سخنرانی منتشرنشده شيخ شفيق الجرادی با موضوع «گروه‌های تکفيری و روش های مقابله با آن‌ها»

Parchamdaeesh

مطلب پيش‌رو سخنان حجت‌الاسلام شيخ شفيق الجرادي است که از سري همايش‌هاي «واقعيّت‌هاي کنوني جهان اسلام با نگاه به سيره پيامبر اکرم (ص) ومعصومين(ع) » در تير1393 از سوي ادارة ارتباطات بين‌الملل آستان‌قدس رضوي  برگزار شده است. موضوع سخنان الجرادي «گروه‌هاي تکفيري و نحوة مواجهه با آن‌ها» است. حجت‌الاسلام شيخ شفيق الجرادي، رئيس مركز معارف فلسفي و حكمي بيروت، از دانشمندان و متفكران برجسته‌ معاصر شيعه در لبنان است. وي كه  به‌عنوان مدافع نظريه‌ «ولايت فقيه» در مباحث علمي شناخته مي‌شود، يكي از عناصر قديمي و فعال حوزه‌هاي فرهنگي حزب‌الله و از نخستين همراهان سيدحسن نصرالله است. شيخ شفيق الجرادي پس از آغاز دروس معمول، تحصيلات خود را در حوزة‌ علمية‌ قم ادامه داده است و اكنون  سال‌هاست كه در بيروت، مديريت «بنياد معارف فلسفي» را برعهده دارد و علاوه‌بر انتشار مجلة‌ تخصصي «المحجه» در حوزه و دانشگاه به تدريس فلسفه، كلام، اديان و عرفان مشغول است.

وي از معدود  چهره‌هاي علمي شيعه است كه در مراكز علمي و دانشگاهي لبنان و منطقه، توجه فراوان به اوشده است و علاوه‌بر شركت در سمينارها و كنفرانس‌هاي علمي و تخصصي،  به‌عنوان استاد در دانشگاه سن‌ژوزف (دانشگاه فرانسوي بيروت) تدريس مي‌كند. تاكنون، از وي چندين كتاب از جمله «الهيات معرفت»، «آئين‌هاي سوگواري از مظلوميت تا بيداري امت» و «شيوه‌شناسي فلسفه دين» به چاپ رسيده است. وي چند سال پيش كتابي به ‌نام «امام و شيوة اقتدار»  منتشر كرد كه به بررسي روش اقتدار سياسي و فرهنگي در ولايت فقيه مي پردازد.

رويكردهاي نوين به مسائل فكري در عين التزام به مبادي سنتي، از وي چهره‌اي ساخته است كه بسياري، از او  به‌عنوان نمونه‌اي شبيه به  شهيد مرتضي مطهري، ياد مي‌كنند. در ذيل، اين سخنراني که متن عربي آن به‌طور اختصاصي در اختيار راه‌نما قرار داده شده است را مطالعه مي کنيد:

محور بحث در اين مجال، واقعيات جامعة اسلامي درعصر کنوني است؛ يعني هرآنچه که با اتفاقات روي‌داده، موسوم به انفجار بزرگ، مرتبط است و به هر علتي به تعصّب شديد، نسبت داده مي‌شود و به نابودي جهان اسلام دست زده است که شايد در هيچ دورة دردناکي از تاريخ اسلام شاهد آن نبوده‌ايم. به هر حال، محور اصلي بحث، منشأ و علل اين پديده و چگونگي برخورد با واقعيت موجود است.

بنابراين، بحث ما دربارة  گروه‌هاي اسلامي است که خوي تعصّب و تکفير به خود گرفته‌اند و ديگران را طرد  مي‌کند و اين‌که منشأ اين‌گونه گروه‌ها چيست؟ قبل از همة اين‌ها، به موضع و نظراسلام درباره تعصّب اشاره مي‌کنيم.

Aljaradi

حجت‌الاسلام شيخ شفيق الجرادي

موضع دين اسلام درباره تعصّب

روايتي از پيامبر اکرم (ص)  وارد شده است که مضمون آن اين است: «هيچ تعصّبي در اسلام نيست و تعصّب از جاهليت است.»

