نگاهی متفاوت به حادثه 7تیر60

Beheshti 2حضرت زینب (س) تحلیل واقعه مصیبت بار عاشورا را این گونه بیان می کنند: «ما رايت الاجميلا» بدین معنی که چیزی غیر از زیبایی ندیدم! تامل در این تفسیر و هزاران تحلیل دیگر در خصوص واقعه بزرگ عاشورا نشان می دهد که این حادثه به ظاهر مصیبت بار منشاء احیای اسلام و زنده نگاه داشتن آن بوده است. به عبارت دیگر مصیبت فقط ظاهر این حادثه عظیم بوده است و جنبه دیگر آن که در واقع حقیقت ماجراست عبارتست از شناخت حقیقت، افزایش معرفت و مسبب ایجاد برکات و دستاوردهای بسیار بزرگی که ضامن بقای حرکت عظیم پیامبر اسلام است.

این واقعیت که این گونه حوادت تلخ همواره از دو سیمای متفاوت برخوردارند در خصوص واقعه 7تیر1360 نیز دیده می شود و همانند دیگر حوادث مشابه برکات آن با گذشت زمان بیشتر آشکار شده و به گونه ای حیرت آور دیده می شود که تلخی و مصیبت حادثه در برابر برکات و دستاوردهای عظیم آن بسیار ناچیز است.

برای بهتر روشن شدن ابعاد حادثه هفتم تیر می بایست به فرمایشات حضرت امام خمینی چهار روز بعد از این واقعه و در جمع خانواده های شهدای این حادثه دقت کنیم که در خصوص ماهیت جریان نفاق توضیح دادند. حضرت امام در بیان ریشه های این حادثه ضمن بیان واقعیت هایی از تاریخ انقلاب فرمودند که خطوط انحرافي و شيطاني كه خط نفاق و ليبرالسيم نمادي از اين خطوط محسوب مي شوند، همزاد انقلاب بودند و شهادت شهيد بهشتي و ياران وي نيز نتيجه استمرار همين خط و مرحله اي از تحركات جنايتبار همين خط بود.

حضرت امام همچنین تاکید کردند که وجود این جریان آن هم از اول نهضت و از اول انقلاب که افراد موثر و سرمایه های ملت را يكي بعد از ديگر يا شهيد كردند يا خواستند شهيد كنند یک مسئله اتفاقي نبوده است.

نگاه تیزبین امام به وقایع انقلاب با توجه به سوابق تاریخی جریانات نفاق و معاند نظام سبب شد که از همان ابتدا به واقعه هفتم تیر ماه به مثابه یک فرصت بنگرند که می تواند اثباتی متقن در افشای ماهیت خطرناک این گونه جریانات باشد. حادثه عظیم هفتم تیر ماه در واقع به شکلی بی نظیر نشان داد که جریان لیبرال و منافقین چه ماهیتی دارند و چه اهدافی را دنبال می کنند.

اگر به واکاوی حوادث آن سالها بپردازیم به خوبی مشاهده می کنیم که جریانات زاویه دار با حرکت مردمی انقلاب همیشه سعی کردند تا خط فکری و اهداف خود را به شیوه ای مزورانه همانند حرکت کلی انقلاب نشان دهند و دلیل این مطلب باز می گردد به ترس این گروه ها از منزوی شدن و جدا شدن از حمایت مردم که سبب نابودی آنها بود. از همین روست که تفکر لیبرالیسم یا منافقین خود را یک جریان مسلمان معرفی می کردند و هیچ گاه جرات نداشتند تا به طور مستقیم در تقابل با اندیشه های امام که معیار انقلاب بود، قرار بگیرند. به دنبال این واقعیت بود که همیشه یاران اصیل حضرت امام همانند شهیدان بهشتی، رجایی، باهنر، هاشمی نژاد، مطهری و آیت الله خامنه ای و بسیاری دیگر هدف ترور شخصیت و حملات سیاسی قرار می گرفتند. گزافه نیست اگر بگوییم که این روش تا قبل از وقوع موج ترورها علیه شخصیت های نظام تا حدی نتیجه هم داده بود و گروه هایی از مردم و بخصوص برخی از جوانان انقلابی را نیز فریفته و جذب خود کرده بود.

حضرت امام در همین رابطه توضیح می دهند که شخصیت فردی یا سلایق افراد مطرح نیست بلکه اصل انقلاب اسلامی است که هدف قرار گرفته است. ایشان می فرمایند: «قضيه آقاي بهشتي نبود، شما ديديد كه در طول اين يك سال، دو سال با چه افرادي مخالفت شد. قضيه همان جريان بود كه با اصل و اساس مخالفت باشد... قضيه مخالفت با دولت اسلامي و هر روز در هر گفتاري و در هر نوشته اي حمله به دولت، به اينكه مجلس غيركارآيي است واز اشخاص غير مطلع تشكيل پيدا كرده، مسائل اين نيست، مسئله اين نيست كه قوه قضائيه به دست انحصار طلبان افتاده است. مسائل اصلي آنها اين نيست. مسائل آمريكا و اسلام، جريان، جريان امريكايي در مقابل اسلام. از همان اول، از همان وقتي كه احساس اين شد كه شاه بايد برود، از همان وقت بختيار مي آيد و بختيار از يك گروه ملي گرا [بود]، من باب احتياط هم آنها مي گويند كه ديگر او از حزب ما و از جبهه نيست. اين احتياطي بود كه كردند كه اگر او كنار رفت، باز جبهه اي در كار باشد. از همان وقت كه ديگر اساس سلطنت سست شد، اين جريان در كار افتاد. همان وقت كه من در پاريس بودم اين جريان شروع شد. همان وقت هم مي خواستند كه شاه را نگاه دارند، به اسم اينكه او سلطنت كند نه حكومت(1) با اين اسلام مي خواستند حفظش كنند و از همان وقت هم مي خواستند كه بختيار را بياورند و با ما آشتي بدهند... از اول يك جرياني منسجم شده و برنامه ريزي شده در كار بود و ما درست توجه به آن نداشتيم، كم كم هي مطالب معلوم شد، كم كم خودشان را لو دادند و رسيد به اينجا كه من هر چه جديت كردم كه نرسد به اينجا، رسيد. نه از باب اينكه به اينها اعتمادي داشتم، از جهات ديگري كه به خود آقايان گفتم. حالا رسيده جريان به اينجا كه از حفظ شاه و بعدش بختيار و بعدش شوراي سلطنتي و بعدش اصل جمهوري اسلامي كه [با] آن مخالفت مي شد و بعدش مجلس شوراي اسلامي و بعدش دولت قوه قضايي كه با همه مخالفت مي شد. نه از باب اينكه با رجايي و بهشتي و هاشمي و امام جمعه تهران مخالفتي داشتند. چه مخالفتي يك جرياني بود كه بايد افراد متعهد نباشد. اگر شد آنها را از صحنه بيرون كنند و منعزل كنند از مردم، بهتر. شايعه سازي كنند كه حتي اين اجناسي كه براي جنگزده ها مي خواهند ببرند اين مي رود تو جيب آقاي بهشتي و آقاي خامنه اي و آقاي كذا.»

