پدیده بحرانی تروریسم از یک منطق «مرکز-پیرامونی» در شکلگیری و فعالیتهای خود برخوردار است. با مطالعه بر روی تروریستهایی نظیر بهاصطلاح «مجاهدین خلق» که در اصل، «منافقین» از مسیر انسانیت و فطرت هستند، در کنار «تروریستهای تکفیری»، درمییابیم که این تروریستها تلاش میکنند تا خود را در مرکز تحولات سیاسی قرار دهند که برای آنها حکم محوری دارد؛ اما بهواسطه روبهرو شدن با «مقاومتهای سیستمی»، ناگزیر، حیات خود را در پیرامون جستجو میکنند. درک درست این منطق، در مبارزه با گسترش پدیده شوم تروریسم و مقابله با آن، ضروری است. با ذکر شواهدی از تاریخ تروریستهای منافق و تکفیری، این منطق را توضیح میدهیم. فرقه تروریستی منافقین، پسازآنکه «غایت مرکزی» مبارزه با طاغوت را به دنبال از میان برداشته شدن هسته مرکزی آن و بهاصطلاح «رجویزه» شدنش، پس از سال 1357، با «انحراف از غایت اسلامی» و تمایل به گرایشهای مارکسیستی، بربادرفته میبیند که مجالی برای مطرحشدن در مرکز سیستم ندارد، در پیرامون به فعالیتهای تروریستی و گریز از مرکز تمایل مییابد. پس از انقلاب اسلامی نیز، تروریستهای منافق، نتوانستند جایگاهی برای غایت خود در مرکز سیستم سیاسی ایران اسلامی پیدا کنند و با پس زدن قانون اساسی، در پیرامون، نهتنها نخبگانی از سیستم را هدف قرار دادند؛ بلکه آن دسته از مردم عادی را که با معیارهای انحرافی خود فاصله داشتند، به شهادت رساندند. ماحصل اقدامهای تروریستی «مجاهدین منافق» در کنار فعالیتهای دیگر تروریستها در تاریخ معاصر ایران اسلامی، بیش از 17000 شهیدی است که مظلومانه آسمانی شدند. منافقین، در پیرامون، حتی به جنگ با ملت ایران رفته و با اقامت در کمپ اشرف به هنگام نبرد 8 ساله حق علیه باطل، با هموطنان خود جنگیدند. با قرار گرفتن تروریستها در پیرامون، آنان تبدیل به گزینهای خواهند شد برای «بازی استراتژیک»، بازیگرانی در عرصه بینالمللی که با مرکزیتِ درنبرد با تروریستها، رقابت دارند. ازاینرو بود که منافقین از همان ابتدای انقلاب موردحمایت دشمنان ایران اسلامی قرارگرفته و سران آن در فرانسه، ایمن از هرگونه تهدیدی، به شرارتهای خود علیه ایران اسلامی پرداختند. اما یک قاعده نباید ازنظر دور داشته شود که «بحران ماهیت سرریز شونده» نام دارد. امروز، فرانسه و دوستداران منافقینی که خیلی از روشهای غیرانسانی ترور را قبل از داعش پاس کردهاند، در حال دروی بذر بحرانی هستند که درگذشته کاشتهاند. اما فرانسویها گویی درس نگرفته و بهتازگی نشست بهاصطلاح حقوق بشری منافقین را در قبال سوریه و ایران، میزبانی کردهاند. اقدامی که قطعاً در آینده برای پرورشدهندگان تروریسم، تبعات خواهد داشت؛ زیرا «چاقوی تروریستها نشان داده که دسته خود را هم خواهد برید.»
اما این منطق، فقط تروریستهای کلاسیک، نظیر مجاهدین منافق را شامل نمیشود. غایت مرکزی القاعده، پس از شکلگیری بهدنبال حمایتهای غرب برای متوقف کردن پیشروی شرق در افغانستان که در چارچوب تئوریهای جنگ کمشدت و تحقق نیروهای عرب-افغان ایجادشده بود، بهیکباره با چرخشی بنیادین، مبارزه با امپریالیسم غربی و ریشه دواندن لیبرال دموکراسی آمریکایی را مدنظر قرار میدهد. اسامه بنلادن، میگفت غرب جهان را برای ما ناامن کرده و ما هم مزه ناامنی را به آنها خواهیم چشاند. این غایت مرکزی، گزینشهایی را به دنبال داشت که القاعده را با مبارزه با مرکزیت لیبرال در عرصه بینالمللی واداشت و در مقابل، ایالاتمتحده نیز بازی استراتژیک خطرناکی را علیه اسلام شروع کرد و به اشاعه «اسلام هراسی» پرداخت. اگرچه خیلی از تحلیلگران اینگونه باور دارند که خروج القاعده از منطق مرکزی لیبرال و یورش در پیرامون علیه آن، «دروغ بزرگ و بازی قرنِ» آمریکایی است.
اما داعش نیز غایت مرکزی خود را دارد؛ «خلافت بزرگ اسلامی». داعش، همه آنهایی را که از دایره مرکزی این غایت خارج هستند «دِگر»خود قرار داده که باید هدف گرفته شوند. بر این اساس هجمه به داعش گستردهتر و فضای حیاتی آن بهمراتب از دیگر تروریستها کمتر بوده است. اگرچه بهواسطه حمایتهای گسترده از آن توسط «پدرخواندههای تروریسم جهانی»، در پیرامون بهتر از دیگر تروریستها عمل کرده است.
نکته اینجاست که همواره غایت مرکزی تروریستها توسط سیستمهای مرکزی با مقاومت مواجه میشود و بهناچار این تروریستها در پیرامون قرار میگیرند و تلاش میکنند تا مرکز سیستم هدف را که در طیف مقابل قرار دارد، نشانه بگیرند. اما هنگامیکه بیشازحد تروریستها تحتفشار قرار میگیرند، در عرصه پیرامونی برشدت عملیات آنها افزوده میشود. انفجار مرگبار «حله»، نمونهای ازایندست است. همواره باید، همراه با مقابله در برابر تروریستها، ضمن مراقبتهای امنیتی از فضای پیرامونی، سوپاپهای اطمینانی برای بازگشت «تروریستهای سرخورده» تدارک دید. چراکه منطق مرکز- پیرامونی تروریستها نشان داده که تروریستها یارای نابودی سیستم مرکزی را نداشته و بهزودی عناصری از درون آنها، با سرخوردگی مواجه خواهند شد. همچنین، تروریستها به چشم خود میبینند که سیستم مرکزی ضعیف میشود، اما درنتیجه فعالیتهای این تروریستها بهسوی نابودی گرایش نخواهد یافت. شاید این همان دلیلی است که محمد بن عبدالرحمان الثانی، وزیرخارجه قطر را به عصبانیت واداشته و مجبور کرده خیلی عریان حمایتش از تروریستها را فریاد بزند و به آن ها یادآورشود که حتی اگر آمریکا به اصطلاح میانهروهای سوری یاری نرساند، عربستان و قطر هستند که پشت آنها بایستند، تا شاید آنان فعالیت در حاشیه میدان سوریه و اقدام باطل خود را رها نکنند و فضای میدانی را، به حق در مرکز این کشور و متحدان آن نسپارند.