تروریسم مبتنی بر ایدئولوژی: چارچوبی برای تحلیل

Terrorism11اشاره

در این مقاله ضمن آن که باور وجود رابطه ضروری میان تروریسم و ایدئولوژی مورد انکار قرار گرفته، تلاش شده است به ویژگی های مشترک برخی ایدئولوژی های رادیکالی که به مشروعیت بخشی از تروریسم پرداخته اند، اشاره شود. این مقاله همچنین به سه نظریه کلی مطرح درباره رابطه ایدئولوژی و تروریسم یعنی نظریه های مبناگرایان، ابزارگرایان و سازه انگاران می پردازد. سپس چهار روشی که برخی ایدئولوژی های رادیکال بر اساس آن توانسته اند به اقدامات تروریستی بپردازند، مورد بازشناسی قرار می گیرد. در نهایت نیز فرآیند و مراحل شکل گیری تروریسم ایدئولوژیک بیان شده است.

مقدمه

بازشناسی تروریسم پس از انقلاب در ایران نشان می دهد به طور کلی سه ایدئولوژی عمده در پیدایش تروریسم در ایران نقش داشته اند؛ ایدئولوژی راست گرای ناسیونالیستی – قومی؛ ایدئولوژی چپ گرای سوسیالیستی (اعم از کمونیستی، مائوئیستی، مارکسیستی و التقاطی)؛ و ایدئولوژی سلفی رادیکال.

گروه تروریستی ناسیونالیستی – قومی مانند حزب دمکرات کردستان؛ گروه تروریستی چپ گرای مائوئیستی مانند کومله، گروه تروریستی مارکسیستی مانند چریک های فدایی خلق و گروه تروریستی التقاطی مانند سازمان مجاهدین خلق.

اما سلفی گرای رادیکال در ایران در طول یک دهه گذشته در بخش های مرزی و حاشیه ای کشور به شکل وارداتی و بر اثر تلاش غرب برای ناامن ساختن فضای داخل کشور، ظهور یافته و برخی ترورها توسط گروههای وابسته صورت گرفته است.

درباره موضوع ارتباط ایدئولوژی و تروریسم سه مسئله پیش روی ماست که البته در این مقاله نمی توان به هر سه پرداخت:

1. پس از جنگ دوم جهانی برخی نظریه پردازان غربی مانند ادوارد شیلز، دانیل بل و فوکویاما با سخن گفتن از " عصر پایان ایدئولوژی ها"  تلقی منفی و خشونت باری از ایدئولوژی ارائه دادند که آثار آن تا دهه های بعد نیز دوام یافت. لذا مسئله نخست این است که آیا لزوماً ارتباطی میان ایدئولوژی و خشونت و از جمله تروریسم وجود دارد یا نه؟

2. پس از تشکیل طالبان و عملیات یازده سپتامبر رسانه ها و پژوهش گاه های غربی به طور وسیع و گسترده اسلام گرایی سیاسی را با تروریسم همزاد و همسو به کار بردند. مسئله دوم این است که چگونه می توان در برابر گفتمان غربی که تلاش می کند میان ایدئولوژی اسلامی و تروریسم رابطه ایجاد کند، رویکرد علمی – سیاسی مناسبی اتخاذ کرد.

3. مسئله سوم، فهم و تبیین چگونگی ارتباط میان رادیکالیسم، اعم از راست، چپ و سلفی، با تروریسم است. به ویژه آن که یک ائتلاف ایدئولوژیک نیز در درون برخی سازمان های تروریستی میان چپ گرایی و ناسیونالیسم قومی با سلفی گری پیدا شده است که شدت رفتار خشونت آمیز سیاسی و از جمله تروریسم را در آنها افزایش داده است.

پیش فرضی که این متن بر اساس آن نگارش یافته، این است که پدیده " ایدئولوژی"  رابطه ضروری با تروریسم ندارد. آنچه درباره رابطه ایدئولوژی و تروریسم اهمیت دارد، ویژگی های درونی یک ایدئولوژی است. به عبارت دیگر این مسئله قابل طرح است که در کدام ایدئولوژی مولفه های رادیکالیسم و خشونت وجود دارد و در کدام ایدئولوژی وجود ندارد.

اول. دریافت هایی از ایدئولوژی و تحولات تروریسم مبتنی بر ایدئولوژی

تعاریف مختلفی از ایدئولوژی ارائه شده است. مارک یورگنزمیر مهم ترین عامل موجود در ایدئولوژی را تأکید بر تجربه مشترک افراد در جوامع خاص می داند (1). جاناتان فاکس معتقد است ایدئولوژی چهار کار ویژه اساسی دارد: ایجاد دیدگاهی ارزش محور نسبت به مسائل مختلف؛ به وجود آوردن مبنایی برای عمل، مبتنی بر آن ارزش ها؛ ایجاد وفاداری سازمانی نسبت به گروه؛ و مشروعیت سازی برای اشخاص، سازمان ها و اقدامات آنان. علاوه بر این ایدئولوژی دارای کارکرد نظم بخشی و قدرت بخشی به افراد و ایجاد احساس آرامش در آنها می باشد (2).

