اسارت


ناهید دی ماه سال ۱۳۶۰ به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. ساعتی گذشت؛ اما ناهید هنوز به منزل بر نگشته بود و خانواده نگران شده بودند. جستجوی خانوادگی با رفتن دختر بزرگ خانواده به سمت درمانگاه شروع شد اما بعد از ساعت‌ها جستجو، خواهر نوجوانش را پیدا نکرد. خبری از ناهید نبود! انگار اصلاً به درمانگاه نرفته بود. آن وقت‌ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تن‌ها، به تنهایی همه جا دنبال او می‌گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می‌شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کرده و برده‌اند.
بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می‌گرفتند. افراد نا‌شناس به خانه آن‌ها نامه می‌فرستادند که اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه‌هایتان را هم می‌کشیم.