انسان جاهلي، برادرش را ياري  مي‌کرد، چه ظالم باشد و چه مظلوم؛ به‌طوري‌که بر خود لازم مي‌دانست که هرکسي از قبيله و نزديکانش که با او نسبتي دارند ياري دهد، چه ظالم باشد چه مظلوم؛ به ديگران تجاوز کرده باشد يا به او تجاوز شده باشد، هيچ فرقي نداشت و حق هميشه با او بود، نه با ديگران و به‌اين‌خاطر بايد او را ياري کند. اين رفتار، گرايشي از گرايش‌هاي متعصّبانة  قبيله‌اي و جاهلي بود که قبل از اسلام رواج داشت.

موضع اسلام درباره اين گرايش‌ها، فرق‌گذاشتن بين حق‌وباطل است؛ بنابراين حق، حق است و باطل، باطل است و مردم بايد از حق پيروي کنند و باطل را بدون در نظرگرفتن هم‌وطن‌ بودن، تعصّب، قبيله و افکار و اعتقادات کنار بگذارند. پس، ياري رساندن حق از آن جهت که حق است، کار درست مي‌باشد.

اين، اصل و مبنا در موضع اسلامي درباره تعصّب است. درخور ذکر است که تعصّب‌داشتن، مختص به مسلمانان نيست؛ اما متأسفانه برخي شروع کرده‌اند به گفتن اينکه اساس تعصّب به معناي تکفير، ستيز و کشتار، به اسلام برمي‌گردد و ترويج اين را شروع کرده‌اند که منشأ اين امور، اسلام است و مسلمانان صاحبان اين طرح و روش هستند.

ما ناچاريم که در اين نقطة مهم، هرچند سريع و گذرا، توقف و تأمل کنيم و بگوييم که نه تنها فقط تکفيري‌ها داراي تعصّب نيستند بلکه تعصّب‌، حالتي نيست که خاص مسلمانان باشد؛ چراکه جهان، حدود صد سال، شاهد جنگ و کشتار در بين خود مسيحيان بوده است ولي امروز افراد زيادي را مي‌بينيم که دعوت به مسيحيت  مي‌کنند؛ با اين عنوان که مسيحيت، دين رحمت است و ديني است که هيچ کشتار و تعصّبي در آن يافت نمي‌شود؛ اما اين مطلب درست نيست. گذشته از جنگ‌هاي صليبي که به اسم مسيحيت برپا شد و تحت پرچم مسيحيت خون‌ها در آن ريخته شد، به‌مدت صدسال بين مسيحيان پروتستان  و مسيحيان کاتوليک  جنگ‌هاي مذهبي در گرفت و ميليون‌ها بي‌گناه، جان خود را از دست دادند.

همچنين برخي مي‌گويند که تعصّب و کشتاري در بين هندوها يافت نمي‌شود و شريعت و قانوني هم براي جنگيدن ندارند. پس آن‌چه را که امروز از کشتار و زدوخورد‌ بين سيک‌ها و مسلمانان در پاکستان و هند جاري است و آن‌چه که از کشتن، آزارواذيت و آواره‌کردن، بر سر مسلمانان مي‌آورند، چه بناميم؟! همچنين آن‌چه که ميان  گروه‌هاي نژادي و فکري جاري مي‌شود، قتل‌عام‌هايي که جهان عرب، پيش از ديگران شاهد آن بود، قتل‌عام‌ها در غير جهان عرب و نزاع و کشتاري که به اسم نژادها و ايدئولوژي‌هاي مختلف وجود دارد را چه بناميم؟!

بنابراين، بحران تعصّب، منازعه، انکار و کشتن ديگران فقط منحصر در ميان مسلمانان نيست، اما مي‌توانيم بگوييم که درحال‌حاضر، آشفتگي و تشنج شديدي در بين مسلمانان ديده مي‌شود. منشأ و خاستگاه اين حالت چيست؟ ريشة پديدة تکفير و تعصّب کجاست؟

علل و منشأ حالت عصبيّت و تکفير ميان مسلمانان

بي‌گمان،  مهم‌ترين علت پيدايش پديدة عصبيّت در تاريخ، خوي سفياني است. ابوسفيان بود که با ترسيم و فراهم‌آوردن اين حالت به برخي جهت داد که فرزندش را در سرزمين شام بر مردم مسلط کنند تا با فضايي که از کشاورزي و اقتصاد در آن‌جا بود، ايجاد پايگاهي براي تحرک و زمينه‌سازي براي شرايط آينده ممکن باشد.

