رؤیای رجوی به واقعیت نپیوست

30khordadhadad

30‌خرداد1360 در حیات سیاسی و حافظه تاریخی ملت ایران جایگاه ویژه‌ای دارد. اینکه روند شکل‌گیری حوادث در سال‌های اولیه پس از انقلاب به چه‌ صورت بود. در واقع تنها 28 ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام‌خمینی(ره)، گروهی از افراد جامعه که چه‌بسا در فروپاشی رژیم پهلوی «البته نه الزاما معتقد به نظام اسلامی» نقش داشتند، در مقابل نظام برخواسته از آراء و اعتقاد مردم، حتی دست به اسلحه برده و اعلام جنگ مسلحانه کردند؛ آن هم در شرایطی که کشور درگیر جنگ با دشمن خارجی بود.

با گذشت سالیان چند از آن واقعه تأسف‌بار، دیدگاه‌های گوناگونی در این ارتباط بیان شده و مطالب زیادی در تحلیل این واقعه به رشته تحریر در آمده است که البته بیشتر آن‌ها، هرکدام با سمت‌وسوی خاص و متأثر از فضای فکری و اعتقادی حاکم بر نویسنده پدید آمده است. دراین‌بِین آنچه که می‌تواند در نقل این واقعه و مطالب پیرامون آن مفیدتر باشد، شاید نقل خاطرات افراد و به‌اصطلاح تاریخ شفاهی آن واقعه باشد. به همین منظور در این مقال سعی شده است که روایت و نگاه تعدادی از افراد که خود زمانی عضو تشکیلات منافقین بودند، در ارتباط با این واقعه آورده شود. این خاطرات و مطالب افراد بریده از این تشکیلات به ما کمک می‌کند تا این واقعه را از جنبه‌های مختلف و نگاه درونی اعضا و هواداران بررسی و تحلیل کنیم.

آنچه که در قریب‌به‌اتفاق این خاطرات و تحلیل‌ها به آن بر می‌خوریم، روایت تمامیت‌خواهی و توهمات قدرت نزد این گروهک به‌خصوص رهبران آن و شخص مسعود رجوی است که با تحلیل‌های غلط و صرفا برای خودنمایی و نشان‌دادن چنگ و دندان، با ارائه تز فاز مسلحانه، فجایع بی‌شماری آفرید که شاید 30خرداد1360 را بتوان سرآغاز آن بر شمرد.

با توجه به ماهیت سازمان مجاهدین خلق در این مطالب سعی شده است هرجا نام این گروهک برده می‌شود، از آن با نام گروهک منافقین یا تشکیلات منافقین یاد شود.

 سعيد شاهسوندي  

حقيقت اين است كه ماجراي 30خرداد1360 را از جنبه‌هاي گوناگون بايد بررسي کرد. اگر بپذيريم كه آن حادثه خلق‌الساعه نبوده است مي‌بايستي كمي به عقب برگرديم. عده اي اين مسئله را حتي به سال هاي 1350 و تئوري «نیروی پيشتاز» نسبت مي دهند. اگر نخواهيم آن‌قدر دور برويم من به اعتبار مشاهداتي كه طي اين سال‌ها داشته‌ام با قاطعيت عرض می‌كنم كه تسویه‌ های خونین سال 1354 و حوادث بعد از آن درون زندان، به‌عنوان پيش‌زمينه آنچه كه بعدها در 30خرداد1360 اتفاق افتاد، نقشی بسیار مؤثر داشت. امروزه اگر بخواهيم به آن سال‌ها نگاه كنيم و اگر با تسامح بپذيريم كه در شرايط زندان اوين و در زمان شاه امكان عمل دموكراتيك يا گسترش دموكراسي براي سازمان مجاهدين خلق [منافقین] وجود نداشت (كه به‌نظر من به ‌شكلي هم وجود داشت) حداقل در سال‌هاي 57 تا 56 اگر اراده‌ و نقطه‌نظري مشخص در اين زمينه وجود مي‌داشت آينده‌اي ديگر براي ما رقم مي‌خورد. به‌نظر من يكي از خطاهاي جدي‌‌ كه سازمان مجاهدين خلق [منافقین] دانسته و يا ندانسته در فرداي پيروزي انقلاب و واژگون‌شدن حكومت شاه مرتكب شد اين بود كه در مدار و در هيئت بسته (سازماني) باقي ماند.

