-من از طرف «دولت اسلامی» برایتان پیغامی آوردهام.
-داعش؟!
_یکی از فرماندهان ما به عیادت شما میآید.
از وقتی این خبر را آوردند، فضای بیمارستان «الرشید» امنیتی شد. تعدادی شرطه در نقاط مختلف حیاط مستقر شدند. چند غریبه با لباس شخصی در راهروها پرسه میزدند و به اتاقها سرک میکشیدند. منصور بوی خطر را احساس کرده بود. ساعت شش عصر، یک کاروان وارد بیمارستان شد: پنج تویوتای شاسیبلند شیشه دودی، همگی ضد گلوله.
منصور از پنجرۀ اتاق آنها را زیر نظر داشت. حدود پانزده نفر پیاده شدند، که بیشترشان مسلح بودند. چیزی مثل باد از ذهن منصور گذشت:
«انگار آن یکی را قبلا دیدهام.»
دقایقی بعد، مردی سیاهپوش در چارچوب در ظاهر شد. ورزیده و هیکلی بود. به محض اینکه نگاهها به هم افتاد، منصور او را شناخت:
-عبدالقادر اردنی؟!
...
مهدی دُریاب، با اقتباس از زندگینامه شهید علیاکبر پیرویان رمان «تکفیری» را به رشته تحریر در آورده است. شهیدی که دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود و در سال 1359 به افغانستان رفت تا در کنار مجاهدین افغانی با ارتش سرخ متجاوز شوروی مبارزه کند.
نویسنده زندگینامه این شهید و همرزمیاش با مجاهدان اهل سنت افغانستان را دستمایه یک رمان خواندنی قرار داده است.
همنیشینی شیعیان و اهل سنت در این رمان و ارتباط وقایع تاریخی در افغانستان چند دهه پیش با تحولات امروز و تروریسم تکفیری، سبب میشود خواننده با موضوع کتاب همذاتپنداری کند و با داستان همراه شود.
منصور، شخصیت اول داستان که یک مجاهد پیر افغانی است و سابقه نبرد با ارتش شوروی دارد، در سالهای بعد گرایشات افراطی پیدا میکند و جذب گروهکهای تکفیری میشود. سابقه خوب او در همراهی با رزمندگان ایرانی در نبرد با ارتش متجاوز شوروی سبب میشود تا سرکردگانش، از او برای طراحی و اجرای عملیات تروریستی در ایران استفاده کنند.
«نکفیری» جریان کشمکشهای درونی منصور برای خرابکاری در ایران و حوادث بیرونی، پیرامون اوست.
این رمان در 176 صفحه نگارش و توسط نشر کتابستان منتشر شده است.