پیروزی انقلاب محاسبات منافقین را در هم ریخت

Rooyesh

سیدمحمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان در سلسله جلسات مدرسه مجازی رویش اندیشه، اندیشکده برهان به بازشناسی ماهیت و اقدامات گروهک منافقین با موضوع «مروری بر ناگفته‌های سال ۶۷» پرداخته است. در اولین جلسه از این سلسله جلسات به عملکرد منافقین پیش از 30 خرداد 60 پرداخته شده که در ادامه صوت پیاده شدۀ آن تقدیم می‌شود.

وضعیت جهان معاصر در یکصد سال اخیر

در وقوع انقلاب اسلامی ایران زمینه‌ها و پیش‌زمینه‌هایی دخیل بوده است. شرایط منطقه‌ای، جهان اسلام و تقسیم قدرت ابرقدرت‌های آن زمان یعنی بلوک شرق به رهبری شوروی و بلوک غرب به رهبری آمریکا. در آن زمان جهان سوم (اصطلاحی که آن موقع گفته می‌شد) کشورهای بودند غیر از کشورهای متخاصم دو بلوک جهان، کشورهایی که به لحاظ ظاهری ضعیف‌تر بودند، ملت‌هایی که در تقسیم‌بندی‌ها و کشاکش این دو قدرت جابجا می‌شدند؛ که تأثیرات بسیار بدی بر ملت‌ها دارد؛ منجمله ملت‌های مسلمان. مسلمانان قرون متمادی آرزو و آمالشان‌، داشتن حکومتی بود که بتوانند با این حکومت، ملت‌هایشان را عزتمندانه اداره کنند، از این رو حرکت‌ها و جنبش‌های متعددی برای تحقق این هدف به وجود آمد که عمده رهبران این جنبش‌ها، رهبران دینی و فکری جامعه بودند که برای تحقق این هدف تلاش‌هایی داشتند. انسجام‌بخشی بین جامعۀ مسلمین از کشورهای گوناگون، اهدافی بود که مدت‌ها پیگیری می‌شد.

اولین قیام امام خمینی (رحمه‌الله‌علیه) در خرداد 1342

اما آنچه مشاهده می‌شد این بود که این حرکت‌ها و روش‌ها اثربخشی پایینی دارد، تا زمانی که انقلاب اسلامی ایران به رهبری یک مرجع دینی، حضرت امام (رحمه‌الله‌علیه) حرکت وسیعی را در ایران و جنبش وسیعی را در منطقه ایجاد کرد. البته این جنبش در شکل اولیۀ خود به ظاهر منجر به شکست شد، یعنی در نیمۀ خردادماه سال ۱۳۴۲ که قیام حضرت امام شروع شد، حکومت شاه و پهلوی که عامل دست‌نشاندۀ آمریکا بود، برخوردی بسیار شدید با مردم داشت و ظاهرا آن را درهم پیچید و رهبر این انقلاب که حضرت امام رحمه‌الله‌علیه بود را دستگیر و به ترکیه و از آنجا به عراق تبعید کرد و به ظاهر جامعه آرام شد. این وضعیت برای خیلی از انقلابیون یأس‌آور بود. بعد از مدتی طولانی حرکتی عظیم در این ابعاد اتفاق افتاد و در نهایت نیز به شکست انجامید و به ظاهر ثمری نداد.

باز شدن فضا برای گروه‌های مارکسیست

اینجا بود که این حرکت، جوشش‌ها و حرکت‌هایی را ایجاد کرد. بعضا مارکسیست‌ها از این فرصت استفاده کردند و گروه‌هایی را ایجاد کرده و داعیه‌دار این شدند که حرکت‌های جمعیِ عمومیِ عام به این شکل نتیجه‌بخش نیست و زمان این گونه حرکت‌ها گذشته است، اکنون عصر، عصر پیشرفت‌ها و تکنولوژی‌ها و علم است؛ (علم هم به تعریف آن روز در دو بلوک خلاصه می شد یا شرق یا غرب،‌ یا سردمدار شوروی یا سردمدار آمریکا). معتقد بودند باید هضم در یکی از این دو ایدئولوژی شد، هضم در یکی از این مسیرها، تا بشود کاری انجام داد. اگر می‌خواهید با آمریکا که بر ایران سیطره دارد مبارزه کنید، باید علم را در ناحیۀ مقابل آمریکا جستجو کنید که منظور ایشان علم مارکسیسم و ایدئولوژی مارکسیست‌ها بود. باید از این طریق با امپریالیسم آمریکا مقابله کرد. این گونه که گروه زیادی از مردم در خیابان حاضر شوند و رهبرشان روحانی و مرجع‌تقلیدی باشد که سال‌ها و قرن‌ها از حکومت و حکومت‌داری دور بوده است، به نتیجه نخواهد رسید. برای اثبات این نظرشان نیز قیام پانزده خرداد را شاهد می‌گرفتند. گروه‌هایی را تشکیل داده و طبق ایدئولوژی و ایده و آموزه‌های مارکس، القا کردند که انقلاب وقتی تحقق پیدا می‌کند که خشن و مسلحانه باشد. لذا مارکسیست‌ها، گروه‌هایی را تشکیل داده، دست به سلاح برده و معتقد بودند که بایستی در جامعه جرقه‌ای زده شود که آن جرقه منجر به قیامی سراسری شده و مردم و به اصطلاح توده‌های مردم و به‌خصوص کارگران دست به سلاح ببرند و حکومت را ساقط کنند و این گونه وانمود می‌کردند که به چنین حرکتی می‌توان گفت قیام. از این رو اقداماتی انجام شد، همچون قیام مسلحانه و حرکت‌‎های مشابه با آن.

تشکیل گروه‌های التقاطی اسلامی‌مارکسیستی

در این بین بعضی از گروه‌های مسلمان و شیعه سرخورده‌شده از قیام 15 خرداد در مقابل مارکسیست‌ها احساس کمبود کرده و گروهی را تشکیل دادند تا از این قافله عقب نمانند و نشان دهند که جامعه شیعی نیز می‌تواند پیشرفته و پیشرو و مترقی باشد. با این توجیه شروع کردند به آموزش‌دیدن، علوم را فراگرفتن، ایده‌ها را آموختن و به سراغ ایده‌های مارکس رفته و تجربۀ کشورهایی نظیر کوبا و چین و بعضی از کشورهای دیگر را مطالعه کردند تا بتوانند همان حرکت را در قالب همان ایده‌های مارکسیستی با پوشش اسلامی اجرا کنند. البته چون ایران کشور مسلمان و شیعی بود، به راحتی نمی‌توانستند با همان شکل عیان مارکسیسم و ایدئولوژی‌های مارکس این پویش را ایجاد کنند. به لحاظ شخصی حرکت‌ها و آموزه‌های شیعی اسلامی خودشان را حفظ کردند، ولی از آنچه به عنوان تئوری‌های مبارزه نیازمند بودند را از همان مسیر بلوک شرق که ایدئولوژی مارکسیست‌ها بود، آموختنه و فرا گرفتند و نام آن را گذاشتند علم مبارزه. لذا گروه‌هایی تشکیل شد که اصلی‌ترین گروهشان سازمان مجاهدین خلق و یا آنچه ما به ایشان می‌گوییم گروهک منافقین بود. هستۀ اولیه تشکیل سازمانی به نام سازمان مجاهدین خلق، تفکراتی برگرفته از ایده‌ها و ایدئولوژی مکتب مارکس بود و طبیعتاُ آن شکل عملی و اجرایی و مبارزاتی‌شان در صحنه اجتماع نیز برگرفته از همین مکتب بود. آنها در باطن معتقد بودند که اسلام و آموزه‌های اسلام فقط برای دیدگاه‌های شخصی مفید است. برای این که بتوانند شکل و قالب اسلامی خود را حفظ کرده و حرکتشان را اسلامی و انقلابی نشان دهند، تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه را منطبق با آنچه که از آموخته‌های مارکس می دیدند، تطبیق می‌دادند. البته این رفتار خیلی واضح و آشکار نبود. ظاهری پسندیده داشت. بسیار تفسیر قرآن و نهج البلاغه انجام می‌دادند تا به شکلی از درونش محتوای انقلابی بیرون بیاید. این روش برای قشر جوان و مبارز آن روز جذابیت زیادی داشت. بسیاری از افراد متدین، بسیاری از افراد حتی روحانیون و مبارزین بزرگ هم فریب این وضعیت و فریب کارهایی که این سازمان و گروه انجام داده بودند را خوردند. البته تعداد اندکی از بزرگان این التقاط فکری را در آنها کشف کردند. یکی از آنها مرحوم شهید مطهری بود. رهبر معظم انقلاب بود و در رأس همه اینها حضرت امام (رحمه‌الله‌علیه).