این مسئله روشن است که الزاماً تمام تروریست ها دارای انگیزه ایدئولوژیک نیستند. با وجود این، باید تأکید کرد که ایدئولوژی یکی از محورهای اصلی تروریسم جدید New Terrorism)) می باشد. تروریسم انتحاری، که یکی از شاخه های اصلی تروریسم جدید است، با رشد فزاینده ای در سالهای اخیر مواجه بوده است و هر چند به لحاظ تعداد عملیات انتحاری، تنها 3 درصد اقدامات تروریستی بین سال های 1980 تا 2003 را شامل شده است ولی 48 درصد کشتار را به خود اختصاص داده است (3).

برخی از نویسندگان معتقدند عموماً تروریسم ایدئولوژیک با تروریسم انتحاری ارتباط مستقیم دارد اما برخی نیز چنین ارتباطی را رد می کنند (4). بر اساس یک مطالعه تطبیقی از اقدامات تروریستی انتحاری، بین سال های 1980 تا 2003، تنها کمتر از نیمی از اقدامات تروریستی انتحاری با ریشه های ایدئولوژیک صورت گرفته است (5). در مجموع، ایدئولوژی می تواند به شکل سازمانی و نیز فردی تروریسم انتحاری را تقویت نماید.

تروریسم انتحاری در تروریسم پیشامدرن نظیر حشاشین و سیکاری ها نیز دیده می شد. اما در تروریسم جدید این مسئله به شکل گسترده و سازمان یافته ای تعقیب می شود؛ در حالی که در گذشته این مسئله بیشتر جنبه شخصی داشت (6). هر چند اقدامات انتحاری، هم در تروریسم ایدئولوژیک شبه مذهبی و هم تروریسم ایدئولوژیک سکولار انجام می شود ولی اهمیت و تعداد آن در موارد شبه مذهبی بیشتر است. از نظر کارایی توسل به این نوع تروریسم موفقیت آمیزتر بوده است.

در گذشته عوامل این حملات اکثراً جوانان بودند ولی این ترکیب تغییر کرده است. از سوی دیگر ترکیب جنسیتی این عاملان نیز دستخوش تغییر شده است (7). استفاده از زنان در عملیات انتحاری بر اساس مذاهب مختلف با مقاومت هایی رو به رو بوده است ولی در سال های اخیر با توجه به قابلیت استتار و پیش بینی ناپذیری بیشتر و نیز امکان جلب ترحم عمومی و سوء استفاده از موقعیت ویژه زنان، استفاده از زنان در این عملیات افزایش داشته است. از سوی دیگر تروریست ها نمی توانند از جمعیت بالای زنان در گروه های خود صرف نظر نمایند (8).

از سوی دیگر پیشرفت های تکنولوژیک سبب پیچیده تر شدن رفتار تروریست های جدید شده است. ابزارها و مواد به کار گرفته شده بر اثر این پیشرفت ها توسعه یافته است. در پاکستان نیز در دو سال گذشته شاهد افزایش این اقدامات هستیم که در منازعات قومی و قبیله ای با استفاده از روش های انتحاری اقدام به ترور می کنند.

همچنین این روند در آسیای جنوب شرقی نیز به شدت افزایش داشته است. در سال های اخیر گروهک هایی نظیر جندالله در مواردی در داخل کشور اقدام به استفاده از این شیوه ترور کرده اند. این شیوه که در کشور توسط سازمان مجاهدین خلق مسبوق به سابقه است، در سال های اخیر بیشتر تحت تأثیر روش هایی است که از سایر گروه های سلفی و وهابی در عراق، افغانستان و پاکستان به این گروه ها به ارث رسیده است.

از سوی دیگر باید توجه کرد که رسانه در القای ارتباط ایدئولوژی و تروریسم نقش انکارناپذیری داشته است. اقدامات تروریستی انتحاری اغلب توسط رسانه ها به افراد بنیادگرای افراطی ایدئولوژیک نسبت داده می شود که تصورات آرمانگرایانه ای دارند (9). پس از پایان جنگ سرد شکل بروز و ظهور قیام های ایدئولوژیک تغییرات جدی داشته است. در این مقطع جنبش های ایدئولوژیک، قومی و نژادی و هواداری های مبتنی بر هویت خاص افزایش داشته است. این مسئله مورد غفلت بسیاری از متفکران سکولار قرار گرفته است.

به عنوان نمونه در ایالات متحده شکل گیری جنبش راست ایدئولوژیک در اعتراض به بی اعتمادی عمومی نسبت به اقدامات ضد اخلاقی دولت شکل گرفت. در مسیحیت نیز رویکردهای رادیکال ایدئولوژیک پس از جنگ دوم جهانی در آمریکا شکل گرفت که طی آن مبلغان و مسیحیان نسبت به آمیزش نژادی و قومیتی و توطئه یهودیان هشدار داده و هویت مسیحی را در معرض خطر اعلام کردند و بر این اساس جنبش های رادیکال و مبارزه جویانه ای شکل گرفت (10).

مگنوس رانستورپ، شکل گیری آگاهی ایدئولوژیک را به فرایند جهانی شدن مرتبط می داند: " مضمحل شدن سریع علقه های سنتی فرهنگی و اجتماعی درون و میان جوامع مختلف در نتیجه فرایند جهانی شدن، به همراه میراث تاریخی و سرکوب سیاسی افراد و نیز بی عدالتی اقتصادی و شکاف ها و آشوب های اجتماعی در میان مذاهب افراطی سبب بروز جنبش های گسترده در نتیجه احساس بی ثباتی، آسیب پذیری و پیش بینی ناپذیری حال و آینده می شود"  (11).