در آن ايام سازمان دچار چند مشكل اساسي بود:

يك: تحليل غلط از شرايط آن روزگار كه گويا سازمان توده‌اي شده است.

دو: گسترش تشکیلاتی و متورم‌شدن آن وقتی با توهم توده‌ای‌شدن همراه شود، بر بار رسالت تاریخی و ایدئولوژیکی می‌افزاید.

سه: مقایسه‌های صوری و بدون توجه به شرايط «مشخص تاریخی» آغاز می‌شود. نظیر مقایسه 28مرداد1332 و مصدق و حزب‌ توده با آن روزها و بنی‌صدر و خودشان و حزب ‌جمهوری اسلامی.

چهار: در تفکر ايدئولوژيزه شده، به نيرو و پايگاه اجتماعي متحدان (بني صدر و...) بهای زیادی داده و بدنه و نيروهاي مومن تشکيلاتي را به جاي اقشار و طبقات اجتماعي حاملان تاريخ تصور مي کند.

پنج: در تشکیلات سازمان‌گونه با انضباط آهنین و سلسله‌مراتب بالا به پايین، گزارش‌های تشکیلاتی ناخواسته آن‌گونه که رهبری سازمان مایل است نوشته و تنظیم می‌شود. چنان گزارشاتی از پایگاه گسترده متحدان سیاسی، از پایگاه توده‌ای سازمان و از ناتوانی نیروهای حاکمیت در مقابله با تشکیلات انقلابی خبر می‌دهند.

شش: آن روی سکه، کم ‌بهادادن به نیروهای حاکمیت می‌باشد. نشناختن روحیات شخصی و اعتقادی آیت‌الله خمینی و نیز کم ‌بهادادن به نقش مرجعیت مذهبی و رهبری سیاسی که در وجود ایشان متمرکز شده بود.

هفت: کم تجربگی مفرط سیاسی، برتری شور و احساس و رویا بر «خرد سیاسی».... (چشم‌انداز ایران، شماره 36، اسفند1384 و فروردین1385)

 دكتر حسن افتخار

به اعتقاد من داستان 30خرداد1360 را از سابقه سال‌هاي 1344 تا 1360، نمي‌شود جدا كرد. من ريشه‌هاي 30خرداد را در همان تطوري مي‌بينم كه سازمان در طي آن سال‌ها از سر گذرانده است. ريشه‌هاي اين نكته‌اي كه در 30خرداد به‌ چشم مي‌خورد، به‌نظرم در گذشته هم بود، منتها ممكن است كه در گذشته‌ها عده‌اي صادقانه متوجه اين مسئله نبودند، ولي بعدها يك عده آگاهانه از اين امكان استفاده مي‌كردند.

سازمان از همان ابتدا خودش را پيش‌قراول مي‌دانست. همه‌چيز مي‌بايد زير سایه سازمان مي‌بود. بالاترين قانون سازمان بود. سازمان به ديگر گروه‌ها و جريان‌ها و افراد با ديد ابزاري نگاه مي‌كرد. من احساس مي‌كردم كه تصميمات از پيش گرفته‌شده، به اين معني كه من شايد ابزاري باشم در راه تحقق آن تصميمات، بدون اينكه خودم به انسجام دروني رسيده باشم. اين نگاه، در 30خرداد هم خودش را نشان مي‌دهد؛ به همه چیز حتی انقلاب به‌صورت ابزار نگريسته مي‌شد. سازمان فكر مي‌كرد كه انقلاب متعلق به خودش است و انقلاب را خودش انجام داده است؛ همه‌ پايه‌ها و مايه‌ها و بنيان‌هاي انقلاب را خودش گذاشته و اين انقلاب فعلا توسط عده‌اي از دستش ربوده شده است. شما نگاه كنيد به كساني‌كه بعدها در شوراي ملي مقاومت شروع به همكاري كردند؛ سرنوشت تك‌تك اين‌ها را در نظر بگيريد. به لاهيجي،‌ حاج‌ سيد جوادي، حزب دموكرات كردستان، بني‌صدر، خان‌بابا تهراني و بسياري با ديد ابزار نگاه مي‌شد. ابزاري كه بايد در خدمت آن‌ها مي‌بودند، حق انتقاد، سخن‌گفتن و سؤال‌كردن نداشتند.

