مرد است و قولش، سرش برود، قولش نمیرود. میگویند تا جان دارد، سر قولش میماند؛ اصلا بخاطر قولی که داده بود، خانهاش را هم فروخت تا در کوچه و بازار سرش بالا باشد. فکر کنید دور و بر شما چند نفر از این آدمها وجود دارد؟ اصلا چند نفر در میان اقوام، آشنایان، دوستان و همکاران میشناسید که به وعده و قولشان پایبند باشند؟ برای جبران برخی بدقولیها چه تاوانی را پرداختهاند؟ خانه؟ ماشین؟ شغل یا ...؟
قدیمیها با قول و قرار مردانه صفایی داشتند؛ بازندههای آن دوران هم سربلند بودند و شرم روی پیشانیشان نمینشست. بهای عدم وفا به عهد را میپرداختند و تلاش میکردند دیگر خطای زیرپا گذاشتن قول را تکرار نکنند. اصلا یکی از عیارهای محک جدی مردی و مردانگی، وفای به عهد بود. خدا بیامرز کریم شیرهای، تلخک دربار ناصرالدین شاه میگفت: «مردی که به قولش عمل نکند، زن است» حالا به نحوه بیان او کاری نداریم و غرض نشان دادن برتری جنس مرد به زن نیست که همه میدانیم بسیاری زنان هستند که عیار مردیشان از میلیونها مرد بیشتر است؛ غرض ما هم تأکید به وفای به عهد است، همان که در کتاب آسمانی قرآن نیز آیات فراوانی در موردش خواندهایم و بزرگان دین نیز به وفور دربارهاش حدیث گفتهاند.
حالا با این مثل و شاهد برویم سراغ مردی که از مرد بودن فقط ظاهر مردی را داشت، قول و قرارهایش بر پایه توهمی میچرخید که از کودکی در ذهن داشت؛ رهبری جهان، سخنرانی کردن به سبک رهبران بزرگ دنیا، داشتن بزرگترین ارتش دنیا، شکست نظام جمهوری اسلامی و خلاصه یکه تازی کردن در کشور...
کوهها نرفت و اشرف جنبید!
خیلی دوست داریم بدانیم مسعود رجوی کجاست؟ و چه میکند؟ چرا به هیچ کدام از وعدههایش عمل نکرده؟ تکلیف پیشبینیهایی که بابتش ساعتها نیروهایش را سرپا نگه میداشت و اربده میزد که چنین میکنم و چنان میکنم چه میشود؟ اصلا کدام پیشبینیاش تا به حال رنگ واقعیت به خود گرفته است و هزاران پرسش بیپاسخ دیگر که رجوی باید بابت آنها حداقل به آنها که عمر و جوانیشان را در سراب هوسهای او تباه کردند، پاسخ بدهد.
یکی از همین سرابهای بزرگ و یکی از همین وعدهها که مسعود رجوی هر زمان که صحبتش میشد، فریاد میزد و مشت روی میز میکوبید یا پکهای عمیقتری به سیگارهایش میزد، ماندگاری الیالابد منافقین در پادگان اشرف یا به زعم توهمات مسعود رجوی، شهر اشرف بود. «اگر کوه ها بجنبند، اشرف نمیجنبد» مسعود رجوی برای نجنبیدن پادگان اشرف، دل به صدامی سپرده بود که خود تختش پوسیده و خانهاش عنکبوتی بود.
همه آنها که از این فرقه گریختهاند یا همه آنها که هنوز به جبر یا خواب غفلت در این فرقه ماندهاند به خوبی به یاد دارند که در مراسمهای مختلف، چگونه اربدهکشان از جاویدان بودن اشرف میگفت. حالا وعده مسعود اجابت نشده و اشرف بدون آنکه درخواستی داشته باشد، دائم در حال جنبیدن، جمباندن و حالی به حالی شدن است. اما صاحب اشرف کجاست، خدا میداند؟!
پادگان اشرف روزگاری ناموس او بود که باید به هر طریق حفظ میشد، مسعود گریخت و ناموسش به یغما رفت. سلاح روزگاری ناموس مسعود رجوی بود، مسعود به سوراخ خزید و سهلتر از آنکه فکرش را بکنی، ناموسهای مسعود اعم از تانک و تفنگ و هر چه داشتند به دست آمریکاییها افتاد. آیا کسی به یاد دارد که در طول تاریخ، رهبری، رئیسی، سرکردهای یا هر چه که اسمش را میخواهید بگذارید، به این راحتی ناموسفروشی کند؟ البته سابقه ناموسفروشی او مسبوق به سابقه است؛ زمانی که زنان پادگان اشرف را برای دلبری و امتیاز گرفتن، در اختیار سران حزب بعث قرار میداد، زمانی آمریکاییها آمدند، پرچم سفید در اشرف بالا رفت و زنان شورای رهبری، بزک کرده و به اتفاق مترجم، راهی پادگان آمریکاییها شدند و ... .