این تعبیر را نیز می توان ارائه کرد که بخشی از ریشه های تروریسم به ساختار ناعادلانه نظام بین الملل باز می گردد. بر اساس این نظریه اسلام گرایی در خاورمیانه در اعتراض به غربگرایی به حالت رادیکال درآمد و جریانات ضد غربی به اشکال مختلف توسعه یافت. این مسئله با توجه به ترکیب آن با دولت های شکست خورده (Failed State) منطقه خاورمیانه سبب شدت عمل گروه های رادیکال گشته است. از سویی در شرایطی که این دولت ها ناتوان از ارائه خدمات می شوند گروه های تروریستی سعی می کنند با خدمات رسانی به مردم برای خویش مشروعیت سازی کرده و دولت را ناکارآمد معرفی کنند. تروریسم ایدئولوژیک به دنبال تغییرات سیستمی در دولت هاست و حتی در سازمان هایی مانند القاعده به دنبال جایگزینی دولت – ملت ها با دولت – ملت جدید نیست بلکه بنیان دولت – ملت را هدف قرار می دهد (12).

دوم. سه رویکرد تئوریک در تبیین نسبت تأثیر ایدئولوژی بر تروریسم

1. مبناگرایان (Primordialism)

مبناگرایان معتقدند شباهت ها و تضادهای فرهنگی سبب همگرایی و واگرایی میان ملت ها و دولت ها می شود. بر این اساس هویت های مختلف قومی، مذهبی، زبانی و ... سبب می شود میان افراد این گروه‌ها حس اشتراک و وحدت شکل گرفته و در برابر سایر هویت ها اقدام به کشیدن مرز میان " خودی"  و " بیگانه"  نمایند و در نهایت به خشونت متوسل شوند. سایر گروه ها و فرقه ها، که دارای اشتراکاتی هستند، نیز سعی می کنند اختلافات خود را به منظور ایجاد جبهه واحد علیه دشمنان فیصله دهند.

این مسئله سبب منازعات گسترده بین این گروه ها و بروز تروریسم می شود. مبناگرایان معتقدند به لحاظ داخلی در بسیاری از کشورها تلاش می شود با تمسک به ایدئولوژی و سنت های سرکوب شده گروه ها و اقلیت ها و نیز افراد تحت سلطه حاکمان، هویت خویش را بازیافته و یا هویت جدید برای خویش به وجود آورند. در جوامع چند فرهنگی نظیر بوسنی، اندونزی، نیجریه یا سودان نزاع های جدی میان جوامع و فرهنگ های رقیب درگرفته و شورش ها و جنگ های داخلی شکل می گیرد که در نهایت کل جامعه را به سقوط می کشاند.

در این جوامع یا یک فرهنگ غلبه می یابد و یا درگیری ها به شکل مزمن درخواهد آمد. از سوی دیگر در چنین حالتی ممکن است طرف سومی به حمایت از یک خرده فرهنگ خاص وارد منازعه شده و شرایط را پیچیده تر نماید و احتمالاً باعث ورود دولت های دیگر و نیز تمدن های مختلف شده و این نبرد تداوم یابد.

در مجموع بر اساس رویکرد مبناگرایی، نزاع ها ریشه در تفاوت های هویتی و فرهنگی و نگرشی و نیز تفاوت در سنت های ایدئولوژیک و جهان بینی های گروه‌های مختلف درون یک کشور داشته و صرف این تفاوت ها به همراه برخی شرایط تسهیل کننده می‌تواند باعث بروز خشونت و در بدترین شکل آن تروریسم گردد.

2. ابزارگرایان  (Instrumentalism)

گروه دوم از پژوهشگران، ابزارگرایان هستند که معتقدند تفاوت در سنت های ایدئولوژی و جهان بینی های آنان علت بروز تروریسم و منازعات سیاسی نیست. در واقع این دسته از متفکران، منکر اهمیت نقش جنبش های ایدئولوژیک و افزایش تعداد آنها در عصر حاضر نیستند اما این مسئله را نتیجه نابرابری و بی عدالتی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی درون کشورها می دانند. ابزارگرایان معتقدند به لحاظ داخلی، سیاسی شدن ایدئولوژی و رادیکالیزه شدن آن در جوامع در زمان رکود اقتصادی و واگرایی اجتماعی یا فروپاشی دولت ها شکل می گیرد.

افراد در معرض فقر و تهدیدهای روحی و جسمی و به حاشیه رانده شده، جهت رسیدن به آرامش به ایدئولوژی پناه می برند. در چنین شرایطی ایدئولوژی به عنوان ابزاری برای تسکین آلام افراد مورد استفاده قرار می گیرد. از سوی دیگر برخی از نخبگان منتقد وضع موجود با استفاده از عامل ایدئولوژی سعی در بسیج افراد ناراضی در جهت کسب امتیاز سیاسی می‌نمایند.

آنها با دشمن خواندن مخالفان و توسل به برخی مناسک و مفاهیم ایدئولوژیک، مردم را علیه افراد و اقدامات خاص تحریک می کنند. چنین مسائلی در کشورهای قدرتمند اقتصادی یا کشورهایی که اوضاع مساعد معیشتی دارند به نسبت کشورهای فقیر و در حال توسعه کمتر دیده می شود. تد رابرت گر در این رابطه می نویسد:

ریشه منازعات سیاسی – قومی بسیار پیچیده است و به راحتی نمی توان آن را به عاملی خاص مرتبط دانست. در واقع عواملی نظیر دشمنی های تاریخی یا تفاوت های ایدئولوژی عمدتاً به این دلیل اهمیت می یابد که رهبران از این عوامل در جهت بسیج افراد و گروه ها استفاده می کنند. به عبارت دیگر این عوامل علت اصلی درگیری نیست (13).

