منافقین از پیدایی تا فرجام

نویسنده: سعید محبی


سازمان مجاهدین خلق ایران که بعد از انقلاب به منافقین معروف شدند، در شهریور ۱۳۴۴ به‌وسیله سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران به نام‌های محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان بنیان گذاشته شد. این سازمان با تکیه بر دو اصل مبارزه مسلحانه و تأکید بر ضرورت تشکیلات مکتبی یا ایدئولوژیک بودن مبارزه، فعالیت خود را آغاز کرد. در واقع نقطه ضعف سازمان در راستای مبارزه ایدولوژیک از همین جا و با اصالت دادن به آموزه¬های مارکسیستی به عنوان علم مبارزه شکل گرفت. دوری این تشکیلات از مبارزین مذهبی و روحانیت، باعث شد تا در اندک زمانی افراد این سازمان به سمت مبارزات براساس آموزه¬های گروه¬های چپ که اصالت را به مبارزات مسلحانه می¬داد، گرایش پیدا کنند. بنابراین سرای این تشکیلات در اواخر سال ۱۳۴۷ مقدمات جنگ مسلحانه را فراهم آوردند اما پیش از هر اقدامی در سال ۱۳۵۰ به دام ساواک افتاده و بیشتر کادرهای اصلی آن دستگیر و زندانی شدند. در نبود اعضای اولیه سازمان که حداقل مقید به حفظ ظاهری مذهبی برای تشکیلات خود بودند، در سال ۱۳۵۴ تعدادی از کادرهای باقیمانده در بررسی علل ناکامی سازمان، راه برون رفت از شکست¬های پی در پی را گرایش به مارکسیست تشخیص داده و به دنبال آن بیانیه تغیر مواضع ایدئولوژیک را انتشار داده و آشکارا مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه و ایدئولوژی سازمان اعلام نمودند. این تغییر موضع، بدون واکنش از جانب نیروهای مذهبی سازمان نبود که البته بلادرنگ مخالفان این جریان از جمله مجید شریف‌واقفی و مرتضی صمدیه‌لباف توسط طرفداران مارکسیست این سازمان به قتل رسیدند.

دیگر اعضای سازمان در زندان نیز از این تغییر ایدئولوژی جدا نبودند. آنها تحت عنوان اتحاد با دیگر گروه¬های مبارز علیه رژیم پهلوی، با چریک¬های فدایی که یک گروه مارکسیستی بود، اعلام مواضع مشترک کردند. واکنش نیروهای مذهبی تحت رهبری روحانیت در زندان به این مساله، تحریم این سازمان بود. البته از همین زمان سازمان چهره منافقانه خود را در ارتباط با دیگر مبارزین به نمایش گذاشت و در حرکتی که خود رهبران سازمان آن را یک حرکت تاکتیکی خواندند، اعلام کردند که مشی سیاسی و اعتقادی خود را از مارکسیست¬ها جدا کرده و حتی دیگر اعضای سازمان در بیرون از زندان را فرصت طلب خواندند.

سازمان در بیرون از زندان پس از انجام چند عملیات کوچک علیه رژیم پهلوی و ضربات سنگینی که در قبال آن دریافت کرد، به سرعت کوچک‌تر شده و ایدئولوژی مارکسیستی آن نیز ناکارمدی خود را در پیشبرد مبارزه و حتی جذب افراد جدید به سازمان نشان داد. بنابراین در طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی از این سازمان چیزی جز یک گروه کوچک مارکسیستی تحت عنوان «پیکار در راه آزادی» چیزی باقی نمانده بود. و عنوان سازمان مجاهدین خلق را افرادی که در زندان بودند، به دوش می¬کشیدند.

هم زمان با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، سازمان حضوری کمرنگ و منفعل داشت و البته در آن شرایط بیشتر به سازماندهی نیروها در شرایط نوین پرداخته و در پی نفوذ در مراکز حساس نظام تازه تاسیس اسلامی بود. این سازمان رفته رفته از صف نیروهای انقلاب فاصله گرفت و با در پی گرفتن روند بحران‌سازی، اقدام به تجمع، تحصن و تظاهرات مکرر علیه نظام می‌کرد. این مسائل را می¬توان در واقع آغاز مرحله شورش‌گری اجتماعی سازمان منافقین برشمرد.

