شرح ماجرا از زبان شاهد ماجرا، آقای حسن نوری (فرماندار سابق زاهدان)

منبع: هابیلیان


«تاسوکی» به روایت فرمانداری که در این حادثه تیرباران شد

آنچه خواهید خواند، روایت آقای حسن نوری (فرماندار محترم سابق زاهدان) از فاجعه تروریستی تاسوکی است. وی که به همراه تعدادی از همکارانش در شب حادثه از مسیر زابل به سمت زاهدان در حرکت بود، به ایست و بازرسی جعلی تروریست های جندالشیطان برخورد کرد و خود او بخشی از این ماجرای دردناک را به چشم دیده و در این حادثه مجروح شده است.

لطفا از علت سفر به زابل و مسائلی که پیش آمد بگویید؟

برای مراسم تجلیل از شهدای سیستان و شهیدان دولتی مقدم رفته بودیم زابل و برنامه ریزی به گونه ای بود که تا قبل از غروب آفتاب باز گردیم، لیکن وقتی مشیت الهی برچیز دیگری استوار گردد، اختیار از آدم سلب می شود. ما ساعت ۵/۳ الی ۴ بعدازظهر بود که از مراسم خارج شدیم (در حالی که مراسم ادامه داشت) و قصد بازگشت به زاهدان را داشتیم، اما هر کار کردیم، ماشین روشن نمی شد. البته خودرو، سمند بود و گفتند که در این مواقع باید کد مخصوصی را وارد کنید. در آن سفر هم راننده، همراه ما نبود و خود شهید سرگزی (مسئول حراست) پشت فرمان بود.

ماشین را کنار مصلی زابل گذاشته و به خانه یکی از دوستان رفتیم. پیدا کردن راننده و گرفتن کد از وی آن قدر طول کشید که هنگام اذان و نماز شد. بعد از نماز حتی مترصد شدیم که شب را در زابل بمانیم، اما رای جمع بر این شد که بار دیگر به سراغ سمند برویم. قبل از اینکه راننده کد را به ما بگوید، ماشین روشن شد. قبل از روشن شدن دیدم که شهید سرگزی قرآن کوچک را از بالای آفتاب گیر برداشت و چند آیه ای قرائت کرد؛ احساس کردم که شاید کد مربوطه در‌گوشه‌ای از‌قرآن نوشته شده؛ از شهید سرگزی موضوع را پرسیدم که کد روی قرآن نوشته شده بود؟ ایشان گفت: نه، مشکل این بود که باید قرآن را قرائت می کردیم تا ماشین روشن شود. این تأخیر ناخواسته منتج به این شد که در تله آن گروهک گرفتار شویم. لذا اینکه ما در این حادثه گرفتار شویم از مقدرات الهی بود، زیرا از لحاظ مسائل امنیتی برنامه ریزی به گونه ای بود که می بایست قبل از شب باز می گشتیم.‌

وقتی ما به سر صحنه رسیدیم، تعدادی زیادی خودروها در صف ایست بازرسی قرار گرفته بودند و خانم های تجمع یافته در گوشه جاده و اتومبیل های خاکی اطراف جاده ما را مشکوک کرد، به اینکه آیا ایست بازرسی اصالتی دارد یا نه؟ در کوتاهترین زمان متوجه شدیم که ایست و بازرسی مربوط به برادران نیروی انتظامی نیست و بعد از آن پنهان کردن مدارک هویت تنها کاری بود که توانستیم انجام دهیم.

مشاهده کردیم این گروهک از قبل مشخص کرده بود تمام مردم را فارغ از شغل و پستی که دارند به قصد کشتار از خودروها پیاده کنند. اعضای این گروهک چشم، دهان و دستان همه افرادی که از ماشین ها پیاده کرده بودند را با چسب پهن بستند که من و دو همکارم هم جزئی از آنان بودیم. آنها حتی به نوجوان ۱۴ساله، چند دانش آموز و افراد مسنی که در بین آن جمع بودند رحم نکردند و در پشت یک خاکریز که کنار جاده بود به شکم خواباندند. چند لحظه بعد صدایی آمد (که بعدها از روی فیلمی که خودشان منتشر کرده بودند متوجه شدیم خود عبدالمالک ریگی ملعون بوده است) که می گفت کارشان را یکسره کنید. ماهم شهادتین را گفتیم و منتظر شدیم.