ابزارگرایان معتقدند رهبران و نخبگان سیاسی با استفاده ابزاری از سنت های مقدس و مسائل فرهنگی، قومی و ایدئولوژیک که در همه جوامع به شکل گسترده وجود دارد اقدام به همراهی مردم با خود می‌کنند. اما باید توجه کرد که صرف وجود این مفاهیم و مسائل ایدئولوژیک نمی تواند عامل برانگیزاننده جهت اقدام تروریستی و خشونت بار گردد بلکه نیازمند وجود شکاف های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در جامعه است.

به عبارت بهتر در جامعه‌ای با وجود مشکلات مختلف رهبران می توانند از عامل ایدئولوژی استفاده نمایند، در این حالت ارتباط ایدئولوژی و خشونت ارتباطی مستقیم نیست. از سوی دیگر ابزارگرایان جهت اثبات مدعای خود به منازعات و جنگ های کشورهایی اشاره می کنند که به لحاظ ایدئولوژیک متجانس بوده اند. منازعات قبیله ای در سومالی یا نسل کشی در رواندا نمونه های بارزی از این مسئله است. آنچه در این اقدامات خشونت بار دیده می شود رقابت نخبگان داخلی است که برای کسب قدرت دست به هر کاری می زنند.

جوزف نای در پاسخ به این موارد معتقد است ما شاهد شکل گیری نظم جدید و منسجمی نیستیم بلکه نوعی واگرایی و منطقه گرایی در حال رخ دادن است که از منطق جنگ تمدنی هانتینگتن تبعیت نمی کند بلکه ناشی از تفاوت های کوچک و خودپسندی‌هاست. به عبارت دیگر، بیشتر تمایزات کوچک میان گروه ها سبب منازعه و تروریسم می شود تا اختلافات گسترده (14).

ابزارگرایان معتقدند ورود ایدئولوژی به منازعات سبب پیچیده تر شدن فضای آنها و نیز شدت گرفتن آنها خواهد شد. بر اساس این رویکرد برخی اقدامات تروریستی در داخل کشور را، که بر اساس توجیهات ایدئولوژیک از جمله گروه هایی نظیر فرقان و منافقین صورت گرفت، می توان توصیف کرد.

3. سازه انگاران  (Constructivism)

رویکرد تئوریک سوم پیرامون ارتباط ایدئولوژی و تروریسم میان دو نظریه قبلی قرار گرفته و رویکردی مبتنی بر سازه انگاری است. سازه انگاران منازعات اجتماعی و تروریسم را ناشی از ساختار معرفتی نظیر ایدئولوژی، ناسیونالیسم، قومیت و ... می دانند. این ساختارها که متشکل از برداشت ها، تصورات و دانش اجتماعی مشترک است مفاهیمی از " خود"  و " دیگران"  را بر مبنای مفاهیم ارزش محور برای بازیگران ایجاد می کنند که بر گزینه های استراتژیک آنها تأثیر می گذارد (15). سازه انگاران و ابزارگرایان در دو محور با یکدیگر اشتراک دارند:

اول؛ در هر دو تئوری قدرت و منافع نقش اساسی در توجیه سیاست بازی می کند. هر چند گاهی منتقدان این مسئله را نادیده می گیرند با وجود این، هرگز سازه انگاران نقش انگیزه های فردی و مادی را در رفتار اجتماعی انسان نادیده نمی گیرند. آنچه سازه انگاران به آن می پردازند آن است که قدرت و منافع ریشه در ساختارهای معرفتی دارد که به آنها معنا می بخشد (16).

دوم؛ اشتراک دیگر دو رویکرد، در میزان اهمیتی است که هر دو به نقش رهبران سیاسی می دهند. آنها معتقدند تروریسم به تنهایی و در خلأ شکل نمی گیرد. اقدامات تروریستی گسترده تنها زمانی شکل می گیرد که رهبران سیاسی تنها راه رسیدن به اهداف خود را در بسیج گسترده گروه ها جهت انجام استراتژی های خود بدانند.

بدون رهبران مصمم، گروه ها ممکن است اقدام به شورش نمایند ولی اقدام سازمان یافته سیستمی صورت نمی دهند. از سوی دیگر بدون بسیج گروه ها رهبران توانایی کنترل و سازماندهی اقدام تروریستی را ندارند. وقتی رهبران اقدام تروریستی را به سود خود تشخیص دهند از سنت های ایدئولوژیک جهت تحریک و تهییج مردم استفاده می کنند تا اقدامات خود را مشروع جلوه دهند.

از سوی دیگر، سازه انگاران در مسائلی با ابزارگرایان اتفاق نظر ندارند. در حالیکه ابزارگرایان معتقدند رهبران می توانند با دستکاری سنت های ایدئولوژیک اقدام به بسیج مردم و گروه ها و نیز توجیه اقدامات خود نمایند؛ سازه انگاران تأکید دارند سنت های ایدئولوژیک ساختارهایی بیناذهنی بوده که طول عمر مشخصی داشته که با توجه به شرایط اجتماعی و گفتمانی متفاوت هستند.