اين حالت چيست؟ آن است که بني‌اميّه، قبيله و خاندان برتر است که شايستگي حکومت‌کردن را دارد. در تاريخ اين‌طور وانمود کردند که نزاع بين دو خاندان و قبيله است؛ يعني بين بني‌اميّه و بني‌هاشم و نه بين اسلام از يک طرف و جاهليّت، کفر و نفاق در طرف ديگر نزاع؛ آري، هدف آن‌ها نشان‌دادن اين منازعه،  به‌عنوان کشمکشي بين دو خانوادة محمد(ص) از بني‌هاشم و ابوسفيان از بني‌اميّه و بين امام علي‌بن‌ابي‌طالب  از بني‌هاشم و معاويه‌بن‌ابي‌سفيان از بني‌اميّه بود و بر اين اساس، مبارزه را پي‌ريزي کردند.

پس منشأ اين تعصّب، همان خشم و خشونت کشندة  قبيله‌اي بني‌اميّه و ارث ابوسفيان در طول تاريخ است. سپس، اوضاع متحول شد و افرادي حکومت کردند. در اين ميان، شيعيان محمد(ص)  و علي‌بن‌ابي‌طالب از حکومت، مستثنا شدند. در قرن هفتم يا هشتم شروع کردند به سخن‌گفتن از يک فکر و ايدة جديد که ايدة اهل‌سنت و جماعت است.

اهلسنت و جماعت

مقصود از اين اصطلاح چيست؟ مقصود، اين است که همين مجموعه از مردم که پيرو مذاهب خاصي هستند، نمايان‌گر سنت رسول‌الله (ص) مي‌باشند. بنابراين، فقط اين جماعت از رسول‌الله (ص) است و هرکس، خارج از اين گروه است، خارج از ارتباط با رسول‌الله (ص) است. معناي جماعت، همان امت است و اين صريح آيات قرآن و روايات است که ما امت رسول‌الله (ص)  هستيم و قصدشان اين بود که بگويند ماييم نماينده سنت رسول‌الله (ص)  و ما  امت محمد(ص)  هستيم و هرکس مخالف ماست خارج از سنت و خارج از امت است.

سلفيه

بنابر اصلي که وضع کردند، ايدة اهل‌سنت و جماعت شکل گرفت و بعد از تحولاتي،  هسته‌هاي سلفيّه طرفدار احمدبن‌حنبل نمايان شد؛ برخي به سمت اين عقيده رفتند که هرکس جز آن‌چه را که احمد‌بن‌حنبل گفته بگويد، کافر است و نيز هرکس کافر را تکفير نکند، کافر است. به‌عنوان مثال، احمدبن‌حنبل، معتزله را تکفير کرده، لذا هرکس قائل به کفر اين گروه نباشد،کافر است. در نتيجه فقط کسي مؤمن است که آنچه را سلفيّت مي گويد، بگويد. در ادامه، ابن تيميه، فکر سلفي را توسعه داد؛کسي که در يک دوره با نقشش آتش سوزان سلفي را شعله‌ور کرد تا اين‌که نتيجة کار به محمدبن‌عبدالوهاب رسيد.

