محمدرضا سنجرانی در سال 1356 در مشهد دیده به جهان گود. وی متأهل با دو فرزند بود. رضا مداح و اهل شعر بود. شوخ طبعی ویژگی اخلاقی بارز رضا بود و همیشه مهربان و با عاطفه بود. از سه سالگی قاری قرآن بود و در تعطیلات تحصیلی در مسجد به بچهها قرآن درس میداد.رضا کلاس اول بود که مادرش کمکش کرد و او را برای مسابقات قرآنی که در بابلسر برگزار میشد، آماده کرد. رضا از آن مسابقه یک سکه جایزه گرفت، وقتی پدرش از جبهه بازگشت با خوشحالی خبر مقام آوردن و جایزه گرفتنش را داد و همه اعضا خانواده تشویقش کردند.
خاطرات
یک بار به همراه سید محمد حسینی، یکی از همرزمانش با ماشین روی مین رفتند، پاهای سید محمد شکسته بود و آقا رضا هم موجی شده بود، گوشهایش زخمی شد و موهایش سوخته بود، در آن حال نیز وقتی گفته شد برگرد. اما باز هم امتناع میکرد از این که اتفاقی افتاده است. قول داده بود بعد تاسوعا و عاشورا برگردد که پیکرش در همان روز به ایران رسید. مصطفی سنجرانی، برادر شهید رضا سنجرانی، یکی از شهدای مدافع حرم، با اشاره به اختلاف سنی ۱۸ سال با برادر شهید خود، عنوان کرد: داداش رضا من را بزرگ کرد. قاری بود و اسم من را هم مصطفی انتخاب کرد چون دوست داشت همانند مصطفی اسماعیل شوم و من هم قاری شدم. شش ساله بودم که من را به باشگاه میبرد. خودش کمربند قهوهای در رشته رزمی داشت و به من هم میگفت باید رزمیکار شوی و همپای او من هم رزمیکار شدم. برادر شهید با بیان اینکه رضا ادبیات خاص خودش را داشت، لوتیمنش بود و در هرکاری بهترین بود، اضافه کرد: آقا رضا بهترین مربی آموزش نظامی بود. طوری که بهترین فرماندهان نظامی میگفتند ما شاگرد شاگردان آقا رضا هستیم، بهترین مربی دفاع شخصی، بوکس، بهترین قاری قرآن، بهترین سینهزن و میاندار هیئت اهل بیت(ع)بود، دست من را هم میگرفت به هیئت میبرد و میگفت میخواهم میاندار و سینهزن شوی که آن آرزو هم محقق شد. من هرچه دارم از لطف امام حسین(ع) به وسیله داداش رضام دارم.
همسر شهید یک هفته قبل از شهادت همسرش طلبیده میشود و به زیارت حضرت زینب(س) مشرف میشود، میگوید: یک هفته پیش از شهادت رضا من به سوریه دعوت شدم، دوماه گذشته بود که او را ندیده بودم، ابتدا اعلام کردند خانوادههای ایرانی نمیتوانند بیایند و رفتنمان به سوریه کنسل شد. رضا با من تماس گرفت و گفت، لیلا خودت میدانی برو پیش امام رضا(ع) نذری بکن و از خودش بخواه اگر قسمتت باشد، میآیی. من به حرم رفتم و از امام رضا(ع) خواستم. روز بعد زنگ زد و گفت اعلام کردند که خانواده کرار هم بیاید (نام مستعار او کرار بود). یک هفتهای با بچههایمان آنجا بودم، سنگ تمام برایمان گذاشت، گویا خودش میدانست که دیدار آخر است، اما به من نمیگفت تا نگران نشوم. شب قبل از شهادت او عملیاتی در کنار رود فرات بود که به دوست و همسنگر خودش میگوید، اینجا کنار رود فرات یعنی چه و بعد میگوید اینجا بودنمان معنی دارد، لباسش را درمیآورد و در رود فرات غسل شهادت میکند که شهادتش هم مصادف با ایام محرم شد. سرانجام محمدرضا سنجرانی در 1مهرماه1396 در منطقه دیرالزور سوریه به شهادت رسید.