يادآوري يك خاطره‌ مطلب را روشن‌تر مي‌كند؛ ما روز 22بهمن1357 در منزل آقاي طالقاني بوديم. عده‌اي را دستگير كرده و از ستاد ارتش به آنجا آورده بودند. محسن رضايي (برادر رضايي‌هاي کشته‌شده در پیش از انقلاب) آنجا بود. آنجا پيشنهاد شد كه ما همراه اين‌ها برويم و از اين‌ها سؤال‌‌هايي به‌خصوص در رابطه با اهداف سفر هايزر بشود. يكي از دستگيرشدگان از جيبش قرص‌هايي درآورد، (بيماري قلبي داشت) و گفت كه اگر امكان دارد ترتيبي بدهيد كه اين قرص‌ها به من برسد. يكي از كساني‌ را كه آنجا بود و مرا نمي‌شناخت، صدا كردم و گفتم: اين آقا بيماري قلبي دارد، اگر امكان دارد كمكي به او بشود و داروهاي قلبي برايش تهيه شود. فكر مي‌كنيد چه جوابي به من داد؟ آن جوان برگشت به من گفت:‌ شما با سازمان مجاهدين خلق (منافقین) طرف هستيد. شما نمي‌خواهد اينجا به ما دستور بدهيد. سازمان تصميم مي‌گيرد كه چه بايد بكند. من بلافاصله به محسن گفتم: من اصلا در جريان كار شما نيستم و خداحافظ! اين تفكر القا شده بود كه تنها سازمان بايد تصميم بگيرد. سازمان خداست، سازمان قرآن است، سازمان پيغمبر است، هرچه سازمان گفت. شما در عمل هم ديديد كه به‌عنوان نمونه با حاج ‌سيد جوادي چه‌ كردند. نامه‌هاي خصوصيش را از صندوق پستيش درآوردند و كپي كردند كه در آينده برايش پرونده‌سازي كنند؛ ديگران هم همين‌طور. ديگراني كه با اين‌ها همكاري كردند بعد از سال 1360 به‌تدريج پي بردند كه اين‌ها ابزاري در دست سازمان هستند. اين نگرش ابزاري به قضايا، به‌نظر من از ريشه‌هاي واقعه 30خرداد بود. انقلاب را سهم خودشان مي‌دانستند، اصلا كسي حق نداشت كه دراين‌رابطه اظهارنظري بكند.

خاطره ديگري دارم كه بد نيست بگويم؛ اواخر خرداد بود كه محسن رضایی (برادر رضايي‌هاي کشته‌شده در پیش از انقلاب که از عناصر رده بالای سازمان محسوب می‌شد) زنگي به من زد و به خانه ما آمد. آن ‌روزها روزهاي پرتلاطمي بود. داستان بني‌صدر به‌شدت مطرح بود. مجلس مطرح بود. مسئله قصاص و جبهه ‌ملي و حكمي كه آيت‌الله خميني داده بود و... در واقع شرايطي بسيار پرهيجان و پرتلاطم بود. طبيعي بود كه اولين صحبت ما به اين ‌سو رفت كه چه خواهد شد؟ محسن رضايي گفت: ما30تيري براي اين‌ها تدارك ديده‌ايم كه خواهند ديد. من به او گفتم: شما در حال حاضر به‌نظر من چنين تواني نداريد. جز كشت‌وكشتار و برادركشي نتيجه‌اي نخواهد داشت. اين جمله دقيقا خاطرم هست كه گفتم: شما با دست خودتان داريد گور خودتان را مي‌كَنيد و به‌طرف دام مي‌رويد.

رهبران سازمان در جريان انقلاب داخل زندان بودند و جريان‌هاي سال‌های 1357 تا 1356 را چندان مستقيم نديده بودند. اين‌ها فكر مي‌كردند كه روحانيت قدرت سازماندهي ندارد، ايدئولوژي آن‌ها، ايدئولوژي‌اي نيست كه بتواند كشش داشته باشد و استراتژي ندارند. درحالي‌كه ما در سال‌های 1357تا1356 شاهد بوديم كه سازماندهي داشتند. مساجد، هيئت‌ها و امام جماعت‌ها در شهرستان‌هاي مختلف، به‌‌هرحال نوعي سازماندهي داشتند كه با سازماندهي سازمان‌هاي سياسي و تشكيلاتي گروه‌هاي مختلف متفاوت بود. اتفاقا آن سازماندهي و آن تشكيلات با جريان انقلاب بسيار متناسب بود. من فكر مي‌كنم كه سازماندهي، تشكيلات و انسجام و قدرت بسيج اين‌ها را در سازمان دست‌ِكم گرفته بودند.

در تعاریف آمده است که جنگ به‌معنای برخورد یک گروه نظامی با دشمن متجاوز و اشغالگر، جهت دفاع از خاک و سرزمین می‌باشد. اما گروهک منافقین در 30خرداد1360 جنگی شروع کرد که هم‌وطن و همشهری علیه هم‌وطن و همشهری خودش شورید! آیا این جنگ دفاعی بود یا یک حرکت تروریستی؟ با نگاهی به متن بیانیه گروهک منافقین در 30خرداد می‌توان فهمید جنگی که گروهک منافقین شروع کرد نه‌تنها دفاع از خود و سرزمین ایران نبود بلکه یک قدرت‌طلبی آشکار برای رسیدن به حکومت بود. درحالی‌که اکثریت افراد جامعه پشتیبان و حامی دولت انقلابی بودند و با ترور و عملیات مسلحانه گروه رجوی به‌شدت مخالف بودند.

در 30خرداد1360 مسعود رجوی و منافقین آشکارا علیه نظام جمهوری اسلامی وارد جنگی خونین می‌شوند. این جنگ به‌نظر من تنها جنگ علیه نظام نبود، بلکه جنگ علیه مردم و توده‌های مردمی بود؛ زیرا که نظام جمهوری اسلامی براساس رأی مردم در انتخاباتی آزاد پدید آمده بود و مردم ایران جمهوری اسلامی را انتخاب کرده بودند. در شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی بیگانگان دخالتی نداشتند و دست‌هایی پنهان نیز در کار نبود. جوانان تحصیل‌کرده، دانشجو، افراد فرهیخته جامعه، فرهنگیان و صنعت‌گران و کارگران و همه‌وهمه در یک‌آن از سوی رجوی و منافقین دشمن قلمداد شدند؛ درحالی‌که تا چند سال قبل آنان در کنار یکدیگر تلاش کردند تا نظام شاهنشاهی را براندازند و نظام سیاسی با آرمان‌های توحیدی بنا کنند. ولی در 30خرداد به‌دلیل قدرت‌طلبی و نیز جهل مرکب مسعود رجوی نیروهای منافقین علیه هم‌وطنان صف‌آرایی کردند و دست به ترور و کشتار آنان زدند.

30خرداد1360 در یک نگاه لکه ننگی در تاریخچه مبارزاتی گروهک منافقین به‌شمار می‌آید؛ زیرا که این گروهک به ‌کلی از هدف و رسالتش خارج شده است و قصد داشت با زور و تهدید و ارعاب خود را بر جامعه تحمیل کند و دراین‌بِین گروه رجوی نقش تشکیلات فاشیستی را ایفاء کرد. عملکرد یک تشکیلات سیاسی آرمان‌گرا در جامعه جذب‌کننده افراد است و آحاد جامعه شیفته راه و روش و منش انسانی و دموکراتیک سازمان سیاسی مردمی می‌شوند. دراین‌رابطه سازمان‌های سیاسی مورد نظر به‌تدریج و به‌صورت فراگیر در دیدگاه افراد جامعه تأثیر‌ گذاشته و مبنای جابه‌جایی قدرت سیاسی را پی می‌ریزند. ولی گروهک منافقین روش درست و صحیح را اتخاذ نکرد بلکه رهبری عقیدتی جاه‌طلبی را هدف قرار داد و ترور وحشیانه شیوه رسیدن به آن بود. از آن زمان به بعد، آوارگی و بی‌خانمانی اعضای این گروهک شروع شد. چه ‌بسا زنان و مردانی را مسعود رجوی با استراتژی که اتخاذ کرده بود به کشتن داد و آواره کرد. آن‌هایی که در راه جاه‌طلبی رهبر این گروهک کشته شدند، جوانان این میهن بودند و می‌توانستند برای این مملکت و آب و خاک مثمر ثمر باشند و زمینه‌های ترقی و پیشرفت جامعه را فراهم کنند.