محمدبن‌عبدالوهاب، شخصي است که سراسر زندگي‌اش را با عقده‌هاي خاص رواني گذراند. پدرش، اولين کسي بود که متوجه عقده‌هاي رواني وي شد و در تمام ايام حياتش، او را از سخنراني و درس‌دادن منع  مي‌کرد؛ چرا‌‌که او را افراطي و تندرو مي‌دانست. هنگامي‌که پدرش درگذشت و محمدبن‌عبدالوهاب کتاب‌هايش را ترويج کرد، برادرش، شيخ سليمان‌بن‌عبدالوهاب، اولين کسي بود که با تندروي او برخورد کرد. به اين ترتيب، خانواده و بستگانش اولين کساني بودند که با او و افکارش مقابله کردند و شيخ ‌محمدبن‌عبدالوهاب را خارجي و افکارش را افکاري خارجي به حساب آوردند. از آن‌جا که امور، دگرگون شده و توافق سياسي‌ديني ميان محمدبن‌عبدالوهاب و عبدالعزيز(سعود اول) واقع شد؛ در نتيجه، آن‌ها توافق کردند که هرکدام‌شان، ديگري را ياري دهد و با او بيعت کند؛ اين‌گونه که اولي شيخ‌الإسلام و دومي پادشاه باشد و اعلام کردند که هرکس متعلق به اين حوزة ديني که در وهابيت بيان شده،نباشد، از اسلام خارج است. در ادامه، مقرّي براي محمد‌بن‌عبدالوهاب در جزيره‌العرب در نظر گرفته شد و مردم براي بيعت با او فراخوانده شدند؛ هرکس را که با او بيعت ن مي‌کرد، به خروج از اسلام متهم  مي‌کرد و هرکسي که با او بيعت کند، دوباره داخل در اسلام شده است؛يعني اين‌که اين شخص، قبل از اين بيعت، کافر بوده است، و هرکس، به آنچه او مي‌گويد قائل نباشد، کافر است. کساني که خارج از اهل سنت و جماعت بودند، اولين کساني بودند که تکفير شدند، و در نتيجة آن اولين کساني که تکفير شدند،شيعيان علي‌بن‌ابي‌طالب(ع)بودند. به عناوين مختلف که اول آن، اعتقاد آن‌ها به ائمه دوازده‌گانه(ع) ، زيارت مقامات و قبورشان، واسطه‌بودنشان براي بندگان و... بود، تبليغات عليه شيعه شروع به افزايش کرد.

اخوان المسلمين

گروهي در تاريخ وجود دارد که لازم است به آن اشاره شود و آن گروه، جنبش اخوان‌المسلمين است. البته بايد بين جنبش اخوان‌المسلمين قديم در عربستان‌سعودي و جنبش اخوان‌المسلمين مصر در زمان حاضر فرق گذاشت؛ مقصود ما جنبش اولي است که چند قرن پيش، سپاهي را مجهز کردند. ورود به شهر مقدس کربلا، اولين کاري بود که در انجام آن کوشيدند و با هماهنگي والي عراق از طرف دولت عثماني بود. مقام مبارک امام حسين(ع) و ابوالفضل العباس(ع) در اين حمله به غارت رفت و در طي تهاجم‌شان، بيشتر از چهارهزار نفر را شهيد کردند که گزارش‌ها در اين باره متفاوت است؛ برخي مي‌گويند تعداد شهدا ده‌هزار نفر بوده و برخي برآنند که بيشتر از اين تعداد، بين حرمين شريفين امام حسين(ع)و ابوالفضل العباس(ع)قتل عام شدند.

نتايج اين فکر

نتيجة اين فکر و اين طرح در حوزة وهابيّت اين شد که آن‌ها دو پاره شدند: بخشي، حکومت را تاييد کرد و بخشي ديگر، خروج از مرکز حکومت را شروع کرد و کوشيد که طرحش را به تنهايي پيش ببرد. دستة دوم، کم بودند اما رفته رفته، افزايش يافت. اولين کاري که در عصر حاضر، به آن دست زدند، اقدام الجهيني بود. وي وارد مکه شد و تلاش کرد که آن را اشغال کند و مي‌خواست از آن‌جا، جنبش جديدش را علني کند، اين‌جا بود که نيروهاي سعودي وارد شده و او را در قلب مکة مکرمه کشتند. آن‌گاه، فعاليّت عبدالله عزام و اسامه‌بن‌لادن، متأثر از نفر اول، شروع شد و اين دو، در افغانستان به نبرد پرداختند. پاکستان منبع اصلي بود؛ اين موضوع موقعيّت جنبش وهّابي در هندوستان و پاکستان و افغانستان را نشان مي‌دهد. و از اين سازماندهي و مرزبندي بعد از اشغالگري آمريکا در عراق، الزرقاوي هوادار أسامه بن لادن و الظواهري وارد عراق شد و در پي آن دو نظريه مطرح شد:

Parchamdaeesh1

نظرية اول

نظرية اول از ايمن الظواهري است،کسي که رهبر کنوني القاعده در جهان به حساب مي‌آيد، و امروز، همان طور که در ادامه توضيح خواهيم داد، انواع رنج و سختي را از سوي گروهش متحمل مي‌شود. اين نظريه مي‌گويد تا زماني که ما نتوانيم دولت اسلامي را در افغانستان تشکيل بدهيم، واجب است که آن را بيرون از افغانستان تشکيل دهيم و با تعيين‌کردن جهان عرب بدون فرق‌گذاري بين هيچ کشور عربي و بعد از سيطره بر اين دولت و حکومت‌کردن درآن، ساقط‌کردن ساير حکومت‌ها به دست دولت اسلامي شروع شود.