رد صلاحیت مسعود رجوی کاندیدای سازمان برای انتخابات ریاست جمهوری به دلیل عدم پذیرش قانون اساسی و به دنبال آن عدم توفیق سازمان در اولین دوره انتخابات مجلس، زاویه این جمعیت با نظام اسلامی را بیشتر کرد. سازمان در بحث انتخابات ریاست جمهوری طرف بنی¬صدر را گرفت، به گونه¬ای که با دریافت چراغ سبز از جانب بنی¬صدر امیدوار شد که بتواند، اعمال قدرت و مبارزه با نظام جمهوری اسلامی را از آن طریق ادامه دهد. بنابراین درگیری¬های خیابانی، از اوایل سال ۵۹ تشدید شد. شکل مبارزه تمام عیار این درگیری¬ها را باید در مراسم ۱۴ اسفند دانست که در واقع اوج هماهنگی بنی‌صدر و سازمان منافقین بود.

رفتار اعضای سازمان در ۱۴ اسفند حکایت از آمادگی آنها برای عملیات مسلحانه داشت. این مهم تنها سه ماه بعد و در پی عزل بنی-صدر با اعلام فاز نظامی از سوی سازمان، اتفاق افتاد. این فاز نظامی در واقع همان اعلام رسمی مشی ترور و خشونت از جانب منافقین و آمادگی برای مهلکه ۳۰ خرداد بود.

سی خرداد ۱۳۶۰، سال‌روز ورود سازمان منافقین به فاز مسلحانه است. از این روز به بعد سازمان منافقین، کینه خود از نظام را بر سر مردم بی‌گناه کوچه و خیابان فرو ریخت و ۱۲ هزار انسان بی‌گناه را در دهه ۶۰ به شهادت رساند؛ انسان‌هایی که تنها گناه‌شان این بود که طرفدار نظام جمهوری اسلامی ایران بودند، یا ریش داشتند و یا عکس امام را در مغازه خویش نگه می‌داشتند. این رویه منافقین در انجام عملیات تروریستی از جمله فاجعه هفتم تیر و هشتم شهریور، به زودی نظام را به برخورد قاطع با آنان واداشت. پس از فرار مسعود رجوی به پاریس و کشف خانه¬های تیمی منافقین که اصلی‌ترین آن در ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ بود، با کشته شدن افرادی مثل موسی خیابانی نفر دوم سازمان و اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی، مرکزیت سازمان منافقین متلاشی شد و منافقین در عمل توان اجرایی خود را در داخل کشور از دست دادند.

در خارج از کشور مسعود رجوی به دنبال مستمسک¬هایی بود که ضمن مشغول کردن اذهان هواداران از سیاست¬های غلط سازمان، به مطامع خود نیز برسد. طرح انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی که در واقع بنیان کیش شخصیت‌پرستی مسعود رجوی می¬باشد، از همین زمان و در پاریس پی‌ریزی شد. مهم‌ترین رکن این انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک به همسری گرفتن زن مهدی ابریشم¬چی یعنی مریم قجر عضدانلو، بود؛ پیش از این که مدت زمان شرعی طلاق او از همسر سابقش سپری شود.

اما یکی از بزرگ‌ترین جنایاتی که این سازمان در دهه ۶۰ مرتکب شد که پس از گذشت ۳۰ سال هم‌چنان مورد نفرت دوست‌داران و یا حتی مخالفان نظام قرار گرفت، این بود که سرکرده سازمان در راستای همدستی با دشمنان ایران، به دنبال نیروهای خود که از سال‌ها پیش آنها را روانه عراق کرده بود، در سال ۱۳۶۵ از پاریس به بغداد رفت تا با کمک‌رسانی به رژیم بعثی عراق که در حال جنگ با ایران بود، بتواند به عنوان بخشی از ارتش عراق حتی تحت عنوان مزدور، به خوش خدمتی صدام بپردازد تا به هر نحوی که شده، ضربه‌ای به نظام اسلامی وارد کند.

منافقین با نفوذ به خط نیروهای خودی، خدمات فراوانی را برای دیکتاتور سابق عراق به ارمغان آوردند؛ از این خدمات می‌توان به انواع و اقسام اطلاعاتی اشاره نمود که اعضای این سازمان در اختیار ارتش عراق قرار می دادند. فیلم‌های بسیاری از این جلسات پنهانی که از سوی استخبارات عراق ضبط شده موجود است که نشان‌دهنده عمق خیانت این سازمان می‌باشد. البته صدام هم خدمات منافقین را بی‌پاسخ نگذاشت و آنها را بسیار مورد عنایت خود قرار داد و علاوه بر پایگاه‌های نظامی در عراق و تسلیحات، اختیارات فراوانی به آنها در این کشور عربی داد.