صدای رگباری بلند شد و متعاقب آن صدای فریاد و ناله ای که بر اثر اصابت گلوله به افراد بود. اما اکثرا در این رگبار اول، تیرها به ناحیه کمر به پائین افراد اصابت کرده بود. چند لحظه ای که گذشت همه تروریست ها پا به فرار گذاشتند اما یکی از آن ملعونین گفت من میرم تیر خلاص بزنم. چون فرصتشان کم بود و می ترسیدند نیروهای انتظامی هر لحظه از سر برسند، بعد از شلیک چند تیر خلاص به سر تعدادی از افراد، رگبار گلوله ای به سمت ما گرفت که از ناحیه کمر به بالا بود. بعدا که پرس و جو کردیم متوجه شدیم اکثر افرادی که در این حادثه به شهادت رسیدند با همین رگبار دوم بوده و اکثرا تیرها به سرشان اصابت کرده است. خود من هم در این ماجرا مجروح شدم و تعدای تیر به دستها، شکم و قفسه سینه ام اصابت کرده.

بعد از این کشتار، تعدادی از مردمی که به نوعی هویت آنان را تشخیص داده بودند یا به آنها مشکوک شده بودند که شاید مسوولیتی داشته باشند با خودشان بردند.
حادثه تاسوکی همان موقع نشان داد ادعاهای این گروهک مانند «ما برای مردم آمدیم و دست به سلاح بردیم» پوشالی است و مردم شیعه و سنی برای آنان ارزشی ندارند.

در مجموع فکر می کنید رفتن کاروانی از مسئولین (آن هم استاندار و فرماندار) بدون تدابیر امنیتی، منطقی به نظر می رسید؟

تدابیر متعارف پیش بینی شده بود. یعنی شورای تأمین در جریان این سفر بود. خود بنده هم بعداً سوابق را بررسی کردم. منتها کوتاهی از نیروی انتظامی منطقه مربوطه بود که یا مسأله را جدی نگرفته بودند و یا شائبه دیگری بود که هنوز هم به اثبات نرسیده است.‌

اما گفته می شد که قبل از واقعه، تهدیدهایی صورت گرفته است؟

تهدید که در تمام مقاطع وجود داشت و بعد از روی کار آمدن دولت جدید، مدام شاهد این تهدیدات بوده ایم. اما اینکه فضا آرام باشد و به یکباره تهدیدی رخ دهد، نبود.

زنده ماندن عده معدودی برای افشای ماهیت و حقیقت این گروهک پلید و جنایتکار که به هیچ معیار انسانی پایبند نبودند، اراده خداوند بود. برخی دیگر از جنایت‌های ریگی شامل عملیات‌های انتحاری در روز تاسوعا و مسجد امام علی(ع) زاهدان و به شهادت رساندن فرماندهان سپاه به همراه عده ای از عشایر منطقه بود. به برکت این خون‌ها و مظلومیت‌ها بود که این ملعون دستگیر شد. او با ادعای نجات قوم بلوچ و اهل سنت به این جنایت‌ها دست می‌زد و یک تعداد از جوانان غافل را هم به خود جذب کرد، اما با تدابیر نظام از سال ۸۵ به بعد دیگر، عبدالمالک عملیات موفقیت‌آمیزی نداشت، لذا کم کم به سمت عملیات‌های انتحاری رفت که اصولاً ارزش نظامی برایشان نداشت.

عبدالمالک بارها تا مرز دستگیری پیش رفت و حتی مجروح هم شد، اما چون در پوشش و حمایت سرویس‌های جاسوسی بیگانه قرار گرفته بود، دستگیری او دشوار شد، بنابراین بازداشت او ارزش بسیار دارد. عبدالمالک برای ابراز اقتدار، از جنایت‌هایش فیلم تهیه می‌کرد، در نتیجه دستگیری او گویای اشراف عملیاتی نیروهای اطلاعاتی است.