سرانجام می‌توان گفت: 30خرداد آغاز وطن‌فروشی و خیانت رهبر عقیدتی منافقین و دارودسته رجوی به ملت ایران است. (چشم‌انداز ایران، شماره 20، خرداد و تیر 1382)

 ناصر سید بابایی عضو سابق گروهک منافقین

اگر به پروسه و تاریخچه تشکیلات منافقین بعد از اعدام بنیان‌گذاران و مرکزیت تشکیلات در زمان شاه نگاه کنیم، می‌بینیم که مسعود رجوی به‌خاطر جاه‌طلبی و قدرت‌طلبی‌های خودش تشکیلات منافقین را به پیچ‌وخم‌های خطرناک و تاریخی کشانیده است که باعث منفورشدن خود و تشکیلاتش شده و حمایت‌های مردمی را از دست داده است که یکی از این سرفصل‌ها، 30خرداد1360 بود.

رجوی با تصمیم عجولانه و دیوانه‌وار، آغاز جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را اعلام کرد، چون در این فکر بود که می‌تواند این انقلاب نوپا و جوان را شکست بدهد. رجوی بعد از 30خرداد1360 به‌ همراه بنی‌صدر به فرانسه گریخت و جان خود را حفظ کرد. ولی در مقابل جان هزاران جوان فریب‌خورده را قربانی خود کرد و چون می‌خواست در سطح جهانی و بین‌المللی مطرح شود نیاز به خون داشت. خون جوانان ایرانی، معرفی آلترناتیو نظام بدون خون میسر نبود به‌خاطر همین موضوع، خانه‌های تیمی و تیم‌های ترور را تشکیل داد تا همه را قربانی قدرت‌طلبی‌های خود کند. اگر کسی کمی شعور سیاسی و نظامی داشته باشد می‌تواند درک کند که اعلام جنگ مسلحانه مستلزم چه چیزهایی می‌باشد؛ مثل امکانات، محل مناسب، سلاح و... اما رجوی وقتی اعلام جنگ مسلحانه کرد که نیروهایش در خیابان‌ها بدون محل و امکانات و سلاح بودند. او بدون اینکه کم‌ترین توجهی به این مسائل داشته باشد برای به قدرت‌رسیدن، همه نیروهایش را می‌خواست قربانی مطامع خود کند. حتی خانه تیمی اشرف و موسی را رجوی و پادوهایش لو دادند وگرنه اگر رجوی می‌خواست اشرف و موسی را حفظ کند می‌توانست آن‌ها را از ایران خارج کند. ولی نخواست. چرا؟ چون نیاز به قربانی‌کردن بسیاری از نیروها و رقبایش در تشکیلات داشت تا خود را آلترناتیو به‌حق و مظلوم معرفی کند.

بعد از آنکه رجوی به فرانسه رفت، فکر می‌کرد همچون لنین می‌تواند با قیام مسلحانه شهری باز به قدرت برسد. به‌خاطر همین، ماجرای 5مهر1360 اتفاق افتاد و با نیروهای مسلح خود در خیابان‌های تهران تظاهرات مسلحانه به‌راه انداخت ولی بازهم تیرش به سنگ خورد؛ چون درک درستی از جامعه ایران نداشت و دلیلش هم عدم حمایت مردمی از حرکت دیوانه‌وار رجوی بود.

اکنون بعد از گذشت سی سال از 30خرداد1360 گروهک منافقین در چه نقطه‌ای قرار دارد؟ آیا رجوی آن را به‌سمت پیروزی کشانده است یا به‌سمت نابودی و انزوا؟ اگر استراتژی و تحلیل‌های سیاسی و نظامی رجوی درست از آب در می‌آمدند مطمئنا تشکیلات منافقین در چنین نقطه‌ای نبود. (انجمن نجات)