به عقیده ونت این سنت‌ها از ادارک کارگزارانی که آنها را اعمال می کنند قابل تفکیک نیست. لذا رهبران چندان نمی توانند بر این سنت ها و تفاسیر آن تأثیرگذارده و گروه ها را به هر شکل که خواستند تهییج نمایند. به عبارت دیگر تفسیر این سنت های ایدئولوژیک دارای چارچوبی است که هر فرد نمی تواند بدون داشتن مرجعیت و اهلیت خاص به آن مبادرت نماید.

در چنین مواردی ممکن است رویکردهای مخالفی نیز ظهور کنند که بر خلاف نظر نخبگان سیاسی تفاسیر مغایر ارائه می نمایند. به عنوان مثال در مواردی که رهبران مردم را برای شرکت در جنگ بر اساس آموزه های ایدئولوژیک دعوت می کنند ممکن است گروهی دیگر از نخبگان ایدئولوژیک این جنگ را خلاف همان ایدئولوژی بدانند.

در تحلیل نهایی، این مخاطبان هستند که در مورد " تفسیر درست"  تصمیم می گیرند. سازه انگاران ایدئولوژی را متغیری مداخله گر (Intervening Variable) می دانند که در یک منازعه بر انتخاب های رفتاری افراد می تواند تأثیر داشته باشد. بر این اساس، تأثیر ایدئولوژی بر تروریسم مبهم خواهد بود. از سویی ایدئولوژی می تواند اقدامات تروریستی را از طریق توجیه اقدامات مسلحانه خشن، شدت بخشد و از سوی دیگر می تواند با استناد به نفی خشونت باعث کاهش شدت اقدامات خشونت بار شود (17).

سوم. تبیین رابطه ایدئولوژی و تروریسم

مبتنی بر برخی تعاریف، ایدئولوژی باعث ایجاد احساس آرامش و معنابخشی به زندگی افراد و جوامع می‌شود. ایدئولوژی باعث گسترش امید و وفاداری در بین افراد می شود که این امر گاهی سبب بروز اقدامات خشونت آمیز نیز شده است. این اقدامات در جهت دفاع از آنچه ارزشهای ایدئولوژی خوانده می شود صورت می گیرد (18).

برخی از متخصصانی که به بررسی نقش ایدئولوژی در شکل گیری تروریسم می پردازند معتقدند ایدئولوژی متغیری مستقل است که می تواند خشونت را تقویت نماید. ایدئولوژی نقش تحریک کننده و مشوق و بسیج کنندگی بسیاری دارد. با وجود این، ارتباط ایدئولوژی با تروریسم بسیار پیچیده بوده و به سادگی قابل فهم نیست. یورگنز مایر خشونت ایدئولوژیک را بخشی از مبارزه جهانی میان خیر و شری می داند که در زمان و مکانی واقعی و میان جوامعی رخ می دهد که در بسیاری مواقع افراد درگیر در این مبارزه به ایده های ایدئولوژی جهت توجیه اقدامات خویش دست می‌زنند (19).

مبنای دیگر خشونت وجود تصور محاصره Siege)) توسط بیگانگان است و همواره این احساس وجود دارد که مبانی ایدئولوژیک آنها مورد تهاجم واقع شده است (20). مسئله محاصره در میان افراد تندرو ایدئولوژیک گاهی ناشی از نیاز تفکیک میان خود و عالم خارج می باشد. به عنوان مثال سلفی های رادیکال دنبال دوگانه ای از خود و دیگری تعریف می کنند که مرز پاکی و پلیدی را مشخص می کند.

این مرزبندی سبب می شود تروریست ها به خود اجازه حذف فیزیکی و نابودی دیگران را بدهند؛ زیرا از دیدگاه آنها این افراد لایق زندگی نبوده و باید از بین بروند. ریشه این تفکر به نوعی به تفکر دیالکتیکی جهانی ناشی از مبارزه مومنان و کفار، نظم و بی نظمی، عدالت و بی عدالتی و ... باز می گردد. این جهان بینی دوگانه سبب تسهیل جنگ تمام عیار با دشمن می شود و می تواند خشونت بی حد و حصری در بر داشته باشد (21).

این تفاسیر و توجیهات مسلماً در بخشی از گروه هایی که علیه نظام اسلامی در حال مبارزه هستند دیده می شود. جندالله با استناد به آموزه های سلفی و رادیکال، خود را در تقابل با حکومت شیعی جمهوری اسلامی تعریف می کند و حتی حاضر است به افراد بی گناه اهل سنت نیز در راستای هدف خود، ضربه وارد کرده و عملاً میان قربانیان خود تفکیک قایل نمی شود.

از سوی دیگر ایدئولوژی با استفاده از قابلیت جلب وفاداری افراد می تواند به اقدامات خشونت بار کمک نماید. راپاپورت معتقد است ایدئولوژی می تواند عامل وفاداری و تعهد افراد به گروه گردد و بیش از هر دولتی توانایی بسیج افراد را دارد. تروریسم مبتنی بر ایدئولوژی معتقد به وجود واقعیتی ایده آل  (Ideal) بر روی زمین است.

