شهید غلامرضا مروجی هاشمی

منبع: هابیلیان

ولادت: ۲۳/۰۹/۱۳۴۵
شهادت: ۲۴/۰۱/۱۳۸۷
مکان شهادت:حسینیه سیدالشهدای (ع) شیراز
عامل شهادت: انفجار بمب توسط گروهک تروریستی تندر (وابسته به انجمن پادشاهی)

** همسر شهید:

از خرید که برگشتم دیدم بچه ها از شدت گریه چشمهاشون سرخ شده. گفتم: غلامرضا! فاطمه و علی چشونه؟ گفت: براشون قصه کربلا رو تعریف کردم.

** دیدم داره نماز می خونه. پاشدم نمازم رو خوندم. می خواستم بخوابم که گفت: هنوز اذان صبح نشده، الان وقت نمازشبه. تازه فهمیدم داستان زنگ موبایل قبل از اذان چی بود.

** خیلی اهل مناجات بود و علاقه زیادی به صدای آقای سلحشور داشت. تموم زندگیمون بوی مناجات داشت. عادت کرده بودیم غلامرضا رو با ذکر و مناجات ببینیم. همه جا، حتی تفریح و گردش! [۱]

** وقتی بود دیگه نگران تربیت علی نبودم، خیلی با باباش انس داشت. هر جا میرفت میبردش. مسجد، حسینیه، می گفت باید از همین حالا این جور جاها بیان. همیشه با وضو بود، علی ازش یاد گرفته بود، تا مدّتها بعد رفتنش علی برا هر کاری وضو می گرفت. از بس توی فامیل مهربون و خوش مشرب بود، همه عاشقش بودن. خیلی توکّل داشت، چشمش فقط به خدا بود.

** برادر همسر شهید:

شب آخر، آقارضا منو صدا کرد به سختی بهم گفت:
کمکم کن بنشینم. پرسیدم برای چی؟
گفتن: میخوام اذان بگم. به سختی نشست.
چهار تا الله اکبرهای اذان رو که گفتند به سمت در خیره شدن
انگار که منتظر ورود کسی باشند سه بار آروم گفتند:
(یاحسین، یاحسین، یاحسین)
من فکر کردم کسی اومده. برگشتم نگاه کردم. کسی نبود
وقتی برگشتم آقارضا شهید شده بود.

پی نوشت:

[۱] نشریه ی پرواز ؛ ویژه نامه ی چهلم شهدای واقعه بمب گذاری حسینیه سید الشهدای کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز