تردید در استقلال فرقانیان

Ezatshahi1گروه فرقان ، یکی دیگر از مسائلی بود که ما در سال های اول پیروزی انقلاب با آن مواجه شدیم ، این گروه خود سازمان یافته و خود ساخته بود ، در آن زمان خیلی تلاش شد که ردی از مجاهدین در این گروه یافت شود ، اما ردی نبود و آنها وابستگی به مجاهدین نداشتند .اما برای من مشاهده صحنه های روز عاشورا که اکبر گودرزی پرچم مجاهدین را به دوش می کشید ، ذهنیت جدی بر نفوذ مجاهدین بر این شبکه برایم پدید آورد .

اکبر گودرزی در رأس این گروه بود که من در بازجویی هایش حضور داشتم. او اهل الیگودرز بود، زندگی فقیرانه و محرومی را در پشت سر داشت و کمی از این بابت عقده ای بود ، در جوانی تلاش کرده بود که به حوزه علمیه راه یابد ، قم او را نپذیرفت اما توانست در حوزه مسجد جامع تهران درس بخواند .

شب ها همانجا می خوابید ، طولی نکشید که از آنجا نیز بیرونش کردند ، سپس به مدرسه شیخ عبدالحسین (مسجد ترک ها) رفت و بعد از مدتی از آنجا هم بیرونش کردند . بعد از مسجد قبا سر در آورد ، آقای مفتح نیز از آنجا بیرونش کرد ، این برخوردها نوعی سرخوردگی و حالت تنفر در او به وجود آورد و برای بیرون آمدن از این سرخوردگی تشکیلات فرقان را راه اندازی کرد .

بچه های این گروه بیشتر از شمیران و غرب تهران بودند ، بچه های سطوح پایین آن واقعاً  بچه های متعصب و خوبی بودند ، زیاد هم مقاومت می کردند ، بر عکس اعضای سطح بالای آن که سریع به همه چیز اعتراف می کردند ، چرا که ارزش خود را بالاتر از تشکیلات شان  می دانستند .

رهبران این گروه تحلیل و کار خود را به نام دین صورت می دادند و بچه های مذهبی را که جذب روحانیت نمی شدند به سوی خود می کشیدند . افراد سطوح پایین کارهایی را که صورت می دادند از روی ایمان بود ، حتی آن کسی که آمد و آقای مطهری را شهید کرد معتقد بود در روز قیامت اجر و پاداش این جهادش را خواهد گرفت ! ایشان مصداق عینی خوارج بودند و مانند آنها فکر می کردند .

افراد این گروه به اکبر گودرزی می گفتند : " امام ! " . من در بازجویی از اکبر حضور داشتم ، یک بار متهمی از این گروه را برای چند سؤال و جواب نزد گودرزی آوردند ، به او گفتند :" بنشین ! "

گفت : " نمی نشینم ."

پرسیدند : " چرا ؟! "

گفت : " رهبر و امام مان گودرزی بنشیند تا من بنشینم ! "

واقعاً بچه های رده پایین فرقان بچه های ساده ، پاک ، اما خشکه مقدس بودند و خبر نداشتند که در سطوح بالای گروه چه می گذرد و به چه فکر می کنند ، به ایشان اگر می گفتند برو سر پدرت را هم بیاور می آوردند ، چنین تبعیت محض و کورکورانه ای داشتند و از شور و هیجان و پاکی آنها سوء استفاده می شد .

بر اساس تحلیل آنها ، جمهوری اسلامی حاکمیت اسلام ناب محمدی نیست و از آنجا که مطهری و مفتح را موجب تثبیت حکومت می دانستند ، آنها را ترور و شهید کردند . از نظر من گودرزی شعور این حرفها را نداشت که طرح ترور بریزد و کارهایی از این دست بکند . او را جایی و جریانی راهنمایی و هدایت می کرد ، از بیرون مانند قضیه کلاهی در انفجار جریان حزب جمهوری هدایت می شد .

شبی که حزب منفجر شد ، اصلاً قرار نبود آن همه جمعیت آنجا باشد ، به صورت معمول باید ده پانزده نفر آنجا می بودند ، بقیه را خود کلاهی دعوت کرده بود ، هر کسی را که می دانست وزنه ای است حتی عضو حزب هم نبود (مثل شهید منتظری) به بهانه ای کشیده بود آنجا ، گفته بود امشب آقای بهشتی می خواهد سخنرانی مهمی راجع به مسائل اقتصادی ایراد کند ، لذا در آن شب خیلی ها به آنجا رفتند .

حتی آقای بهشتی هم نمی دانستند که چرا این همه جمعیت آنجا آمده است ، بعد از اقامه نماز وقتی برای سخنرانی می روند ، ناگهان بمب منفجر می شود ، بمب را زیر میز و میکروفن کار گذاشته بودند ، چند روز جلوتر از این حادثه تلخ ، تبلیغاتی را هم شروع کرده بودند که از عمر حکومت اینها چند روزی بیش نماینده است .

جواد قدیری هم که قبلاً گفته بود هفت هشت روز بیشتر طول نمی کشد که همه چیز تمام می شود . در آن مدت کوتاه چند ترور و انفجار مهم رخ داد ، انفجار مسجد ابوذر و زخمی و مجروح شدن آقای خامنه ای ، حادثه هفتم تیر و انفجار حزب جمهوری و حادثه انفجار دفتر نخست وزیزی و شهادت آقایان رجایی و باهنر در هشتم شهریور .

پیداست که تمام این قضایا از پیش و از طرف جریانی طرح ریزی شده بود ، اما آنجا در محاسبات شان اشتباه کردند و حکومت به راه خودش ادامه داد و با وجود آقای خمینی مشکل خاصی پیش نیامد . حال نمی توان پذیرفت که گروه فرقان بدون دخالت دست ها و جریان های بیرونی به چنین مرحله ای رسیده باشند .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31