نمونه بارزی از این مسئله گروه آئوم شین ریکیو (واقعیت برتر) در ژاپن است که توسط سوکو آساها را در 1987 تأسیس شد. آساهارا در راستای توسعه گروه خود به دنبال ایجاد جامعه ای ایده آل، به جای جامعه فاسد کنونی، بود. او قصد ایجاد پادشاهی شامبالا (Shambhala) را به عنوان جامعه ای آرمانی متشکل از افرادی که به قدرت روحی دست یافته اند، داشت. در 1989 آساهارا با تأسیس شرکت هایی و جذب سرمایه و کسب مصونیت هایی از نظارت دولتی توانست تشکیلات و اقدامات تروریستی خود را گسترش دهد.

تمایلات ایدئولوژی این گروه ریشه در بودائیزم داشت و از سویی ترکیبی از عقاید عرفانی شرق و غرب بود. رهبران آئوم شین ریکیو معتقدند انسان می تواند مراتبی از معرفت و آگاهی را ادراک نماید. همچنین این گروه به خدای هندوها، شیوا نیز اعتقاد دارند. اهمیت شیوا در آن است که وی خدای تخریب به شمار می آید و از این جهت اقدامات خشونت بار گروه را توجیه می کند (22).

خشونت ایدئولوژیک در طول تاریخ حتی توسط غربیان مدعی حقوق بشر نیز اعمال شده است. برخی معتقدند مولفه های سکولار مانند مفاهیمی همچون حقوق بشر، دمکراسی، تجارت آزاد و ... در مسیحیت رسوخ کرده اند و سبب شده اند به استناد آنها کشورهای غربی به تحمیل ایدئولوژی خود به کشورهای غیر مسیحی و حتی ضد مسیحی ضعیف تر بپردازند و حتی از ایجاد جنگ نیز رویگردان نباشند.

همچنین بسیاری از متخصصان معتقدند تروریست ها اهداف سیاسی و نه ایدئولوژیک دارند و ایدئولوژی تنها وسیله ای برای توجیه اقدامات آنها بوده است. در مجموع برای بسیاری از تروریست ها ایدئولوژی می تواند ابزاری جهت رسیدن به هدف باشد. به عبارت دیگر عقاید، سازمان ها و مناسک ایدئولوژیک مکانیسمی جهت تسهیل نتیجه عمل تروریست ها بوده است (23).

چهارم. روشهای ایدئولوژی در تسهیل تروریسم

به طور کلی برخی ایدئولوژی ها از چهار روش عمده توانسته اند اقدامات تروریستی را تسهیل کنند:

1. تبیین حیطه منازعه و اختلاف

هر چند ایدئولوژی در اکثر موارد علت اصلی اقدامات تروریستی نیست ولی ابزاری جهت توجیه برخی منازعات سیاسی است. به عبارت دیگر تروریست ها منازعات خود را به جای چارچوب سیاسی در قالبی ایدئولوژیک تعریف می کنند. این امر سبب می شود برخی از ایدئولوژی گروه های تروریستی خود را برای رسیدن به هدف قربانی کنند.

به عبارت دیگر افراد با متعالی ساختن هدف، آن را جایگزین آمال شخصی کرده و لذا از هر اقدامی جهت رسیدن به هدف کوتاهی نمی کنند. هر اندازه تروریست ها در این تغییر شکل موفق شوند، بهتر می توانند افراد را در جهت اهداف خود بسیج نمایند (24). گروه هایی نظیر سازمان مجاهدین خلق و جندالله در ایران و یا طالبان و القاعده در افغانستان به چنین مسائلی متوسل می شوند.

2. مشروعیت بخشی به اقدامات خشونت بار

ایدئولوژی می تواند اهداف تروریست ها را از طریق توجیه اخلاقی و مشروعیت بخشی اقدامات خود تسهیل کرده و آن را برای سایرین قابل فهم و قبول نماید. لذا همه تروریست ها سعی در بیان علت اقدامات خویش در قالبی دوگانه متشکل از نبرد خیر و شر یا نبرد راستی و اهریمن دارند. تروریست ها در حالی که تلاش می کنند اقدامات خویش را مشروع جلوه دهند، اقدامات مخالفان را نامشروع و شیطانی توصیف می کنند.

به عبارت دیگر سعی در تحریض درون گروهی خود و نفرت انگیزی نسبت به سایرین دارند. این امر حتی در بین تروریست های سکولار نیز دیده می شود؛ به نحوی که فرقه ها و مسلک های دیگر را تکفیر کرده و اقدامات انتحاری علیه آنها انجام می دهند. به عنوان مثال این مسئله در میان هندوها علیه بودائیان دیده می شود (25).

3. تعیین پاداش نهایی برای پیروان

ایدئولوژی نه تنها عاملی مشروعیت بخش به حساب می آید و ابعادی متعالی به اقدامات تروریست ها می دهد، بلکه پاداش مبارزان خود را نیز مشخص می کند. این مسئله در میان تمامی گروه های تروریستی مبتنی بر ایدئولوژی خاص دیده می شود.

به عنوان مثال سیک های هندی پاداش خود را به صورت تجربه ایدئولوژیک ناشی از خود مبارزه و ادراک خود در مشارکتی عظیم تر از وجود افراد تعریف می کنند. از سوی دیگر ایدئولوژی به پاداش اخروی نیز اشاره داشته و پاداش بزرگی برای پیروان خود در نظر می گیرد. این مسئله به اعتقاد برخی سبب می شود ما بتوانیم اقدامات تروریست های ناشی از مسائل ایدئولوژیک را عقلانی توصیف نماییم (26).