اشرف به لیبرتی میرود
ناموس ماندگاری که قرار بود بماند و نجنبد، به راحتی تکان خورد و خواسته مردم عراق اجابت شد؛ سری دوم سریال اشرف کلید خورد و منافقین در حالی سال 90 به کمپ لیبرتی منتقل شدند که کمتر کسی از سرنوشت سرکرده این فرقه با خبر است. درست زمانی که هیلاری کلینتون آمادگی این کشور را برای حمایت از منافقین جهت انتقال به کمپ لیبرتی اعلام کرد، کمتر کسی میدانست مسعود رجوی کجاست و آیا اساسا زنده است یا خیر؟ تجربه زندگی او نشان میدهد که رجوی هر گاه در معرض فشار بوده، یا راه فرار را در پیش گرفته، یا مخفی شده و یا برای نجات خود، نزدیکانش را «لو» داده است.
حافظه تاریخی خیلیها هنوز به یاد دارد که مریم رجوی هم از این ناموس زیاد میگفت؛ زمانی که اشرف را کهکشان و پایتخت منافقین مینامید، زمانی که مسعود رجوی آسمان را به ریسمان میبافت و مثل متفکران کلاسیک اروپایی همچون هگل و مارکس، تلاش میکرد با استدلالهای سلسلهوار ثابت کند که اردوگاه اشرف همچنان باقی خواهد ماند و هیچ کدام از شرایط زمانی و مکانی نیز نمیتواند منجر به این تغییر شود. اما نرمش و جنبش اشرف تمامی ندارد! و سلسله جنباندنهای پادگان منافقین همچنان ادامه داشت.
اشرف در اروپا
دو سال پس از اولین جنباندن اشرف و جابهجایی به لیبرتی، قرعه فال دوباره به نام اشرف افتاد تا همت کند و برای جنباندن جدید، این بار راهی آلبانی شود و اشرف 3 درست همانند برخی فیلمهای سینما کلید زده شود (البته با وجه مشترک و وعده تهیهکنندگان برای جنباندن بیشتر و ساخت شمارههای بیشتر و جابهجایی بیشتر) البته تنها حُسن این جنباندن این بود که به 27 سال حضور منافقین در عراق پایان داد. با این حال، با نگاهی دوباره به ساختار اشرف 3، به نظر میرسد فیلم و سیانس جدید منافقین با احتیاط بیشتری ساخته شده و خبری از شعارهای دهان پرکن مبنی بر ماندگاری اشرف تحت هر شرایطی نخواهد بود زیرا سران منافقین هم به خوبی میدانند که تنها وزش یک نسیم کافی است تا اشرف دوباره وسط میدان بیاید و بجنبد!
شاید تنها عاملی که بتوان گفت مسعود رجوی و فرقه تروریستیاش در آن با ثبات عمل کردهاند، تغییر استراتژی کاری بوده است؛ درست در هر زمان که همزاد شکست شدهاند، تغییر استراتژی داده و روش دیگری را انتخاب کردهاند. آنها زمانی یکی شدن و ازدواج درون فرقهای را باب کردند، زمانی جدایی را بهترین راه دانستند، زمانی به زعم خود مبارزه با آمریکا و زمانی تقدیم ناموس خود به سربازان آمریکایی، زمانی جان دادن برای ماندن اشرف و زمانی دیگر تقدیم دو دستی اشرف و رفتن به لیبرتی و سپس آلبانی.
حالا اگر چرخ گردون دوباره بچرخد و بچرخد، شاید دوباره این استراتژی حفظ اشرف هم تغییر کند که البته این عامل نیز بسیار محتمل است زیرا حیات اندک و پوشکی منافقین چند سالی است که تنها به رشتهای باریک بند است؛ آنها فقط جایی میخواهند که حضور فیزیکی داشته باشند، خوراکی برای خوردن، تأمین پوشاک بزرگسالان و چند سیستم برای رباتسازی و ساختن توئییتهای فیک. حالا این زمین در آلبانی باشد یا در جنوبیترین نقطه آمریکای جنوبی؟ آنچه مهم است اینکه نه منافقین جوان هستند، نه از مسعود خبری هست؟ نه توانی برای مقابله نظامی است. ایدئولوژی را هم با رویه فعلی منافقین میتوان کیلویی 10 دلار از جمعه بازار آلبانی خریداری کرد! این وسط میماند مسعود که بزدلانه رفت و تاوان بدقولیاش را هم نداد.