نظرية دوم

به اين صورت که نظرية اول و طرح الزرقاوي با يک نظرية فقهي آميخته شد که مي‌گويد نبرد با دشمن نزديک‌تر نسبت به دشمن دورتر اولويت دارد. مقصود از دشمن دورتر، آمريکايي‌ها، اروپايي‌ها و اسرائيلي‌ها هستند و دشمن نزديکتر، شيعه است که به زعم خودشان، ايران و سياست‌هايش، آن‌ها را اداره و رهبري  مي‌کند و کساني هستند که جنگ با آن‌ها به هر بها و قيمتي واجب است. بدين ترتيب، پيروان اين نظريه وارد عراق شدند و عمليات‌هايي را شروع کردند که شيعيان را هدف قرار  مي‌دادند. به‌خاطر روش فکريشان، شيعه کافر است،پس نبرد با آن‌ها واجب است؛ مسيحيّان هم به همين ترتيب. نسبت به اهل سنت نيز، هرکس که به اين نظريه، رضايت ندهد و شيعيان را کافر نداند، کافر است وخونش به دليل عدم تکفير کافر، مباح است. اين‌جا بود که الظواهري دربارة اين‌که اين کار از اولويت‌هاي ما نيست تا به آن اقدام کنيم، با الزرقاوي اختلاف پيدا کرد. درنتيجه، الزرقاوي، گروهي تأسيس کرد و مدعي شد که او فقيه و امير گروه است و هيچ نيازي به القاعده هم نيست و فعاليتش را تا تصفيه و سازماندهي، ادامه داد. از گروه الزرقاوي، ابراهيم العواد پرورش يافت، شخصي که خود را ابوبکر البغدادي خوانده و طرح الزرقاوي را استمرار داد. او از اردن، بهره‌گيري از  گروه‌هاي تکفيري را شروع کرد و بر شکستن عظمت و از بين بردن قدرت شيعيان، هر طور که بشود، درهم‌شکستن ايران و نيروي پشتيبان آن در منطقه و اين‌که هر طور که بتوانند حکومت‌شان را، با ويژگي‌هايي که مدنظرشان است به پا کنند، متمرکز شد.

آن‌گاه که بحران سوريه آغاز شد،  گروه‌هاي القاعده به اين کشور وارد شدند و اسم جبهه النصره، سر برآورد که از جهت فکر و مکتب، صد‌درصد وابسته به القاعده بود. جنبش داعش، هنگام شروع حرکتش، اعلام کرد که دولتش فقط در عراق است و سرزمين شام متعلق به جبهه النصره است و جبهه النصره، نمايندة القاعده است. وقتي که داعش، وارد سوريه شد، بين داعشي‌ها با جبهه النصره و ديگر  گروه‌هاي مسلح، درگيري درگرفت تا اين‌که تأسيس دولت اسلامي عراق و شام اعلام شد.

 

اختلاف فقهي بين داعش و النصره

 جبهه‌النصره مي‌گويد واجب است براي ايجاد حکومت‌مان بجنگيم و در حال حاضر حکومتي نداريم اما داعش معتقد است که حکومت دارد و براي گسترش دايرة اين حکومت و تبديل آن به خلافت   مي‌جنگد. آن‌گاه که دستگاه‌هاي اطلاعاتي منطقه، داعش و هدفش را در کشتن و توسعه‌يافتن ديد، عقل  قبيله‌اي سعودي‌ها تکان خورد و چنين به عقل‌شان متبادر شد که از دو طريق مي‌توانند با شيعه بجنگند: از يک جهت به وسيلة گروه داعش و از طرف ديگر به واسطة نيروهاي خفتة بعثي در عراق؛ به اين دليل که آمريکا، بعد از خروج از عراق، اجازة تعرض به حزب بعث را نداد و آن‌ها را طبق عادت استعمارگران، در پشت پرده رها کرد.

موضع شيعيان رسولالله(ص) و اهلبيت مطهرش(ع)

آن‌چه که شايسته نيست از آن چشم‌پوشي شود اين است که بعد از امام خميني، شيعه صفحة جديدي از تاريخ را شروع کرد. چرا که شيعه تا ديروز، خارج از چارچوب جماعت مسلمين بود، اما امروز، امت محمد بن ‌عبدالله (ص) و علي بن أبي‌طالب و ائمه(ع) که حافظين ذکر رسول‌الله (ص) هستند را در سطح جهان، نمايندگي مي‌کند. از اين‌رو، اگر کسي سراغ از حافظين سنت محمد(ص) بگيرد، ما شيعيان اهل بيت(ع)  مي‌توانيم بگوييم که ما حافظ سنت محمد بن عبدالله (ص) و پاسدار قرآن هستيم. هرگاه که خواستيم از امت سخن بگوييم، امت کساني اند که ايمان به  توحيد و سنت رسول الله (ص) دارند و اينکه قطعاً  دين راستين و جاوداني  که خدا آن را بر ديگر دين ها پيروز خواهدکرد، دين اسلام است. و اين چنين امتي که اين طرح را  اجرا مي‌کند بايد آن را در سطح جهان به تصوير بکشد. امروز، در کجا چنين جماعتي را مي‌يابيم که نمايان‌گر اين طرح در سطح جهان باشد و ايالات متحدة آمريکا را در مرکز مديريت و قدرتش و در وسط امکانات و سرزمين‌ها و منافعش، به چالش بکشد و اسرائيل را به وحشت خطري با عواقب ناگوار بيندازد که هر لحظه ممکن است فرو بريزد و کجا جماعتي را پيدا مي‌کنيم که اسلام را مانند امت و شيعيان محمد و اهل بيت(ع) ، به صورتي روشن معرفي و نمايان کند.اين روزها، کجا و در چه اجتماعي و در کدام مرحله از تاريخ، شخصيّت مؤثري مانند إمام خميني پيدا کنيم.

امروزه کجا شخصيّت مؤثري مثل آيت‌الله سيد‌علي خامنه‌اي يافت کنيم.

و در کجاي جهان عرب مردي مانند سيد‌حسن نصرالله مي‌يابيم که در حکمت، شجاعت، استعداد، ايمان، عدالت و نيرو و ارادة حسيني، شاخص و ممتاز باشد.

وقتي، وضعيّت شيعه رو به جلو و در حال پيشرفت باشد، داعشي‌ها چه  مي‌خواهند بگويند. جبهه النصره، القاعده و نيز يوسف القرضاوي و فلان و ... چه  مي‌خواهند بکنند .

آن‌چه را آن‌ها خواستند بگويند اين است که مادامي که رشد و پيشرفت شيعي وجود دارد آن‌ها مجالي براي تکرار مجد و شکوه‌شان نخواهند داشت. با گذشت زمان، اخوان‌المسلمين و الأزهر و  گروه‌هاي عاقل و معتدل سني، دريافتند که شيعيان، براي اهل‌سنت خطري شمرده نمي‌شوند اما کينه‌توزان، همچنان تحرک عليه شيعه را ادامه دادند؛ مثل يوسف القرضاوي،کسي که رهبر آن‌ها شمرده مي‌شود و الأزهر  به‌تازگي از وي تبري جسته است.

تعامل با داعش و حاميانش تا کجا؟

اقدام اردن، قطر، عربستان‌سعودي، ترکيه، آمريکا و دستگاه اطّلاعاتي انگليس در جهت گسترش داعش، خطري براي عربستان به حساب نمي‌آيد؟ بر عکس، اين‌جا فکري هست و داعش معتقد است که مکه، سرزمين کفر است. فقط اين نيست، بلکه  به‌تازگي شنيده‌ايم که مي‌گويند کعبه، بدون خدا عبادت مي‌شود و از آن‌جا که غير خدا عبادت مي‌شود، تخريب آن واجب است؛ بنابراين، آن‌ها در هدم و نابودي کعبه و قبر پيامبر و قبر امام علي (ع) خواهند کوشيد. امکان دارد در آينده، متعرّض قرآن کريم شوند و هرگاه ديدند کسي از مسلمانان آن را مي‌بوسد، دست به آتش‌زدن آن بزنند، چرا که بوسيدن ورق به اعتقاد آن‌ها، شرک به خداوند عزوجل است.