4. نمادسازی و ایجاد مناسک

مهمترین نقش ایدئولوژی در شکل گیری تروریسم کمک به تشویق و تحریض افراد توسط مناسک و نمادهای ایدئولوژیک می باشد که قابلیت جمع آوری و بسیج گسترده افراد تحت پرچم واحد را داراست. همه گروه های تروریستی با چالش شکل دهی هویت واحد برای افراد با ویژگی های مختلف فردی، اجتماعی و ... رو به رو هستند.

ایدئولوژی می تواند این کار ویژه را به خوبی برای گروه های تروریستی ایجاد نماید. انسان شناسان معتقدند مولفه های مبتنی بر ایمان و عقیده نظیر نمادها، مناسک و سازمان های ایدئولوژیک بیش از هر عامل دیگری در شکل گیری تعهد جمعی و گروهی نقش دارند. لذا تعجبی ندارد که شاهد شکل گیری این مناسک حتی در میان گروه های تروریستی سکولار نیز باشیم.

با توجه به این عقاید فرد حاضر است خود را فدای آرمان های مذهبی و ایدئولوژیک خود نماید. از سوی دیگر آرمان های ایدئولوژیک و القای قابلیت ماندگاری و ابدیت برای قهرمانان سبب می شود تمایلات حضور و اقدام در گروهی خاص شکل گرفته و تقویت گردد. لذا گروه هایی که اقدامات انتحاری انجام می دهند افسانه های مربوط به قربانی شدن افراد را تقویت کرده و آن را برای کمک به ملت خود ضروری می‌دانند (27).

پنجم. مراحل شکل گیری تروریسم مبتنی بر ایدئولوژی

رویکرد تروریسم مبتنی بر ایدئولوژی، نقطه آغازین تروریسم را زمانی می بیند که خود را مورد تهاجم، محاصره یا تحقیر می یابد و از سوی دیگر راه های متعارف مقابله با این حملات را محدود یا مسدود می‌انگارد. در چنین شرایطی آمادگی ایجاد خرده فرهنگ های افراطی به وجود می آید که در آنها اعضای پرشور و سرخورده مجاری عادی فعالیت سیاسی و اجتماعی را به نفع رادیکالیسم رها می کنند.

این خرده فرهنگ ها دو کارکرد دارند: تعلیم دیدگاه های نوینی که مواضع افراطی را توجیه می کنند و آموزش مهارت های لازم برای اعمال این مواضع. البته نفس پیدایش و بالندگی خرده فرهنگ های افراطی نه به معنای تکوین گروه های تروریستی بلکه در حکم ایجاد شرایط مساعد برای نضج آنها محسوب می شود. با فراهم شدن سایر عوامل از جمله رادیکالیزه شدن بیشتر به دلایل درونی یا بیرونی مقدمات و مواد خام تروریسم را فراهم می کنند.

به عبارت دیگر خرده فرهنگ های افراطی تنها یک جهش فکری و سازمانی با تروریسم فاصله دارند. آنها به بهانه شکست راه حل های متعارف جمع بندی خشن تر و آشتی ناپذیرتری به دست می دهند که به زعم آنها مقرون به اهداف نهایی است. اینها راه حل مشکلات را در نیل به آمال از طریق غیر متعارف و با رد مصالحه و محافظه کاری می دانند.

بدین ترتیب در مورد تکوین تروریسم می توان دوایر متحدالمرکزی را تصور کرد که در آنها فرهنگ عام گروه های معترض، خرده فرهنگ های افراطی و گروه های تروریستی در دل یکدیگر قرار دارند و هر دایره درونی از دایره بیرونی خود تغذیه و با آن داد و ستد می کند و حمایت مادی و اخلاقی می گیرد و در عین حال خرج خود را هم جدا می کند و مواضع افراطی خود را دنبال کرده برای خودی ها الگوهای اخلاقی و مهارت های عملی فراهم می کند.

بنابراین غشاء حایل میان این دوایر متحدالمرکز دارای خلل و فرجی است که جذب انتخابی را ممکن می کند. در فرهنگ های ایدئولوژی، این گروه ها معمولاً تحت لوای افراط گرایی گرد هم می آیند و در فرهنگ های غیر ایدئولوژی، در ضد جنبش ها سازمان می‌یابند. توسل این افراط گرایان به سلاح های کشتار جمعی به زیان بارتر شدن اقدامات آنها و وقوع فجایع گسترده تر کمک می کند (28).

نتیجه گیری

تروریسم ایدئولوژیک برای مشروعیت بخشیدن به عمل تروریستی خود به عناصر ایدئولوژیک متوسل می شود، به طوری که عمل تروریستی را در داخل و یا خارج ضروری تلقی می کند. هافمن در این باره می گوید: " تجویزهای ایدئولوژیک برای تروریسم، ویژگی اصلی فعالیت های تروریستی جدید می‌باشد"  (29).

حال سوال اینجاست که چه عناصری در ایدئولوژی وجود دارند که مورد سوء استفاده تفکر تروریستی قرار گرفته اند. برخی از این عناصر عبارتند از: نخست، باور همه ادیان به نبردی ابدی میان خیر و شر. باور دیگر، نقش تعیین کننده انسان ها در این نبرد بین حق و باطل است که در آن سُعدا از اشقیا جدا می شوند. سوم اعتقاد به دوران حساسی در تاریخ است که صحنه آخرین نبرد بین نور و ظلمت خواهد بود. در عین آن که هیچ یک از این باورها فی نفسه صبغه تروریستی ندارند، تروریست ها با ادعای واهی فرا رسیدن زمانی که در آن نبرد حق و باطل شکل زمینی می گیرد و مبارزه بی محابا می طلبد اقدامات خود را توجیه می کنند.

