این پرسش مطرح است که محکومیت گروه موسوم به مجاهدین خلق در داخل میتواند به چه نتیجهای در خارج از کشور منجر شود؟ و از آن مهمتر، آنان به چه دلیل محاکمه میشوند؟
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی هابیلیان، ده جلسه رسیدگی به اتهامات گروه موسوم به مجاهدین خلق در دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شده است. در این رابطه پرسش این است که محکومیت این گروهک تروریستی در کشور، میتواند به چه نتیجهای در خارج از کشور منجر شود؟ و از آن مهمتر، آنان به چه دلیل محاکمه میشوند؟ در اینجاست که بازخوانی پرونده منافقین، موضوعیت مییابد و میتواند برای نسل جوان نیز جذاب باشد. در گفتوشنود پیشرو، سیدجواد هاشمینژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان و فرزند شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعبدالکریم هاشمینژاد از شهدای ترورهای گروهک تروریستی منافقین به بازخوانی کارنامه آنان از بدو پیدایش تاکنون پرداخته است.
در آذر ماه امسال، شاهد برگزاری نخستین جلسه محاکمه گروهک منافقین در تهران بودیم. چرا پس از سپریشدن 45 سال، شاهد برگزاری چنین دادگاهی علیه جنایات این گروه هستیم؟ به نظرتان قدری دیر نیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در آغاز باید اشاره کرد که نظام جمهوری اسلامی ایران، از همان روز اول پیروزی انقلاب اسلامی و حرکت به سوی تثبیت نظام، با هجمه تروریستی مواجه بوده است، یعنی میشود گفت اولین اقدام استکبار و گروهکها علیه جمهوری اسلامی، دستیازیدن به اقدامات تروریستی بود، بنابراین هنوز نظام شکل نگرفته بود که با بحرانهای عظیمی مانند ترور شخصیتهای بزرگ نظام، نیروهای کارآمد و حتی مردم کوچه و خیابان مواجه شد، بنابراین تا ایجاد ساختارهای مناسب و رسیدن به نقطهای که نظام بتواند ثبات پیدا کند، این اقدامات قضایی به تأخیر افتاده بود، به خصوص اینکه کشور در دهه اول حیات نظام، درگیر جنگ هم بود و هجمههای فراوانی از سوی امریکا و سایر کانونهای قدرت جهانی، علیه آن شکل گرفته بود، البته نمیشود گفت که، چون اقدامات قضایی در این زمینه به تأخیر افتاده، جمهوری اسلامی دست به اقدامات دیگری برای امنیتسازی در کشور نزده است.
حاکمیت در بخشهای دیگر، این اقدامات را انجام داده است. مجموعاً قبول داریم که از مقطعی به بعد، ما باید اقدامات قضایی را انجام میدادیم و در این باره، قدری تأخیر شده است. بحمدالله امروز و به همت ریاست محترم قوه قضائیه، این کار در حال انجام است، چراکه یکی از کارهایی که ایشان در دستور کار خود قرار داده، برگزاری دادگاه جنایتکارانی بود که در دهه 60، فجایع فراوانی علیه کشور و ملت انجام داده بودند. طبیعتاً اگر کشورمان بخواهد در سطح بینالمللی، در این زمینه اقداماتی حقوقی داشته باشد، باید قبل از آن و در محل وقوع جرم، روندهای قضایی مربوط را به پیش بَرد. وقتی در کشور احکام صادر شد، پیرو آنها، میتواند در سطح بینالمللی هم اقدامات قضایی انجام دهد، بنابراین انجام این پروسه هرچند با تأخیر مواجه شده، ولی خوشبختانه در حال انجام است و امیدواریم به نتیجه مطلوب برسد.