 سعید باقری دربندی، عضو سابق گروهک منافقین

30‌خرداد1360 البته زاویه دیگری هم دارد که نباید فراموش کرد. این روز مسلما آغاز شکست یک توهم و یک تئوری غلط هم بود. 30خرداد1360 در واقع ادامه الزامی و طبیعی راهپیمایی‌های گروهک منافقین بود. راهپیمایی از مبداء دانشگاه تهران در حالی شروع شد که همه (از جمله دوربین‌های تلویزیونی در مجلس) منتظر اعلام قریب‌الوقوع تصویب لایحه عزل آقای بنی‌صدر از ریاست‌ جمهوری، توسط مجلس بودند. شاهدان عینی می‌گویند که راهپیمایان در حوالی میدان فردوسی با نیروی انتظامی روبه‌رو شدند. اصرار بر ادامه تظاهرات و جلوگیری حکومت از ادامه تظاهرات باعث درگیری چند ساعته‌ای شد که در نتیجه یک پمپ‌ بنزین و تعدادی خودرو به آتش کشیده شد. این تظاهرات با دستگیری حدود صد نفر پایان یافت. بسیاری از کسانی که حضور داشتند معتقدند که اصل قضیه نه قبل و نه در حین تظاهرات، بلکه بعد از خاتمه تظاهرات 30خرداد اتفاق افتاد.

30khordadhadad1

منافقین هم طی اعلامیه‌ای پایان فاز فعالیت سیاسی و شروع فاز فعالیت نظامی را اعلام کردند. آن‌ روز همه می‌دانستند که فاز نظامي، يعني «خون» و این‌ هم موضوعی نیست که بتوان به این راحتی از تبعات آن شانه خالی کرد، ولی کمتر کسی می‌دانست که کوچک‌ترین برنامه‌ای برای تدارک سنگربندی و یا حداقل الزامات دفاع برای بدنه تشکیلات در این فاز تهیه نشده است. همه منتظر بودند توسط سرتیم‌ها خط جدید و برنامه جدید را دریافت کنند. همه منتظر بودند تا توضیحی درباره این (فاز نظامی) که اطلاعیه‌اش داده شده است دریافت کنند. ولی چنین نشد و اکثر میلیشیا در روزهای بعدی درحالی‌که در خانه نشسته بودند، به جرم اعلام «فاز نظامی» دستگیر شدند.

نمی‌توان از 30خرداد1360 صحبت کرد ولی به تأثیرات آن نظری نداشت. سی‌ سال پس از اعلام «آغاز مبارزه مسلحانه» باید بالأخره دستاوردهای این سی‌ سال را به‌صورتی نشان داد. هرچند شخصا امیدوار نیستم، ولی مسلما ارائه یک جمع‌بندی عقلانی از سی ‌سال «مبارزه مسلحانه»، حداقل مسئولیت تشکیلات و رهبر آن در قبال تمامی متضررین جانی و مالی، «ورود به فاز نظامی» در 30خرداد1360 است. (انجمن نجات)

 آرش رضایی

به‌نظر می‌رسد انزوا، بایکوت، تحقیر و نیز طرد و انکار منافقین از سوی همه نیروها و جریان‌هایی که در تحولات منطقه خاورمیانه نقش بازی می‌کنند ناشی از اتخاذ خط مشی خشونت‌آمیزی است که سرآغاز آن 30خرداد می‌باشد. البته 30خرداد نقطه عطفی بود که واقعیت ناکامی جنگ مسلحانه و تحلیل‌های آبکی و غیرعلمی رهبر عقیدتی منافقین، مسعود رجوی را برای همگان کاملا آشکار کرد. همچنین مشخص شد رهبر عقیدتی منافقین چگونه در دام بیماری چپ‌روی کودکانه افتاد و در شرایط حساس تاریخی، از درک تفکر انتقادی به مفهوم راستین و دموکراتیک و سازنده آن عاجز ماند. اما او سعی داشت با ذهنی بیمار و تحت تأثیر امیال روانی و کمپلکس برای کسب قدرت، به «آگراندیسمان» رویدادها آن‌گونه که خودش می‌پنداشت بپردازد و بدینسان در توهمی شگفت و دهشتناک گیر کرد. در واقع مسعود رجوی در 30خرداد از تحلیل آنچه که در جامعه ایران می‌گذشت به‌ تمام معنا ناتوان بود. او سعی داشت در نامعقول جلوه‌دادن ویژگی‌های «خردمندانه» موجود در جامعه کوشش کند و در این مسیر دچار مطلق‌انگاری نابخردانه شد. رهبر عقیدتی منافقین با سوق‌دادن عناصر و کادرهای تشکیلاتی به خشونت، کشتار تمام‌عیار هم‌میهنان و شهروندان و به‌کارگیری تروریسم ضدمردمی و افسارگسیخته ثابت کرد که «مفهوم بنیادین خرد» برای او هنوز نیرویی ناشناخته است. چراکه او همچنان در پیام‌ها و مواضع خود، مرده‌ریگ‌های کهن را پاس می‌دارد و از تابوها و دُگم‌های مشمئزکننده ذهنی رهایی نیافته است. (انجمن نجات)

