شهید فریبرز رادافزون سال ۱۳۳۷، در تهران به دنیا آمد. او معلمی بسیجی بود. رفتار و اخلاقش نمونه یک مسلمان واقعی که خاری در چشم منافقین و ضدانقلاب شده بود. سرانجام ۱۹مهر۱۳۶۰ توسط منافقین درب منزلش در یوسفآباد تهران مورد سوءقصد قرار گرفت و به شهادت رسید.
شغل: بسیجی
سن: ۲۳ سال
وضعیت تأهل: مجرد
محل شهادت: خیابان فاطمی، خیابان شهید گمنام
تاریخ شهادت: ۱۹مهر۱۳۶۰
زندگینامه...
در سال ۱۳۲۷ در تهران به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شیراز گذارند. در نوجوانی با تعالیم اسلامی از طریق مطالعه کتب استاد شهید مطهری آشنا شد و بذر ایمانی مستحکم در قلبش ریشه گرفت. پس از پایان تحصیلات متوسطه به سربازی رفت و گرچه بین ۴۰۰ نفر شرکت کنندگان در امتحان سپاهی دانش، رتبه اول را حائز شده بود و میتوانست در تهران بماند، اما به انتخاب خودش به یکی از روستاهای محروم سیستان و بلوچستان به نام «سراوان» رفت. در آنجا با رنج و استضعاف از نزدیک آشنا شد و به مبارزه با مظاهر پلید نظام ستمشاهی پرداخت.
با شکوفایی نهضت اسلامی فعالانه در آن شرکت جست و به پخش اعلامیههای حضرت امام و شرکت در راهپیماییها و تظاهرات پر شکوه امت رو آورد و در لبیک به فرمان رهبر انقلاب اسلامی سربازی را ترک نمود. پس از پیروزی انقلاب مجدداً مدتی به سراوان بازگشت و سپس در ساوه به کار پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی کار را رها و به عضویت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه ۳ تهران در آمد و مشتاقانه عازم جبهههای نبرد نور علیه ظلمت گشت و در آنجا با شجاعت به حراست از حریم اسلام پرداخت. پس از بازگشت از جبهه به سبب علاقه خاصی که به کودکان داشت و اهمیتی که برای پرورش غنچههای نوشکفته اسلام داشت، درصدد بود آموزگاری را پیشه خود سازد. رفتار و اخلاقش نمونه یک مسلمان واقعی بود و در خط راستین اسلام از استکبار جهانی و عوامل داخلیاش بیزار بود و از بذل جان در راه آرمان مقدسش دریغ نداشت.
شهادتنامه...
ساعت یک بعدازظهر روز نوزدهم مهر ماه سال ۱۳۶۰، فریبرز در حوالی منزل مسکونیشان در یوسف آباد، توسط دو تن از تروریستهای منافق به علت لباس بسیجیاش شناسایی میشود. تروریستها که تظاهر به عضویت در نهادهای انتظامی میکردند او را ابتدا در یکی از کوچههای فرعی متوقف میکنند و پس از بازرسی بدنی، معرفی نامهای به امضاء سپاه از وی به دست میآورند.
منافقین در برخورد اول توجه چندانی به امضاء نمیکنند و لذا شهید رادافزون به راهش ادامه میدهد و به منزل میرود. تروریستهای کوردل پس از چند دقیقه به یاد میآورند که نامه به امضاء سپاه پاسداران بوده و لذا جهت ارتکاب جنایت به درب منزل شهید مراجعه و بلافاصله پس از آن وی در آستانه در ظاهر میشود، با چند گلوله او را به شهادت میرسانند و از صحنه جنایت میگریزند.
پزشکی قانونی درباره علت شهادت برادر رادافزون نوشته است:
«مردیست حدود ۲۵ سال سن، آثار خفگی، خفه کردگی و مسمومیت ندارد. در پشت جمجمه در منتها الیه پایین آن مشهود است. آثار سوختگی باروت در محل دیده نشد (فاصله شلیک نسبتاً دور بوده است) گلوله بعد از عبور از پوست وارد جمجمه و بعد از عبور از مغز در جهت عقب به جلو و چپ به راست از چشم راست خارج شده است.»
وصیتنامه...
بسم الله الرحمن الرحیم
«لایستوی القاعدون من المؤمنین غیر اولی الضرر و المجاهدین فی سبیل الله باموالهم و انفسهم فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه و کلا وعده الله الحسنی و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما»
«هرگز مؤمنانی که بیهیچ عذری مانند نابینایی، مرض، فقر و غیره از کار جهاد باز نشینند با آنان که به مال و جان کوشش کنند، یکسان نخواهند بود. خدا مجاهدان فداکار به مال و جان را بر بازنشستگان بلندی و برتری بخشیده و همه اهل ایمان را وعده نیکوتر فرموده و مجاهدان را بر بازنشستگان اجر و ثوابی بزرگ داده است.»
پدر و مادر عزیزم با سلام و درود فراوان بر همه شما و شکر بیپایان از همه زحماتی که برای من کشیدید و با وجودی که هرگز قادر نخواهم بود ذرهای از آن همه محبت و ایثاری که در راه به ثمر رسیدنم کشیدید، جبران کنم؛ وصیت نامهام را که گویای راه من در رسیدن به لقاء الله است برایتان به یادگار میگذارم تا دیگران بدانند که ما کور کورانه در این راه قدم نگذاشتهایم.
عزیزان من، دوستتان دارم و لیکن خدا را بیش از شما دوست دارم. امروز کربلای انقلابمان خون میخواهد، من میروم تا به یزید و یزیدیان زمان بفهمانم که شهادت بالاترین آرزوی ماست، میروم شاید نینوائی را بیابم و در عاشورای دوران هدیه ناقابلی را در راه پیروزی حق بر باطل و اسلام بر کفر در پیشگاه مولایم مهدی (عج) تقدیم پروردگارم نمایم و به پروانگان جاوید شمع ولایت بپیوندم.
«و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و لا نفس و الثمرات و بشر الصابرین»
«و البته شما را به سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و بشارت و مژده آسایش از آن سختیها، صابران را است.»
عزیزانم انقلابی که در مملکت ما رخ داده با خون هزاران عزیز و با فریادهای الله اکبر میلیونها مسلمان این مرز و بوم به ثمر رسیده، حفظ و حراست آن با من و تو و همه مسلمانانی است که چشم امید به این انقلاب دارند. پس بیایید همه با هم انقلابمان را پاسدار باشیم.
من با خونم، تو پدر با مالت و رفتار اسلامی، مادرم شما با تربیت فرزندان صالح، تو خواهرم با حجابت و زینب گونه زیستنت و برادرانم شما نیز نمونه یک مسلمان واقعی بودنتان. باشد که این انقلاب مقدمهای بر ظهور مهدی (عج) باشد و همه ما را نیز خداوند در بهشت برین منزلتی والا عطا فرماید.
خدایا بیامرز ما را از بدیها و بپوشان گناهانمان را و بمیران ما را با نیکان. والسلام
فریبرز رادافزون، امضاء، ۲۱/۴/۶۰
مزار شهید: بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۱۰۳، شماره ۱۵