تلاش منافقین برای جلب نظر بزرگان

در ابتدا این گروه سعی می‌کرد به خدمت بزرگان برسد و حمایت آنها را جلب کند. حمایت بزرگان اهل بازار را جلب کند که بتوانند پشتیبان داشته باشد و در همین راستا افرادشان را به خدمت این بزرگان می‌فرستاد و به آنها ایده‌ها و دیدگاه‌های گروهشان را توضیح می دادند و سپس حمایت‌های آنها را جلب می‌کردند. دو سه نفرشان نیز در نجف خدمت حضرت امام رفتند، امام می‌فرمایند که من تا دو سه روز حرف‌های اینها را خوب گوش کردم. بعد از دو سه روز امام با آن تیزبینی و دقت نظری که داشتند فرمودند که این انحراف را در آنها تشخیص دادند و ملتفت شدند که در دیدگاه‌های اینها التقاط هست و لذا دو نصیحت به ایشان کردند، اول اینکه قبول نکردند که گروهی مورد حمایت حضرت امام باشند و دوم اینکه تا وقتی بخواهید قیام مسلحانه کنید، بهانه دست ساواک می‌دهید تا همۀ شما را از بین ببرد. همین طور هم شد. ساواک به زودی اینها را شناسایی کرد و بهانه خوبی به دست آمد. اصل حرکت ملت ایران و حضرت امام و قیام مردم را زیر سؤال برد و بعد همۀ آنها را دستگیر کرد و تقریباً همه کادر رهبریشان را اعدام کرد و سازمان منافقین به این شکل نابود شد.

همکاری رجوی با ساواک و بازیابی مجدد منافقین

یک نفر به اتفاق کادرهایی غیر از کادرهای رهبری‌شان زنده ماند و دلیلش این بود که در برخی از مراکز دولتی زمان شاه نفوذ داشت، به خصوص همکاری‌هایی با ساواک. آن هم شخص مسعود رجوی بود که از کادر مرکزی زنده ماند. او به دلیل این که همکاری‌های وسیعی با ساواک برای لو دادن اعضا و سران منافقین داشت و برادرش نیز در ژنو سوئیس محصل و ساکن بود و همکاری‌های زیادی با ساواک داشت سبب شد که مسعود رجوی حبس ابد بگیرد. سازمان گروهک منافقین از هم پاشیده بود، ولی در زندان توسط مسعود رجوی و تعدادی از افراد کادر بالای منافقین که دستگیر و زندانی شده بودند، هستۀ تشکیل مجدد منافقین را تشکیل ‌دادند و به سرعت موفق شدند در زندان‌ها رابطۀ منسجمی میان همۀ زندانیان سیاسی سراسر کشور ایجاد کرده و قطبی در داخل زندان شوند. بنابراین زندان از فضاهای بسیار مناسب برای منافقین شد و این تجربه را آموختند که از زندان می‌شود بسیاری از اعمال را کنترل و ایجاد کرد و حتی دستور بسیاری از اقدامات را در خارج از زندان داد. بعضی از هسته‌های این گروهک در خارج از زندان با کادر و رهبری داخل زندان ایجاد شد، که حتی دست به اقدامات مسلحانۀ در بیرون از زندان زدند و به بیرون دستور دادند که چه اقداماتی را انجام دهند. زندان اسمش زندان بود، اما برای منافقین ستادی بود برای فرماندهی بسیاری از جریانات خارج از زندان.

