مسئول اسرا و مفقودین ایرانی در زمان جنگ تحمیلی از نحوه تبادل اسرای ایرانی جنگ تحمیلی و بازگشت اسرای ایرانیِ پیوسته به منافقین سخن گفت.
به گزارش پایگاه خبریتحلیلی هابیلیان، سیدمحمودرضا آقامیری که در زمان جنگ طی سالهای 64 و 65 مسئول اسرا و مفقودین ایرانی و نماینده شورای عالی دفاع و مسئول کمیسیون اسرای ایرانی بوده است، در گفتگو با تسنیم به بیان خاطراتی از روزهای تبادل اسرا میان ایران و عراق پرداخته است. او که اکنون ریاست دانشگاه آزاد اسلامی استان تهران و واحد تهران مرکزی را برعهده دارد، خاطراتی از اسرایی دارد که به سبب سختیهای زیاد تحمیل شده از سوی حزب بعث به گروهک منافقین ملحق شده بودند:
ما روزانه حدود دو تا سه هزار نفر تحویل می گرفتیم و تحویل می دادیم. عراقیها سعی می کردند گذشته سیاهشان را در خصوص اسرا جبران کنند. من ماموریت پیدا کردم تا برای بازگرداندن باقی اسرا به عراق بروم. ما میدانستیم بعضی اسرا را نگه داشتند، مثلا آقای لشگری را پس از 18 سال به ما بازگرداندند یا بعضی اسرا که گول منافقین را خورده بودند هنوز در کمپهای آنها بودند.
قرار شد که طی یک جلسه با حضور مسئولین کمپ منافقین و همچنین طرف عراقی صحبت کنیم. رفتن به اینجا هم واقعا ریسک داشت. حدس میزدیم هنوز هزار نفر اسیر در عراق باقی مانده باشند که خوشبختانه کمتر بود. منافقین حدود یک ساعت در جلسه شعار می دادند و حتی به من حمله ور شدند، من هم به عراقیها گفتم اگر توانایی مدیریت جلسه را نداشتید پس چرا اینها را آوردید؟ این را که گفتم یک درجه دار عراقی با چوب به روی میز زد و ساکت شدند من هم از فرصت استفاده کردم و گفتم شما آنقدر بدبخت شدهاید که یک درجه دار عراقی نه یک سردار با یک چوب شما را به این خفت رسانده.
آخر صحبتهایم نیز گفتم اینجا دو اتاق داریم. شما می توانید در اتاق سمت راست توسط نماینده صلیب سرخ اسمتان را ثبت کنید، ریجستر شوید و به ایران باز گردید؛ و در اتاق سمت چپ نیز هر کسی تمایل به ماندن در اینجا را دارد می تواند بماند و با ما نیاید. حتی به آنها گفتم از طرف مقام معظم رهبری و شورای امنیت مسئولیت دارم که بگویم در ایران با شما هیچ کاری نداریم. 35 نفر از این 50 نفر به اتاق سمت راست مراجعه کردند و با ما به ایران بازگشتند و منافقین ضربه سنگینی خوردند.
قرار شد دو روز بعد با گروه دوم وارد صحبت شویم اما این بار منافقین ذهنهای آنها را از قبل شست و شو داده بودند. در این جلسه هم شعار می دادند و توهین میکردند و نمیگذاشتند ما حرف بزنیم. بعد از یک ساعت من شروع به صحبت کردم و چون اسامی آنها را از قبل داشتیم از خانوادههای آنها نوار و صدا ضبط کرده بودیم. به آنها گفتم هرکس میخواهد اینجا بماند موردی ندارد اما قبلش در اتاقی که ما نشستیم در حد چهار دقیقه برای صحبت بیایید. اول برای شنیدن صدای ضبط شده مادر خود هم ممانعت میکردند اما بعدش نظرشان عوض می شد. جالب است که از همین افراد هم 15 نفر با ما بازگشتند و به ما گفتند دیگر ما را به اینجا بازنگردانید چون ما را میکشند.