از سوی دیگر بسیاری از متخصصان معتقدند شکل گیری تروریسم ناشی از تلازم تروریسم مبتنی بر ایدئولوژی و تکنولوژی های جدید مخرب بوده است. تروریست های ایدئولوژیک دشمن را موجودیتی جهت نابودی و نه مصالحه می بینند. لذا اقدامات کشتار جمعی و نابودی وسیع برای آنها امری مقدس و ناشی از ایمان سکولاریستی یا مذهبی انحرافی آنها بوده و مسئله ای متعالی تعبیر می شود.

راپاپورت معتقد است از آنجا که تروریست های ایدئولوژیک خود را درگیر نبرد نهایی خیر و شر می دانند و معتقدند در هر صورت بهره آنها از نبرد عظیم بوده و پیروزی از آن آنهاست لذا محدودیت های متعارف سایر گروه های تروریستی را ندارند. در واقع آنها به هر وسیله ای به دنبال افزایش تعداد قربانیان خود هستند (30).

فهرست منابع

1. Mark Juergensmeyer, "The Logic of Religious Violence," in Russell D. Howard and Reid L. Sawyer (Eds), Terrorism and Counterterrorism: Understanding the New Security Environment (Guilford, CT. Mc Grew-Hill, 2002), p. 145

2. Jonathan Fox, "The effects of Religion on Domestic Conflicts, " Terrorism and Political Violence, v. 10, (Winter 1998), p. 43

3. Pape, R, "Dying to Win: The Strategic Logic of Suicide Terrorism". New York: Random House, 2005, p. 6

4. Bloom, M. Dying to Kill: The Global Phenomenon of Suicide Terror. New York: Columbia University Press, 2005, p. 125

5. Pape, Opcit, p. 210

6. Ariel Merari, Special Oversight Panel on Terrorism, Federal News Service, July 13, 2000

7. Debra D, Zedalis, Female Suicide Bombers (June 2004), Strategic Studies Institute (SSI) monograph http://www.carlisle.army.mil/ssi/Pubs/PubResult.cfm/hurl/PubID=408/FEMALE-SUICIDE-BOMBERS.cfm

8. Sudha Ramachandran, "Killers Turn to Suicide," Asia times [Internet Edition], Octpber 15, 2004

9. Richardson, L. What Terrorists Want, New York: Pandom House, 2006, p. 117

10. Michael Barkun, Religion and the Racist Right (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 1997), p.4

11. Magnus Ranstorp, "Terrorism in the Name of Religion," Journal of International Affairs, summer 1996, 50. No. l. pp. 45-46

12. Sarnir Kumar Das, "Ethnicity and the Rise of Religious Radicalism: The Security Scenario in Contemporary Northeast India," in Sam Limaye, Robert Wirsing and Mohan (eds), Religious Radicalism and Security in South Asia (Honolulu, HI: Asia-Pacific Center of Security Studity, 2004), p. 247

13. Graham Fuller, the Next ideology, foreign policy, on. 98 (1995): 145-146

14. Andreas Hasenclever and Volker Rittberger, Does Religion Make a Difference? Theoretical approaches to the impact of Faith on Political Contict, Millennium: Journal of International Studies, Vol. 29, No.3, 2000, pp. 643-646

15. Ibid, p 647

16. Ibid, p 648

17. Ibid, pp 648-9

18. Mark Juergensmeyer, "The Logic of Religions Violence, terrorism and counter terrorism, 2002, p. 151

19. Paul R. Pillar, Terrorism and U.S. Foreign Policy (Washington DC: Brookings Institution Press, 2003), p. 65

20. Magnus Ranstorp, "Terrorism in the Name of Religion," in Russell D. Howard and Reid L. Sawyer (Eds), Terrorism and Counterterrorism: Understanding the New Security Environment (Connecticut: Mc Graw-Hill Dushkin-2002), p.130

21. Ben Venske and Aimee Ibrahim, The al-Qaeda Threat: an Analytical Guide to al-Qaeda,s Tactica and Targets (Alexandria Tempest Publishing, 2003), p. 13

22. John Sopko and Alan Edleman, Global Proliferation of Weapons of Mass Destruction: a Case Study on the Aum Shinrikyo, Federal New Service, October 31, 1995

23. Jurgensmeyer, M. "Holy orders: opposition to modern states". Harvard International Review, 2004, no. 25, pp. 34 – 38

24. Ibid.

25. Brooks, D. The culture of martyrdom. The Atlantic Monthly, 2002, no. 289, pp. 18 – 20

26. Lincoln, B. "Holy Terrors: Thinking about Religion after September 11" Chicago: University of Chicago Press. 2003, p. 98

27. Matthew B. Campbell and Emile Sahliyeh, Suicide Terrorism: Is Religion the Critical Favtor? Security Journal, 2007, 20, (267 – 283)

28. Available at: https: //www.afteb. Ir/articles/ politics/ political science/ clc 1229849422 terrorism pl. php.

29. Morgan, Matthew J. "The Origins of the New Terrorism." Spring 2004. Pp. 29 – 43

30. Bruce Hoffman, "Responding to Terrorism Across the Technoligical Spevtrum, Terrorism and Political Violence, v, 6, n.3 (Autumn 1994) p. 372


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31