آیا بهتر نیست این محاکمه علاوه بر سطح قضایی، در سطح اندیشگانی و دانشگاهی هم برگزار شود تا بازتاب مناسبتری داشته باشد؟
بله. طبیعتاً بخشهای دیگر کشور، مثل جامعه دانشگاهی، جامعه علمی و همچنین جامعه رسانهای هم باید در حاشیه این اقدامات قضایی وارد میدان شوند و در خصوص مباحث مختلف حقوقی مرتبط و آسیبهای اجتماعی این گروه و مسائلی از این قبیل، به پژوهش بپردازند و آنها را تبیین و موشکافی کنند. به هر حال بسیاری از اقدامات جنایتکارانه منافقین در زمانی واقع شد که کشور در حال جنگ بود و اساساً شرایط و قوانین دوران جنگ با دوران صلح متفاوت است. باید به دقت، این نکات مورد ارزیابی و تبیین قرار گیرد. به نظرم کار مناسبی است که امروز جامعه علمی و رسانهای کشور به مباحثی از قبیل تروریسم گسترده و فاجعهبار منافقین نگاهی دوباره داشته باشند. این پرداخت کمک خوبی است به اینکه دادگاهها هر چه کارشان کاملتر شود و روندشان بهتر پیش برود. این امر حتی رسیدگی فراملی به اتهامات منافقین را تسریع میکند.
برای اینکه داوری درباره کارنامه گروه موسوم به مجاهدین خلق تسهیل شود، ارزیابی تاریخی آنان اجتنابناپذیر مینماید. به عنوان نخستین سؤال در این باره بفرمایید آیا بنیانگذاران اولیه این گروه در پلیدیهای بعدی آنان نقشی داشتند یاخیر؟
قطعاً ریشه اقدامات منافقین، به آموزهها و ایدئولوژی آنها مرتبط است. سازمان منافقین اساساً کارش را با مطالعات وسیع در حوزههای مختلف اجتماعی و عقیدتی شروع کرد. پس از حدود یک دهه که در این زمینه بررسیهایی داشتند، نهایتاً به این نتیجه رسیدند به جای مبارزه با رژیم شاه به عنوان یکی از دستنشاندگان امپریالیسم امریکا در منطقه خاورمیانه، در حقیقت باید مبارزه با خود امریکا انجام شود. مبارزه با امریکا هم مستلزم این است که در بلوک مقابلش قرار گیرند و با آموزههای آنها، این مواجهه صورت گیرد. این تحلیل، موجب نزدیکی این گروه با مکتب و شیوه مبارزاتی چپها شد. نتیجهاش هم این شد که باید در مباحث و مسائل اجتماعی، پیرو دیدگاهها و آموزههای مارکسیسم باشند. آنها به این شیوهنامه رسیدند که دیدگاههای اجتماعی، سیاسی و مبارزاتیشان از آموزههای مارکسیستی برگرفته شود، ولی در حوزه اعمال فردی مسلمان باشند. در حقیقت آنچه رهبران اصلی سازمان مجاهدین خلق به آن رسیده بودند، تلفیق دیدگاههای مارکسیستی و اسلامی با یکدیگر بود! مسئلهای که قطعاً و صددرصد انحراف است و با آنچه در میان جامعه و مخصوصاً اکثریت دیندار آن میگذشت، کاملاً در تضاد و مباینت قرار داشت، چراکه از سال 1342 و قبل از اینکه این گروه کار خود را آغاز کند، حرکت و جنبش اسلامی مردم ایران، مبتنی بر اعتقادات اسلامی- شیعی در حال انجام بود. این حرکت اسلامی با رهبری قاطع و سازشناپذیر حضرت امام، به طور طبیعی سیر خود را طی میکرد و به وقت خود انقلابی عظیم ایجاد کرد و در جامعه تحولی بزرگ به وجود آورد. مشخص بود که مجاهدین با این دیدگاه تلفیقشده مارکسیستی- اسلامی، هیچ وقت نمیتوانستند خود را با بستر نهضت اسلامی- شیعی امام و مردم وفق دهند و تضاد پیش میآمد.
