اعترافات عبدالحمید ریگی

منبع: هابیلیان

اعترافات تکان دهنده عبدالحمید ریگی برادر سرکرده جندالشیطان

حادثه تروریستی تاسوکی در تاریخ ۲۵اسفند۱۳۸۴ در منطقه تاسوکی توسط گروهک تروریستی جندالله (جندالشیطان) صورت گرفت. این حادثه که ۲۲‌تن از مسافران عبوری از محور زابل به زاهدان شهید شدند و تعداد دیگری از هموطنانمان به اسارت درآمدند و ۶ خودروی متعلق به مسافران آتش زده شد، یکی از عملیات هایی بود که به رهبری عبدالحمید ریگی (برادر عبدالمالک) صورت گرفت.
اعضای این گروهک طبق معمول پس از انجام جنایت به پاکستان گریختند اما این بار توسط دولت پاکستان دستگیر و پس از مدتی در اختیار ایران قرار گرفتند.

عبدالحمید ریگی پس از دستگیری این‌گونه لب به اعتراف گشود:

«من به علت نداشتن سواد، آگاهی و نیاز مبرم مالی و نبود علمایی که هدایتم کنند، وارد این گروهک تروریستی شدم. من متولد زاهدان و عاشق وطن و سرزمینم هستم! اما به خاطر مشکلات مالی از برادرم کمک خواستم و او آنچه را که در ذهنش بود به من القا و با تفاسیر دروغ از قرآن، از بی سوادی من سوء‌ استفاده کرد.
منابع درآمدی گروه، هزینه های سفرهای عبدالمالک، سیستم های ماهواره ای، تجهیزات نظامی تأمین مربی و استاد برای آموزش، ایجاد پایگاه و دفاتر در دبی، امارات، لندن و آمریکا، ماهواره های خبری و پوشش های ماهواره ای، گوشی های ماهواره ای و شارژ آنها با دلار رایگان و سایر امکانات، مستقیماً از آمریکا تامین می شد.»
وی اخاذی از مردم عادی، فروش مواد مخدر، خرید‌و‌فروش زمین در پاکستان و گروگانگیری را نیز از دیگر منابع تامین مالی گروهک برشمرد.
«در سال ۱۳۸۵که عبدالمالک در اسلام آباد با آمریکایی ها ملاقات کرد، آنها به او گفتند که شما مردم بلوچستان چگونه هستید و چه مشکلاتی دارید و چرا می گذارید به شما ظلم و ستم شود و بالاخره از آن زمان امکاناتی را در اختیار عبدالمالک قرار دادند.
عبدالمالک، تشکیل گروهک‌های دیگر با نام های مختلف و انجام عملیات در خارج از استان سیستان و بلوچستان را برای اینکه در اذهان عمومی و مردم دنیا، این باور ایجاد شود که نارضایتی ها در گروهک های دیگر و خارج از استان نیز وجود دارد را به ما دستور داد.»
عبدالحمید‌ریگی علت اصلی پیوستن خود به گروه برادرش را مشکل مالی بیان کرد و گفت:
«وقتی در پاکستان به سراغ او(عبدالمالک) رفتم، مدتی طولانی با نقل و قول از چند مولوی که فقط خودش آنها را می شناخت، تفاسیر دروغی از قرآن برایم ارائه داد. او می‌گفت که جهاد فرض است و نماز فرض و تو باید در جهاد شرکت کنی و کشتن شیعه را حلال بدانی.»
بالاخره او چراغ خاموشِ ذهنم را با اراجیف خود روشن کرد و در من هم این باور ایجاد شد که او کلمه خدا و رسولش را به ما انتقال می دهد.»
عبدالحمید‌ریگی همچنین به شرح بسیاری از جنایات خود که در آن نقش داشته و حتی رهبری گروه را بر عهده داشته، پرداخت و گفت:
«من در فاجعه تاسوکی، دارزین، پی سوران، قتل همسر خودم و چند عملیات دیگر مشارکت داشته‌ام. و بالاخره در راهبندان جاده چابهار در سال ۸۶، توسط دولت پاکستان دستگیر شده و به مدت یک سال زندانی و پس از آن به پلیس ایران تحویل داده شدم.»