 مزدا پارسی

خرداد، در تاریخچه سازمان مجاهدین خلق [منافقین] ماه رخدادهای مهم و سرنوشت‌سازی است و مهم‌ترین آن‌ها 30خرداد1360 است كه كودتای منافقین علیه جمهوری اسلامی با شكست مواجه شد. البته دستگاه تبلیغاتی تشکیلات منافقین این تاریخ را روز اعلام جنگ مسلحانه علیه رژیم اسلامی

می‌داند كه در آن تردیدی وجود ندارد و همواره از آن به‌عنوان نمادی از سلحشوری خود یاد می‌كنند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی جنگ قدرت، برخی گروه‌های خشونت‌طلب مخالف نظام را برآن داشت تا به‌جای استفاده از روش‌های مدنی و مسالمت‌آمیز، به خشونت و ترور متوسل شوند. در خرداد سال 1360، رجوی شماری از جوانان و نوجوانان پرشور و حرارت آن دوران را كه خود را وقف تشکیلات منافقین كرده بودند، چنان اغوا كرد كه قیامی به‌اصطلاح مسلحانه علیه نظام تازه ‌استقراریافته جمهوری اسلامی، به‌راه بیندازند. این قیام كذایی منجر به دستگیری، كشته و اعدام‌شدن شمار بسیاری از جوانان فریب‌خورده شد.  در نتیجه پیروزی محتومی كه رجوی به آن‌ها قول داده بود به‌ ثمر ننشست، بلكه به‌صورتی مفتضحانه منجربه شكست تشکیلات منافقین و فرار بقیه اعضاء به عراق شد.

از آن پس جنگ مسلحانه تبدیل به استراتژی منافقین در مبارزه علیه جمهوری اسلامی شد و موج ترور مقامات و شهروندان ایرانی آغاز شد. بنابر وعده‌ای كه رجوی داده بود، مقرر بود که منافقین، جمهوری اسلامی را ظرف مدت كوتاهی سرنگون کنند.

رؤیای رجوی به واقعیت نپیوست و امروز سی‌ سال پس از اعلام جنگ مسلحانه، مسعود رجوی ناپدید شده است و تشکیلاتش در بن‌بست عراق بر سرِ بقای خود دست‌وپا می‌زند. سران منافقین مجبور هستند ادعا كنند خشونت را كنار گذاشته‌اند تا بتوانند از فهرست تروریستی خارج شوند.

30خرداد به‌واقع آغاز برهه‌ای تاریخی در گروهک منافقین بود كه صدمات جبران‌ناپذیری به آن وارد كرد. این گروهک به‌ لحاظ سیاسی و اجتماعی كاملا طرد شد و پایگاه‌های آن در میان مردم به‌طور كامل از میان رفت. واقعه 30خرداد درست هنگامی رخ داد كه ایران درگیر جنگ تحمیل‌شده از سوی عراق بود و روزهای سختی در جبهه‌ها به رزمندگان ایرانی می‌گذشت. تصمیم رجوی برای اعلام شورش 30خرداد، خیانت‌آمیزترین تصمیم ممكن بود. وی در جهت خوش‌خدمتی به اربابش صدام‌ و جاه‌طلبی‌های خودش سعی داشت كشور را كه درگیر جنگ با كشور خارجی بود، به جنگ داخلی نیز بكشاند كه البته موفق نشد و فقط تنفر افكار عمومی از سازمان مجاهدین خلق [منافقین] به اوج خود رسید. (انجمن نجات)

