با وجود داد و هیاهوی همیشگی دول غربی در بحث تروریسم، توجه به چند نکته جالب است: 1. بیش از آنکه جوامع اروپاییآمریکایی از تیغ تروریسم زخم برداشته باشند این ملل شرقی و به ویژه کشورهای اسلامی بودهاند که همیشه درگیر تروریسم بودهاند. 2. میزان قربانیان ترور در این دو حیطه جغرافیایی و سیاسی همیشه غیر متوازن بوده و آمار آن در کشورهای اسلامی تا کنون هزاران برابر کشته شدههای طرف مقابل است. 3. اما نکته مهمتر، آنچه تمایلاتی آنارشیستی و تحرکات اپوزیسیونی و جداییطلبانه را در خاورمیانه به عملیاتهای سازمانیافته و سازمانهایی قدرتمند و ساختاریافته تبدیل میسازد، سیاست دولتهای اروپایی و ایالاتمتحده است. سیاستی که امروز از روی تریبونهای دولتی غربیها به صراحت بیان میشود و آن را تجهیز مخالفان فلان رژیم و دفاع از فلان رژیم نامگذاری میکنند.
به شکل خلاصه باید گفت سازمانهای مخوف تروریستی که امروزه و به خصوص از بین جوامع اسلامی سر بر میآورند و با افسارگسیختگی تمام و قساوت قلب بیمثال دست به کشتار میزنند از دامان دول دموکراسیخواه و بشردوست غربی سر بر آورده و تغذیه میشوند؛ سازمانهایی که شاید پدید آمدنشان درکنترل یک و یا چند دولت باشد اما تحلیل و کنترل رفتارهای آیندهشان از دست سازندگانشان خارج است و در نهایت مردم دیگر نقاط دنیا به خصوص جوامع اروپایی زبان هم از تیغ اینان بیگزند نخواهند ماند.
بهرهگیری از بعضی زمینههای انحرافی در برخی فرق و مللونحل در امت اسلام و ایجاد فرقهها و تشکلهای نو و مخالف دیگر فرق اسلامی سیاستی کهنه است. سیاستی که از دو سده قبل به شکلگیری فرق وهابیت، بابیت و بهایت و دیوبندیه انجامید و امروزه به القاعده و در نهایت به داعش ختم شده است. ظهور و بروز این فرق ضاله در طول این دو سده تنها و تنها برای دول غربی و خریداران نفت و گاز خاورمیانه نافع بوده است.
در صورتی که تعاریف امروزین و استاندارد جوامع حقوقی بینالمللی از ترور، تروریست و تروریسم دو قرن پیش از این هم رایج و شایع بود باید آمار قربانیان ترور را در کشورهای اسلامی بالای چند صدهزار و یا شاید چند میلیون نفر به حساب آورد. ترورهایی که وهابیون در خاورمیانه و دیوبنده در شبهقاره هند مرتکب شدهاند و البته کمک شایانی به پیش برد اهداف استعمار کردهاند. تشکیل دولت جعلی اسراییل و اشغال سرزمین فلسطین در میان غفلت امت اسلامی و اشتغال آنان به جنگهای مذهبی بزرگترین دستآورد سربرآوردن این گروههاست. اما این سیاست حیلهگرانه ناشی از تجربه جنگهای صلیبی است که در آن و حتی پس از حدود دویست سال جمع دول مسیحی اروپا و کلیسای قدرتمند واتیکان نتوانستند در نهایت سرزمین قدس را از دست مسلمان در آورند.
امروز و پس از چندین دهه تشکیل و تجهیز تروریسم در خاورمیانه و جغرافیای جهان اسلام تروریستهای دستآموز سر از زادگاه خود در آورده و به دنبال اهدافی در این بلاد هستند. اما سهم استعمارگران اروپایی در بر افراشتن پرچم تروریسم تنها به این ختم نمیشود. آنچه سالهاست در دستگاههای فرهنگساز غربی کلید خورده و به اوج خود رسیده است تروریسم فرهنگی است.
هدف قرار دادن ارزشها و اعتقادات دیگر ادیان، ترویج فکر پلید برتری یک نژاد بر دیگر نژادها که پیش از این رایش سوم از راه سرنیزه به دنبال ایجاد آن بود، تزریق سموم فکری که جان عده کمی از سفیدپوستان را در برابر تمام کره خاکی مقدم میشمارد و بسیاری دیگر از این دست به شمار میروند.
کمپانیهای فیلمسازی بزرگترین سنگر تروریسم فرهنگی غرب هستند و دولتهای متبوعشان سالهاست که اجرای سیاستهای خود در جهان را از این سنگر آغاز میکنند. در این میان ایالاتمتحده از دیگران پیشتر است تا جاییکه هر گاه موجی از یک سبک خاص فیلمسازی و ژانرهای سینمایی در هالیوود به راه میافتد باید در آیندهای نه چندان دور منتظر یک پدیده در عرصه بینالملل بود.
سخن درباره تروریسم فرهنگی غرب در حوصله این مقال نمیگنجد و فرصت دیگر میطلبد لکن باید به این بسنده کرد که دستورالعمل جدیدی که پرداختن به آن از سوی دستگاههای فرهنگی غربی نه بیسابقه که اخیرا شدت یافته است هدف قرار دادن راس ارزشهای هرم اعتقادات ملل مسلمان است. جالب است که آنها خوب میدانند این رفتار از طرف معتقدان به اسلام بیپاسخ نخواهد ماند و در حالی که خود گروهی سفاک و تندرو مانند داعش را بین مسلمانان و بین مردم عراق و سوریه رها کردهاند و توان آنان را برای اجرای عملیات در اروپا میدانند باز هم از ترور اعتقادات مسلمانان دستبردار نیستند.
شاید آنچه که طراحان نقشه جدید در سر دارند همراه کردن افکار عمومی در غرب برای یک رویارویی بزرگ با اسلام و مسلمانان باشد اما باید بدانند هرگز نخواهند توانست نام ائتلاف علیه تروریسم را بر آن انتخاب کنند.