پیروزی انقلاب محاسبات منافقین را در هم ریخت

این وضعیت ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد. در پیش‌بینی‌های ایشان مطابق با آموزه‌های مارکس، قرار نبود که حرکتی جمعی بدون اقدامات مسلحانه به انقلاب منجر شود و بتواند حکومت پهلوی را به زیر کشد، که اقدام انقلابی امام اتفاق افتاد و محقق شد. اینها پیش‌بینی‌شان این بود، اکنون انقلاب پیروز شده ولی روحانیت و حوزۀ علمیه‌ای که سال‌های سال از ایجاد ساختارهای اجتماعی دنیا و حرکت‌های بین المللی دور بوده است، قادر نیست انقلاب را رهبری و هدایت کرده و ساختار حکومت تشکیل دهد و بتواند در مقابل دنیا با همۀ پیشرفت‌های گوناگون در علوم مختلف از جمله اقتصاد علمی و سیاست‌های خارجی علمی و آنچه که در دنیا اتفاق می‌افتد بایستد. اما مشاهده شد که این مهم نیز تحقق پیدا کرد، با همان شیوه‌های مسالمت‌آمیز، به شیوه‌های به اصطلاح دمکراسی. رأی می‌گیرند و مردم رأی می‌دهند و در انتخابات شرکت کرده و قانون اساسی تدوین می‌کنند. اینجا بود که منافقین به این نتیجه رسیدند اگر دیر بجنبند پایه‌های این حکومت مستحکم ‌شده و دیگر نمی‌توانند حکومتی را با آن شیوه‌ای که دوست دارند تشکیل دهند. دیگر نمی‌توانند به زور و به شیوه‌های استالینی حکومت را قبضه کرده و اداره کنند. لذا از همان ابتدای پیروزی انقلاب به گونه‌ای مهره های خود را در داخل حکومت چیدند تا بتوانند آن را از پا در بیاورند. نفوذهایشان را شروع کردند، در مراکز بسیار مهم انسان‌ها و افراد خودشان را نفوذ دادند و در کنار این کشور را مرتب به وسیله جرائدشان، میتینگ‌هایشان و ارتباط‌گیری با افراد مختلف درگیر کرده و مملکت را به سمت آشوب و بلوا سوق دادند و شرایطی ایجاد کردند تا افراد و مردم و جوانانی که در آنها شور و شوق بعد از انقلاب اسلامی به وجود آمده بود، به‌خصوص گروه زیادی از نوجوانان و به ویژه نوجوانان دبیرستانی در حدود ۱۷ تا ۱۸ سال و جوانان 22 تا 23 سال را جذب کرده و ایشان را رودرروی جامعه‌شان قرار دهند.

رویارویی مستقیم با مردم و جمهوری اسلامی

افرادی نظیر شهید بهشتی را ترور شخصیت کردند و به زعم خودشان افشاگری‌ها و دروغ‌پردازی‌ها را دربارۀ ایشان انجام دادند تا جامعه به سمت دو قطبی‌شدن رفته و فضا ملتهب شده و شرایط برای ایجاد رودررویی ایشان با نظام فراهم شود؛ در این بین حتی شاهد حضور ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان اولین رئیس‌جمهور ایران اسلامی اما دست نشانده آمریکا بودیم. متأسفانه شخصیت او فضایی برای منافقین به وجود آورد تا با انسجام و متحدشدن با او و کشاندنش به سمت‌وسوی مدنظرشان قطبی را تشکیل داده و در مقابله با نظام حرکتی عظیم را ایجاد کنند. رأی یازده میلیونی بنی‌صدر این فضا را فراهم کرد و منافقین تقریبا با ستاد بنی‌صدر یکی شدند و هر سخنرانی که بنی‌صدر ایراد می‌کرد التهاب در کشور به وجود می‌آمد. تحلیل آنها این بود که جو ملتهب داخل کشور در کنار حملۀ صدام، شرایطی ایجاد می‌کند که اگر ایشان دست به سلاح ببرند با توجه به وضعیت مرزی و بین‌المللی و تحریم‌ها، نظام ساقط خواهد شد. بنی‌صدر در ۳۰ خرداد ۶۰، یعنی یک سال بعد از اینکه رئیس‌جمهور شده بود، آنچنان در رویاروی علیه نظام ایستادگی و آن‌قدر التهاب در کشور ایجاد کرد که در نهایت به دلیل اتحادش با منافقین و همدستی با گروه‌های برانداز، مجلس شورای اسلامی رأی به عدم کفایت او داد و این شرایط در 30 خرداد 60 به سمت رویارویی تام بین منافقین و نظام جمهوری اسلامی و مردم انجامید.

پایان جلسه ی اول


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

جدیدترین مطالب

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

سعید کریمی از مجروحان حمله تروریستی راسک و چابهار عیادت کرد

وضعیت مجروحان حمله تروریستی چابهار و راسک

محمود عباس‌زاده مشکینی عضو کمیسیون امنیت ملی

ورود کمیسیون امنیت ملی به حمله تروریستی راسک و چابهار

معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور:

عناصر تروریستی راسک و چابهار ملیت غیر ایرانی دارند

مطالب پربازدید بخش خبر

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان