
بعد از عملیات مرصاد که منافقین علناً به جنگ آمدند و تا اسلامآباد هم آمدند، بحث محاربه مطرح شد و دیگر بحث یگ گروهی که فلان عقیده یا نظر را دارد، مطرح نبود. آنها اعلان جنگ داده بودند و در زندان اوین اینها حالت آمادهباش داشتند.
به گزارش پایگاه خبریتحلیلی هابیلیان (خانوادۀ شهدای ترور کشور) غلامحسین صادقی قهاره از قضات پیشین دادگستری است که کار قضاوت را در رژیم قبل و در سال 52 با دادیاری در شهرستان مهاباد آغاز کرد. او پس از چند سال قضاوت در کرمانشاه و ایلام در سال 56 و در بحبوحه تظاهراتها و اعتراض مردم به حکومت، به عنوان بازپرس در دادگستری اصفهان مشغول به کار شد.
صادقی قهاره که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، رسیدگی به پرونده اغتشاش سیدمهدی هاشمی در زندان اصفهان و تشکیل پرونده برای کشتهشدگان تظاهرات خیابانی را در کارنامه فعالیتهای قضایی خود دارد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با درخواست آیتالله جنتی حاکم شرع وقت خوزستان، به اهواز میرود و پس از مدتی از سوی مرحوم شهید قدوسی به عنوان دادستان کل خوزستان منصوب میشود.
او پس از یک سال از اهواز به تهران منتقل و به عنوان رئیس شعبه سوم دادگاه انقلاب تهران در اوین، فعالیت خود را آغاز میکند. او که در آن ایام تعداد زیادی از اعضای سازمان منافقین را محاکمه کرده، میگوید: آن زمانی که در دادگاه انقلاب بودم، پروندههای مربوط به گروهکها هنوز اعلام محاربه نشده بود و بیشتر نشریه خواندن و تبلیغ و این مسائل بود که نهایتاً چهار ماه، سه ماه یا 6 ماه حبس میگرفتند.
صادقی قهاره که سعادتی از چهرههای سرشناس سازمان منافقین را هم در همان ایام محاکمه کرده، درباره محاکمه این فرد میگوید: از منافقان که آن زمان معروف به مجاهدین خلق بودند، یک نفر شاخصشان به نام سعادتی دستگیر شده بود. اتهام این فرد جاسوسی و ارتباط با سفارت شوروی بود. در پرونده سعادتی، آقای تبریزی حاکم شرع، من به عنوان حقوقدان، آقای لاجوردی نماینده دادستان و فردی هم به اسم پاکروان به عنوان معتمد در دادگاه حضور داشت. نهایتاً بابت اتهام جاسوسی به سعادتی 8 سال حبس دادیم. البته دو یا سه سال بعد که او را محارب اعلام کردند، اعدام شد.
در ادامه قسمتهایی از این گفتوگو را ارائه میکنیم:
محاکمه یکی از چهرههای سرشناس سازمان منافقین
در تهران شما مدتی قاضی اوین بودید و به پرونده منافقین رسیدگی کردید.
به تهران که آمدم، میخواستم مجدد به اصفهان برگردم چون خانه و زندگیام در اصفهان بود و حتی زمانی هم که دادستان کل خوزستان بودم، ابلاغم همان ابلاغ بازپرسی دادسرای اصفهان بود و به عنوان بازپرس حقوق میگرفتم اما مرحوم شهید قدوسی گفت که در تهران بمانم.
دادگاه و دادسرای انقلاب تهران در اوین مستقر بود و 5 شعبه داشت. رئیس شعبه اول را آقای گیلانی، ریاست شعبه چهارم با آقای نیری، ریاست شعبه پنجم با آقای خدامی و ریاست شعبه سوم نیز بر عهده من بود. مرحوم لاجوردی هم دادستان بود و دادسرا هم تعدادی بازپرس داشت که آقای محسنیاژهای یکی از بازپرسها بود.
آن زمانی که در دادگاه انقلاب بودم، پروندههای مربوط به گروهکها هنوز اعلام محاربه نشده بود و بیشتر نشریه خواندن و تبلیغ و این مسائل بود که نهایتاً چهار ماه، سه ماه یا 6 ماه حبس میگرفتند. پروندههای اصلی مثل پرونده وابستگان به طاغوت هم تمام شده بود و عمدتاً محاکمه شده و پایان یافته بود.
از منافقان که آن زمان معروف به مجاهدین خلق بودند، یک نفر شاخصشان به نام سعادتی دستگیر شده بود. اتهام این فرد جاسوسی و ارتباط با سفارت شوروی بود. منافقین هم آن موقع خیلی فشار میآورند که سعادتی را بیگناه دستگیر کردید و محاکمهاش کنید تا حقیقت مشخص شود و از این حرفها.
برای دادگاه سعادتی، آقای سیدحسین موسوی تبریزی را که حاکم شرع دادگاه انقلاب تبریز بود، به تهران آوردند. آقای موسوی تبریزی را از قبل میشناختم زیرا زمانی که من در اهواز بودم، ایشان مأموریت داشت به پرونده سینما رکس آبادان رسیدگی کند.
دادگاه انقلاب یک حاکم شرع، یک حقوقدان و یک معتمد داشت که در پرونده سعادتی، آقای تبریزی حاکم شرع، من به عنوان حقوقدان، آقای لاجوردی نماینده دادستان و فردی هم به اسم پاکروان به عنوان معتمد در دادگاه حضور داشت.
چند جلسه دادگاه طولانی برای رسیدگی به پرونده سعادتی برگزار شد که صداوسیما هم تمام جلسات دادگاه را ضبط کرد و الآن باید در آرشیو صداوسیما باشد. نهایتاً بابت اتهام جاسوسی به سعادتی 8 سال حبس دادیم. البته دو یا سه سال بعد که او را محارب اعلام کردند، اعدام شد.
یعنی دوباره محاکمه شد؟
بله. در رابطه با فعالیتهای دیگری محاکمه شد اما در ارتباط با جاسوسی، 8 سال حبس دادیم.
دلیل سختگیر معرفی کردن شهید لاجوردی
شما زمانی که در شعبه اوین بود، مرحوم شهید لاجوردی دادستان بود. شخصیت ایشان را چطور دیدید؟ چقدر از مسائلی که درباره برخورد مرحوم لاجوردی با منافقان گفته میشود صحت دارد؟
مرحوم شهید لاجوردی آدمی بود که دلسوخته انقلاب بود. به اعتبار اینکه سابقه زندان داشت و شناختش از ساواک و منافقین بیشتر از بقیه بود. عملکردی که نسبت به منافقین داشت را مرحوم موسوی اردبیلی قبول نداشت. میگفت تندروی میکنی. اینها هر کدام به اعتبار شناختشان، نظر و عملکردشان متفاوت میشد. کسی که ساواک را میشناخت و گرفتارشان شده بود، خیلی راحتتر میدانست در بازجویی و محاکمه با مأمور ساواک چگونه برخورد کند تا کسی که اصلاً هیچ شناختی نداشت، عقبهای نداشت و قبلاً هم گرفتار ساواک نشده بود.
تعارضی که بین نظر مرحوم شهید لاجوردی با شورای عالی قضایی که رئیساش مرحوم موسوی اربیلی بود، در این بود که مرحوم شهید لاجوردی به اعتبار سابقه زندانش از ساواکیها و منافقین که آن موقع مجاهدین خلق میگفتند، آگاهی داشت و با اینها در ایام زندان خود، کشمکش داشت. خُب بقیه آقایان چون در آن وادی نبودند و آن مراحل را نگذرانده بودند، به نظرشان میآمد که ایشان سختگیر است و شدت عمل دارد.