پایان جنگ برای سازمان منافقین به منزله پایان دوران مزدوری برای عراق و زیر سؤال رفتن چرایی حضور آنان در این کشور بود. به‌ویژه که این امر زمزمه‌های نارضایتی و سؤال را در بین اعضای سازمان بیشتر می‌کرد. بنابراین مسعود رجوی با فرمان انجام عملیات مرصاد، علاوه بر اعلام تداوم مزدوری برای رژیم بعث عراق و شخص صدام، بسیاری از اعضای ناراضی خود را به خط مقدم جنگ می‌فرستاد. البته پایان عملیات مرصاد برای منافقین بسیار ناگوار و غیرقابل تصور بود. پس از آن منافقین خط مزدوری خود را در همراهی با ارتش بعثی صدام در سرکوب قیام‌های مردمی عراق و انجام عملیات‌های تروریستی در داخل مرزهای ایران، ادامه دادند.

پس از گذشت بیش از دو دهه از حضور سازمان منافقین در عراق و سرنگونی صدام، بزرگ‌ترین حامی آنها در این کشور، منافقین که داعیه مبارزه با امپریالیسم را داشتند، چاره‌ای ندیدند جز این‌که خود را به دامان آمریکا و اسرائیل بیاندازند و از آن به بعد جاسوسی برای دشمنان ایران و تبلیغات علیه ایران را در دستور کار قرار دادند.

دولت عراق پس از صدام، با توجه به جنایات این گروهک تروریستی در حق مردم ایران و حتی مردم خود عراق، با انتشار بیانیه¬ای پایان دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی را به عنوان ضرب‌الاجل خروج منافقین از عراق تعیین کرد. اما از آنجایی که منافقین حاضر نبودند به راحتی اردوگاه نظامی خود را ترک کنند، و همین‌طور به خاطر احتیاج آمریکا به این گروهک در کنار مرزهای ایران، دولت عراق تحت فشارهای بین‌المللی این ضرب‌الاجل را در چندین مرحله تمدید نمود و طبق توافق‌نامه¬ای که بین عراق و هیئت کمک¬رسانی سازمان ملل به عراق (UNAMI) به امضا رسید، قرار شد تقریباً ۳۴۰۰ نفر از اعضای منافقین که در اردوگاه اشرف بودند، در قالب چند گروه به اردوگاه لیبرتی در نزدیکی فرودگاه بین‌المللی بغداد که پیش از آن اردوگاه نظامی آمریکا بود منتقل شوند، تا کمیساریای عالی پناهندگان وضعیت پناهندگی آنان را مشخص نماید و این افراد را به کشورهای ثالث منتقل نماید. عمق خباثت و ددمنشی سازمان منافقین تا بدانجا است که حتی با وجود درخواست‌های مکرر «بان¬کی¬مون» و سایر مسئولان سازمان ملل، هیچ کشوری حاضر به پذیرش آنان نشده است.

سرانجام با پی‌گیری¬های دولت و مردم عراق، در ۲۸ بهمن سال ۱۳۹۰ اولین گروه از اعضای گروهک منافقین از کمپ اشرف - که در ۶۰ کیلومتری پایتخت عراق واقع شده - به اردوگاه لیبرتی منتقل شدند. به دنبال آن سایر اعضا به تدریج و طی چندین گروه از اردوگاه نظامی خود در اشرف اخراج و در کمپ لیبرتی تحت الحفظ نیروهای آمریکایی و عراقی نگهداری می¬شوند.

سازمان منافقین با پشت کردن به تمامی اصول انسانی، نهایت پلیدی را که انسان‌ها در اوج گمراهی می‌توانند داشته باشند، به جهانیان عرضه نموده و نشان دادند که هیچ ارزش قابل تکیه‌ای ندارند. با این اوصاف از منافقین در تاریخ چیزی جز خیانت باقی نمانده و سرنوشت نکبت‌بار آنها باعث عبرت همگان است و یادآوری نام آنان نیز چیزی جز نفرت ابدی انسان‌های آزاده را نسبت به آنها در پی نخواهد داشت .

مرور بر سرگذشت این سازمان نشان می‌دهد که خارج شدن از خط اسلام و رهبری، افتادن به دام مفاهیم التقاطی شرق و غرب و مزدوری در راستای اهداف آنان را به دنبال خواهد داشت و به عبارتی: «خسر الدنیا و الاخره»؛ یعنی هم دنیا و هم آخرت خود را از دست می‌دهند.