اين، آخرين اقدامي است که بر پاية ايدة نابودي اسلام از درون استوار است و از اين‌رو ما معتقديم که ايام پيش‌رو، خطرات بزرگي براي بخش‌هاي وسيعي از کشورهاي خليج فارس خواهد داشت.

راه هاي مقابله با فکر افراطي

اول، لازم است که بين تندروي داعشي و سلفي با اهل سنت تفاوت قائل شويم چراکه آن‌ها دو چيز مختلف هستند و يک چيز نيستند. داعش و ديگر  گروه‌هاي تندرو، حتي براي اهل سنت هم، تهديد حساب مي‌شوند، از اين‌رو ما بايد برادران اهل سنت‌مان را متقاعد کنيم که آن‌ها در اين رديف نيستند و نبايد آن‌ها را دشمن بدانيم، بلکه هرگاه که ما از گفتگو با مسلمانان حرف مي‌زنيم، منظورمان اين قِسْم از مسلمانان است و نه چيز ديگر؛

دوم، بايد حجم خطر داعش و سلفي‌ها را براي جهان تبيين کنيم؛

سوم، کساني هستند که معتقدند بايد با تکفيري‌ها گفتگو کنيم؛ اما من به شخصه معتقدم که اين گروه، همانند قوم نوح هستند؛ پيامبر خدا، حضرت نوح(ع)، نهصد و پنجاه سال، شب و روز، پنهان و آشکار در حال دعوت و گفت‌وگو با قومش بود، اما در آخر دعوتش، خطاب به خداوند عزوجل فرمود: «و َقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا* إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ». پس بر ما واجب است که سعي کنيم احدي از کافرين را به حال خود نگذاريم، چراکه کار آن‌ها گمراه‌کردن مردم و بندگان است و بايد شکست سنگيني به آن‌ها وارد کنيم و آن‌ها را از بين ببريم. اکنون، وقت مناسبي براي گفت‌وگو با آن‌ها نيست،چون جنگ آن‌ها، جنگي عقيدتي، به اين معنا که طرف مقابل، صاحب عقيده‌اي باشد، نيست. آن‌ها عقيده و ايماني ندارند، بلکه جنگ آن‌ها، جنگ وجودي و براي بودن است. مي‌توانيم بگوييم که اين‌ها بذر فتنه هستند که بر سر امام علي(ع)فرود آمدند و به رغم شهادتشان فرمودند «فزت و رب الکعبة». بنابراين هر شهيدي که در مبارزه با اين ستمگران بر زمين بيفتد، بايد همنوا با أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(ع)بگوييم فزت و رب الکعبة. و رگي که در کربلا قرباني شد با شمشيرهاي امثال اين‌ها ذبح شد. تاريخ، فقط به سبب فتنة امثال اين‌ها، شاهد بسياري از فتنه‌ها و بحران‌ها بوده است. اين تخم، تا قيام قائم آل محمد(ص)که زمين را از وجودشان پاک کند، باقي است. پس، به خاطر اين‌ها، بر شيعيان جهان واجب است که همه اختلافات‌شان را فراموش کنند و با يکي کردن اراده‌شان، در جبهة واحدي عمل کنند که بگويند ما شيعه و پيرو رسول‌الله(ص) هستيم. شيعيان، بايد هرچه مي‌توانند تلاش و صفوفشان را درست و همگون کنند و براي رويارويي با اين اتفاق بزرگ و عظيم، موضع و رهبري‌شان را يکي کنند. نبايد آن‌چه که به‌خصوص در عراق، جاري است و اتفاق مي‌افتد، را کوچک بشماريم، زيرا که حاصل اتفاقات عراق، همة منطقه را تغيير خواهد داد.

منبع: نشریه راه‌نما، شماره دوازدهم، ویروس فراگیر تکفیر


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29