مرحوم شهید لاجوردی آدم دلسوز، بی شیله و پیلهای و ساده بود و در قید و بند مادیات نبود. با اینکه مریض احوال بود و کمرش درد میکرد و مشکلات دیگر داشت، همیشه در کار جدی بود. مثلاً دنبال یک ماشین بنز بودند که مرحوم شهید لاجوردی را به فلان جا ببرد اما میدیدی که عقب یک وانت سوار شده و رفته است. روحیه این شکلی داشت.
با شهید قدوسی قرار ملاقات داشتم که دفتر کارش منفجر شد
روزی که مرحوم قدوسی شهید شد، شنبه روزی بود. یک سری مشکلات مربوط به زندانیان و کار وجود داشت که صبح شنبه با مرحوم شهید قدوسی تماس گرفتم. پروندههای مواد مخدر گسترش پیدا کرده بود و نیازمند تعیین محل برای نگهداری این محکومان بود و باید مسائل امنیتی، تغذیه، بهداشت و نیروی لازم را هم در نظر میگرفتیم.
به مرحوم قدوسی زنگ زدم و گفتم میخواهم شما را ملاقات کنم و درباره یک سری مسائل صحبت کنم. گفت که الآن سرم خلوت است و سریع بیا. دفتر مرحوم شهید قدوسی در چهارراه قصر سابق و چهار شهید قدوسی فعلی و در محل کنونی سازمان قضایی نیروهای مسلح قرار داشت.
من زیاد به دیدار مرحوم شهید قدوسی میرفتم و چون پاسدار و محافظ داشتم، راحت وارد میشدم. آن روز برای نخستین بار در مقابل در ورودی یک مقدار کنترل و سوال میکردند. در حال ورود بودم که صدای انفجار بلند شد. ساختمان دادستانی کل یک ساختمان مستطیل شکل و قبل از انقلاب در اختیار دادسری ارتش بود و یک راهروی مربوط به حوزه ریاست بود.
وقتی وارد شدم و صدای انفجار را شنیدم، وارد ساختمان شدم. یک آقایی به نام آیینپور به عنوان دادیار در آنجا کار میکرد که بعداً سرپرست دادسرای فرودگاه شد. دیدم که آقای آیینپور با سر و کله خونین جلو آمد و افتاد؛ از محل انفجار دور بود اما شعاع و موج انفجار ایشان را هم گرفته بود. با ماشین من، مرحوم شهید قدوسی، آقای آیین پور و یک نفر دیگر را به بیمارستان شماره 502 ارتش منتقل کردند.
آقای اصغر حجازی که معاون سیاسی مرحوم شهید قدوسی بود. به من گفت که فلانی اینها را جمع کن تا یک تحقیقاتی بکنیم ببنیم کار چه کسی بوده است. بعد متوجه شدیم کسی که این را کرده شخصی به نام فخاری از منافقان نادم بوده که شبانهروز در آن محل زندگی میکرد و به عنوان توبه کرده او را میشناختند. به آقای حجازی گفتم کسی که این کار را کرده، اینجا نمیماند که شما از او بازجویی کنید. تا ظهر آنجا بودم و بعدازظهر اعلام کردند که آقای قدوسی شهید شده است.
بعد از شهادت مرحوم شهید قدوسی که اوج تحرکات منافقین بود، شورای عالی قضایی تصمیم گرفت آقای سیدحسین موسوی تبریزی که چند قائله را از جمله سینما رکس آبادان و پرونده سعادتی را حکم داده و خودش هم حاکم شرع تبریز بود و در جریان خلق مسلمان هم خیلی کار کرده بود، دادستان کل انقلاب شود.
منافقان زمانی محارب دانسته شدند که رسماً اعلام جنگ کردند
یکی از وقایع دهه 60 که در سالهای اخیر هم زیاد به آن پرداخته شده، بحث اعدام منافقان است. برخی میگویند این اعدامها به صورت فلهای انجام شده و برخی نیز این موضوع را رد میکنند. شما که در آن سالها معاون قضایی دادستانی کل بودید آیا اعدام فلهای منافقان را تأیید میکنید؟ نظر امام خمینی(ره) درباره نحوه محاکمه این افراد چه بود؟ اصلاً چرا این افراد دوباره محاکمه شدند؟
نه اینطور نبود که همه را اعدام کنند. بعد از عملیات مرصاد که منافقین علناً به جنگ آمدند و تا اسلامآباد هم آمدند به طوری که آقای «مهتابی» دادستان انقلاب در اسلامآباد غرب، فرار کرد. آن زمان دیگر بحث محاربه مطرح بود و بحث یگ گروهی که فلان عقیده یا نظر را دارد، مطرح نبود. آنها اعلان جنگ داده بودند و در زندان اوین اینها حالت آمادهباش داشتند.
وقتی این مسائل مطرح شد، امام خمینی(ره) میگوید که اینها را دوباره محاکمه کنید. خیلی از اینها، همراهی با سازمان منافقین را در حد محاربه نداشتند. خیلیها هم از سازمان منافقین بریدند و گفتند ما دیگر حاضر نیستم روبهروی نظام بایستیم. اینها را تفکیک کردند؛ کسانی که سر موضع خود بودند و میگفتند ما اگر بیرون هم برویم، اسلحه به دست میگیریم و میجنگیم، مجدداً محاکمه کردند و حکم اعدام دادند.
پس اینطور نبود که همه را اعدام کنند؟
نه. اصلاً نمیشد. همه اینها پرونده داشتند.
محاکمه مجدد اینها چطور بود؟
محاکماتشان زیاد طولانی نمیشد. خیلیها میگفتند که دیگر سر موضع نیستند و نمیخواهم با اینها همکاری کنم که آنها حتی آزاد هم شدند.
یکی از اعضای هیئتی که این افراد را مجدداً محاکمه کردند، آقای اشراقی بود. رابطه شما با آقای اشراقی چطور بود؟
آقای اشراقی در دادگستری، قاضی حقوقی بود و بعد از انقلاب، دادستان انقلاب شد و من آن موقع بازپرس بودم. ما آن موقع فکر میکردیم که دادگاه انقلاب شاید نهایتاً یک ماه یا دو ماه نیاز باشد. فکر میکردیم پس از محاکمه وابستگان به رژیم قبل و صدور احکامشان، به دادگستری برمیگردیم. فکر نمیکردیم که اینطور ادامه داشته باشد. آقای اشراقی به من که آن موقع بازپرس بودم میگفت مثلاً چه تعدادی زندانی داری؟ من هم میگفتم حدود 30 زندانی. میگفت سعی کن تعداد زندانیها را کم کنی. روحیهاش اینطور بود چون اصلاً قاضی حقوقی بود و قاضی پروندههای جنایی نبود.
چرا افرادی که در این هیئت بودن، اینقدر مورد هجمه واقع شدند؟
خُب یک مسئله طبیعی بود و در جریانات سیاسی از این مسائل استفاده میشود.
زمانی که در شعبه اوین بودید، برخورد افرادی که به عنوان منافقین دستگیر میشدند، برخوردشان چطور بود؟
آن زمانی که بحث محاربه مطرح نبود، با اینها زیاد سروکار داشتم. سیستم اینها در دادگاه اینطور بود که قاضی دادگاه را عصبی کنند. به یاد دارم در محاکمه یکی از اینها، طرف پاسخهای مسخرهای میداد؛ انگار که دادگاه را مسخره میکند. آقای رامندی که در شعبه من و قدری عصبی مزاج بود به متهم پرخاش کرد. همین موضوع باعث شد که آن فرد طلبکار شود و میگفت که شما به من اهانت کردید و باید خودتان محاکمه شوید. اینطور با دادگاه محاجه میکردند.