه مسلحانه» در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ فرماندهی «ستاد اطلاعات» - که شاهرگ حیاتی سازمان محسوب میشود - را بر عهده داشت. چهره مهدی افتخاری تا سال ۱۳۶۴ مانند علی زرکش برای کلیه اعضای سازمان ناشناخته بود و حتی در فاز سیاسی به دلیل مسئولیت او در مورد نیروهای نفوذی و هوادار سازمان در ارتش و...، از دید همگان مخفی بود. وی حتی به پایگاه {خیابان} انزلی ستاد اصلی سازمان در تهران نیز تردد نداشت یا حداقل من وی را در آنجا ندیدم. هنگامی که رجوی در پاریس بود، مهدی افتخاری مسئول «ستاد اطلاعات» سازمان و در آلمان مستقر بود و تمام بخشهای اطلاعاتی سازمان از آلمان کنترل و رهبری میشد.
محمد حسین سبحانی تاکید میکند که افتخاری به علت مخالفت با انقلاب ایدئولوژیک طلاقهای اجباری، «از سال ۱۳۶۸ خواستار خروج از سازمان میباشد، ولی آقای رجوی با زندان و فشارهای تشکیلاتی مانع جدایی وی شده است... سال ۱۳۸۱ در اطلاعیه اعلام جدایی آقای مسعود طیبی ار اعضای سابق شورای مرکزی سازمان به محاکمه مهدی افتخاری در نشستهای این فرقه در شهریور ۱۳۸۰ اشاره کرد که نشان میدهد وی همچنان تحت فشار و برخورد میباشد.»
مسعود رجوی که در مواردی با اشاره و کنایه از انفجارهای هفتم تیر و هشتم شهریور به عنوان اقدامات سازمان یاد کرده، تعبیر «مجازات رجایی و باهنر» را درباره انفجار نخست وزیری به کار برده و کینه خود را درباره آن دو آشکار ساخته است.
ادامه دارد...