همانگونه که حضرت امام (ره) توضیح می دهند، این جریانات با سبقه ای طولانی و برنامه ریزی شده پیش آمدند و درست زمانی که متوجه شدند که علی رغم همه سنگ اندازی ها و اختلاف افکنی ها قادر به جلوگیری از روند تثبیت انقلاب و پیشرفت آن نیستند و عرصه قدرت را به طور مشخص از دست داده اند، دست به اسلحه برده و سرمایه های اصلی انقلاب را هدف قرار دادند. این اقدام از تفکری نشأت می گرفت که تصور می کرد با این روش قادر است آینده نظام اسلامی را از بین ببرد و عوامل خود را به عنوان آینده انقلاب معرفی کرده و قدرت را در دست گیرد.

امام خميني در اولين سالگرد فاجعه هفتم تير درباره اين واقعه تحليلي ارائه فرمودند و با بيان سخناني، به وجه معرفتي و آگاهي بخشي واقعه هفتم اشاره كردند و در نهايت چنين نتيجه گرفتند كه چه بسا اگر واقعه هفتم تير اتفاق نمي افتاد، جريان نفاق و ليبراليسم با تزوير و ظاهرسازي نظام جمهوري اسلامي ايران را به شكست مي كشاندند.

واقعیت هم همین بود زیرا بعد از واقعه هفت تیر1360 بصیرت و آگاهی ضمیر عموم مردم در شناخت ماهیت واقعی جریان نفاق و لیبرالیسم به طرز شگفت آوری ارتقا یافت و سبب روی گرداندن پایگاه مردمی از این جریانات و وابستگان ریز و درشت آنها شد.

مقام معظم رهبری نیز در تحلیل فاجعه هفت تیر و تاثیرات این فاجعه در داخل و خارج از کشور می فرمایند: «حادثه دفتر مرکزی حزب در داخل تاثیرش خیلی زیاد بود. علت هم این بود که مردم به حزب و به این مسئولانی که شهید شدند، علاقه مند بودند. به خصوص بعد از افشاگری مجلس در مورد بنی صدر و اقدام قاطع امام نسبت به بنی صدر از این جریان رو برگردانده بودند و تقریباً به طور یکسره بطلان جریان لیبرال ها را فهمیده بودند. وقتی که این حادثه پیش آمد، میزان وحشیگری جریان مخالف را هم فهمیدند. البته جریان دست اندرکار حادثه 7 تیر، جریان آمیخته ای از لیبرال ها و منافقین بود. یکسره از لیبرالها نبود. لکن نشان می داد که چقدر آنها مردم ناجوانمردی هستند که حاضرند به خاطر مسائل سیاسی، شخصیتهایی مثل شهید بهشتی و بقیه شهدای 72 تن را در یک حادثه نابود و شهید کنند. این چیزی است که به طور طبیعی هر کس را تکان می دهد. و متوجه بطلان آن جریانی می کند که دست اندرکار این مسئله بود. بنابراین حادثه در داخل ایران جریان انقلاب را یکسره و یکپارچه کرد. اگر مردم تا آن زمان بطلان جریان مخالف را فهمیده بودند در حادثه 7 تیر حقانیت مطلق جریان مخالف لیبرال ها و منافقین را که خط امام باشد، احساس می کردند. انعکاس همین در خارج خیلی زیاد بود. سراغ نداشتم که از حادثه 7 تیر چیزی علیه نظام جمهوری اسلامی احساس کرده باشند. لابد آن روزهای اول که من روزنامه را نمی دیدم (2) و از خبرها کامل مطلع نبودم، حتماً افرادی بودند که آن حادثه را به عنوان زوال و نابودی جمهوری اسلامی تفسیر کرده باشند. لکن از این که بگذریم، در دنیا انعکاس آن حادثه، انعکاس مفیدی بود.»

پی نوشت ها:

1. اشاره به درخواست مهندس مهدی بازرگان از امام خمینی در پاریس مبنی بر اینکه اجازه بدهند شاه بماند و سلطنت کن نه حکومت.

2. به دلیل سوء قصد به ایشان یک روز قبل از فاجعه هفت تیر در مسجد اباذر در جنوب غربی تهران، ایشان در روزهای بعد در بیمارستان بستری بودند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31