تروریست‌‌پروری از طالبان تا داعش

Ghanadbashi

تردیدی نیست که طی چند سال اخیر، مقامات آمریکایی به دلیل فقدان پایگاه جدی در منطقه و ضعف مفرط حامیان منطقه‌ای برای تامین منافع این کشور، به گروه‌های بدنام تروریستی متوسل شده‌اند. رژیم مستبد شاه معدوم، رژیم صهیونیستی و رژیم مرتجع عربستان، پایگاه‌های اصلی آمریکا در غرب آسیا به شمار می‌آمدند اما با سقوط شاه، قرار گرفتن رژیم اشغالگر صهیونیستی در موضع انفعال در پی ضربات مقاومت فلسطین و لبنان و سست شدن پایه‌های حکومت فاسد سعودی، نیاز آمریکا به هم‌پیمانان جدید و خشن، بیش از پیش قوت گرفت.

این گروه‌های تروریستی، با انگیزه‌های تکفیری و نشأت گرفته از اندیشه وهابیت، اساساً از این جهت از سوی سازمان‌های اطلاعاتی سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی شده و می‌شوند که انگیزه‌های ملی، اجتماعی و حتی رفاهی گروه‌های معارض، نتوانسته است اهداف کلیدی آنان را تامین نماید. به عبارت گویاتر، نهادهای تصمیم‌گیری آمریکایی نتیجه گرفته‌اند بهترین نیرویی‌هایی که قابلیت مهار شدن، به کارگیری و دریافت آدرس غلط را دارند، گروه‌هایی هستند که از آبشخور وهابیت سیراب می‌شوند، چرا که نگاهی جامع به مصالح جهان اسلام ندارند و از اهداف نظام سلطه غافلند.

سازمان‌های اطلاعاتی آمریکایی و غربی، اولین نمونه از این گروه‌ها را با پشتیبانی عربستان و چند کشور مرتجع عربی در افغانستان در برابر نیروهای نظامی شوروی سابق علم کردند که البته، تجربه موفقی از نظر آنها به شمار می‌آمد. گروه‌های جهادی افغانستان که بعدها به «القاعده» و «طالبان» تقسیم شدند، توانستند با انگیزه‌هایی که ذکر آن گذشت، نیروهای شوروی را بیرون رانده و علاوه بر تامین صددرصدی منافع غرب، اندیشه‌های افراطی خود را گسترش دهند. با گذشت زمان، نسخه به روز شده القاعده به نام «داعش» با هدف تشکیل دولت به اصطلاح اسلامی ایجاد گردید تا هر جا بوی نفت به مشام برسد – از شمال عراق و سوریه گرفته تا لیبی و نیجریه – حضور نظامی و خشن داشته باشد.

نکته‌ای که در این‌باره مطرح است، برخورد متناقض آمریکا و نظام سلطه با گروه‌های تروریستی است؛ به گونه‌ای که از یک سو به سرکوب طالبان و کشتن رهبر این گروه دست می‌زند و از سوی دیگر به تقویت داعش در عراق و سوریه می‌پردازد. برای روشن شدن ابعاد این دوگانگی، ابتدا باید به «کارکرد» این دو گروه از نگاه استکبار پرداخت، آنگاه می‌توان به معادله «سرکوب» و «حمایت» پی برد:

1- مقامات آمریکا و غرب، از سال‌ها پیش طرحی برای خارج کردن جبهه مقاومت از محل استقرار اولیه خود در عراق و سوریه، هدف قرار دادن نیروها و به خصوص فرماندهان مقاومت و متعاقباً در امان نگه‌داشتن مرزهای سرزمین‌های اشغالی از تهدیدات تهیه کرده بودند که با ایجاد داعش در مرحله اول و دیگر گروه‌های تروریستی در مراحل بعدی، تلاش کردند تا این طرح را محقق سازند.

