شهید مسعود رضائی

منبع: هابیلیان


ولادت: ۱۹/۰۶/۱۳۵۸
شهادت: ۲۴/۰۱/۱۳۸۷
مکان شهادت: حسینیه سیدالشهدای (ع) شیراز
عامل شهادت: انفجار بمب توسط گروهک تروریستی تندر (وابسته به انجمن پادشاهی)

**دوست شهید:

داشت نماز می خوند. نمازش که تموم شد پرسیدم : مسعود چرا تو دو تا مهر داری؟ یه مهر هم زیر بینیت میزاری؟
به شوخی گفت: اون مهر دومیه زاپاسه؟! اگه وسط نماز یهو مُهر اولی پنچر شد مُهر دوم بلافاصله جایگزینش میشه!
هنوز لبخند روی لبم بود که کاملا جدی جواب داد:
میگن شب اول قبر بعد از اینکه آدم رو توی قبر گذاشتن و همه رفتن آدم میخواد از جاش بلند شه ولی نوک بینیش به سنگ لحد میخوره. با این حرفش لبخند روی لبم خشکید.
** همیشه نمازشو اوّل وقت میخوند. همیشه توی کاراش رضایت خدا رو می سنجید و به خاطر خدا رو حرف پدر و مادرش حرف نمیزد. هیچوقت صداش رو پیش کسی بلند نمیکرد. هر وقت بیکار میشد قرآن کوچیکشو در میاورد شروع می کرد به خوندن. هیچ وقت امیدش رو از دست نمی داد، چند بار در مورد مشکلات کاری که احتمال می دادیم در آینده باهاش برخورد می کنیم حرف زدیم هر بار که بحث تموم میشد یک انرژی جدید می گرفتم. برای کار امام زمان (عج) هیچی کم نمی گذاشت و می گفت حالا که داریم یک کار برای آقا انجام میدیم کم و کسری نباید وجود داشته باشه. به موسیقی خوب و حلال علاقه داشت. همیشه توی نماز جمعه شرکت میکرد. همیشه خنده رو بود. اهل صرفه جویی و ساده زیستی بود. همیشه یه تسبیح دستش بود و ذکر میگفت. هر شب قبل از خواب وضو میگرفت تا قرآن بخونه. خیلی اهل زیارت بود و با ائمه(ع) انس زیادی داشت. نماز صبح روز جمعه اش رو حتماً حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع) می خوند.

** مادر شهید:

علاقه اش به شهداء رو همه می دونستن. دو تا از دایی هاش توی جنگ شهید شده بودن. مسعود همیشه می خواست در موردشون بدونه. بعد از انفجار برای آخرین بار که دیدمش یاد برادرم افتادم. مسعود هم مثل داییش دستش روی سینه اش بود و مهمون اباعبدالله(ع) شد.

** خواهر شهید:

بعد از دانشگاه دنبال کار می گشت. بابا گفته بودند: « فقط کار دولتی ! » چون رضایت پدر و مادر براش شرط بود، چند تا کار توی شرکت خصوصی پیدا کرد ولی نرفت تا پدر و مادر رو راضی نگه داره. خیلی به غیبت حساس بود، هیچوقت اجازه نمیداد کسی جلوش غیبت کنه.

** دوستان شهید:

بهم گفت دنبال کار میگردم، گفتم: شبها قبل از خواب سوره واقعه بخون انشاالله کارت درست میشه، اونم عمل کرد، بعد از چند وقت دیگه واقعه رو حفظ شده بود. می گفت: دیگه برای کار و ... واقعه رو نمیخونم، دیگه با این سوره انس گرفتم. چند ساعت بعد از انفجار اومده بود به خواب یکی از بچه ها که اصلا از ماجرا خبر نداشت، تو خواب مسعود شاغل شده بود.

** از دستنوشته های شهید:

«أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ» هر روز صبح این ذکر را ۱۰ مرتبه بخوانید تا شیطان به سراغتان نیاید ...