آیا جامعه مذهبی و انقلابی ایران نیز نسبت به رفتارها و ترورهای مجاهدین حساس بود؟ یا این حساسیت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایجاد شد؟
رهبران انقلاب اسلامی (منهای شخص حضرت امام که رهبری عالیه را داشتند) دو طیف بودند؛ بخشی از آنها از هر حرکتی که علیه نظام شاهنشاهی انجام میشد، استقبال میکردند، به خصوص اگر آن حرکتها، رنگ و بو یا ظاهرسازی اسلامی و شیعی هم داشتند. مثل سازمان مجاهدین خلق که به لحاظ اعمال فردی مسلمان بودند، اما به خاطر همان تظاهرات، مورد استقبال آن عده از رهبران قرار میگرفت، البته خیلی از این رهبران انقلابی از مبانی فکری- اعتقادی این گروهک و دگردیسیهای پنهانی آن، اطلاع چندانی نداشتند! علاوه بر این یکی از خصوصیات سازمان مجاهدین این است که تبحر عجیبی در پنهان کردن واقعیات دارد، بنابراین اصطلاح نفاق که در خصوص این گروهک به کار میرود، واقعاً تعبیر درستی است و برگرفته از رفتارهای تاریخی آنهاست، ولی در همان دوران، دیدگاه حضرت امام در این باره، نسبت به بعضی از رهبران انقلاب اسلامی متفاوت بود. امام از همان ابتدا، این جریان را تأیید نکردند و به انحرافات فکریشان پی برده بودند. ایشان با توجه به شواهد و قرائن بروزیافته، دریافته بودند جریان فکری این گروه، سالم و منطبق با اعتقادات دینی مردم نیست، بنابراین از همان اول، از تأیید سازمان مجاهدین خودداری کردند و روش آنها را نپذیرفتند، چراکه روش آنها منطبق بر دیدگاههای مارکسیستی بود و انقلاب و مبارزات را مسلحانه میدیدند و میخواستند، در حالی که حضرت امام اصلاً این شیوه را قبول نداشتند و بستر نهضت ایشان، جامعه تعیین شده بود. در واقع حضور گسترده مردم و اعتصابات سراسری، وسیله و ابزار اصلی انجام مبارزات امام بودند؛ ابزارهایی که با آموزههای سازمان مجاهدین خلق -که برگرفته از دیدگاههای مارکسیستی بود- در تضاد بودند.
برخورد مردم مذهبی و انقلابی، نسبت به ترورهای آنها چگونه بود؟ آنها هم این حساسیت را داشتند؟
مردم هم اقبال چندانی به اینگونه رفتارها نشان ندادند. اساساً حرکتهای 100 ساله و 150 ساله گذشته را هم که مشاهده کنید، میبینید که اقدامات مردم ایران، عمدتاً رنگ دینی و مذهبی داشته و معمولاً رهبران این حرکتها نیز علما و مراجع هستند، بنابراین در سایه تأیید روحانیت، سراغ جریان یا حرکتی میرفتند. این مسئله را خود سازمان مجاهدین و رهبرانش هم به خوبی درک کرده بودند، به همین خاطر هم در همان ابتدا که سازمان تشکیل شد، گروهگروه افراد و کادر رهبری خود را به سمت رهبران فکری نهضت امام میفرستادند که آنها را توجیه و به عبارت بهتر گمراه کنند و پشتوانه خود قرار دهند! بعدها حضرت امام هم در سخنرانی خود به این مسئله اشاره کردند که مجاهدین چند نفر را به نجف فرستادند که با ایشان صحبت کنند. حضرت امام طی چند روز، صحبتها و توجیهات آنها را گوش میکنند و نهایتاً عذرشان را میخواهند! این دیدار نشان میدهد سازمان مجاهدین خلق مطلع بود که اگر بخواهد موجه باشد و جامعه آنها را بپذیرد، این مسئله در سایه تأیید علما، مراجع و رهبران نهضت امام امکانپذیر است، بنابراین به نظر میرسد با توجه به عدمتأیید رهبری نهضت از آنان، چندان مورد اقبال قرار نگرفتند و نفوذشان شعاعی محدود داشت. ما شاهد هستیم که وقتی حضرت امام از سوی رژیم شاه دستگیر و بحث مرجعیت ایشان بین علما و مردم مطرح میشود، آن حرکتهای عظیم در جامعه پدید میآید و مردم نسبت به آن واکنش نشان میدهند، اما وقتی رهبران سازمان مجاهدین خلق بعد از چند اقدام مسلحانه دستگیر و اعدام میشوند، جامعه واکنش درخوری نسبت به آن از خود نشان نمیدهد!
گروه موسوم به مجاهدین خلق، از دورهای به بعد منافق خوانده شدند. به نظر شما این اصطلاح، به چه دلیل و از چه دورهای باب شد؟
به نظرم اطلاق اولیه این لفظ، برمیگردد به تلقیای که حضرت امام و از مقطعی به بعد اغلب رهبران انقلاب اسلامی از آنها داشتند، به خصوص که اینها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ماهیت اصلی خود را نشان داده بودند. در سال 1354، رهبران سازمان مجاهدین خلق که در بیرون از زندان به سر میبردند، اعلام کردند این شکل از مبارزه به نتیجه نمیرسد و ما نباید آنچه در نهان داریم، همچنان پنهان کنیم! به قولی، شترسواری دولادولا نمیشود. ما اگر دیدگاههای اجتماعیمان مبتنی بر آموزههای مارکسیستی است، باید رسماً و علناً هم این اندیشهها را بپذیریم و تکلیف خودمان را معلوم کنیم، بنابراین رهبران این سازمان همان موقع اعلام کردند گروهشان دیدگاه مارکسیستی دارد. چند نفر مختصری را هم که با این مسئله مخالفت کرده و زیربار نرفته بودند به وضعی فجیع ترور کردند! بنابراین این لفظ نفاق -که در قرآن آمده و با ویژگیهایی آن را تعریف و توصیف میکند- دقیقاً در کردار این سازمان مشهود است. الان پس از سپریشدن قریب نیم قرن که از اقدامات عجیب این گروه میگذرد، میببینیم گروهی که ابتدا برای مبارزه با امپریالیسم تشکیل شد، عملاً به دامان امریکا افتاده و به صورت نوکر او درآمده است! این مسئله کاملاً نشان میدهد دیدگاههای نفاقگونه این سازمان به کجا انجامیده است. اگر آنها واقعاً دغدغه مبارزه با امپریالیسم امریکا را داشتند که از قضا جمهوری اسلامی ایران در طول 40 سال گذشته، پرچمدار مبارزه با نظام سلطهگر امریکا در جهان بوده است، پس قاعدتاً این سازمان، باید حامی اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران و پیشگام در حمایت از آن باشد، چون فکر نمیکنم در کره زمین، در تقابل با گردنفرازیها و افزونطلبیهای امریکا و جهان سلطهگر غرب، کشوری مثل جمهوری اسلامی ایران ثابتقدم ایستاده باشد. امروزه قضاوت نسبت به آن زمان که این گروه تازه نفاق پیدا کرده بود، کاملاً آسانتر است، چراکه آنچه در درون این سازمان وجود دارد، کاملاً آشکار و مسلم شده و با بروننمایی آن متفاوت است. جالب این است که هنوز در پرچم این سازمان، داس و چکش و آیه قرآن در کنار هم قرار دارد و این کاملاً نشان میدهد ماهیت این سازمان چیست و التقاط فکری آنها از چه قرار است. من معتقدم سازمانهایی از این قبیل، در عین اینکه میخواهند خود را پیشرو و سازگار با تحول نشان دهند، بسیار ایستا و منجمد هستند.
عدهای معتقدند نظام جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با مجاهدین مدارا نکرد و آنان را به سوی ترور سوق داد! دیدگاه شما در این خصوص چیست؟
این نظریه، بسیار پیشپاافتاده و پوپولیستی است! این حرفها، به درد محافل عوامانه میخورد. وقتی در کشوری انقلابی عظیم اتفاق افتاده و محور شعارهایش کاملاً مشخص است، جریانی ایجاد شده که اصلاً هیچ سنخیتی با این انقلاب و شعارهایش ندارد. نه ایدئولوژی این جریان با مکتب انقلاب اسلامی همسان است و نه اهدافش با این انقلاب خواناست و نه اساساً روشی که این سازمان برای رسیدن به آن اهداف برگزیده، با روش این حرکت بزرگ منطبق است. این گروه چطور میخواهد در داخل این انقلاب هضم شود؟ و اصلاً چطور میخواهد در حیطه نظام برآمده از آن، خود را تعریف کند؟ ما شاهد بودیم که مجاهدین خلق در همان روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی به پادگانها ریختند و اسلحهها را غارت و در ستادهای خود مخفی کردند! برای چه روزی و برای چه کاری، چنین غارتی رخ داد؟ در آن مقطع که هنوز تقابلی میان جامعه اسلامی و سازمان مجاهدین رخ نداده بود. چرا مجاهدین از ابتدا نیامدند در جامعه هضم شوند که بعد ببینند اساساً این تقابلها واقع میشود یا نمیشود؟ مگر آنها علم غیب داشتند که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد؟ قطعاً سازمان مجاهدین میدانستند روشی که جامعه و مردم برگزیدهاند، غیر از اهداف و سمت و سویی است که آنها در پیش گرفتهاند و در مسیر آن به پیش میروند، چون آنها چیز دیگری میخواستند و این تقابلها، به خودی خود شکل میگرفت. حضرت امام بارها به مجاهدین فرمودند که اسلحههایتان را تحویل دهید و اساساً طبق منطق و قانون، نباید اسلحه به دست بگیرید، اما هر بار به دروغ میگفتند: ما اسلحههایمان را نگه داشتهایم برای مبارزه با امپریالیسم! مبارزه و تقابل با نظامی را که رسمی، مشروع و قانونی است و در چارچوب قانون کارها در آن انجام میشود، آنها شروع کردند. از هر جهت که شما به این موضوع نگاه کنید، میبینید که مجاهدین به سمتوسویی رفتند که اصلاً و به خودی خود، باید دست به اسلحه میشدند و تقابل خود را با جامعه و مردم علنی میکردند. دلیل آن هم کاملاً مشخص است.
اگر رهبران انقلاب اسلامی از ابتدا میخواستند سازمان مجاهدین را به سمت ترور سوق دهند، پس چرا آنها اسلحه خود را به سمت مردم گرفتند؟ اینها قاتل 17 هزار شهید ترور در کشور هستند؛ ترورهایی که خودشان هم مسئولیت آنها را پذیرفتهاند و حتی معتقدند تعداد آنها بسیار بیشتر از مقدار اعلامی است، منتها مدارکی که وجود دارد، همین تعداد را تأیید میکند. حال در میان آن 17 هزار شهید ترور، مگر چند مسئول وجود دارد؟ مسئولان سطح پایین کشور را هم حساب کنید، همه اینها سر جمع بیشتر از 200 نفر نمیشوند! هزاران هزار نفر از مردم که اهالی کوچه و بازار بودند و اصلاً ربطی به حاکمیت نداشتند، طی حملات تروریستی این سازمان به شهادت رسیدند. معلوم میشود این تقابلها نه فقط با انقلاب اسلامی، بلکه با خواست و اراده مردم صورت گرفته است. وقتی چنین تقابلی در جامعه باشد و به سمت و سوی ترور مردم بروید، خواهناخواه منفور آنها و از سویشان طرد خواهید شد. این نفرت عمومی به شدتی ایجاد شد که هنوز با عبور از چهار نسل، همچنان در جامعه ما وجود دارد. آنها هنوز نزد همه اقشار، جماعتی خشونتطلب و آدمکش قلمداد میشوند.
منافقین پس از فرار به خارج از کشور تا چه حد به شکل مستقیم و غیرمستقیم در فرایندهای داخلی ایران نقش داشتند؟
این گروه از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، به خوبی و بهتر از هر کسی میدانستند که به زودی در برابر رهبران نظام نوظهور و مردم خواهند ایستاد و لاجرم تقابل ایجاد میشود، بنابراین جریانی که میخواهد یک فرایند سیاسی و اجتماعی را کلید بزند و اقدامی انجام دهد یا باید پشتوانه مردمی داشته باشد یا پشتوانه خارجی. منافقین از همان روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی، رابطه خود را با سفارتخانهها و کشورهای دیگر برقرار کردند. ما شاهد بودیم که قبل از ورود منافقین به فاز اقدامات مسلحانه، کشف شد که فردی به نام محمدرضا سعادتی از عناصر ردهبالای سازمان مجاهدین خلق، به سفارت شوروی رفته و شروع به ارتباط گرفتن با آنها کرده است. همچنین رهبران مجاهدین خلق با سفارت کشورهایی مانند فرانسه، مخفیانه ارتباط داشتند. در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، مسعود رجوی به کشور فرانسه مسافرت کرد و کشورهای خارجی نیز کاملاً مطلع بودند که اینها درصدد رویارویی با انقلاب نوپای ایران هستند.
منبع: جوان