 انجمن نجات

 30خرداد برای فرقه رجوی گرچه آغاز علنی رویارویی خشونت‌آمیز با مردم بود، اما مطابق با ماهیت خشونت‌طلب آن‌ها هم بود؛ چراکه از قبل هم هرچند فاز سیاسی به مواضع خود داده بودند ولیکن در عمل آن‌گونه که می‌گفتند، نبود. برای بررسی این موضوع تاریخ و نوشته‌های فرقه را ورق می‌زنیم؛ فرقه در کتاب «رویارویی مجاهدین با [آیت‌الله]خمینی» اذعان می‌دارد که مردم منافقین را نمی‌شناختند اما سردمداران گروه رجوی از سرِ طمع و حرصی که داشتند و نه مقبولیتی که میان مردم باشد، مدعی کسب کرسی شدند.  با برآورده نشدن انتظارات نابه‌جای آن‌ها عکس‌العمل‌های منفی ابتدا به‌ شکل تبلیغی و در جریان تجزیه کردستان علنی می‌گردد و هرجای ایران که موضع مخالفتی در بین بود فرقه پیشتاز می‌شد. در این کتاب وقتی صحبت از قضیه کردستان می‌شود از قول موسی خیابانی آورده است که «ما در آن موقع از دخالت علنی در این قبیل مسائل که می‌توانست به تعارض پیش از موقع ما با رژیم منجر شود، خودداری کردیم» این سخن به‌معنای آن است که از ابتدا چنین بینشی در بین فرقه بوده است. با مطالعه کتاب رویارویی مجاهدین با [آیت‌الله]خمینی متوجه می‌شویم فرقه به همان دلیلی که خودش بیان می‌دارد، یعنی عدم شناخت مردم از آن‌ها، ابتدا با شیوه‌های تبلیغی و سیاسی، بدون دادن کوچک‌ترین شعاری که دال بر تضادش با عوامل اصلی انقلاب و رهبران مذهبی آن مثل آیت‌الله خمینی باشد به جذب نیرو می‌پردازد.

از دلایل دیگر سخنمان مبنی‌ بر ماهیت تروریستی و خشونت‌طلب فرقه، عملکردشان در سرپیچی از فرمان تحویل سلاح‌ها توسط گروه‌ها بود. فرقه که در سال 1357 هنگام تصرف و تسلیم پادگان‌ها به جمع‌آوری سلاح اقدام کرده بود، آن‌ها را تحویل نداد و دلیلش هم مواضع بعدی بود که قصد به‌اجرا درآوردن آن را داشتند و به بیان دیگر استفاده از سلاح‌ها در فاز به‌اصطلاح نظامی و در واقع تروریستی.

در همین خصوص ذکر این مطلب هم لازم می‌آید که شیوه جذب افراد که باید از تعلقات تهی شوند، حال تعلقات فردی یا شغلی و خانوادگی یا هر چیز دیگری که مانع وابستگی صددرصد فرد به فرقه باشد، به نوعی آماده‌سازی آن‌ها برای وارد‌شدن به این رویکرد فرقه رجوی است. بااین‌حال خشم و کینه رجوی را با 30خرداد1360 به اوج رسانده و با به زوال‌کشاندن تمامی نمودهای عاطفه و محبت در عراق و در کنار دیکتاتوری چون صدام که به خاک میهن تجاوز کرده به نمایش می‌گذارد. تا آنجا پیش می‌برد که به‌جای گسیل‌داشتن نیروها برای دفاع از خاک و وطنشان، آن‌ها را به خیابان‌ها می‌کشاند تا به‌روی خلق اسلحه بکشند و بعدها دخترانی را که تا قبل از 30خرداد برای فروش روزنامه و تبلیغ و... به خیابان‌ها می‌فرستاد، در خیابان‌های فرانسه، آلمان و... به گدایی بفرستد. همچنین جمعی دیگر را با عناوین پرطمطراقی چون عضو و رئیس شورا و فرمانده و چه و چه... در کنار خود نگه دارد و با هر انتقادی اقدام به گروگان‌گیری زن و فرزند اعضا و گرفتن اقرارنامه نماید.

به‌طور خلاصه دلایل بالا و چگونگی تعلیم افراد در همان ابتدای جذب، جمع‌آوری سلاح، عدم تحویل آن‌ها، دفاع از تجزیه کشور، فردی که در جنگ عامل نفوذی دشمن بود (بنی‌صدر) و داشتن اندیشه التقاطی همه سرآغاز به منصه ظهور رسیدن ماهیت تروریستی فرقه رجوی در 30خرداد1360 بود.


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29