از نظر آمریکا، افزون بر کاربردهای فراوان اقتصادی و ژئوپولتیک داعش از رهگذر تضعیف دولت‌های مقتدر، در عین حال این گروه می‌تواند خطرناک هم باشد. مخاطره داعش این است که اولاً، ادعای برقراری حکومت در خارج از عراق و سوریه را دارد، در چارچوب ملی عمل نمی‌کند، مرزهای بین‌المللی تعریف کرده و بنابراین نمی‌توان با استفاده از شیوه‌های مرسوم فشار بر گروه‌ها و دولت‌ها، آن را محدود کرد. دوم، نگاه جنگ‌جویانه داعش به غرب و آمریکاست. لذا آنها تلاش دارند ضمن به کارگیری جنبه‌های مثبت‌های این گروه وحشی، همواره آن را کنترل و محدود نمایند و هرگز به فکر از بین بردن داعش نباشند، زیرا بیشترین استفاده از آنها را برده‌ و موفق‌ شده‌اند تا به زعم خود، توان و قدرت جهان اسلام را به سمت فرسایش سوق دهند.

2- هدف قرار دادن افراد خاص این گروه از جمله معاونان سرکرده داعش نیز در راستای محدود کردن فعالیت‌ آنان در چارچوب مرزهای تعریف شده و نه حذف آنان می‌باشد. چه اینکه هر جا این گروه، قصد حمله به نقاط تهدیدکننده منافع غرب را داشته، نه تنها مانع نشدند بلکه آنها را تقویت و پشتیبانی نیز کرده‌اند. به عنوان نمونه، با حرکت داعش به سمت منطقه کردستان عراق که از زمان صدام و پیش از آن، مورد حمایت آمریکا و هم‌پیمانانش بود، این کشورها وارد عمل شده و سعی کردند تا هجوم نیروهای تکفیری را محدود نمایند.

3- همین قاعده درباره طالبان افغانستان به گونه‌ای دیگر صدق می‌کند. ساز و کار اجرایی فعلی افغانستان، متناسب با اهداف آمریکاست و جهت‌گیری‌ها در این کشور به گونه‌ای است که واشنگتن، خواهان ادامه آن است، اما گروه طالبان، از دو جهت، مخالف روند فعلی است: از یک سو، مخالف حضور نیروهای غربی به خصوص آمریکا در افغانستان است و از سوی دیگر، زاویه آشکاری با داعش دارد. این دو ویژگی – با وجود اختلافات فراوان مبنایی با ایران – باعث شده که به صورتی نامتقارن، اهداف طالبان در خدمت اهداف انقلاب اسلامی  به نظر برسد و به همین جهت، از نظر آمریکا، طالبان افراطی با چنین ویژگی‌هایی باید سرکوب گردد. 

بنابراین، منافع داعش برای آمریکا، برخلاف طالبان در افغانستان به دلیل تحرک وسیع‌ این گروه و تهدید کردن مخالفان سلطه آمریکا در منطقه به خصوص جبهه مقاومت، بسیار راهبردی و حیاتی تلقی می‌شود. طالبان افغانستان، با اشغال کشورشان از سوی غربی‌ها مخالفت دارند، با داعش ضدیت دارند و اهداف فرامنطقه‌ای مانند داعش برای خود تعریف نکرده‌اند اما داعش به منزله موتور محرکه ماشین جنگی غرب علیه ایران و هم‌پیمانانش عمل می‌کند و باید در عین تقویت، محدود و کنترل شود.

4- پیش از سرکوب طالبان در افغانستان، آمریکا و غرب خواستار تعامل و گفتگو با این گروه شورشی بودند تا آن را به حرکتی هدایت شده و نیروهای دست‌آموز تبدیل کنند اما مذاکرات، به نتیجه‌ای نرسید و تصمیم بر آن شد تا داعش، جایگزین طالبان در افغانستان شود، لذا تضاد ایجاد شده باعث شد تا نیرویی که مدت‌ها بر روی تشکیل و تجهیز آن سرمایه‌گذاری کرده بودند، تضعیف شود.

نباید فراموش کنیم حضور طالبان، موجب شده تا فلسفه حضور آمریکا در افغانستان توجیه شود اما نه طالبانی که مخالف حضور داعش و آمریکا باشد. از نظر آنها، داعش و طالبان، کفه یک ترازو هستند که هر دو باید یک کارکرد داشته باشند و یک هدف را تامین کنند و  چنانچه یکی از آنها بخواهد خارج از این سبک و سیاق استکباری فعالیت کند، باید حذف و کنار گذاشته شود.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31